در این متن می خوانید:
      1. بحث تمدّن در تاریخ اسلام
      2. اتّفاقات کلان ماجرای صدر اسلام
      3. اعجاز نبی مکرّم اسلام و ایمان آوردن افراد جامعه به ایشان
      4. ماجرای هجرت پیامبر از مکّه به مدینه و اتّفاقات مربوط به آن
      5. پناه بردن پیامبر از دست منافقین به باغ یهودی
      6. تصرّف یک چهارم کره‌ی زمین توسّط افراد ضعیف جامعه
      7. محقّق شدن سنن الهی و به وجود آمدن استعدادها و ظرفیت‌های آدمی
      8. تصرّف اصلی نبی مساعد کردن زمینه برای تحقّق سنن الهی
      9. نزول رزق و روزی در بین الطّلوعین
      10. نتیجه‌ی تربیتی پیامبر اکرم در جامعه‌ی اسلامی
      11. مسلّط بودن نبی به قواعد حاکم بر زیست کمالی انسانی
      12. آگاهی داشتن حضرت مهدی (علیه الصّلاه و السّلام) به راه‌های میانبر و گرفتن دنیا با این راه‌ها
      13. دوره‌ی خلفای راشدین بهترین دوره‌ی تحقّق فرهنگ اسلام در تاریخ اسلام
      14. مخالف بودن با مباحث سیاسی در زمان امام باقر (علیه السّلام)
      15. دوران امامت امامان و شرایط آن دوران
      16. باقی ماندن ۸۰ هزار صحابی بعد از پیغمبر
      17. دوره‌ی خلفا بهترین وضعیّت و نزدیک‌ترین وضعیّت به زمان مدینه النّبی
      18. امّت اسلامی چگونه در زمان پیغمبر خاتم شکل گرفت؟
      19. پیاده کردن الگوی وحدت حقیقی برای تحقّق محبّت توسّط پیامبر خاتم
      20. مبنای مؤاخات قرار دادن افراد توسّط پیامبر
      21. محبّت خروجی مناسک و اقدامات پیامبر
      22. دلیل گفتن خال المؤمنین به معاویه
      23. روابط نسبی و حسبی در ماجرای کربلا
      24. قبیله‌ای بودن جوامع در زمان پیامبر
      25. امّت‌سازی تحت اشراف پیغمبر اکرم با استفاده از فرمول محبّت
      26. چرا همبستگی در کلان شهرها کم است؟
      27. هوای محبّت، هوای جبهه‌ و جنگ بود
      28. به جا ماندن میراث محبّت شهدا
      29. مدیریت خانواده بر اساس مشی اخلاقی
      30. به وجود آوردن محبّت توسّط پیامبر اکرم به جامعه‌ی جاهلی

 

بحث تمدّن در تاریخ اسلام

ما بنا را بر این گذاشتیم که إن‌شاء‌الله از این جلسه که متأسّفانه بین جلسات قبل و این جلسه فاصله افتاد. بحث تمدّن در تاریخ اسلام را پی بگیریم. امروز راجع به دوره‌ی صدر اسلام یک مقدار کار می‌کنیم، ببینیم واقعاً در صدر اسلام چه اتّفاقاتی افتاده است و چه زمینه‌ای برای بروز یک ظرفیّتی درستی کرده است که وقتی پسین تاریخ اسلام را مطالعه می‌کنیم، احساس کنیم می‌شود از این تاریخ تمدّن را به دست آورد.

اتّفاقات کلان ماجرای صدر اسلام

یک نکته راجع به خود کلان اتّفاقات ماجرای صدر اسلام را خدمت شما عرض کنم. اگر شما ۵۰ سال اوّل تاریخ اسلام را داخل یک شکلات بپیچید به گونه‌ای که قبل و بعد آن را ببینید و نبینید داخل آن چه خبر است، این ۵۰ سال یک پرده‌ای باشد و آن را نبینید. وقتی قبل از اسلام را با ۵۰ سال بعد اسلام مقایسه می‌کنید با هم دیگر خیلی تفاوت دارد. آن‌قدر زیاد است که بی‌درنگ می‌گوید لابد در این فضایی که الآن در شکلات پیچیدید سراسر این فضا معجزه است وگرنه مردمی تا این اندازه پرت و غیر تمدّنی، بَدَوی، وحشی، بی‌فرهنگ نه فقط بی‌تمدّن علی القاعده نباید ۵۰ سال بعد آقای یک چهارم زمین شده باشند. ۵۰ سال بعد تقریباً یک چهارم کره‌ی زمین دست آن‌ها است. آقای یک چهارم کره‌ی زمین هستند. مثل این می‌ماند که دوست یا هم کلاسی خود را می‌بینید، شما دو، سه سالی به سفری رفته باشید وقتی برگردید می‌بینید حضرت آیت الله العظمی شده است. اگر به اندازه‌ی دو، سه سال رشد کرده باشد می‌گویید رشد کرده، درس خوانده است. یک دفعه حضرت آیت الله العظمی شده باشد می‌گویید یک اتّفاقی افتاده است، این اتّفاق فقط اتّفاقی است که از طریق درس خواندن باشد نیست، احتمالاً طبیعی این است که بگویید با امام زمان ملاقات کرده است، آقا روی سینه‌ی او انگشت گذاشته است و او علّامه‌ی دهر شده است. قبل و بعد این شکلات و ۵۰ سال اوّل صدر اسلام را وقتی نگاه می‌کنیم یک چنین اتّفاقی است. حالا شکلات را باز کنید یعنی هم پای با تحوّلات تاریخ به متن تاریخ برویم که در این ۵۰ سال اتّفاق افتاده است. چه اتّفاقی افتاده است؟ تقریباً می‌شود گفت همه‌ی اتّفاقات اجتماعی اتّفاقات طبیعی است، از جنس اعجاز نیست.

