در این متن می خوانید:
      1. توجّه کامل خدا بر همه چیز احاطه دارد
      2. مراقبه برای رفع حجب
      3. شرایط مراقبه و دستیابی به آن
      4. عالم محضر خدا
      5. ابتغای مقام عندیّت
      6. شکر ابتغای عبادت
      7. بازگشت همه به سمت خدا
      8. عالم‌گیر بودن وجه الهی
      9. اقبال انسان به سمت دنیا و روی برگرداندن از خدا
      10. تعدّی به خدا در صورت رویگردان بودن از او
      11. منشأ تعدّی انسان نسبت به خدا
      12. ویژگی‌های دنیاطلبان
      13. منشأ دنیا خواهی
      14. ایثار توأم با تقوا
      15. تضادّ بخل و روحیه‌ی ایثار
      16. سرنوشت اهل بخل
      17. همه کاره بودن خدا
      18. فرض بودن هدایت انسان بر خدا
      19. طلب دیدن خدا توسّط شخص متّقی
      20. وظیفه‌ی خدا نسبت به شخص متّقی
      21. تفاوت اعطای مادی و غیر مادی
      22.  تقوا شرط قبولی اعمال انسان
      23. سفارش خداوند در قرآن به حضرت زهرا و فرزندان ایشان
      24. شرط رستگاری از نظر قرآن
      25. عشق مادر مراقبه
      26. اسم فانی در مسّمی
      27. نداشتن تحمّل تجلیّات خدا برای انسان
      28. مجذوب نبودن انسان در خدا
      29.  داستانی از ارشاد در مورد علّت محبّت استاد به شاگردش
      30. همّت گماردن انسان در انجام مسئولیّت
      31. مراقبه در همه‌ی احوال
      32. تنبیه کردن در صورت افکار بد

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهُ عَلَی رَسُولِ الله وَ آلِهِ المَعصُومینَ سیَّما الحُجَّهِ (عجّل الله تعالی فرجه) وَ اللَّعْنُ عَلَی أعْدائِهِمْ أجْمَعینَ».

توجّه کامل خدا بر همه چیز احاطه دارد

باب ۳۹ کتاب شریف ارشاد که این کتاب یک کتاب روایی و اخلاقی است. «فِی المُراقِبَهِ للهِ تَعَالى: قال وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رَقِیباً»[۱]

Sadighi-Tafsir-13941124-ThaqalainSite (2)

اساس اصطلاح مراقبه از همین آیه‌ی کریمه گرفته شده است «وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رَقِیباً»[۲]. خداوند بر همه‌ی اشیاء رقیب است یعنی مراقب است، یعنی خدا همیشه توجّه و نظر دارد، خدای متعال همه چیز را زیر نظر گرفته است، هیچ وقت غفلت و نسیان و خواب و بی‌توجّهی در ساحت احدیّت نسبت به مخلوقات خودش نیست، دائماً مراقب است. این مثل است، آدمی که شکاری دارد، از یک بلندی به او اشراف پیدا می‌کند و از شکار خود چشم بر نمی‌دارد می‌گویند او رقیب است، مراقب است «وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رَقِیباً».

مراقبه برای رفع حجب

«وَ قَالَ النَّبِیُّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَهُوَ یَرَاکَ» این هم از غرر احادیث است. وجود نازنین حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به بعضی از اصحاب خود فرمودند: «اعْبُدِ اللَّهَ» خدا را بنده باش، آن‌گونه که گویا او را می‌بینی «کَأَنَّکَ تَرَاهُ» یعنی حال حضور پیدا کن. در عالم حضور آدم کسی را که می‌بیند، اگر آن شخص عظمت و جلال داشته باشد، قدرت بی‌پایان داشته باشد، ذوب می‌شود. «کَأَنَّکَ تَرَاهُ» اگر این ظرفیت، این همّت، این توفیق در تو نبود «فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ» اگر نتوانستی حجاب را رفع کنی، با چشم دل خود جلال و جمال او را ببینی «فَهُوَ یَرَاکَ». این «فَهُوَ یَرَاکَ» همان رقیب است، اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند. اگر حضور پیدا نکرد محضر که هست، عالم محضر خدا است. این دو کلاس است، کلاس اوّل کلاس رفع حجب است «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ»[۳] از حجاب‌های نور کسی عبور کند و «فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ» و به معدن عظمت اتّصال پیدا می‌کند، ذوب می‌شود و فنا پیدا می‌کند. اگر کسی گرفتار حجاب است، او هم باید درک محضر کند و بداند زیر نظر است «فَهُوَ یَرَاکَ»[۴] او تو را می‌بیند.

Sadighi-Tafsir-13941124-ThaqalainSite (3)

شرایط مراقبه و دستیابی به آن

مراقبه مراتب و مراحل و مقدّمات و برنامه هایی دارد؛ اوّلین شرط و اوّلین قدم در مراقبه یعنی در تحصیل رتبه‌ی مراقبه طلب است. تا عطش و تقاضایی نباشد، تا زمانی که استعدادی شکوفا نشود، حسّاس نشود، تا زمانی که آدم نیابد که گمشده دارد، به مقام مراقبه دست پیدا نمی‌کند. در تمام حرکت‌ها قدم اوّل، شوق و طلب و همّت وصال است؛ اگر آن طلب نباشد و به دنبال آن اشتیاقی حاصل نشود، انسان هیچ گاه به مقصد نمی‌رسد. در این رابطه دو، سه آیه از آیات قرآن کریم قابل ملاحظه و شایان دل دادن است. آیه ۱۷، سوره‌ی عنکبوت «فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» ابتغاء یعنی طلب کردن. «فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ» تعبیر بسیار لطیف، گویا، شفاف و روشن است.

