در این متن می خوانید:
      1. دعای ششم حضرت سجّاد
      2. توصیه امام سجّاد برای عبادت
      3. چگونگی امر به معروف و نهی از منکر
      4. دعای برای حفظ دین
      5. داستان دبیرستان و سیّد شرف الدّین
      6.  هدایت و گمراهی از یک نقطه
      7. شروع کارها با آگاهی
      8. دفاع از هر امری باید مناسب آن باشد
      9. در برابر وقایع ساده لوح نباشیم!
      10. دشمن شناسی
      11. القاء شبهه
      12. حفظ ارزش‌های اسلامی
      13. یاری از حق و شناخت باطل
      14. بیان نقصیه‌های جامعه
      15. عالم باید علم خود را بیان کند
      16. بیان عقیده‌ی درست در جامعه
      17. ارشاد گمراه
      18. راه‌های مختلف ارشاد
      19. سخن پیامبر
      20. داستانی از بلند نظری آیت الله بروجردی
      21. کمک به ضعفا با هر چیزی
      22. شفافیّت در دین
      23. علّت این حدیث امام صادق چه بود؟
      24. بیان دو علّت برای این حدیث
      25. امر به معروف غیر از موی دماغ شدن است
      26. گاهی اوقات دعا به معنای دعوت است
      27.  در دعوت مبالغه نباشد
      28.  در امر دین مخاصمه نباشد
      29. به خاطر دین با مردم دشمنی نکنید
      30.  احترام به علما
      31. علمی صحبت کنید
      32. ترک مخاصمه یعنی چه؟
      33. کمک به ضعیف
      34. لهیف کیست؟
      35. شاعری به نام روّاس
      36. فریادرسی لهیف
      37. تهمت به امیر المؤمنین
      38. کمک حضرت علی
      39. افتاده را لگد نمی‌زنند
      40. الممزق العبدی
      41. نامه عثمان به امیر المؤمنین
      42. اغاثه‌ی ملهوف؛ کفّاره‌ی گناهان
      43. ۷۲ رحمت پاداش برطرف کردن حاجت مردم
      44. معیشت چیست؟
      45.  فقر اخلاقی
      46. اصلاح زندگی یک رحمت است
      47. فزع روز قیامت
      48. درخواست‌های امام سجّاد از خدا

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

دعای ششم حضرت سجّاد

شاید خاطرهای مبارک شما مستحضر باشد که از دعای ششم مولایمان، حضرت سیّد السّاجدین (علیه الصّلاه و السّلام) قدری بهره برده بودیم و به جایی رسیدیم که امام (علیه السّلام) -چنان‌که در گذشته گفتیم- انواع درس‌ها را حضرت سجّاد (علیه السّلام) در قالب دعا فرمودند و همه‌ی آنچه که به دنیا و آخرت ما مربوط است در این‌جا وجود دارد.

FatemiNia-13940924-Sahifeh29 (1)

توصیه امام سجّاد برای عبادت

یک وقتی عباداتی است، مثلاً شخص به یک گوشه می‌رود و عبادت می‌کند. به بعضی از مسائل شخصی می‌پردازد. حالاتی دارد، همه‌ی این‌ها به طریق احسن این‌جا است. یک وقت است نه، امام (علیه السّلام) می‌خواهد بگوید این نیست که فقط خود شما در گوشه‌ای از مسجد باشید و فقط خود شما باشید و خود شما و به فکر مردم نباشید، به فکر اسلام نباشید، این‌طور نیست! آن چیزهایی که مربوط به اجتماع است؛ این‌ها را امام (علیه السّلام) این‌جا القاء می‌فرماید، یا اصل اسلام و اجتماع است. قسمی از این‌ها را إن‌شاء‌الله می‌خوانیم.

در گذشته خواندیم که می‌گوید خدایا کمک کن ما از سنّت‌ها تبعیّت کنیم «وَ مُجَانَبَهِ الْبِدَع‏»[۱] از بدعت‌ها دوری کنیم. به خاطر دارم که در این رابطه با هم صحبت کردیم که بدعت‌ها را چند قسمت کردم و این‌ها را تقریباً گفتم.

چگونگی امر به معروف و نهی از منکر

 امّا ادامه‌ی آن، از شهید اوّل (رضوان الله علیه) راجع به بدعت صحبت کردیم. دنباله‌ی آن این است که کمک کن ما از سنن تبعیّت داشته باشیم و از بدعت‌ها دوری کنیم «وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَر»، این عطف به آن ما قبل‌ها است. یعنی ما را به امر به معروف و نهی از منکر موّفق بدار. این یک بحث مستقلّی است. بالاخره امر به معروف و نهی از منکر در دین ما بسیار مهم است، امّا باید ببینیم این چگونه باید صورت بگیرد. آیا مثلاً هر کسی به کسی رسید یک چیزی بگوید؟ یا آنچه که کسی امر به معروف می‌کند باید شرایطی داشته باشد؟ نهی از منکر می‌کند شرایطی داشته باشد؟ حالا این‌ها را اگر اجازه بدهید بعدها اگر زنده بودم به صورت یک بحث مستقلی می‌شود مطرح کرد. این‌جا فقط این اندازه می‌پردازیم که امام (علیه السّلام) از خدا می‌خواهد که ما به این دو مهم موفّق بشویم، امر به معروف و نهی از منکر.

دعای برای حفظ دین

همه‌ی این‌ها را که می‌خوانم عطف به ما قبل است. «وَ حِیَاطَهِ الْإِسْلَام‏» خدایا ما را موفّق بدار برای حیاطه اسلام، یعنی حیاطه دین. حیاطه یعنی چه؟ می‌فرماید: «حاطَ الشَّی‏ءَ یَحوطُهُ حُوطاً وَ حِیطَهً وَ حِیاطَهً حَفِظَهُ وَ ذَبَّ عَنهُ‏»[۲] یعنی حفظ دین و دفاع از دین. خدایا کمک کن ما دفاع از اسلام داشته باشیم، دفاع کنیم. چگونه از اسلام دفاع کنیم؟ دفاع هر چیزی و هر آفتی باید مناسب آن باشد.