یک موقع شما می‌گویید یک اعجازی، یک کرامتی نبی انجام داده است برای این‌که دیگران قانع شوند من پیغمبر هستم، این غیر از این است که در تصرّف صحنه‌ی اجتماعی نبی اعجاز درست کند، این نیست، معدودی از اتّفاقاتی که خدمت شما ذکر می‌کنم.

اعجاز نبی مکرّم اسلام و ایمان آوردن افراد جامعه به ایشان

واقعیّت قضیه این است وقتی شما شکلات را باز می‌کنید اتّفاق طبیعی است یعنی می‌بینید کسی بالای سنگی ایستاده است فرموده است: «قُولُوا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[۱] بعد برده‌ها و سیاهان و ضعفا به او ایمان آوردند، با این افراد که او قدرت به دست نمی‌آورد، تعدادی برده آمدند اصل قدرت یک جای دیگری بود. اتّفاقاً این افراد ضعیف بودند، به لحاظ اجتماعی آن‌قدر ضعیف بودند که جریان رقیب می‌تواند آن‌ها را از مدینه بیرون کند، وادار به هجرت کند. آن‌ها مهاجرت کردند و به حبشه رفتند و مدّت‌ها آن‌جا بودند. هجرت به حبشه یک فرار است. بر خلاف هجرت به مدینه فقط پیامبر و چند نفری مثل این‌که از مکّه به مدینه فرار کردند بقیّه به احترام پیامبر آمدند و در فضای آرامش هم آمدند. امّا هجرت به حبشه این‌طور نیست، زن و بچّه و مرد و جوان و پیر جان خود را گذاشتند و بی‌خیال زندگی و خانه و کاشانه شدند معلوم است که در اوج ضعف هستند و اوج ضعف پارادوکسیکال است، باید بگویم در حضیض ضعف هستند. یک چنین فضایی است تازه بعد از آن مگر چه اتّفاقی افتاده است؟

ماجرای هجرت پیامبر از مکّه به مدینه و اتّفاقات مربوط به آن

پیغمبر مجبور شد از مکّه فرار کند، به مدینه آمد. با پیغمبر جنگ راه انداختند یک جایی پیغمبر پیروز شده است، یک جایی پیغمبر باخته است، مجروح داده، کشته داده، شکست خورده است. یک جایی شعب ابی‌طالب رقم زدند، چند سال آن‌ها غذا برای خوردن نداشتند، کلّی در مدینه حکومت تشکیل دادند، آن‌ها همچنان اصحاب صُفّه داشتند، آدم‌هایی که هیچ چیز نداشتند، بار بر دیگران هستند نه جایی دارند، نه غذایی دارند. شما در آن‌ها معجزه‌ای نمی‌بینید.

پناه بردن پیامبر از دست منافقین به باغ یهودی

معجزه یعنی این‌که فرض کنید حضرت موسی انجام داد برای قوم بنی اسرائیل از آسمان مرغ بریان می‌آوردند، همه می‌خوردند و کسی چیزی نمی‌گفت. پیامبر این کار را انجام نداده بود، آن‌ها شکسته می‌دیدند، فرار می‌کردند، شکست می‌خوردند، کشته می‌شدند. خود پیامبر یک سفری به طائف داشت، اصلاً آن‌جا پیامبر را زدند، دندان مبارک پیامبر در آن سفر شکست، پیامبر فرار کرد آن‌قدر در غربت و تنهایی بود که به باغ یک یهودی پناه برد، به یک یهودی پناه آورد.

تصرّف یک چهارم کره‌ی زمین توسّط افراد ضعیف جامعه

در صحنه که می‌بینیم چیزی به نام اعجاز نیست، معجزه نیست پس چطور مردم بعد از ۵۰ سال توانستند یک چهارم کره‌ی زمین را بگیرند؟ وقتی یک چهارم کره‌ی زمین می‌گویم یعنی دو امپراطور غول زمانه زمانه یعنی تاریخ آن موقع، کره‌ی آن موقع- امپراطور روم و ایران را به زمین زدند، روی سینه‌ی آن‌ها نشستند، قلب آن‌ها را گرفتند. شامات فتح شده، ایران هم فتح شده است. امپراطوری دیگری هم نبوده است. دو امپراطور قلدر اطراف آن‌ها را گرفتند، همین مردم بی‌فرهنگ، مردم بَدَوی، مردمی که چیزی نداشتند؛ به نام اسلام هم گرفتند. یعنی می‌خواهم بگویم آن جریان قدرتمند رقیب نبود که گرفته بود، همین جریانی که اوایل ضعیف بود و فرار می‌کرد و نمی‌توانست از خانه و کاشانه‌ی خودش محافظت کند، آن‌ها توانستند یک چهارم کره‌ی زمین را بگیرند.