ما چه در رزق بدنی و چه رزق معنوی دنبال مخزن و چشمه نیستیم. از جویبار آب می‌خوریم، از لوله آب می‌خوریم ولی خدا متعال می‌گوید همّت بلند دار. نزد خود ما بیا. رزق عند الرّب خوب است. آن‌جایی که شهدا می‌رسند «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[۵] این‌ها رزق عند الرّب دارند.

Sadighi-Tafsir-13941124-ThaqalainSite (1)

عالم محضر خدا

خدای متعال از بندگان خود طلب می‌کند که شما هم در طلب چیزی باشید که مقتولین فی سبیل الله به آن می‌رسند. «فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ»، به مقام عندیّت فکر کنید. همه پیش خدا هستند ولی کسی درک نمی‌کند، همه محجوب هستند. اگر هنر داشتید خود کنار زدید، شهید خود را کنار می‌زند، به مقام شهود می‌رسد، عالم محضر خدا است، ما هم در محضر خدا هستیم ولی مقام عندیّت نداریم، ما نزد هواهای خود هستیم. دل هر کجا باشد، انسان همان‌جا است.

ابتغای مقام عندیّت

دل تو کجا است؟ نمازهای ما هم نماز نیست. برای این‌که در نماز هم دل ما پیش خدا نیست. زبان ما حرکت می‌کند ولی دل ما تکان نمی‌خورد. دل همان هرزگی و سرگرمی‌های روزمره‌ی خود را در نماز هم دارد. خیلی خدای متعال عنایت فرموده است با چه آهنگ دل انگیزی. «فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ»، هم مسئله‌ی ابتغاء یعنی طلب و هم این‌که از این مسیر عبور بکنید، به مقصد فکر بکنید. «فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ». این دست چندم است به شما می‌رسد، حیف نیست از دلال‌ها می‌گیرید، از واسطه‌ها می‌گیرید. چرا نمی‌خواهید بالا بیایید. ابتغاء مقام عندیّت و احساس نیاز به رزق آن‌جا.

شکر ابتغای عبادت

«وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ» اوّل طلب بعد عبادتی که در زمینه‌ی طلب و شوق عبادت است، می‌شود «وَ اشْکُرُوا لَهُ» و برای این ابتغاء عبادت هم شکر بکنید. اگر یک چنین مقامی به شما دست داد در درون خود، دل شما هوای یار کرد و برای وصال او با پای عبودیّت گام برداشتید جای شکر است .«وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» نیایید هم بالاخره شما را می‌بریم.

بازگشت همه به سمت خدا

 ولی رجوع الی الله، اعم از رجوع به رحمت خدا یا رجوع به غضب خدا است. همه به سوی خدا می‌روند. آدم‌های بد هم به سوی خدا می‌روند. همه از خدا هستند، به خدا هم بر می‌گردند. لکن آن کسی که «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[۶]‏با آن کسی که «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ * الَّتی‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ»[۷] تفاوت را ببین تفاوت دارند.

عالم‌گیر بودن وجه الهی

آیه‌ی بیست و هشتم، سوره‌ی مبارکه‌ی کهف. «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» مقاوت بکن در همراهی با کسانی که «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» چشم به ربوبیّت او دوختند و صبح و شام او را می‌خوانند. از این‌جا به بعد مربوط به طلب است. «یُریدُونَ وَجْهَهُ» با این‌هایی که صاحب همّت هستند، دارای شوق به سوی خدا هستند. «یُریدُونَ وَجْهَهُ» در درون آن‌ها یک اراده‌ای وجود دارد، مراد آن‌ها هم وجه الله است. «یُریدُونَ وَجْهَهُ» این‌ها روی هیچ کسی را نمی‌خواهنند ببیند، همیشه طالب دیدن روی ماه او هستند. «یُریدُونَ وَجْهَهُ» وجه او هم عالم‌گیر است. «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۸] ما همه جا به شما رو نشان می‌دهیم، به شما رو می‌دهیم ولی شما که از رو نمی‌روید، نمی‌خواهید روی ما را ببینید. ما همه جا به شما رخ نشان دادیم، تمام این موجودات مرآت هستند و ما همه جا رخ خود را به شما نشان می‌دهیم ولی شما ما را نمی‌خواهید.

اقبال انسان به سمت دنیا و روی برگرداندن از خدا

عوض این‌که دل شما آن طرف باشد این طرف است. شما «مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ»[۹] هستید. شما اصلاً نظر به بالا ندارید، همیشه به پایین نگاه می‌کنید. دنیای پست و پایین دل شما را به خود منکوس القلب شدید. کور شدید. «یُریدُونَ وَجْهَهُ»[۱۰] با این قافله‌ای که به زیارت ما می‌آیید، بیایید تا ما را ببینید. «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُم‏» از این گروه طالب، از این گروه مرید، از این گروه عاشق، از این گروه محبّ، رخ متاب. روی بر نگردان.