داستان دبیرستان و سیّد شرف الدّین

می‌گویند که؛ شنیدم و معروف است می‌گویند در لبنان، در وقتی که خیلی بالاخره حجاب و بعضی از مسائل در بعضی مناطق رعایت نمی‌شد، چنانچه الآن هم همین‌طور است. حالا در بعضی‌ مکان‌ها خیلی لحاظ می‌شود در بعضی‌ مکان‌ها نه. در قسمت‌های شیعه‌نشین در صور، صیدا، آن قسمت‌ها خیلی مواظبت می‌شود، من رفته‌ام. ولی آن وقت‌ها آن‌جا نبود.

آمدم به مرحوم سیّد شرف الدّین (رضوان الله علیه) که از کبار علمای شیعه بود، صاحب کتاب المراجعات است که کتابی معروف است؛ به ایشان گفتند: آقا یک دبیرستان دخترانه درست شده است و این‌ها هیچ لباس‌های مناسبی اصلاً ندارند. خیلی زننده و بی‌بند و بار، همین‌طور درس‌های آن‌ها، معلّمان آن‌ها و چیز‌های دیگر آن‌ها همین‌طور. چه کار کنیم؟

 این‌ها خیال کردند که حالا سیّد، خلاصه ناراحت می‌شود، داد و فریاد می‌کند، وا اسلاما می‌گوید. دیدند که سیّد آرام است. آقا چه کار می‌کنیم؟ منتظر بودند آقا یک عکس العملی نشان دهد. دیدند نه، یک جمله‌ای را فرمودند که این جمله در تاریخ ماند. فرمودند: شما بروید مدرسه بسازید. شما هم مدرسه بسازید. منتها دخترها با آن لباس‌ها نیایند. معلّم‌ها، معلّمان خاص باشند و امثال این حرف‌ها.

رفتند یک مدرسه بسازند. زمینی خریدند و آیت الله شرف الدّین را بردند که ایشان کلنگ بزند. این کلنگ را وقتی بلند کرد تا بزند، این حرف خیلی مهم است فرمود: «لا یَنْتَشِرُ الْهُدی الاَّ مِنْ حَیثُ اِنْتَشَرُ الضََّلال»[۳] هدایت منتشر نمی‌شود، جز از نقطه‌ای که گمراهی منتشر شود.

 هدایت و گمراهی از یک نقطه

اگر از طریق فیلم سازی هدایت می‌شود، گمراهی هم از آن طریق خواهد بود. اگر از مدرسه سازی گمراهی می‌شود هدایت هم  از همین نقطه خواهد بود. یک وقتی ما اشتباه می‌کنیم. نمی‌دانیم چه کار کنیم! وقتی به مقصد نمی‌رسیم. من می‌خواهم جامعه صالح باشد، امر به معروف می‌کنم، نهی از منکر می‌کنم، زحمت می‌کشم بلد نیستم.

شروع کارها با آگاهی

می‌فرماید: «عَلَى غَیْرِ بَصِیرَهٍ کَالسَّائِرِ عَلَى‏ غَیْرِ الطَّرِیقِ»‏[۴] خیلی حرف عجیبی است «وَ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَهُ السَّیْرِ مِنَ الطَّرِیقِ إِلَّا بُعْداً» فرمودند: اگر کسی بدون آگاهی سیر کند، راهی برود، سیر بر او نمی‌افزاید مگر دوری را. الآن شرق تهران این طرف است. من می‌خواهم به شرق تهران بروم، یک کاری دارم. به طرف غرب بروم، تند هم بروم. هر چه بروم از شرق دورتر می‌شوم. هر چه بروم این سیر فقط من را دور می‌کند. برای همین هم می‌بینید بعضی‌ها موفّق نمی‌شوند. می‌بینید که کاری را شروع کرده است. ۳۰ سال است که هیچ نتیجه‌ای نگرفته است.

دفاع از هر امری باید مناسب آن باشد

حیاطه الاسلام، نگهداری اسلام، دفاع از اسلام؛ گفتم دفاع از هر امری، دفاع از هر ضرری باید مناسب خود آن باشد. یک شبکه‌های ماهواره‌ای است که القاء شبهه می‌کنند. بالاخره دشمنان اسلام کوتاه نمی‌آیند. در قرآن بخوانید، چندین جا است که این‌ها برای یک مسلمان هیچ خاطر و حرمتی قائل نیستند. در چندین جای قرآن است.

 حالا مناسبات سیاسی است، می‌روند و می‌آیند، به قول معروف دلبر من، جان من! یک نامه‌ای هم می‌نویسند. این‌ها چیزی نیست، عمقی ندارد. در اصل امروز دنیای کفر شمشیر را از رو بسته است. حالا یک وقت با آدم کشتن، یک وقت با القاء شبهه!

در برابر وقایع ساده لوح نباشیم!

 ببینید یک مسلمان غیور پیدا می‌شود یک وقت دیدید منشأ آثار شد! یک حکایت را سربسته خدمت شما بگویم. یک عالم محترم (سلّمهم الله) که از دوستان ما است، گفت فرض کنید که در مقابل این شبکه‌هایی که القاء شبهه می‌کنند، این همه حرف می‌زنند، شبکه‌هایی با عنوان یاری از شیعه است تحت عنوان یاری از شیعه، تیشه به ریشه‌ی شیعه می‌زنند. این‌ها حقوق بگیر هستند، نباید ما این‌قدر ساده لوح باشیم. فکر کنیم که چون کتاب را باز کرد و یک قال الصّادق هم می‌گوید و گریه هم می‌کند. خدا شاهد است این‌ها حقوق بگیر هستند. بیا این پول را بگیرید، ما هم شما را حفظ می‌کنیم، دو یا سه لعنت و نفرین هم بکنید، چند نفر همدیگر را بکشند و تماشا کنید! آدم باید خیلی ساده باشد تا این‌ها را نفهمد.