محقّق شدن سنن الهی و به وجود آمدن استعدادها و ظرفیت‌های آدمی

یک اتّفاقی این میان می‌افتد. یک قاعده‌ی فلسفه تاریخی به شما بگویم. تحلیل اصل قضیه هم فلسفه تاریخی است. هر جایی که سنن الهی محقّق شود، پیاده شود، ظرفیت‌های آن‌جا اعم از ظرفیت‌های آدمی، مکنونات ودیعه نهاده شده در متن طبیعت آشکار می‌شود، گل می‌کند. هر جای سنن الهی، چوگالی سنن الهی سنگین شود استعدادها و ظرفیت‌های آدم آشکار می‌شود. ظرفیت‌های طبیعت هم آشکار می‌شود، گل می‌کند. نمونه‌ی صدر اسلام به دلیل این‌که الآن دور هستیم نمی‌توانیم خیلی تصوّر کنیم. اوّل انقلاب ما بچّه‌های ۲۱، ۲۲ سال داشتیم که فرمانده لشکر شدند الآن احتمالاً فرزند به پدر خود بگوید من زن می‌خواهم، می‌گوید بچّه… یعنی اصلاً حساب نمی‌کند، چون می‌گوید تو هنوز نمی‌توانی خود را جمع کنی چه برسد به این‌که بخواهیم برای تو زن بگیریم. نگاه این است، یک زمانی وقتی می‌گوییم بچّه‌ی ۲۱ سال فرمانده‌ی لشکر شده است یعنی مدیریت ۳۰۰ هزار آدم اسلحه به دست را در یک وضعیّت بحرانیِ جنگیِ بکش بکش را دست این بچّه دادند. وقتی می‌گویم اگر یک جایی سنن الهی محقّق شود استعدادها آشکار می‌شود. یک دفعه می‌بینید بچّه ۲۲ سال کار یک ژنرال ۷۰ سال را انجام می‌دهد، کار ژنرال ۶۰ سال را انجام می‌دهد. حالا شما این را در نظر بگیرید اگر یک اتّفاقی بیفتد ۵۰ سال اکثر آدم‌هایی که روی زمین زندگی می‌کنند از جنس این ۲۲ سال شود، می‌دانید چه اتّفاقی می‌افتد؟

تصرّف اصلی نبی مساعد کردن زمینه برای تحقّق سنن الهی

وقتی نبی می‌خواهد به یک قومی بیاید تصرّف اصلی نبی این است که زمین و زمان را برای تحقّق سنن الهی مساعد می‌کند، اگر سنن الهی امکان تبلوریّت پیدا کند استعدادها در آن رشد پیدا می‌کند. یکی از دلایلی که ما رشد نمی‌کنیم این است که همه چیز به نوعی با وضعیّت سنن منافات دارد. از سر قواعد خرد شروع می‌کنیم غذا روی مزاج آدمی تأثیر می‌گذارد، مزاج روی فهم آدمی تأثیر می‌گذارد، هیچ موقع برنامه‌ای دادند برای این که مزاج ما درست شود؟

نزول رزق و روزی در بین الطّلوعین

نظام آموزشی حوزه‌‌های علمیّه اگر به این سمت برود. الآن کلاس‌های حوزه از ساعت هشت شروع می‌شود، اگر بعد از نماز صبح شروع کنند می‌دانید چه اتّفاقی می‌افتد؟ یاد می‌گیرید. الآن هم این همه روایت داریم که تمام رزق آن موقع توزیع می‌شود، وقت نزول رحمت است شما بیدار هستید. ما یک عمر موقع نزول رزق و رحمت خواب هستیم. حالا در نظر بگیرید یک عمر بیدار شوید چه اتّفاقی می‌افتد؟ به لحاظ جسمی و پزشکی می‌گویند آن ساعت بیدار باشید، آن موقع بهترین وقت برای تنفس هوا است، چون هوایی است که ازت‌ دارد، یعنی وقتی نور خورشید به ازت می‌خورد تجزیه می‌کند، برای بدن خوب نیست یعنی هوای بدون ازت برای بدن خوب نیست. آن موقع هنوز نور خورشید نخورده است، هوا ازت دارد. به همین دلیل استنشاق در بین الطّلوعین از قضا از چیزهای مستحب است و در روایت است که در بین الطّلوعین در هوای آزاد نفس عمیق بکشید، بدن را سالم می‌کند، رزق معنوی به دست می‌آورید، درس خود را هم می‌خوانی، با نشاط و سر حال می‌شوید. از قضا درست آن ساعتی که دین قیلوله گفته است یعنی قبل از اذان واقعاً به خواب می‌روید یعنی تا ساعت هفت نخوابیدید که بعد ساعت ۱۱ نتوانید بخوابید و ساعت دو، سه بخوابید. اگر ما را در نظام آموزشی به گونه‌ای تربیت کنند که تمام عمر بعد از نماز صبح بیدار باشیم، بعد از نماز صبح بیدار باشیم یک لوازمی را برای ما تحمیل می‌کند که تا ساعت ۱۲ و یک شب هم نمی‌توانیم بخوابیم، ساعت ۹ و ۱۰ می‌خوابیم. ساعاتی که پزشکان می‌گویند هورمون‌هایی که به بدن استراحت می‌دهد، بدن را آرام می‌کند به لحاظ پزشکی هورمون‌هایی هستند که از ساعت ۹ تا ۳ نیمه شب تولید می‌شود. یعنی خواب بعد از سه نیمه‌ شب بدن را راحت نمی‌کند.

یک موقعی است که بدن شما یک چیزهایی را دارد مثلاً فرض کنید شما ورزش رزمی بروید استاد به شما حتماً این توصیه را می‌کند که شما نیاز دارید روزی چهار عدد خرما بخورید بعد می‌گویند اگر چیز دیگری نخورید احساس گرسنگی می‌کنید، امّا بدن شما دیگر کالری نیاز ندارد. همین چهار خرما کفایت می‌کند، نیاز بدن شما همین است، بقیّه دفع می‌شود. احساس گرسنگی می‌کنید امّا واقعاً بدن شما گرسنه نیست و نیاز ندارید. خیلی از مواقع ما به دلیل عادت احساس گرسنگی می‌کنیم نه به دلیل این‌که بدن نیاز دارد. وقتی ما بعد از سه نیمه شب می‌خوابیم به ظاهر می‌خوابیم، امّا بدن آرامش پیدا نمی‌کند. بدن از ساعت ۹ تا ۳ آرامش پیدا می‌کند، جایی که بدن آرامش پیدا می‌کند ما بیدار هستیم، جایی که باید به روح ما رزق برسد خواب هستیم. فرض کنید این یک فرمول است.