تعدّی به خدا در صورت رویگردان بودن از او

 «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُم‏» چشم خود را از این‌ها تعدّی نده. باز این تعبیر خیلی تعبیر عجیبی است. تنبیه عجیبی است. یعنی کسی که چشم به غیر خدا دوخته است، این چشم او چشم عدوانی است. مال او را به غیر او دارد می‌دهد. «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ» نفرمود «وَ لا تَصرِف، وَ لا تَنظُر». «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ» این یک نوع تعدّی است، یک نوع تجاوز است. یک نوع ظلم است که داری می‌کنی «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُم‏» تو از این کسانی هستی که نگاه آن‌ها به سوی ما است، نگاه خود را با این‌ها یکی نمی‌کنی، داری به جای دیگر تعدّی می‌کنی؟! داری از مرز الهی تعّدی می‌کنی. خوب اگر با این‌ کسانی که «یُریدُونَ وَجْهَهُ» نبودی و تعدّی عینی داشتی.

منشأ تعدّی انسان نسبت به خدا

 منشأ تعدّی عینی چیست؟ «تُریدُ زینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» یا مراد انسان خدا است و یا مراد انسان هوی است. یا خدا یا هوی. اگر دل تو الهی است، نگاه تو الهی است ولی اگر دل تو هوایی است، نگاه تو دنیایی است، پست است. «تُریدُ زینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» این کسانی که دنیا مادر آن‌ها است و به سوی آغوش مادر فکر می‌کنند، آن چه کسانی هستند «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا». این هم عجب کلام سازنده‌ی عجیبی است.

ویژگی‌های دنیاطلبان

اوّلاً کسی که طالب دنیا است، این اسیر دنیاپرست‌ها است، مطیع است. خود این کاره‌ای نیست. ارباب دارد، فرمانده دارد. آدم‌هایی در او نفوذ کرده‌اند. چه کسانی در او نفوذ کرده‌اند؟ چه کسانی او را می‌برند؟ کسانی که قلب آن‌ها را ما غافل کردیم. آن‌ها را مجازات کردیم. ما قلب آن‌ها را رها کردیم. «مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» خدا بعضی از دل‌ها را می‌برد، بعضی از دل‌ها را رها می‌کند. آن کسی که دل او رها است، همان کسی است که خدا او را رها کرده است. «مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» ما چراغ محبّت خود را در دل او روشن نکردیم. با ظلمت غفلت آن‌جا تاریک است.

منشأ دنیا خواهی

پس منشأ دنیاخواهی غفلت دل است، از یاد خدا دلی که «خَلَتْ عَن ذِکرِ اللهِ» است؛ از محبّت خدا، یاد خدا این دل خالی است. خوب این رذیله‌ی دوم. اراده‌ی دنیا که مراد انسان در زندگی، مطلوب او در زندگی زینت حیات دنیا باشد این رذیلت اوّل است این قدم اوّل سقوط است. لکه‌ی بعدی غفلت قلب است و فضاحت آخر، بی‌آبرویی آخر این است که «وَ اتَّبَعَ هَواهُ»[۱۱] مطبوع این هوی است. تبعیّت از هوی کرده است. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» افراط کرده است. از خطّ خود با عجله خارج شده است. عجله داشته است، غیر خدا را به جای خدا گرفته است. اگر یک مقدار با تأنّی حرکت می‌کرد به این‌جا نمی‌چسبید، فرط به معنای عجله است. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» آدم‌هایی که همّت بلند ندارند، این‌ها هر چه مقابل پای خود دارند، به همان قانع هستند. آن که جلوی پای او است، خود او است. این خود را گرفته است و خدا را رها کرده است.

تمام سوره‌ی مبارکه‌ی لیل هم در این مسیر پیام دارد.

-‌ «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى‏ * وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏* وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏ * وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى * إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ * إِنَّ لَنا لَلْآخِرَهَ وَ الْأُولى‏ * فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى * لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى * الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّى * وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى * الَّذی یُؤْتی‏ مالَهُ یَتَزَکَّى * وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزى‏ * إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏ * وَ لَسَوْفَ یَرْضى‏»[۱۲]

ایثار توأم با تقوا

-‌ این آیات اوّلی که تلاوت شد، داروی حلّ مشکلات است. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏» مسئله‌ی ایثار و نثار توأم با تقوا و همراه با تصدیق و ایمان. اگر کسی اهل ایثار و نثار بود و اهل هوی و هوس هم نبود، در مسیر کنترل خود و در سنگر تقوا مستقر بود، این نثار و ایثار و پاکی عمل با ایمان و تصدیق همراه بود، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى» این مشکلی ندارد. ما تمام مشکلات او را تیسیر می‌کنیم. در آن طرف اگر کسی به دنیا چسبیده بود، از دنیا نمی‌گذشت.

تضادّ بخل و روحیه‌ی ایثار

 «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى ‏* وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى» اگر کسی اهل بخل بود، روحیه‌ی نثار و ایثار نداشت. «وَ اسْتَغْنى» این دنبال بی‌نیازی خود بود یا نه «وَ اسْتَغْنی عَنِ الْجَنَّه»، «وَ اسْتَغْنی عَنِ الآخِرَه». این به همین بسنده کرده بود.

