باطل بودن غنا

باطل بودن غنا در روایاتی مورد اشاره قرار گرفته است. آیا می توان وصف باطل بودن را از مقومات و مشخصه های غنای حرام شمرد و غنای حرام را غنای باطل تعریف کرد؟

باطل در لغت نقیض حق تعریف شده است. و در نهایه و لسان العرب آمده: «الزور: الکذب و الباطل و قیل شهاده الباطل»

در روایت زید شحام و ابی الصباح غنا مساوی با زور و یا قول زور دانسته شده است. زَور در لغت به معنای میل کردن و منحرف شدن است و انحراف مذموم انحراف از حق است. بنابر این، مطابق این روایات، غنا مصداق زور و امری باطل است.

باطل بودن یک چیز با به جهت حق نبودن آن است، حتی اگر معارضه ای هم باحق نداشته باشد؛ زیرا بر هر چیزی که حق نیست باطل صدق می کند و یا این که باطل بودنش به جهت معارضه و مقابلۀ با حق است.

 بر اساس وجه اول، باطل شمرده شدن غنا در روایات به این جهت است که غنای متداول امری سرگرم کننده والتذاذی بوده و جنبۀ حقی در آن وجود نداشته است؛ ولی مطابق وجه دوم، باطل بودن غنا به این جهت است که غنا تعبداً از سوی شارع معارض حق و موجب ابطال حق شمرده شده است.

مطابق وجه اول، مفاد روایت متنبّه کردن ما به این امر معلوم عند العقلا است که یکی از مصادیق باطل، غنای سرگرم کننده می باشد؛ در این وجه، روایت شامل غناهایی که در نظر عقلا سرگرم کننده محسوب نمی شوند نمی گردد. ولی در وجه دوم، شارع ما را از روی اجبار متعبد کرده که غنای متداول و یا هر غنایی را ضد حق و باطل محسوب کنیم؛ زیرا عقلا بما هم عقلا در مورد همۀ انواع غنا و حتی در مورد هر غنای سرگرم کننده ای – اگر موجب فساد و غفلت نشود- چنین حکمی ندارند. اما مفاد روایات یاد شده با کدام یک از دو معنی مطابقت دارد؟

در روایت ابی الصباح امام ع در باره آیه ۷۲سوره فرقان فرموده اند: قَالَ: فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ لٰا یَشْهَدُونَ الزُّورَ «۲» قَالَ الْغِنَاءُ.

سیاق آیات که درباره اوصاف عباد الرحمان است و در آنها برخی صفات انسان های برجسته ذکر شده مانع حمل قطعی آیه بر حرمت حضور در محافل زور می شود. بر این اساس، مقصود از زور و باطل در این آیه ممکن است مالیس بحق باشد نه معارض باطل و این آیه یکی از اوصاف عبادالرحمان را عدم حضورشان در هر محفل غیر حقی- حتی اگر معارض حق هم نیست- قرار داده است. بنابر این، تطبیق غنا بر این آیه از سوی امام ع به معنای تعبد به معارض بودن غنا با حق قابل اثبات نخواهد بود.

اما روایت زید شحام که غنا را مصداق نهی اجتنبوا قول الزور قرار داده، باتوجه به این که آیه ظهور در نهی تحریمی دارد و در نتیجه، مراد از زور و باطل در این آیه امور معارض با حق است می توان نتیجه گرفت که تطبیق این آیه بر غنا

از سوی امام ع به معنای تعبد به این معناست که غنا بما هو غنا امری معارض با حق است.  اما از آنجا که از یک سو معارض بودن همه اقسام غنا با حق امری برخلاف فهم عقلایی است و برای اثبات تعبدی از سوی شارع بر خلاف ارتکازات عقلا ظهوری قوی از سوی شارع لازم است و از سوی دیگر الغنا در این روایت قابل حمل بر غنای متعارف مغنیان مُلهی است استفاده حکم از این روایت با اشکال مواجه می باشد.

در دو روایت دیگر هم غنا صریحاً امری باطل شمرده شده است:

روایت نخست از یونس است که می گوید از امام رضا ع پرسیدم که عباسی به شما نسبت داده که غنا را تجویز کرده اید:

سَأَلْتُ الْخُرَاسَانِیَّ ع عَنِ الْغِنَاءِ وَ قُلْتُ- إِنَّ الْعَبَّاسِیَّ ذَکَرَ عَنْکَ أَنَّکَ تُرَخِّصُ فِی الْغِنَاءِ- فَقَالَ کَذَبَ الزِّنْدِیقُ مَا هَکَذَا- قُلْتُ لَهُ سَأَلَنِی عَنِ الْغِنَاءِ- فَقُلْتُ إِنَّ رَجُلًا أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ- فَسَأَلَهُ عَنِ الْغِنَاءِ- فَقَالَ یَا فُلَانُ إِذَا مَیَّزَ اللَّهُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ- فَأَیْنَ یَکُونُ الْغِنَاءُ- فَقَالَ مَعَ الْبَاطِلِ فَقَالَ قَدْ حَکَمْتَ.