نتیجه‌ی تربیتی پیامبر اکرم در جامعه‌ی اسلامی

 وقتی نبی تربیت می‌کند می‌داند چه کار می‌کند آن‌قدر جزئیات در این میان است که از دست ما می‌رود، اگر نبی بالا سر ما باشد نمی‌گذارد از دست برود، تا جایی که بتواند برای شما حفظ می‌کند آن وقت نتیجه این می‌شود که فهم رشد می‌کند، استعدادها رشد می‌کند، عقول رشد می‌کند، قلب‌ها می‌فهمند، سمع‌ها می‌شنوند، بصرها می‌بینند. از آن آدم‌هایی نیستیم که به تعبیر قرآن قلب دارند ولی نمی‌فهمند، سمع دارند نمی‌شنوند، بصر دارند نمی‌بینند «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ»[۲] آن‌طور نمی‌شویم.

مسلّط بودن نبی به قواعد حاکم بر زیست کمالی انسانی

کار نبی این است، نبی به این دلیل است که به قواعد حاکم بر زیست کمالی انسان مسلّط است، به دلیلی که بر آن قواعد مسلّط است کأنّ آدم‌هایی که اطراف پیغمبر هستند را همواره از راه‌های میانبر در تاریخ می‌برد. شما فرض کنید بچّه محل هستید، می‌خواهید به خانه‌ی خود بروید، چند راه وجود دارد چون بچّه محل هستید می‌دانید کدام راه نزدیک‌ترین است، ترافیک ندارد، خلوت است. شما این را در نظر بگیرید که ۷۰ سال تمام عمر میانبر رفته باشید چقدر کارهای شما حل می‌شود، چقدر رشد پیدا می‌کنید کسی که میانبر می‌رود معجزه نمی‌کند، چون در این جاده‌ای که می‌روید طی الارض ندارید، همان قدم‌هایی که آن‌جا برمی‌دارید این‌جا هم برمی‌دارید، امّا چون راه و چاه را می‌دانید خیلی زودتر از آن کسی که نمی‌داند می‌رسید.

آگاهی داشتن حضرت مهدی (علیه الصّلاه و السّلام) به راه‌های میانبر و گرفتن دنیا با این راه‌ها

پیغمبر در درون یک قومی چنین کاری می‌کند. در تاریخ اسلام ما هم چنین اتّفاقی افتاده است. یک دفعه امّت در یک جاده‌ای افتاده است که از جنس میانبر است، در حکومت حضرت مهدی (علیه الصّلاه و السّلام) حضرت همین‌طور دنیا را می‌گیرد. حضرت با معجزه دنیا را نمی‌گیرد. در روایات داریم لشکر حضرت مهدی در فلان منطقه شکست می‌خورد، فرار می‌کنند، تجدید قوا می‌کنند به آن‌جا می‌روند و پیروز می‌شوند، دو قدم آن طرف‌تر شکست می‌خورند. فرمانده لشکر حضرت کشته می‌شود. حضرت با معجزه دنیا را نمی‌گیرد، حضرت راه‌های میانبر تاریخ را می‌داند همان‌ معدود آدم‌هایی که اطراف او می‌آیند چون راه‌های میانبر را می‌داند آن‌ها را زود رشد می‌دهد. قلب‌ها زود رشد می‌کنند، عقل‌ها زود رشد می‌کنند، بصرها زود رشد می‌کنند.

دوره‌ی خلفای راشدین بهترین دوره‌ی تحقّق فرهنگ اسلام در تاریخ اسلام

پیغمبر خاتم هم در فضای خود چنین کاری کرده است، دوره‌ی زعامت خود این کار را کرده است. بهترین دوره‌ی تاریخ اسلام دوره‌ی خلفای راشدین به لحاظ فرهنگ اسلامی بود، بهترین دوره‌ی تحقّق فرهنگ اسلام در تاریخ اسلام دوره‌ی خلفای راشدین است. یعنی دوره‌ی ابوبکر، عمر، دوره‌ی عثمان کم کم می‌لغزد، دوره‌ی حضرت علی هم اوج آن است. چرا آن دوره‌ها دوره‌های خوبی است؟ این ربطی به حاکمیت غاصب ندارد. در صدر اسلام ماجرای سقیفه که به وجود آمد، تحت مدیریت امامان ما شیعه خط خودش را به لحاظ عقیدتی از امّت اسلامی جدا نکرد، به لحاظ سیاسی جدا کرد.

مخالف بودن با مباحث سیاسی در زمان امام باقر (علیه السّلام)

ما تا زمان امام باقر (علیه السّلام) انشقاق عقیدتی با امّت اسلامی پیدا نکردیم، یعنی ما یک آدم‌هایی بودیم که در حوزه‌ی مباحث سیاسی با اکثریّت مخالف بودیم نه در حوزه‌ی مباحث عقیدتی. در زمان امام باقر مرزهای هویتی به صورت تشکیلاتی برای ما رقم می‌زند علّت هم دارد.