سرنوشت اهل بخل

 «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى» و عوض آن تصدیقی که اهل ایثار و نثار و تقوا داست، این اهل تکذیب بود، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى» ما هم درها را می‌بندیم، این را در پیچ و خم‌های سخت می‌اندازیم که نتواند دین‌داری بکند. غیبت نکردن برای او مثل مرگ است. دیگر اصلاً کارهای خیر برای او همیشه سختی ندارد. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏» این آدم را گرفتار عسر می‌کنیم. همه‌ی کارها برای او سخت می‌شود.‏

همه کاره بودن خدا

 بعد فرمود: «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ * إِنَّ لَنا لَلْآخِرَهَ وَ الْأُولى» بدانید که همه کاره خود ما هستیم. چون دنیا و آخرت مجموعه‌ی آفریده‌های ما است. برای خود ما است. دنیا برای خود ما است، آخرت هم برای خود ما است. چون مالک ملک دنیا و آخرت هستیم، راه‌ها هم در اختیار خود ما است. «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ * إِنَّ لَنا لَلْآخِرَهَ وَ الْأُولى» آن که مالک ملک است، مسیر استفاده‌ی از ملک را هم خود او نشان می‌دهد. ما به عهده گرفتیم، شما کوتاه آمدید، ما برای شما کم نمی‌گذاریم.

فرض بودن هدایت انسان بر خدا

«إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى» هدایت را بر خود فرض کردیم.‏ «إِنَّ لَنا لَلْآخِرَهَ وَ الْأُولى * فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى * لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى» از مجاری هدایت ما این بود که شما را از یک نار ملتهب پرهیز داشتیم، زنگ خطر درآوردیم، انذار کردیم. «ناراً» این تنوین، تنوین ترخیم است، چه آتشی. از یک آتشی که تلظّی، همیشه ملتهب است. مشتعل است، شعله‌ور است. «لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى» کسی در این آتش نمی‌افتد، مگر آن که اشقی است و کسی از این دوری برکنار نمی‌شود، دور نمی‌شود مگر اتقی.

ویژگی‌های افراد متّقی اتقی چه کسی است؟ «الَّذی یُؤْتی‏ مالَهُ یَتَزَکَّى» آن کسی که از مال خود بگذرد و قصد او هم پاک شدن خود او است. «یَتَزَکَّى * وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزى‏ * إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏» او دنبال هیچ نعمتی به عنوان پاداش نیست مگر یک چیز و آن ابتغای وجه اعلای پروردگار متعال است. یعنی این انقطاعی که از این‌جا پیدا می‌کند، زنجیرهایی را که پاره می‌کند این عاشقانه دارد زنجیرها را یکی بعد از دیگری از پرهای خود باز می‌کند. برای چه دارد می‌رود؟ این از مال می‌گذرد، از پول می‌گذرد، از دارایی عبور می‌کند، کجا دارد می‌رود، چه جزایی می‌خواهد؟

طلب دیدن خدا توسّط شخص متّقی

 هیچ چیزی نمی‌خواهد «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏». این دنبال دیدن یار خود است. آن وقت دلبری یار را خدای متعال دارد بیشتر می‌کند. ربّ اعلی است. مقام او خیلی بلند است. یعنی کسی که می‌خواهد به او برسد، خیلی به جای بلند می‌رود. هویت حق تعالی خیلی جایگاه بلندی است. «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏» این از این طرف طلب است، تقاضا است، عطش است.

وظیفه‌ی خدا نسبت به شخص متّقی

 از آن طرف چه؟ «وَ لَسَوْفَ یَرْضى» ما هم او را راضی می‌کنیم. این که می‌خواهد ما را بگیرد دل او آرام بگیرد، ما هم خود را به او نشان می‌دهیم. «وَ لَسَوْفَ یَرْضى» این ابتغای وجه ربّ اعلی می‌کرد، رضای او به سمت او بود، مقصدش به او سمت او بود. خدا هم وعده‌ی قطعی می‌دهد؛ «وَ لَسَوْفَ یَرْضى» (از دست طلب ندارم) 

-‌ ابتدا که فرمودند: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏» علّت این‌که اعطا و ایثار را که فرمودید به تقوا مقدّم کرده است، چه چیز می‌تواند باشد. منظور اعطای مادی است؟

تفاوت اعطای مادی و غیر مادی

-‌ الآن در این انتخابات شما بعضی از جاها بروید، این عکس‌های بلند را من روز گذشته -در بعضی مناطق- دیدن یکی از هنرمندان در بیمارستان بقیه الله رفتیم، وقتی آمدیم در میدان دیدیم این عکس‌های بلندی از خبرگان، از همین آخوندها چه عکس‌های تجملاتی و تشریفاتی. خوب این اعطا است و حالا سفره‌ها دارند، بذل و بخشش‌ها دارند. این هم از مال می‌گذرد، خیلی ریخت و پاش دارد امّا ریخت و پاش سر سفره‌ی تقوا نیست. اگر در غیر از موقعیت انتخاباتی و مطرح کردن خود، این‌ها را صرف این جنوب شهری ها، دروازه غاری ها، این‌‌ها که هیچ وقت کسانی این‌ها را نمی‌بینند. اگر به خاطر تقوا، به خاطر پرهیز از بی توجّهی به فقرا این کار انجام می‌شد؛ بنابراین اعطی فی نفسه موضوعیت ندارد. «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبُ»[۱۳] منشأ تعظیم شعائر تقوای دل است. اگر منشأ اعطا تقوا بود و همراه اعطا تقوا بود بعضی‌ها رشوه می‌گیرند و به این و آن می‌دهند. این هم اعطا کرده است ولی تقوا همراه آن نیست.