دشمن شناسی

الآن که می‌گویند نخبه؛ خدا إن‌شاءالله نخبه‌ها را حفظ کند. یکی از علائم نخبگی دشمن شناسی است. کسی دشمن شناس بود نخبه است. و الّا می‌آید می‌نشیند، دیدی دیشب چه گفت؟! این دشمن است! از دشمن چیزی حاصل نمی‌شود. چرا لذّت می‌برید؟

القاء شبهه

 آن عالم می‌گوید به یکی از بلاد عربی رفتم، صحبت شد که القاء شبهه می‌کنند، در شبکه‌ها سم پاشی می‌کنند. یکی آمد و می‌گفت: یک مسلمان غیور یک بسته‌ی بزرگ دلار جلوی من گذاشت. آقا این را بگیر، برو یک شبکه راه بینداز و مدیونی اگر از کسی پولی بگیری! این را غیور می‌گویند. من نمی‌خواهم همه پولدار هستند. المفلس فی امان الله، یک عدّه اصلاً فی امان الله هستند. کار به آن‌ها نداریم.

 یک مثل معروفی است که می‌گفت: مرده می‌بردند و یک عدّه هم داشتند پشت سر او گریه می‌کردند.خلاصه گفتند الهی من بمیرم. شما را جایی می‌برند که نه یخچال است، نه کولر است، نه رختخواب است، نه سماور است. یک بچّه‌ی فقیر هم با پدر خود داشت می‌رفت، به پدر خود گفت: مگر به خانه‌ی ما می‌روند.

آن کسی که ندارد خدا هم با او کاری ندارد. امّا یک عدّه هستند که دارند و اهمّیّتی نمی‌دهند. ولله این‌ها روز قیامت مسئول هستند. هیئت گرفتید، اطعام کردید، یا اباعبدالله گفتید الآن چه دارید می‌گویید؟

حفظ ارزش‌های اسلامی

شناخت الآن دارند در این شبکه‌ها ریشه به تیشه‌ی اباعبدالله می‌زنند. پول شما کجا است؟ همّت شما کجا است؟ چرا اقدام نمی‌کنید؟ این‌جا است که یک عدّه شناخته می‌شوند. ۴۰ سال گفتید: «یَا لَیْتَنِی‏ کُنْتُ‏ مَعَکُم‏»[۵] امّا حالا حاضر نیست یک قدم برای ابی عبدالله بردارد. بنابراین یک «وَ حِیَاطَهِ الْإِسْلَام‏»[۶] که می‌فرمایند؛ دفاع از اسلام، ذَبّ از اسلام، حفظ اسلام، یک وقت با یک جلسه گذاشتن می‌شود، یک وقت با یک مدرسه می‌شود، یک وقت با یک شبکه می‌شود، دیگر عاقل این‌ها را متوجّه می‌شود.

پس ما را به «وَ حِیَاطَهِ الْإِسْلَام»، یعنی نگهداری اسلام موفّق بدار، «وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ وَ إِذْلَالِهِ، وَ نُصْرَهِ الْحَقِّ وَ إِعْزَازِهِ» این دین نیست که انسان یک گوشه بنشیند، تسبیحی بگوید و چند دعا بخواند! این فکرها را هم باید داشته باشیم.

یاری از حق و شناخت باطل

می‌گوید: پروردگارا ما را موفّق بدار که ما نقیصه‌های باطل را بیان کنیم. باطل را ذلیل کنیم و موفّق بدار حق را نصرت کنیم و اعزاز کنیم، نقیصه‌ی باطل را بگوییم. «َانْتِقَاصِ الْبَاطِلِ‏»، انتقاص از نقیصه مشتق است. یک وقتی یک باطلی رایج شده است، ما این را بگوییم. در جامعه باید کمک کنند.

بیان نقصیه‌های جامعه

الآن مثلاً بعضی‌ها در دین خود یک نقیصه‌هایی دارند، یک باطل‌هایی را معتقد شدند، یک بدعت‌هایی است کسی جرأت نمی‌کند بگوید. اصلاً داخلی خود را می‌گویم، خارجی را نمی‌گویم.

این‌جا اگر هنر دارید بروید یک چیزی بگویید. تهمت می‌زنند، روی آدم اسم می گذارند، من نمی‌دانم، ولله این‌قدر من گفتم فکر کردم که بس است!  بعد دیدم هنوز که هنوز است از شبکه‌ی تلویزیون پخش می‌شود که امام سجّاد به یزید گفت غفیله بخوان! اصلاً کسی گوش نمی‌دهد. عوض این‌که بگویند این حدیث دروغ است، تشکّر کند بیاید بگوید که خیلی ممنون من امشب فهمیدم که این حدیث دروغ بوده است.

عالم باید علم خود را بیان کند

یک شخصی در قم جلوی برادر من را گرفته بود که مردم یک غفیله می‌خواندند آن را هم برادر شما از آن‌ها گرفت! بفرمایید این همه نتیجه‌ی آن شد! پس این‌ها را به چه کسی بگوییم؟!

 اوّلاً من عالم نیستم، من جاهل هستم ولی بزرگان را می‌گویم. می‌گویند: «إِذَا ظَهَرَتِ‏ الْبِدَعُ‏ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللَّهِ»[۷] این را برای بزرگان گفته است نه برای من بچّه! گفتند بدعت‌ها که ظاهر شد، باید عالم علم خود را ظاهر کند، اگر ظاهر نکند لعنت خدا بر او باد. حتّی او را لعنت کرده‌اند.

بیان عقیده‌ی درست در جامعه

یک باطلی گفته شود و آن باطل را بیایید درست کنید. خدایی نکرده یک عقیده‌ی باطل در جامعه درست شده است بیایید آن باطل را درست کنید. یا همین که در سطح بالاتر آن که قبلاً گفتم، یک شبکه درست کنید، مدرسه درست کنید، جلسه بگذارید، کتاب چاپ کنید، عاقل می‌فهمد چه کار کند.