دوران امامت امامان و شرایط آن دوران

دوره‌ی پیغمبر خاتم دوره‌ی تأسیس امّت اسلامی است، دوره‌ی امام علی (علیه الصّلاه و السّلام) دوره‌ی شرایط بقا برای شیعه است و شرایط تثبیت برای امّت اسلامی است. دوره‌ی امام باقر تا امام رضا دوره‌ی تکامل و توسعه‌ی فرهنگ شیعی است نه فقط امّت اسلامی. یعنی این‌جا از طریق بسط تشیّع تسنن حفظ می‌شود یا تسنن ناب می‌شود. بر خلاف دوره‌ی امام علی (علیه الصّلاه و السّلام) که از طریق فرهنگ تسنن، تشیّع امکان بقا پیدا می‌کند یعنی شیعه در بستر تسنن امکان بقا پیدا می‌کند.

چرا می‌گویند دوره‌ی خلفا به لحاظ فرهنگی بعد از پیغمبر خاتم بهترین است؟

باقی ماندن ۸۰ هزار صحابی بعد از پیغمبر

این‌طور نیست که پیغمبر خاتم امروز از دنیا رفته باشد فردا ۸۰ هزار صحابه‌ی پیامبر خاتم همه‌ی آنچه را که در عرض ۲۳ سال از پیغمبر گرفته بودند را به باد فنا بدهند این‌طور نبود. ۸۰ هزار صحابی بعد از پیغمبر خاتم ماندند، در خود قبرستان بقیع معروف است که ۱۲۰ تا ۱۴۰ هزار صحابی دفن هستند، ممکن است یک مقدار غلوآمیز به نظر برسد، نصف آن‌ها هم دفن باشند یعنی ۸۰ هزار صحابی در بقیع دفن هستند و چیز کمی نیست. این ۸۰ هزار صحابی که بعد از پیغمبر ماندند ۸۰ هزار آدم‌هایی که تمام چیزها را از پیغمبر گرفتند شما در مدینه النبی رها کنید، ببینید چه اتّفاقی می‌افتد. یعنی الآن جامعه‌ی ما یک سلمان داشت می‌دانید چه اتّفاقی می‌افتاد؟ حالا اگر هم زمان در جامعه‌ی ما سلمان باشد، ابوذر باشد، مقداد باشد، کمیل باشد، علی (علیه الصّلاه و السّلام) باشد، فاطمه (سلام الله علیها) باشد، حسنین باشند، یک چیز دیگری می‌شود.

دوره‌ی خلفا بهترین وضعیّت و نزدیک‌ترین وضعیّت به زمان مدینه النّبی

در همین شهر بزرگِ ظلمت‌کده‌ی امروز ما از این تیپ آدم‌ها از هر ۸۰ هزار آدم هشت هزار، ده هزار نفر این مدلی بودند حتّی آن نوع سنی که جرأت نکردند در برابر حکومت مخالفت کنند. پیغمبر خاتم که امروز از دنیا رفته است این‌طور نیست که تا امروز زنده است، آن‌ها آدم‌های خوبی باشند، فردا که از دنیا می‌روند یک دفعه پیغمبر از دنیا رفته باشد، همه‌ی سنی‌ها اهل شراب و اهل زنا و اهل دزدی، اهل خمس ندادن، اهل نماز نخواندن، اهل غیبت کردن، اهل تهمت زدن شده باشند، این نیست. عدّه‌ای این کار را کردند امّا جُلِّ صحابه، عموم مردم چنین کاری نکردند مدینه‌ی بعد از پیغمبر خاتم در همین دوره‌ی خلفا بهترین وضعیّت و نزدیک‌ترین وضعیّت به مدینه‌ی زمان پیغمبر خاتم است، بهترین وضعیّت و نزدیک‌ترین وضعیّت به زمان مدینه النّبی است.

امّت اسلامی چگونه در زمان پیغمبر خاتم شکل گرفت؟

این‌که امّت را تأکید می‌کنم برای این است امّت آن بزرگ‌ترین واحد انسانی اسلامی است یعنی اسلام اگر بخواهد -اسلام نه فطرت که شما بگویید جامعه‌ی انسانی بزرگ‌تر از امّت اسلام است، ساحت فطرت می‌شود- یعنی شما چیزی را بگویید که منحصراً برای اسلام باشد، می‌گوییم برای اسلام است امّت اسلامی می‌شود. امّت اسلامی بزرگترین واحد انسانی اسلامی است. آن وقت این امّت اسلامی چگونه حاصل می‌شود؟

پیاده کردن الگوی وحدت حقیقی برای تحقّق محبّت توسّط پیامبر خاتم

امّت با برهان ساخته نمی‌شود، با استدلال ساخته نمی‌شود. آقای خواجه نصیر به تعبیری می‌گوید ما دو نوع وحدت داریم: یک وحدت حقیقی داریم، یک وحدت صناعی داریم. می‌گوید وحدت حقیقی را محبّت می‌سازد، وحدت صناعی را قانون می‌سازد. جوامع غربی الآن وحدتی دارند چون قانون سختی اجرا می‌شود. این وحدت، وحدت صناعی است، وحدت مصنوع است.

وحدت حقیقی وحدت محبّتی است. مدل‌های متعدّدی را پیغمبر خاتم برای ساخت الگوی وحدت حقیقی یعنی تحقّق محبّت پیاده کرده است. الگوهای متعدّد را در ورژن‌های متعدّدی پیاده کرده است یعنی یک بار پیغمبر خاتم قانون مؤاخات را اجرا کرده است. همه را با همدیگر أخ کرده است، یعنی همه برادر شدند. محور این برادریّت هم محبّت خاندان خودش قرار داده است. گفته است از شما مزد نمی‌گیرم اهل بیت من را دوست داشته باشید. یک امر کاملاً قلبی است، بر محور این محبّت هم گفته است با همدیگر برادر باشید.