داستانی از امام صادق در مورد اعطای بدون تقوا

 امام صادق (سلام الله علیه) دیدند کسی آمد از جلوی مغازه یک چیزی برداشت و زیر عبا گذاشت. حضرت مراقب او بود. دید به یک فقیری رسید، آن را که آن‌جا دزیده بود به او داد. حضرت او را صدا زد؛ از این مدّعای بی‌حقیقت و جاهل بود. جاهل منتسّک. وجود نازنین حضرت خاتم فرمودند: «قَطَعَ ظَهْرِی اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ»[۱۴] این جاهل متنسّک بود، صاحب ادّعا هم بود. حضرت او را صدا زد. گفت: من دیدم تو سرقت کردی. بعد آمدی این‌جا ایثار کردی. این چه کاری بود؟ گفت: مگر شما قرآن نمی‌خواهی؟ حضرت فرمود: چه ربطی به قرآن دارد! گفت: در قرآن فرموده است که «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[۱۵] خوب ما یک حسنه انجام دادیم، ده برابر از خدا پاداش می‌گیریم، یک گناه هم کردیم «مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها» خوب این یکی از آن ده تا کم می‌شود، نه برای ما باقی می‌ماند. این را جهالت می‌گویند. «الجَاهل إم ما مُفرطٌ او مفرط». حضرت به تعبیر ما فرمودند: «وَ غَابَت عَنکَ الأشیاء». پس این آیه را اقلاً می‌خواندی «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ‏»[۱۶].

 تقوا شرط قبولی اعمال انسان

بنابراین هیچ چیز آن قبول نیست. این‌ها که منصب‌ها را غصب کردند، روی روابط رفتند جاهایی نشستند که حقّ آن‌ها نیست. این‌ها برای خدمت‌های خود هم مجازات می‌شوند. این است که خیلی دقیق است. «مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى»[۱۷] هم عمل از پایگاه تقوا برخیزد و هم در فضای تقوا در مجاری تقوا حرکت بکند. هر کدام از آن‌ها نباشد، این حاصل نمی‌دهد. «الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً»[۱۸] بنابراین زمین پاک نیست، زمین آلوده است. «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏»[۱۹].

سفارش خداوند در قرآن به حضرت زهرا و فرزندان ایشان

و آیه ۳۸، سوره‌ی مبارکه‌ی روم. «فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏». در این آیه هم پروردگار متعال سفارش حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ذریّه‌ی ایشان را کرده است. کسانی که هوای اهل بیت را، ذرایه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دارند و حقّ این‌ها را که خمس است، حقوق مالی این‌ها را می‌پردازند.

شرط رستگاری از نظر قرآن

 ولی از این محبّت «یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ» ریا نمی‌کنند، قصد سوء استفاده ندارند. منّتی ندارند. بلکه «یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ» این‌ها طالب هستند، این‌ها شایق هستند، این‌ها سالک هستند. این‌ها مهاجر هستند و مسیر و طریق را اعطای حقّ ذوی القربی می‌دانند. بنابراین مقصد آن‌ها خدا است، طریق رسیدن به خدا دادن حقوق ذوی القربای پیغمبر است. «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏». این گروه، گروه مفلح هستند، این‌ها به مقصد می‌رسند. بنابراین مسئله‌ی طلب داشتن همّت پرهیز از کسالت بی‌حالی تنبلی این‌ها با طلب نمی‌سازد. عاشق خوابش نمی‌برد.

 مناجات منظومه‌ی حضرت امیر است.

«إِلَهِی حَلِیفُ الْحُبِّ بِاللَّیْلِ سَاهِرٌ       یُنَاجِی وَ یَدْعُو وَ الْمُغَفَّلُ یَهْجَعُ‏»[۲۰]

عشق مادر مراقبه

«کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ»[۲۱] این «یَهْجَعُ‏» همان است. خواب رفتن است. آدمی که عشق ندارد، معشوق ندارد، طلب ندارد، می‌گیرد می‌خوابد. ولی کسی که دل او به یک جایی وصل است تا نرسیده است مگر به خواب می‌رود. طلب خیلی مهم است. مادر مراقبه عشق است، محبّت حق تعالی است. هیچ چیزی مثل محبّت انسان را وصل نمی‌کند. حالت حضور به آدم نمی‌دهد. مراقبه که انسان خدا را رقیب می‌بیند. این تجلّی حضور است. حضور بدون طلب عملی نیست. باید انسان دچار یک چیزی بشود. اگر یک چیزی نشود به دنبال مقصد نمی‌رود.