امام ع باتکذیب این نسبت می فرماید من برای او سخنی از امام باقر ع را نقل کردم که از کسی که درباره حکم غنا سوال کرده بودن پرسیدند که آیا غنا در جایگاه حق قرار دارد و یا در جای باطل و او جواب داده که در جایگاه باطل و ایشان می گویند درست حکم کردی!

در این روایت امام ع همان فهم عقلایی سائل را برای مذموم دانستن غنا ملاک قرار دادند و در مقام اعمال تعبدی در این مورد برنیامدند و روشن است که فهم عقلایی بر باطل بودن به معنای معارض حق بودن همۀ انواع غنا حکم نمی کند.

در روایت دوم هم باطل بودن ونیز لهو بودن غنا از سوی امام رضا ع مطرح شده است: َ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الصَّوْلِیِّ عَنْ عَوْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکَاتِبِ «۲» عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبَّادٍ وَ کَانَ مُسْتَهْتَراً «۳» بِالسَّمَاعِ وَ یَشْرَبُ النَّبِیذَ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ السَّمَاعِ- فَقَالَ لِأَهْلِ الْحِجَازِ «۴» فِیهِ رَأْیٌ- وَ هُوَ فِی حَیِّزِ الْبَاطِلِ وَ اللَّهْوِ- أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً «۵».

دراین روایت امام ع غنا را در مکان باطل و لهو و لغو قرار داده و به ذیل آیه ۷۲ فرقان استشهاد کرده اند.

مرحوم شیخ حر عاملی در رساله غنائیه خود از قوت القلوب ابوطالب مکی(ج۲/۶۲) چنین نقل کرده است:

و لم یزل أهل الحجاز عندنا بمکّه یسمعون السماع فی أفضل أیّام السنه، و هی الأیّام المعدودات التی أمر اللّه تعالى عباده‌ فیها بذکره. و کانت لعطاء جاریتان تلحّنان، فکان إخوانه یستمعون إلیهما- قال:- و لم یزل أهل المدینه مواظبین کأهل مکّه على سماع الغناء إلى زماننا هذا؛»

جمله امام ع در مورد رای اهل حجاز می تواند رد و انکار همین سیره اهل حجاز باشد و در حقیقت موضع گیری در مقابل این نگاه مثبت و ترویجی به غناست. استشهاد به ذیل آیه ۷۲ و توصیف غنا به عنوان لغو نیز نشان می دهد که امام ع در صدد توصیف غنای حرام نبوده اند. در مجمع البیان در معنی لغو آورده است: «و أصل اللغو هو الفعل الذی لا فائده فیه و لهذا یقال للکلمه التی لا تفید لغو و لیس المراد به القبیح‏» مفردات: اللَّغْوُ من الکلام: ما لا یعتدّ به /صحاح:.لغو..یدلُّ على الشَّی‌ءِ لا یُعتدُّ به/المحیط:و اللَّغْوُ: اخْتِلاطُ الکلام. و الباطِلُ [۱۵۲/ أ] أیضاً./ لسان العرب: لغا : اللَّغْو و اللَّغا: السَّقَط و ما لا یُعتدّ به من کلام و غیره و لا یُحصَل منه على فائده و لا نفع.

صاحب المیزان ره نیز در باره کاربرد این واژه در قرآن کریم آورده است:

فاللغو من الأفعال فی نظر الدین الأعمال المباحه التی لا ینتفع بها فی الآخره أو فی الدنیا بحیث ینتهی أیضا إلى الآخره کالأکل و الشرب بداعی شهوه التغذی اللذین یتفرع علیهما التقوی على طاعه الله و عبادته، فإذا کان الفعل لا ینتفع به فی آخره و لا فی دنیا تنتهی بنحو إلى آخره فهو اللغو و بنظر أدق هو ما عدا الواجبات و المستحبات من الأفعال. و لم یصف سبحانه المؤمنین بترک اللغو مطلقا

روایت سوم: روایت عبدالاعلی از امام صادق است:

 سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْغِنَاءِ- وَ قُلْتُ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَخَّصَ- فِی أَنْ یُقَالَ جِئْنَاکُمْ جِئْنَاکُمْ حَیُّونَا حَیُّونَا نُحَیِّکُمْ- فَقَالَ کَذَبُوا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا لٰاعِبِینَ- لَوْ أَرَدْنٰا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا إِنْ کُنّٰا فٰاعِلِینَ- بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبٰاطِلِ فَیَدْمَغُهُ- فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ «انبیاء۲۱»– ثُمَّ قَالَ وَیْلٌ لِفُلَانٍ مِمَّا یَصِفُ رَجُلٌ لَمْ یَحْضُرِ الْمَجْلِسَ.