FatemiNia-13940924-Sahifeh29 (6)

ارشاد گمراه

«وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ»[۸] خدایا ما را کمک کن نقیصه‌های باطل را اعلام کنیم، باطل را ذلیل کنیم، حق را یاری کنیم. این‌جا می‌فرماید: «وَ إِرْشَادِ الضَّال‏» خدایا ما را کمک کن گمراه را ارشاد کنیم. تمام روح این مطلب از یک قماش است. ارشاد کردن گمراه، راهی دارد.

راه‌های مختلف ارشاد

 ارشاد او با چیست؟ اگر با موعظه است او را موعظه کنیم، اگر منبعی داریم بدهیم او بخواند. اگر مرکزی داریم او را آن‌جا ببریم. گمراه را ارشاد کنیم. می‌دانید چقدر ثواب دارد، چقدر مهم است؟!

یک کسی بانی شود، یک کتابی نوشته شود، یک عدّه گمراه ارشاد شوند یا مدرسه‌ای باشد، جلسه‌ی باشد.

سخن پیامبر

این حدیث خیلی شنیداری است. پیغمبر اکرم به امیر المؤمنین (سلام الله) فرمود: «لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى‏ یَدَیْکَ‏ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُهُ یَا عَلِی»‏[۹] یا علی! اگر خدا به دست تو یک نفر را تربیت کند، برای تو بهتر است از تمام آنچه که خورشید بر آن طلوع می‌کند.

یک دنیا با این همه تجارت‌خانه‌ها، دلارها، معدن‌ها، شهرها یک نفر اگر به دست تو تربیت شود از همه‌ی این‌ها بالاتر است. خیلی حرف‌ها است که ما توجّه نداریم.

داستانی از بلند نظری آیت الله بروجردی

یکی از علما (رضوان الله علیه) حکایتی را نقل کرد، خدا او را رحمت کند، از دنیا رفته است، اسم ایشان را نمی‌برم. خدا إن‌شاءالله که نور به روح مقدّس او برساند. ایشان می‌گفت: در زمان آیت الله العظمی بروجردی ۵۰۰ هزار تومان خیلی پول بود. یعنی تقریباً در آن زمان با آن پول آدم می‌توانست یک سوم تهران را بخرد. گویا جوانی پیش آیت الله بروجردی آمد و گفت: آقا پدر من تمام اموال خود را وصیّت کرده است که به شما بدهم. هیچ پولی برای من نگذاشته است. من هیچ چیزی ندارم، حتّی نان هم ندارم که بخورم. گفت: چقدر است؟ گفت: ۵۰۰ هزار تومان. چرا پدر شما این کار را کرده است؟ گفت: برای این‌که بد بودم. گفت: حالا قول می‌دهید که خوب شوید؟ گفت: بله. گفت: به او بدهید. اطرافیان او گفتند: آقا! حوزه! طلبه‌ها! دارید به یک نفر می‌دهید؟! فرمود: آیا ارزش ندارد یک نفر با ۵۰۰ هزار تومان اصلاح شود؟ این را بلند نظری می‌گویند.

بعد این آدم باید آقای بروجردی شود و به جایی برسد. گاهی مردم یک روی سکّه را دیدند که این آقای بروجردی است. آن طرف را ندیدند که چه بزرگواری بوده است. بی‌جهت که به این‌جا نمی‌رسند! آیا ارزش ندارد یک انسان با ۵۰۰ هزار تومان اصلاح شود ما آن را بدهیم؟!

کمک به ضعفا با هر چیزی

«وَ إِرْشَادِ الضَّالِّ، وَ مُعَاوَنَهِ الضَّعِیف»‏[۱۰] خدایا توفیق بده که ما ضعیف را کمک کنیم. حالا هر کس به اندازه‌ی خود. گفتم: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[۱۱] الآن تا این را به من می‌گویند، زود این دارایی خود را یک مروری می‌کنم می‌گویم من که چیزی ندارم. یکی پول دارد، یکی آبرو دارد، با گفتن او یک چیزی می‌شود، یک موجی درست می‌شود. بله، کم! حتّی کم.

 خدایا کمک کن ما ضالّ را ارشاد کنیم. این‌جا یک توقّفی داریم که به شما عرض کنم که ارشاد ضالّ این‌جا چه چیزی است؟ ما باید گمراه را ارشاد کنیم. حالا ارشاد هم؛ گفتم همه‌ی این‌ها راه‌های مختلف دارد. شفاهاً یک چیزی به او بگوییم، به او کتاب بدهیم، مرکزی را معرّفی کنیم، شبکه بزنیم، دیگر هر کسی آن را می‌فهمد.

FatemiNia-13940924-Sahifeh29 (5)

شفافیّت در دین

 ببینید دین ما چقدر روشن است؟ می‌گوید: «فَإن قُلتَ قَد وَرَدَ فی الحَدیثِ عَن أبی عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) کُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى‏ أَمْرِکُم‏»[۱۲] عجب! این‌ها را دقّت کنید. این‌ها دستور‌های ائمّه‌ی ما است، امامان ما است. این‌ها دستورهای خلفای خدا است.

علّت این حدیث امام صادق چه بود؟

می‌گوید: اگر شما بگویید در حدیث از امام صادق (علیه السّلام) آمده است که «کُفُّوا عَنِ النَّاسِ» مردم را رها کنید. «وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى‏ أَمْرِکُم» یک نفر را هم به این امر خود دعوت نکنید. پس چه کار کنیم؟ می‌گوید: «وَ هوَ یُنافی‏ سؤالَ‏ التُّوفیقِ‏ لإرشادِ الضّال‏» می‌گوید: این‌جا امام (علیه السّلام) از خدا می‌خواهد که توفیق ارشاد ضالّ به او بدهد، این حدیث با این منافات دارد.