-‌ می‌شود در مورد وجهه الله توضیح بدهید؟

اسم فانی در مسّمی

-‌ خدا بدهد آدم داشته باشد و بعد تببین بکند. تمام مخلوقاتی که خدای متعال آفریده است. برای بشری که گرفتار ذهن است. این دو روی دارد. یک روی آن به کسی است که دارد به او تماشا می‌کند، روی دیگر آن به آن کسی است که از آن‌جا آمده است. شأن تمام مخلوقات نشان دادن صفات و اسماء خدا است. عالم اسماء الله است. اسم در مسمّی فانی است. من وقتی می‌گویم: آقای همدانی؛ کاری به هـ و میم و د و الف و نون ندارم، این شخص در ذهن من است. هیچ وقت دقّت در اسم ندارم. این اسم فقط مشیر است. خود آن فرد با گفتن این اسم خود آن فرد در ذهن آدم در قلب ادم در وجود ادم حضور دارد. تمام عوالم اسماء الهی هستند. هیچ کدام از این‌ها را نباید ما ببینیم. بنده معطّل اسم بشوم، با شما سر و کاری ندارم. دل من پیش اسم شما است. ولی اسم برای چه گذاشتند؟ برای این‌که این اسم آن مسمّی را نشان بدهد. تسهیل کرده است تا اسم را می‌گوییم خود او را می‌بینیم. این عوالم همه خدانما است. اگر ما گرفتار اسم نباشیم مسمّا را نمی‌بینیم، آن وقت همه چیز وجهه الله می‌شود. «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ».[۲۲]

-‌ ؟..؟۴۲:۴۶ حالا بدون این اسماء هم می‌شود خدا را دید؟ یعنی بدون وسائل؟

نداشتن تحمّل تجلیّات خدا برای انسان

-‌ برای ما نیست. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها»[۲۳] خود خدا راه را به ما نشان داده است که شما بدون ولایت نمی‌توانید بیایید، شما به این‌ها متوسّل بشوید. می‌خواهد رفع حجاب هم بکنید به سراغ این‌ها بروید. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ َ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ‏»[۲۴] تا مریض هم شدیم «یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفَاءٌ» خود خدا دوا است ولی «یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفَاءٌ» چون ما وجود ضعیفی هستیم، تحمّل تجلیّات بالا را نداریم اگر این‌طور بود خدا بخیل نیست به همه قرآن می‌داد، چرا بر قلب پیغمبر خود نازل کرد. فقط دل او ظرفیت دارد، دل‌های دیگر نمی‌تواند تحمّل بکند. وجود مشکّک است، دارای مراتب است. امّا در این مراتب پایین وجود قرار گرفته است. «أَوَّلُ شَیْ‏ءٍ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى مَا هُوَ فَقَالَ نُورُ نَبِیِّکَ یَا جَابِرُ»[۲۵] او است که هیچ حجابی ندارد، خدا مستقیم او را به تعیّن اوّل برده. این تعیّنات بعدی همه اذیال آن هستند، ذیل او هستند.

-‌ این مقصد سالک می‌شود آیت الله العظمی که مثلاً بشوند اهل بیت و امیر المؤمنین (علیه السّلام).

-‌ بله.

-‌ به خود خدا نمی‌تواند برسد؟

-‌ آن‌ها از خدا جدا نیستند. آن‌ها هم هیچ چیزی از خود ندارند. هر چه است برای خدا است.

-‌ با این تعبیر می‌توان گفت سالک به خدا توجّه می‌کند یا باز دارد به آیات ربّ توجّه می‌کند؟ آیات از این حیث که نشانگر او است.

-‌ آیه هیچ شأنی جز نشان دادن او ندارد. این «أرنی الأشیاء کما هی» که زبان شما آمد، اگر کسی حقیقت هستی را بیابد جز خدا هر چه است، فقر است، سراب است.

-‌ عین ربط است.

مجذوب نبودن انسان در خدا

-‌ عین ربط است. اگر ربط را یافت، جز ربط چیزی نیست. وجود ربطی تعلّقی است. من از این‌جا به مسجد، این ب چه جایگاهی دار؟ ما هم همین‌طور هستیم، جز ربط هیچ چیز دیگری نیستیم. حضرات معصومین هم همین‌طور هستند. «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ»[۲۶] همین است دیگر. آن‌ها عبد هستند هیچ چیزی ندارند. هر چه تو داری، آن‌ها دارند ولی آن‌ها هر چه دارند از خود نیست، تو هر چه داری برای خود تو است. آن‌ها تو را نشان می‌دهند، جز تو هیچ چیزی ندارند. ولی ما جز خدا گویا خیلی چیزها داریم. دارایی آن‌ها خدا است، همان را هم نشان می‌دهند. چون غیر او نیست که داشته باشند. ما این نیست را هست می‌پنداریم، آن وقت می‌شود «کَسَرابٍ بِقیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً»[۲۷] ما نسبت به خود و همه‌ی موجوداتی که مستقل می‌بینیم گرفتار سراب هستیم. حرکت می‌کنیم تا می‌رویم می‌رسیم. دم مرگ می‌رسیم می‌بینیم هیچ چیزی نبوده است. همیشه با وهم زندگی کردیم خیال زندگی کردیم. حقیقتی نیافتدیم دنبال حقیقت هم نرفتیم. تازه می‌فهمیم می‌گوییم برگردیم و دیگر برگشتی در کار نیست.