مبنای مؤاخات قرار دادن افراد توسّط پیامبر

وقتی می‌گوییم برای این محور است، چون پیغمبر آدم‌هایی را با همدیگر برادر کرده است آدم‌هایی هستند که هم جنس هم هستند، این‌طور نیست که به سلمان بگوید بیا برادر عمر شو این کار را نکرده است. سلمان و ابوذر را با هم بسته است، ابوبکر و عمر را با هم بسته است، طلحه و زبیر را با همدیگر برادر کرده است. ببینید خوب همدیگر را به هم نسبت داده است. امّا یک مبنای مؤاخات گذاشته است و آن مبنای مؤاخات قواعدی دارد. جدای از ساحت ایمانی و عقیدتی است، یک چیزهای سختی هم دارد.

محبّت خروجی مناسک و اقدامات پیامبر

این مهم است که ما بدانیم چگونه پیغمبر خاتم در لایه‌های مختلف اجتماع زمان خودش یک مناسکی، یک اقداماتی را محقّق کرده است که خروجی آن مناسک و اقدامات محبّت شده است. شما به ازدواج‌های پیغمبر نگاه کنید عمده‌ترین خاندان قریش آن موقع بنی امیه است، پیغمبر خاتم در ماجرای فتح مکّه ابوسفیان را بخشید، قاعده‌ای که داد این بود گفت: هر کسی اطراف خانه‌ی خدا پناه ببرد و هر کسی خانه‌ی ابوسفیان پناه ببرد در امان است. ابوسفیان لیدر جنگ احد است، ابوسفیان و ابولهب و کسانی که علیه پیغمبر خاتم جنگ به راه می‌انداختند؛ الآن پیغمبر فتح کرده است، می‌گوید آن‌ها در امان هستند. بعد پیغمبر فرموده است: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ‏ الطُّلَقَاءُ»[۳] آن‌ها را اذیّت نکرد، آن‌ها را نکشت، امّا وقتی پیغمبر به قدرت رسید آن‌ها را بخشید در حالی که آن‌ها پیغمبر را خیلی اذیّت کردند. پیغمبر از دل این‌ها خیلی چیزها به دست آورده است. ابوسفیان را که بخشید دختر او را هم گرفته است.

دلیل گفتن خال المؤمنین به معاویه

ام ایمن دختر ابوسفیان و همسر با وفای پیغمبر خاتم است که به معاویه خال المؤمنین می‌گفتند. چرا خال المؤمنین می‌گفتند؟ برادر خانم پیغمبر است، در واقع دایی بچّه‌های پیغمبر است. پیغمبر از امّ ایمن صاحب فرزند نشده است، می‌خواهم بگویم در متن‌ها و کتاب‌ها که خال المؤمنین می‌گویند، خال غیر واقعی نیست، چون به زنان زمان پیغمبر امّ المؤمنین می‌گفتند، طبعاً به برادرهای آن‌ها هم باید خال المؤمنین بگویند. یعنی مفهومی بود که آن‌ها دزدیدند. امّا مفهوم واقعی است، یک مفهوم اعتباری نیست. خال المؤمنین خال المؤمنین تقلّبی نیست، خال المؤمنین است.

روابط نسبی و حسبی در ماجرای کربلا

اگر شما در ماجرای کربلا روابط نسبی و حسبی را عنوان کنند، آدم‌هایی که خیلی دقیق نیستند بلافاصله نتیجه می‌گیرید پس این جنگ دعوای خانوادگی است یعنی زیاد به همدیگر نزدیک هستند. امّ لیلا دختر عمه‌ی یزید می‌شود یعنی مادر حضرت علی اکبر نوه‌ی دختری ابوسفیان است. وقتی برای حضرت علی اکبر امان نامه می‌آورند و می‌گویند او از خود ما است، برای این‌که به هم نزدیک هستند،  مَصعب بن زبیر قاتل مختار، شوهر حضرت سکینه است. همان مسلمانی که کوفه را می‌گیرد حضرت سکینه زن او است ولی در کوفه نیست، جای دیگر است و جالب است بعد از واقعه‌ی کربلا حضرت سجّاد (علیه السّلام) نزد ابن زبیر رفته است، به ابن زبیر گفته است یکی از برادرهای خود را بیاور خواهر من را بگیرد. البتّه این‌ها تحلیل‌ها و علّت‌های دیگری هم دارد.

حضرت علی (علیه الصّلاه و السّلام) در بستر احتضار است، دنبال یک فردی فرستاده است، او را آوردند از او تعهّد می‌گیرد که بعد از شهادتم با همسر من ازدواج کنی. بنی امیه و بنی هاشم با همدیگر بد بودند و ظاهراً قدرت در اختیار بنی امیّه بود، برای تهدید بنی هاشم یکی از کارهایی که انجام می‌دادند این بود وقتی شوهرشان از دنیا می‌رفت بنی امیه به خواستگاری بنی هاشم می‌آمدند، ولی آن‌ها نمی‌خواستند نوامیس‌شان زن خاندان بنی امیه شوند؛ برای همین هنوز عِدّه‌ی همسر حضرت علی (علیه الصّلاه و السّلام) تمام نشده بود که معاویه به خواستگاری او آمد که بعد همسر حضرت علی پیک دنبال آن آقا فرستاد و گفت: مگر شما به حضرت علی قول ندادید که به خواستگاری من بیایی و می‌گوید عِدّه‌ی من فلان روز تمام می‌شود بیا، برای همین زن آن آقا می‌شود که زن معاویه نشود.