الآن در این‌جا می‌گوید خدایا توفیق بده من ارشاد ضالّ کنم، بعد از امام صادق نقل می‌کنید که مردم را رها کنید و هیچ کسی هم به کار ما دعوت نکنید. می‌گوید: این با این منافات دارد، به علاوه این‌که «مَعَ أنّهُ مِن باب الأمرِ بِالمَعرُوفِ وَ النّهیِ عَنِ المُنکَر» می‌گوید: با این‌که هم امام این‌جا سؤال توفیق ارشاد کرده است از این طرف هم باب امر به معروف و نهی از منکر است. پس قضیه چیست؟ مردم را رها کنیم! ایشان را دعوت نکنیم! چه شود؟!

این‌ها خیلی مهم است. می‌فرماید: «قلتُ» سیّد می‌فرماید: جواب آن این است که «أُجیبَ بأنَّ الأمرَ بِالکَفِّ وَ النَّهیَ عَنِ الدُّعاء، إمّا لِأجلِ مَا کَانَ فِی ذلِک الزَّمان … مِنْ‏ أهْلِ‏ الْجُورِ وَ العُدْوانِ‏»، می‌گوید به این حدیث جواب داده شده است از این طرف من به شما می‌گوید گمراه را ارشاد کنید، از این طرف می‌گوید امر به معروف و نهی از منکر کنید، از این طرف می‌گوید مردم را رها کنید، هیچ کسی را به این امر دعوت نکنید! می‌گوییم به این دو جواب داده شده است.

بیان دو علّت برای این حدیث

یکی این است که این برای یک زمان خاصّی بوده است. اهل جور، اهل طغیان کارهایی می‌کردند که نمی‌شد کسی را ارشاد کنید و به این امر دعوت کنید. این یک جواب است. دین، دین عقل است.

دومی این است «وُ إمّا لأنَّ القَصدَ مِنهُ‏» امام صادق نمی‌گوید امر به معروف نکنید، مردم گمراه را ارشاد نکنید. امام سجّاد هم این‌جا دارد توفیق ارشاد از خدا می خواهد و به ما یاد می‌دهد. پس یک جواب این بود که زمان مقتضی نبوده است. این حدیث آن موقع وارد شده است.

«لأنّ القَصدَ مِنهُ تَرکَ المُبالِغهِ فی الدُّعاءِ وَ عَدَمُ الْمُخاصِمَهِ فِی أمْرِ الدِّینِ»‏ دومین مورد آن این است که مبالغه در امر دین و مخاصمه در امر دین نباشد.

امر به معروف غیر از موی دماغ شدن است

  من به یاد داریم یک نفر در بازار دیدم؛ فرض بفرمایید این آدم محاسن خود را زیاد می‌‌زد. یک نفر هر روز آن‌جا حاضر بود که آقا چه شد؟ دیروز نگفتم حرام است؟! اوّلاً بی‌خود کردید گفتید حرام است! تو مگر مجتهد هستی؟ هذا الحلال، هذا الحرام کار مجتهد است. مجتهد هر چه گفته است. حالا فرض می‌کنیم اصلاً حرام است. این شخص می‌آمد می‌گفت: بسیار خوب، این شخص هم جوان بود. من در جوانی منبر می‌رفتم. ماه رمضان هم بود. فردا می‌آمد باور کنید مانند این‌که این طرف آدم کشته است. آقا پس چه شد؟ می‌گفت: چشم حاج آقا.

یک شب به او گفتم: امر به معروف غیر از موی دماغ شدن است. گفتم: اشتباه کردید. امر به معروف غیر از مردم آزاری است. به دنبال کار خود برو. فکر می‌کرد امر به معروف یعنی مردم آزاری، ارشاد ضالّ یعنی موی دماغ شدن. این‌ها نیست. دین ما بالاتر این حرف‌ها است. یک بار، دو بار، سه بار با مهربانی گفتید تمام شد.

گاهی اوقات دعا به معنای دعوت است

ببینید «و إمّا لأنّ القَصْدَ مِنهُ تَرکَ المُبالِغَهِ فِی الدُّعاءِ»[۱۳] یعنی دعوت، دعا یک نوع دعوت است. بعضی اوقات مردم فکر می‌کنند یعنی همان دعا خواندن است. یک حاشیه‌ی مفید عرض کنم. در آخر سوره‌ی فرقان می‌فرماید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُم‏»[۱۴] بعضی‌ها این‌طور معنا می‌کنند که پیامبر به این مردم بگو که اگر دعای شما نباشد خدا به شما اعتنا نمی‌کند. یعنی همین دعاهایی که می‌کنید. حالا ممکن است این‌طور باشد، رد نمی‌کنیم.

ولی شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در تفسیر تبیان می‌فرماید: این دعا به معنای دعوت است و دعا خواندن نیست. می‌گوید: چون بنای خدا بر این بود که به اسلام، به پاکیزی، به تقوا، به طهارت شما را دعوت کند اگر این نبود اصلاً با شما کاری نداشت. مدام به مسجد بروید! مدام بروید نماز بخوانید! نه،کاری به شما نداشت. امّا بنای او این بود که شما را دعوت کند. «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُم» آن‌جا شیخ طوسی دعا را به معنای دعوت گرفته است.

FatemiNia-13940924-Sahifeh29 (4)

 در دعوت مبالغه نباشد

این‌جا «وَ إمّا لأنَّ القَصْدَ مِنهُ تَرکَ المُبالِغهِ فِی الدّعاء وَ عَدَم المُخاصِمَهِ فِی أمْرِ الدِّینِ‏»[۱۵] می‌گوید مقصود این است که اوّلاً در دعوت مبالغه نباشد؛ مگر من دیشب در مسجد نگفتم؟ آقا پس چه زمانی می‌آیید؟ فردا منتظر هستم. یک بار گفتید بس است! موی دماغ نشوید!

 در امر دین مخاصمه نباشد

«وَ عَدَمَ المُخاصِمَهِ فِی أمْرِ الدِّینِ» یکی هم این‌که در امر دین مخاصمه نباشد. اگر مثلاً شما با کسی صحبت دارید، علمی صحبت کنید، آقا الآن شما در باطل هستید، تا این‌جا عمر شما به هدر رفته است، الآن شما در ضلال هستید، در تاریکی هستید. کمی صحبت بکنید. مخاصمه نکنید! دشمنی نشان ندهید. مانند درس دادن.