 داستانی از ارشاد در مورد علّت محبّت استاد به شاگردش

در این ارشاد در توضیح مسئله‌ی مراقبه ایشان یک داستانی را نقل کرده است، خوب است به این هم یک توجّهی بفرمایید، آموزنده است. می‌گوید: استادی بود، در میان شاگردان خود به یک جوانی خیلی عنایت داشت، او را تحویل می‌گرفت. مورد سؤال شاگردهای دیگر خود قرار گرفت. استاد دید هر چه بگوید: حرف است، باید این واقعیت را آن‌ها لمس بکنند که این چیزی دارد که آن‌ها ندارند. «وَ کَانَ بَعضُ العُلَمَاء یَرفَعُ شَاباً عَلى تَلَامیذِه کُلِهِم فَلَامُوهُ فِی ذَلِک»[۲۸] خوب اعتراض کردند. انتقاد کردید. این عالم بزرگوار «فَأعطَى کُلِ وَاحِدٍ مِنهُم طَیراً وَ قَالَ اذبِحهُ فِی مَکانِ لَا یَراکَ فِیهِ أحَد فَجَاءوا کُلُهُم بِطُیورِهم وَ قَد ذَبَحُوهَا فَجَاء الشَّابُ بِطَیرِهِ وَ هُوَ غَیرُ مَذبُوح فَقَالَ لَهُ لِمَ لَا تَذبَحهُ فَقَالَ لِقُولِکَ لَا تَذبَحهُ إلَا فِی مُوضِعٍ لَا یَراکَ فِیهِ أحَد وَ لَا یَکُونَ مَکاناً إلّا یَرانی فِیهِ الوَاحِد الأحَد الفَرد الصَّمد فَقَالَ لَهُ أحسَنت ثُمَّ قَالَ لَهُم لِهَذا رَفَعتُهُ عَلَیکُم وَ مَیَّزتُهُ مِنکُم وَ مِن عَلَامَاتِ المُراقِبَه إیثارُ مَا آثَّرَ الله وَ تَعظیمُ مَا أعظمَ الله وَ تَصغیرُ مَا صَغَّر الله فَالرَّجَاءُ یَحُّثُکَ عَلى الطَّاعَات» اگر امید کسی، امید صادق باشد، این برای نیل به وصال آرام نمی‌گیرد، این مسیر طاعت را می‌کیرد. «وَ الخُوف یُبَعِدُّکَ عَنِ المَعاصی» یا «یُبعِدُکَ عَن المَعاصی» خوف صادق هم انسان ما را از گناه باز می‌دارد. «وَ المُراقِبَه تُؤدِّی إلى طَریقِ الحَیَاء» خیلی نکته‌ی زیبایی است. کسی خدا را بر خود رقیب ببیند، این همیشه در خیمه‌ی حیا مأوا گزیده است همیشه سر او پایین است. خجالت زده است. «وَ تَحمِلُ مِن مُلَازِمَهِ الحَقِائِق وَ المُحَاسِبَه عَلى الدَّقِائِق وَ أفضَلُ الطَّاعَات مُراقِبَهُ الحَق سُبحَانَهُ وَ تَعالَى عَلى دَوامِ الأوقَات وَ مَن سَعَادَهِ المِرء أن یَلزَمَ نَفسَهُ المُحَاسِبَه وَ المُراقِبَه وَ سِیَاسَهَ نَفسِهِ بِاطِّلاعِ الله وَ مُشَاهِدَتِهِ لَهَا وَ أنَّهَا لَا تَغیبُ عَن نَظَره وَ لَا یَخرُجُ عَن عِلمِهِ» حالا از این‌جا به بعد دیگر آن برای شما و این کمترین است «وَ یَنبَغِی لِلواعَظ غِیرَه أن یَعِظَ نَفسَهُ قَبلَهُم وَ لَا یَغُرُّهُ اجتماعُ النَّاس عَلیه وَ الاستِماعُ مِنه فَإنَّهُم یُراقِبونَ ظَاهِرهَ وَ اللهُ شَهیدٌ عَلى مَا فِی بَاطِنِهِ‏ وَ رُویَ أنَّ بَعضَهُم رأى شَابَّاً حَسَنَ العِبَاده وَ الاجتِهَاد فَقَالَ یَا فَتَى عَلى مَا بَنیتَ أمرَک فَقَالَ عَلى أربَعِ خِصَال فَقَالَ وَ مَا هِیَ قَال عَلِمتُ أنَّ رِزقی لَا یَفوتُنی مِنهُ شَی‏ء».

همّت گماردن انسان در انجام مسئولیّت

من اطمینان دارم، علم دارم به این‌که از روزی من چیزی کم نخواهد شد. «وَ أنَّ وَعدَ اللهِ حَقُّ» چون خدا وعده‌ی روزی داده است. «وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»[۲۹] باز آیات دیگر هم دارد که «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ»[۳۰] «وَ أنَّ وَعدَ اللهِ حَقُّ فََاطمَأنَنتُ» این قدم اوّل است. «وَ الثَّانِیَه عَلِمتُ أنَّ عَمَلی لَا یَعمَلُهُ غَیری فَأنَا مَشغُولٌ بِه» باری که خدا بر دوش من گذاشته است، جز خود من این بار را حمل نمی‌کند. خدا بار مسئولیت، عمل به فرائض، ایفای رسالت‌ها در این عالم به دوش من گذاشته است، فهمیدم که کار من به دوش دیگری نخواهد بود. ازاین جهت «فَأنَا مَشغُولٌ بِه» تمام همّ من این است که این کاری که خدا به من واگذار کرده است، خدا برای مأموریتی من را به این‌جا فرستاده است، من از مأموریت خود غفلت نمی‌کنم، مشغول کار خود هستم. «وَ الثَّالِثَه أنَّ أجَلی یَأتِینی بَغتَهً فَبَادَرتُهُ» مسئله‌ی سوم که مبنای زندگی من است، آن این است که می‌دانم مرگ خبر نمی‌کند، چون مرگ دفعتاً می‌آید، خود من همیشه سراغ آن را می‌گیرم، به پیشواز آن می‌بروم «فَبَادَرتُهُ» به جای این‌که او به سراغ من بیاید، من سراغ او را می‌گیرم. «وَ الرَّابِعَه عَلِمتُ أنَّی لَا أغیبُ عَن نَظَرِ الله تَعالى فِی سِرِّی وَ عَلَانِیَتی» .