امام سجّاد (علیه الصّلاه و السّلام) که به ابن زبیر می‌گوید بیا سکینه را بگیر، ماجرای ازدواج حضرت قاسم که در منابع ما به صورت تحریفی آمده است آب و تاب آن را زیاد کردند و الّا در کربلا حضرت سکینه همسر عقدی حضرت قاسم بود، بعد شهید شد. شوهر چهارم حضرت سکینه مَصعب بن زبیر است. چون ترسیده است بنی امیه‌ای که الآن غالب هستند و حکومت دست آن‌ها است، بیایند او را بگیرند، تحلیل می‌کردند.

قبیله‌ای بودن جوامع در زمان پیامبر

ارتباطات به این شکل بود، یعنی جامعه جامعه‌ی قبیله‌ای است، همه برای یک قبیله هستند معلوم است همه با هم فامیل هستند و خیلی طبیعی است. یعنی وقتی این ارتباطات را نگاه می‌کنید قطعاً نباید به این نتیجه رسید پس کربلا جنگ خانوادگی است. پدر خانم حضرت ابوالفضل عبید الله بن عباس است، همان فرمانده لشکر امام مجتبی (علیه السّلام) که یک میلیون درهم از معاویه گرفت و امام مجتبی را کنار گذاشت. عبیدالله بن عباس پدر ام لبابه، همسر حضرت ابوالفضل (علیه الصّلاه و السّلام) است. پسر عمو هم آن‌جا دفن است، عمو و عموزاده هستند. زبیر پسر عمه حضرت علی (علیه الصّلاه و السّلام) است. واضح است که ابن زبیر با پسر حضرت علی (علیه الصّلاه و السّلام) نسبت فامیلی نزدیک دارند، از نسبت‌های دور نیست. پدرهای آن‌ها پسر عمه و پسر دایی هستند.

امّت‌سازی تحت اشراف پیغمبر اکرم با استفاده از فرمول محبّت

می‌خواهم بگویم در جامعه‌ی صدر اسلام اتّفاقی که تحت اشراف پیغمبر خاتم برای امّت‌سازی افتاد، از طریق یک مناسکی بود که خروجی این مناسک آن ساحت نرم وحدت اجتماعی را تأمین می‌کرد یعنی محبّت بود. بستر و فرمول محبّت بود. از محبّت خاندان اهل بیت شروع می‌شد بعد هم لایه لایه، طبقه به طبقه ادامه پیدا می‌کرد. یک امّتی درست شده بود واقعاً امّت درست شده بود به گونه‌ای که در همدیگر بافته شده بودند. یعنی متأسّفانه آن شرط را اجرا نکردند وگرنه واقعاً پیغمبر دختر ابوبکر را گرفته بود. دختر عمر را گرفته بود. یعنی دو آدم که از یک قبیله بودند هم ابوبکر قریشی است، هم عمر قریشی است، هم عثمان قریشی است، هر سه قریشی و از سه طایفه هستند. طایفه تِیم و بنی عدی و بنی امیّه هستند، برای سه طایفه مختلف هستند. همه‌ی این‌ها طوایف قریش هستند. پیغمبر از آن‌ها دختر گرفته است، اگر آن‌ها می‌خواستند شرط فامیلی را حتّی رعایت کنند علی القاعده نباید این جنایات صورت می‌گرفت، علی القاعده نباید آن اتّفاقات صورت می‌گرفت. پیامبر کار را درست بسته بود، یعنی فضایی ایجاد کرده بود که امّت در فضای محبّت ساخته می‌شد.

چرا همبستگی در کلان شهرها کم است؟

چون محبّت نیست. در کلان شهری مثل تهران شما نمی‌توانید محبّت پیدا کنید به همین علّت هم همبستگی خیلی پایین است. شما داخل روستاها بروید، می‌بینید مثل این‌که یک خانواده بزرگ هستند که داخل یک روستا زندگی می‌کنند، بی‌غل و غش هستند، آدم‌هایی هستند که در دارایی، در نداری، در مرض و صحّت، در خوشی و غم همدیگر واقعاً شریک هستند. شما این‌جا یک همبستگی می‌بینید، همبستگی بر پایه‌ی محبّت است.

هوای محبّت، هوای جبهه‌ و جنگ بود

این‌که می‌گویم استعدادها شکوفا می‌شود، وقتی سنن الهی حاکم شود در جبهه و جنگ، هوای جبهه و جنگ هوای محبّت است. ما الآن یک چیزی می‌گوییم یعنی در فیلم بعضی چیزها را راحت می‌بینیم این‌که فرد می‌پذیرد که به خاطر دوست خود شهید شود، او را کلّی آموزش دادند و گفتند این گازی که می‌زنند چه گازی است و با تو چه کار می‌کند که الآن شیمیایی زدند، می‌بیند دوست خود ندارد به او می‌دهد. اوج محبّت جایی است که شما از خود می‌گذرید و آن وقت برکت پیدا می‌کند.

به جا ماندن میراث محبّت شهدا

می‌بینید تعدادی از بچّه‌ها یک میراثی خلق می‌کنند، یک میراثی که نه فقط خودشان را به هم وصل کرده است امروز تفرّق ما هم از صدقه سر شهدا جمع می‌شود. یعنی ما هم امروز از سر صدقه سر شهدا به همدیگر وصل هستیم، از میراث محبّتی است که آن‌ها برای ما گذاشتند. ما به واسطه‌ی آن‌ها دور هم جمع هستیم، ما به واسطه‌ی آن‌ها هم فرهنگ می‌شویم، به واسطه‌ی آن‌ها هم جبهه و هم صحنه می‌شویم و کارهای زیادی انجام می‌دهیم. وقتی محبّت غلبه کند کارآمدی جمع بالا می‌رود.