به خاطر دین با مردم دشمنی نکنید

بعد می‌گوید: «کَما یَدُلَّ عَلیهِ قولَ أبی عبد اللّه علیه السلام فی حدیثٍ آخَر» چنان‌که بر این گفتار امام صادق (علیه السّلام) دلالت می‌کند، در حدیث دیگر می‌فرماید: «لا تُخاصِموا النّاسَ لِدینِکُم» ای مردم! حتّی برای دین خود هم دشمنی نکنید. حرف خود را بزنید، کتاب خود را بنویسید. نفرین نکنید، بدی را نگویید. امیر المؤمنین به اصحاب خود فرمود: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ‏ تَکُونُوا سَبَّابِین‏»[۱۶] من دوست ندارم شما سبّاب باشید. مؤدّب باشید.

 احترام به علما

من خیلی متأسّف هستم که گاهی اوقات بعضی از علمای درگذشته، یک عالم که مخالف آن‌ها می‌آمد، مثلاً دیدم که آن عالم بزرگی است، ولی می‌گوید که فلان شخص(خذله الله) این‌طور گفته است. عبارت فخر رازی، مانند فخر رازی، آدم‌های شبیه او نیز پیدا می‌شود. ولی علمای ما به هیچ کسی توهین نمی‌کنند.

علّامه‌ی حلّی وقتی می‌خواهد مقدّمه‌‌ی ابن حاجب را شرح کند، شوخی نیست، علّامه‌ی حلی است! بعد می‌آید می‌گوید: «وقفت علی المقدّمه للإمام ابن الحاجب» ببینید این‌طور شروع می‌کند. من واقف شدم مقدّمه‌ی امام ابن حاجب را پیدا کردم و من الآن دارم آن را شرح می‌کنم. با احترام! با عزّت! غرض این است که مخاصمه خوب نیست، حرف خود را بزنید. دشمنی خوب نیست.

علمی صحبت کنید

امام صادق (سلام الله علیه) می‌فرماید: «لا تُخاصِموا النّاسَ لِدینِکم‏»[۱۷] به خاطر دین با مردم دشمنی نکنید. «فَانَّ المُخاصِمَهَ مُمرَضهَ لِلقَلب‏» اصلاً مخاصمه قلب را مریض می‌کند. البتّه نمی‌گویم بروید بگویید که قربان شما بروم! نه، علمی صحبت کنید، رنگ مخاصمه نباشد، رنگ دشمنی نباشد. آقا شما نمی‌فهمید! آقا چه زمانی خواهید فهمید؟ نه، این‌طور نباشد. بگویید به نظر من این‌طور می‌رسد. حالا شما فکر کنید اگر من اشتباه می‌کنم به من تذکّر بدهید.

ترک مخاصمه یعنی چه؟

ترک مخاصمه این نیست که بروید با این‌ها، با مخالفین اسلام دوست شوید، معاشرت داشته باشید. مقصود این است که در دعوت مخاصمه نکنیم، راه صحیح دعوت را بدانیم چه چیزی است. بنابراین منافات ندارد؛ این‌جا که می‌گوید به ما توفیق ارشاد ضالّ بده، راه‌های آن این است، باید مخاصمه نباشد، علمی باشد.

کمک به ضعیف

یکی از چیزهایی که از خدا می‌خواهد «وَ مُعاوِنَهَ الضّعیف‏»[۱۸] خدایا به ما  توفیق بده به ضعیف کمک کنیم. کسی ضعیف است، حالا ضعف مالی دارد، ضعف آبرویی دارد، ضعف دینی دارد، هر چه، به نسبت آن ضعف برویم به او کمک کنیم. توفیق معاونت ضعیف به ما بده که این‌ها خیلی مهم است.

لهیف کیست؟

ادامه «وَ إدراکِ اللَّهیف‏» خدایا به ما کمک کن به داد لهیف برسیم. لهیف یعنی چه؟ می‌فرماید: «اللَّهیفُ وَ المَلهوفُ وَ اللَّهفان وَ اللّاهِف‏» همه‌ی این‌ها چیست؟ «المظلومِ المضطرِّ یَستَغیثُ وَ یَتَحَسَّر» لهیف، لهفان، به مظلوم مضطرّ می‌گویند که یاری می طلبد. می‌گوید: ای مردم به داد من برسید. لهیف به این می‌گویند. خدایا ما را به ادراک لهیف موّفق بدار. این لهیف یعنی دیگر آتش گرفته است.

شاعری به نام روّاس

یک زمانی دیدیم در اطراف سوریه و آن طرف‌ها شعری می‌خواندند، یک عدّه هم سر و صدا می‌کردند و دیگر منقلب شده بودند و یقه پاره می‌کردند. یک شاعری به نام روّاس داشتند. من دیوان او را دارم. یکی از ابیات او این بود، می‌گفت: «فیا کبدی ما ذکت و الجمع لاهف و یا مهجتی لم انت لم تتقطّعی»؟؟۳۴:۰۴ یعنی «والجمع لاهف» مانند لهفان، این‌جا لهفان است، لهیف است.

فریادرسی لهیف

«وَ المُرادَ بإدراکهِ إغاثَتَه»‏ مراد از ادراک لهیف؛ می‌گوید توفیق ادراک لهیف به ما عنایت کن می‌فرماید: «وَ المُرادَ بإدراکهِ إغاثَتَه»‏ مقصود فریاد‌رسی او است. به فریاد او برسید، ببینید چه می‌خواهد.