امام ع نسبت رخصتِ خواندن اشعاری به پیامبر اکرم ص را مردود دانسته و برای رد این نسبت، به آیه ۱۶ انبیاء استشهاد فرمودند که آسمان و زمین را از روی لعب و لهو نیافریدیم و اضافه فرمودند: «ویل لفلان مما یصف؛ رجل لم یحضر المجلس». این روایت دارای اجمال است؛ زیرا معلوم نیست که علت تقبیح امام ع و وجه استشهاد به ایه شریفه چه بوده است: آیا مشکل در نسبت ترخیص غنا به پیامبر اکرم ص است یا نسبت ترخیص در کار لغو و لعب و یا در اصل انتساب کذب و دروغ به پیامبر اکرم ص چنانکه ذیل روایت «لم یحضر المجلس» اشاره دارد؟

نتیجه این که از این روایات نمی توان نتیجه گرفت که غنای باطل موضوع حکم شرعی است و یا این که هر غنایی از سوی شارع به بطلان به معنای معارض با حق متصف شده و از سوی شارع موضوع حکم قرار گرفته است.

 

مُضلّ بودن غنا

در صحیحه محمد بن مسلم غنا به عنوان مصداق لهو الحدیث مضل در زمرۀ اموری که وعده آتش به آنها داده شده قرار گرفته است:

 مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْغِنَاءُ مِمَّا وَعَدَ اللَّهُ عَلَیْهِ النَّارَ وَ تَلَا هَذِهِ الْآیَهَ وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ- لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ- وَ یَتَّخِذَهٰا هُزُواً أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِین

آیا این روایت، دو قید لهو و اضلال را در موضوع غنای شرعی دخیل دانسته است؟

در این روایت به مشتریان لهو الحدیث از این جهت که برای اضلال از راه خدا بکار گرفته شده وعده جهنم داده شده است. و غنا هم مشمول این آیه و مصداقی از چنین امر آتش افروزی دانسته شده است. بنابر این، بر طبق این آیه غنای مقید به اضلال موضوع حکم می باشد.

اما این کلام قابل مناقشه است زیرا در این روایت مطلقِ غنا مصداق لهو الحدیث مضل قرار گرفته و در حقیقت در مقام بیان این حکم تعبدی است که همۀ انواع غنا منحرف کننده اند؛ هر چند ما با عقل ظاهر نگر خود آن را در نمی یابیم. بنابر این، مطابق این روایت هر غنایی لهو الحدیث مضل بوده و قید لهوو یا مضل بودن در تحقق غنای شرعی اخذ نشده است

ولی با توجه به این که در آیۀ شریفه لهو الحدیث فی نفسه مورد اشکال قرار نگرفته بلکه نوعی لهو الحدیث که از آن برای اضلال مردم استفاده می شده مورد ایراد واقع شده است؛ بعید نیست که در این روایت هم تاثیر اضلال گرانۀ برخی مصادیق غنا مدّ نظر باشد و موجب شده باشد که امام ع آن را مصداقی از لهو الحدیث مضل قراد داده باشد. موید این احتمال، مطالب پیش گفته است که بیشترین مخالفت امامان ع با گسترش مجالس تغنی و یا استفاده ملهیانه از آواز کنیزان بوده است.

در هر صورت با وجود این احتمال که شارع غنا را تعبداً لهو مضل دانسته، استدلال به روایت برای این که تنها غنای مضل موضوع حرمت است تام نمی باشد.

بااین وجود، این احتمال قابل اعتنا نیست؛ زیرا با این که آیۀ شریفه خود، در مقام تشریع حکم، کلام حدیث لهو را به این علت که موجب اضلال و گمراهی مردم است مستوجب آتش دانسته، این احتمال که امام ع در تعمیم موضوعی و ذکر مصداقی برای این حکم، به اضلال گری لهو که در آیۀ شریفه علت واقعی وحقیقی وعده آتش قرار گرفته توجهی ننموده و غنایی را که لهوی است ولی مضل نیست با تعبدی موضوعی مشمول حکم کرده باشد مردود می باشد.

به بیان دیگر ورود علت اضلال در خطاب آیه روشن می کند که مراد از اضلال، ضلالتی است که برای مردم هم مفهوما و هم مصداقا قابل فهم بوده است بنابراین، اگر غنا هم مصداقی از این آیه است نمی تواند ملاک حرمتش اضلالی غیر قابل فهم برای مردم و عقلا باشد و غنایی که از نظر عقلا مصداق اضلال نیست فقط از روی تعبد مضل معرفی شده و مشمول حکم شود.