مراقبه در همه‌ی احوال

مسئله‌ی چهارم همه‌ی این‌ها مسائل مراقبه است- دانستم که من از نظر خدا از دید خدا هرگز نمی‌توانم غایب بشوم، در سرّ و علن خدا به من اشراف دارد، من را می‌بیند. «فَأنَا مُراقِبٌ فِی کُلِّ أحوَالی» براین اساس من هیچ گاه خود را تنها ندیدم، هیچ وقت خود را در یک محلّی که تحت نظر نباشم ندیدم. این است که دائماً هم مراقب خود هستم. چون دائماً او بر من اشراف دارد، من دائماً دقّت دارم. نتیجه‌ی این می‌شود با حیا زندگی کردن، با ملاحظه زندگی کردن، با حیا فکر کردن.

تنبیه کردن در صورت افکار بد

بعضی‌ها تا فکر بد به نظر آن‌ها می‌آید، خود را تنبیه می‌کنند، از خدا غذرخواهی می‌کنند، عمل بد که نمی‌کنند، فکر بد هم… بعضی‌ها خواب بد می‌بینند متوجّه می‌شوند که مریض هستند، در مقام معالجه برمی‌آیند. خواب انسان هم آیینه‌ای است که واقعیّت انسان را نشان می‌دهد. کسانی که خواب‌های هوی و هوسی دارند، این ریشه‌های زندگی آن‌ها را دارد نشان می‌دهد که در چه لجنی هستند، در بیداری مراقبت ندارد ولی در خواب آدم آن واقعیات خود را در درون خود می‌تواند تماشا بکند. می‌گویند بزرگواری رساله داده بود مرجع تقلید بود، خوابی دید محتلم شد، وقتی بیدار شد رساله‌ی خود را جمع کرد. گفت: این شأن برای کسی است که هیچ نقطه ضعفی در وجود او نیست. حالا که من خواب این‌طور دیدم معلوم می‌شود که یک بدبختی در وجود من است که یک چنین خواب‌هایی می‌بینم. خوشا به حال چنین کسانی. برای ما هم وصف العیش است. همین‌قدر این حرف‌ها برای ما غیر قابل قبول نیست. می‌دانیم که (آن را که خبر شد خبری باز نیامد). تا چه وقت به ما نگاهی بکنند، ما را از هم باتلاق نفس خود بیرون بکشند.


[۱]– إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج ‏۱، ص ۱۲۸٫

[۲]– سوره‌ی احزاب، آیه ۵۲٫

[۳]– بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۹۹٫

[۴]– إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج ‏۱، ص ۱۲۸٫

[۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۹٫

[۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۹٫

[۷]– سوره‌ی همزه، آیات ۶ و ۷٫

[۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۱۵٫

[۹]– سوره‌ ملک، آیه ۲۲٫

[۱۰]– سوره‌ی کهف، آیه ۲۸٫

[۱۱]– سوره‌ی کهف، آیه‌ ۲۸٫

[۱۲]– سوره‌ی لیل، آیات ۵ تا آخر.

[۱۳]– سوره‌ی حج، آیه ۳۲٫

[۱۴]– بحار الأنوار، ج ‏۱، ص ۲۰۸٫

[۱۵]– سوره‌‌ی انعام، آیه‌ ۱۶۰٫

[۱۶]– سوره‌‌ی مائده، آیه ۲۷٫

[۱۷]– سوره‌ی لیل، آیه ۵٫

[۱۸]– سوره‌ی اعراف، آیه ۵۸٫

[۱۹]– سوره‌ی لیل، آیه ۶٫

[۲۰]– دیوان أمیر المؤمنین، ص ۲۶۹٫

[۲۱]– سوره‌ی ذاریات، آیه‌ ۱۷٫

[۲۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۱۵٫

[۲۳]– سوره‌ی اعراف، آیه‌ ۱۸۰٫

[۲۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۶۴٫

[۲۵]– بحار الأنوار، ج ‏۵۴، ص۱۷۰٫

[۲۶]– بحار الأنوار، ج ‏۹۵، ص ۳۹۳٫

[۲۷]– سوره‌ی نور، آیه ۲۹٫

[۲۸]– إرشاد القلوب إلى الصّواب، ج ‏۱، ص ۱۲۸٫

[۲۹]– سوره‌‌ی هود، آیه‌ ۶٫

[۳۰]– سوره‌‌ی ذاریات، آیه ۲۲٫