تهمت به امیر المؤمنین

حالا این‌جا اغاثه‌ی لهیف می‌گوید؛ وقتی که عثمان را محاصره کردند، کاری به این نداریم که آن‌ها چه بودند، مقصود چه بوده است، به این چیزها وارد نمی‌شویم. آن‌قدر که بالاخره یک نفر را در محاصره و تله انداختند. این‌جا خیلی دست‌ها در کار بود که نعوذ بالله به نحوی امیر المؤمنین را متّهم کنند، الحمدلله تمام دنیا روشن شدند. بالاخره حقایق روشن می‌شود. این‌ها نتوانستند تهمت بزنند ولی به هر حال آخر هم آمدند جمل راه انداختند، صفّین راه انداختند. بالاخره یک قیامتی است. اوّل مظلوم عالم را اذیّت کردند. امّا امیر المؤمنین آن‌جا دخالتی نداشت. یک عدّه‌ای بودند، رفتند. کار به ماهیّـت آن هم نداریم، بررّسی شده است. نمی‌خواهم من این حرف‌ها را بزنم.

کمک حضرت علی

 صحبت بر این بوده است که این آدم در محاصره و تله افتاد! امیر المؤمنین برای این‌که درسی به جهانیان بدهد؛ شاید این‌طور بوده است، آب داد و دستور داد حسنین (علیه السّلام) برای او آب ببرند.

این حرف‌ها یعنی چه؟ کشیدن این حرف‌ها شرح صدر می‌خواهد. این حرف‌ها را بکشد به این معنا نیست که مثلاً قضیه چه بوده است؟ حق در آن‌جا بوده است؟! اصلاً به این‌ها مربوط نیست. یک نفر آدم است که الآن افتاده است. ما باید او را چه کار کنیم؟ یک لگد هم بزنیم!

FatemiNia-13940924-Sahifeh29 (3)

افتاده را لگد نمی‌زنند

 آقا وقتی که امام سجّاد (سلام الله علیه) در کوچه ایستاده بود، بزرگترین دشمن اهل بیت مروان بود. آمد رد شود. بنی هاشم دندان‌ها به هم می‌ساییدند، مشت‌ها را گره کرده بودند، می‌گفتند: بزرگ ما امام سجّاد است. الآن برسد همین الآن دستور می‌دهد این مرد تکّه تکّه می‌شود. مروان است، شوخی نیست! خیلی ظالم بود. آمد رد شد  و رفت! حضرت با او کاری نداشت. بنی هاشم گفتند: آقا می‌دانید چه کسی بود او را رها کردید که برود؟! فرمود: بله، فهمیدم، مروان بود. یعنی می‌خواستید چه کار کنم! آقا این چنین کرد و چنان کرد! فرمود: این جمله یاد شما بماند، افتاده را لگد نمی‌زنند.

وقتی که کربلا می روید، نجف می‌روید، بعد از سلام اوّلین جمله‌ی شما این باشد، رو به روی ضریح مطهّر بایستید بگویید: «عَادَتُکُمُ‏ الْإِحْسَانُ‏ وَ سَجِیَّتُکُمُ‏ الْکَرَم‏»[۱۹].

دوستان را کجا کنی محروم                           تو که با دشمنان نظر داری

کمک به یک نیازمند

چه امامانی داریم! چه بزرگانی داریم! ما این‌جا کار به عثمان نداریم. این‌ها بحث تاریخی است. صحبت بر این است که یک نفر آدم آن‌جا افتاده است و دور تا دور او را گرفته‌اند. این می‌خواهد یک جرعه آب بخورد. امیر المؤمنین آب داد بردند. ایشان آب را خورد. بالاخره در محاصره بود؛ خبرها هم که درست نمی‌رسید. یک نفر می‌رفت می‌گفت: علی برای او آب فرستاده است. یکی می‌رفت چیز دیگر می‌گفت. این از آن‌جا، از آن حصرگاه خود، یک بیت شعر برای امیر المؤمنین نوشت. بعضی شعرها اصلاً می‌ماند، ماندگار می‌شود.

الممزق العبدی

یک شاعری به نام الممزق العبدی بوده است. این را در بحث‌های گذشته گفتم. این‌ها ناخن به زمین افتاده‌ی حافظ و مولوی ما نمی‌شدند. ولی بالاخره این‌ها هم برای خود یک چیزهایی می‌گفتند و می‌ماند. این اللممزق العبدی؛ این شعر چیز خاصّی دارد. عثمان انتخاب کرد، شاید هم انتخاب نکرد، مثل معروف بود، مانند ما که خیلی وقت‌ها از شعرای خود یک بیتی را ذکر می‌کنیم.

نامه عثمان به امیر المؤمنین

عثمان به امیر المؤمنین یک نامه نوشت. چون خبرهای ضدّ و نقیض می‌دادند. وگرنه امیر المؤمنین با عثمان چه کار داشت! یک عدّه ریختند و این کارها را کردند. نامه نوشت که؛ این بیت را نوشت: «فَإِنْ‏ کُنْتُ‏ مَأْکُولاً»[۲۰]، داستان این است که این ممزق عبدی با یکی از حکّام در افتاده بود. این ممزق به آن حکم این حرف را زد و مَثَل شد.

به او گفت: «فَإِنْ‏ کُنْتُ‏ مَأْکُولًا فَکُنْ خَیْرَ آکِلٍ» اگر من خوردنی هستم خود تو من را بخور. هر کاری می‌خواهی بکن. بکش! من راتبعید کن! هر کاری می‌کنی تو انجام بده. نمی‌خواهم به دست کسی دیگر بیفتم. اگر نه، نظر به خوردن من و از بین بردن من را نداری «وَ إِلّا فَأَدْرِکْنِی وَ لَمَّا أُمَزَّق‏» پس به داد من برس تا تکّه پاره نشدم. عثمان به امیر المؤمنین نوشت: «حِینَ‏ ضاقَ‏ به‏ الخناقِ فی‏ الدّار»[۲۱] وقتی که آن‌جا خیلی احساس تنگنا کرد نوشت:

«فَإن کُنتَ مأکولاً فکن خَیرَ آکلٍ‏                      وَ إلاّ فأدرِکنی وَ لَمّا أُمزّق»

نه، ما با تو کاری نداریم، آقا برای او آب فرستاده بود.