مدیریت خانواده بر اساس مشی اخلاقی

قوانینی که پیغمبر برای محبّت درون خانواده به عنوان هسته‌ی اجتماع می‌گذارد معلوم می‌شود هسته‌ی تمدّن است. خانواده هسته است، پیغمبر خانواده را بر اساس مرزهای حقوقی مدیریت نمی‌کند، تعیین نمی‌کند بر اساس مشی‌های اخلاقی مدیریت می‌کند. حقوق ساحت مرزی اسلام است، اخلاق ساحت مشی اسلام است. ما یک مشی اسلامی داریم، یک مرز اسلامی داریم. مرز اسلامی یعنی این طرف بروید مسلمان نیستید، ولی وقتی رابطه‌ی ما زیادی تیره و تار می‌شود می‌گوییم هر چه قانون می‌گوید. قانون می‌گوید الآن نوبت شما است این کار را انجام دهید، می‌گویید الآن من مریض هستم، ندارم. می‌گوید قانون تعیین می‌کند. قانون جایی است که اتّفاقاً شما واقعاً از مشی اخلاقی فاصله می‌گیرید. در خانه پیغمبر برای مواردی قانون گذاشته است که واقعاً کارد و پنیر می‌شوید، برای موقعیّت‌هایی که دیگر نمی‌توانیم همدیگر را درک کنیم. ولی اداره‌ی مسیر خانواده را بر پایه‌ی مشی اخلاقی تنظیم کرده است. پیغمبر می‌فرماید: برای شیر دادن بچّه‌ی خود از شوهرت تقاضای پول بکن.

موردی در سیره‌ی اهل بیت داریم که تقاضا کرده باشند؟ چون سیره‌ی طرفداران اهل بیت است، صحابی اهل بیت، اطرافیان اهل بیت داریم؟ مشی اخلاقی یک چیز دیگری است. مشی اخلاقی بر پایه‌ی محبّت است، خانواده را محکم بسته است بعد چیزهای زیادی را بر آن مترتّب کرده است.

به وجود آوردن محبّت توسّط پیامبر اکرم به جامعه‌ی جاهلی

پس اوّلین کاری که پیغمبر خاتم درون جامعه‌ی جاهلی که در آن مبعوث شده بود انجام داد این بود محبّت را هوای اجتماع کرد، نخ تسبیح اجتماع کرد. جامعه‌ی جاهلی چیزی از محبّت نمی‌دانست. یعنی واقعاً نمی‌دانست تصوّر آن هم حتّی سخت است، إن‌شاء‌الله متأهل شوید، خدا به شما فرزندان صالحه و سالمی را عطا کند. خدا به شما دختر بدهد درست وقتی که موقع بگو و بخند او می‌شود تصوّر کنید که به شما بگویند با دست خود و بدون این‌که مجبور شوید دختر خود را زیر خاک زنده به گور کنید، حس آن را بگیرید در اوج بازی که با دختر خود دارید بعد می‌فهمید کسانی که در زمان پیغمبر بودند چه آدم‌های پستی بودند، یعنی پیغمبر خاتم از چه کسانی آدم ساخته است خیلی مهم است. یک شتری از این قبیله رفته از جوی آن قبیله آب بخورد، ۴۰ سال با همدیگر جنگیدند و آدم کشتند، این‌که چرا شتر شما آمد از جوی ما آب خورد؟ پیغمبر در این فضا تخم محبّت را کاشته است. می‌دانید با یک چیز رسوب یافته‌ی فرهنگی مبارزه کردن چقدر سخت است، به آن‌ها فهمانده است که دختر گل است، به آن‌ها فهمانده است که دختر نعمت خدا است، رحمت خدا است، منّت خدا است. روایات زیادی داریم که اگر خدا به شما دختر بدهد در بهشت را به روی شما باز کرده است. اگر هفت دختر به شما بدهد همه‌ی درهای بهشت را به روی شما باز کرده است. اگر به بچّه‌ی خود خدمت کنید، به روی او بخندید «کَالْمُجَاهِدِ فِی‏ سَبِیلِ‏ اللَّهِ‏»[۴]، پیغمبر آن‌قدر از این روایات گفته است که اصلاً صحنه‌ی زندگی تغییر کرده است؛ از آن فضای خشکِ خشنِ بَدَوی، غیر اخلاقی، غیر انسانی به یک آدم‌های مهربان و اخلاقی و متدیّن و اهل نماز شب تبدیل کرده است. اهل صُفّه طیفی بودند که هیچ جایی نداشتند، در مسجد پیامبر می‌خوابیدند. وقتی مهاجرین به مدینه آمدند چیزی نداشتند، شهر و وطن و زندگی آن‌ها جای دیگری بود الآن به این‌جا آمدند، انصار واقعاً با روی باز از مهاجرین استقبال کردند، هر چه داشتند به میان آوردند، با همدیگر خوردند، با همدیگر معاشرت کردند، با همدیگر زندگی کردند، با همدیگر یکی شدند. پیغمبر یک جامعه‌ی typical ساخت. وقتی انسجام آن جامعه زیاد شد، محبّت آن زیاد شد استعدادهایی پیدا کردند.


[۱]– بحار الأنوار، ج ‏۱۸، ص ۲۰۲٫

[۲]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۷۹٫

[۳]– الکافی، ج ‏۳، ص ۵۱۳٫

[۴]– الکافی، ج ‏۵، ص ۸۸٫