اغاثه‌ی ملهوف؛ کفّاره‌ی گناهان

یک حدیث هم در فریادرسی لهفان، یعنی فریادرسی آدم مضطر بیچاره، یعنی آدم به فریاد مضطر برسد. می‌فرماید: «وَ عَن أمیر المؤمنین (صلوات اللّه علیه): مِن کُفّاراتِ الذُّنوبِ العِظام إغاثه المَلهوفُ وَ التّنفیسُ عَنِ المَکروب‏»[۲۲] ای خدا من و امثال من گنهکار هستیم. گناه می‌کنیم. استغفرالله هم می‌گوییم، ولی یک وقت هم باید به فکر بیفتیم ببینیم که این آثار این گناهان بزرگ باید چطوری باید از بین برود؟

 یک وقتی گناهانی اثر می‌گذارد، آدم توبه می‌کند، خدا می‌بخشد. گاهی وقت‌ها هم غافل می‌شود توبه کند. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) فرمود: از کفّاره‌های گناهان بزرگ اغاثه‌ی ملهوف است که آدم به فریاد یک مضطر بزند.

۷۲ رحمت پاداش برطرف کردن حاجت مردم

 یک حدیث عجیب هم برای شما بخوانم، این خیلی عجیب است «وَ عَن زید الشحّام قالَ سَمِعتُ أبا عبداللّه (علیه السلام‏)» آن روای می‌گوید از امام صادق (سلام الله علیه) شنیدم «یَقولَ مِن أغاثَ أخاهُ المؤمِنُ اللَّهفانِ عِندَ جَهدَهُ، فَنفَّسَ کُربَتَهُ وَ أعانَهُ عَلَى نَجاحَ حَاجَتِه‏»، ای مردم هر کسی به فریاد برادر مضطر خود برسد، «فَنَفَّسَ کَُربَتَه» غصّه‌ی او را برطرف کند، «وَ أعانَهُ عَلى نَجاحُ حاجَتَهُ» برای برآورده شدن حاجت او، او را کمک کند، «کانَت لَهُ بِذلِکَ عِندَ اللّهَ اِثنانِ وَ سَبعونَ رَحمَهً مِنَ اللّه‏» عجب! می‌گوید به خاطر این کار ۷۲ رحمت از پروردگار برای او ذخیره می‌شود، «یُعَجِّلُ لَهُ مِنها واحِدَه» خدا از آن ۷۲ ذخیره یکی از آن را در این دنیا برای او خرج می‌کند. چه کار می‌کند؟ «یُصلِحُ بِها مَعیشَتِه‏» معیشت او را با یکی از آن ۷۲ رحمت اصلاح می‌کند.

معیشت چیست؟

دقّـت کنید برای این‌که غصّه‌ی برادر خود را برطرف کرد برای او ۷۲ رحمت ذخیره می‌شود. از این ۷۲ مورد یکی از آن را خدا برای اصلاح معیشت در دنیا می‌آورد. البتّه این‌جا معیشت فقط نخود، لوبیا و نان و آب نیست، هم آن‌ها است و هم بالاخره صالح شدن اولاد، دلخوشی در زندگی، تشنّج در خانواده‌ها نباشد، تنش در خانواده‌ها نباشد، بدخلقی نباشد، الآن مردم گرسنه نیستند، یک عدّه فقیر هستند، یک عدّه غنی هستند، یک عدّه متوسّط هستند، بالاخره یک چیزی می‌رسد.

 فقر اخلاقی

امّا عمده‌ی عمده؛ ایّها النّاس شما نگاه نکنید که ماشاءالله با فضیلت هستید، عمدتاً فقر، فقر خلقی است. فقر فکری است. اصلاً طرف بلد نیست با زن و بچّه‌ی خود حرف بزند. بلد نیست بدون نیش صحبت کند! مؤمنی بود دیدم هر وقت صحبت می‌کند یک نیشی دارد. به او گفتم بیا قرار بگذاریم بدون نیش صحبت کنیم. می‌شود دیگر! مثلاً طرف می‌آید پسر عموی خود را ببیند، آقا چه کسی است؟ فکر کن من پسر عموی تو هستم. این نیش را نزن! این کار را نکن. فکر کن من پسر عموی تو هستم. حالا این صله‌ی ارحام که می‌کند حتماً با یک نیشی همراه می‌کند. فقر این‌ها است!

اصلاح زندگی یک رحمت است

این ۷۲ رحمت که نازل می‌شود یکی از آن در زندگی می‌آید و زندگی را اصلاح می‌کند. بقیّه چه می شود؟ خدا إن‌شاءالله شما، همه‌ی این کشور عزیز، همه‌ی ارادتمندان امیر المؤمنین را از بلاها حفظ کند. الآن شما به یاد ندارید؛ وقتی که ما جنگ داشتیم، بچّه‌ها آن وقت نبودند، آژیر قرمز که می‌کشیدند طرف از زندگی سرد می‌شد. نمی‌دانست که نیم ساعت دیگر، پنج دقیقه‌‌ی دیگر مرده است یا زنده است!

فزع روز قیامت

روز قیامت یک فزع‌هایی است که یک میلیارد آژیر قرمز نمی‌تواند نمونه‌‌ی آن شود! فزع روز قیامت، آن ترسی که آن‌جا وجود دارد خدا می‌داند که چیست. می‌فرماید که اگر به برادر دینی خود کمک کند، غصّه‌ی او را برطرف کند، ۷۲ رحمت ذخیره می‌شود یکی را در این دنیا برای زندگی او خدا خرج می‌کند، «وَ یدَّخَرَ لَهُ إحدى وَ سَبعَینَ رحمَهً لأفِزاعِ یَومَ القیامهَ وَ أهوَالهام» ۷۱ رحمت؛ یکی از آن آن‌جا خرج شد دیگر! ۷۱ رحمت دیگر را برای آن فزع‌های قیامت و حول‌های قیامت نگه می‌دارد که آن آدم در فزع نباشد.

درخواست‌های امام سجّاد از خدا

به هر حال این‌ها خواسته‌هایی بوده است و جمع بندی آن این است که امام سجّاد (علیه السّلام) از خدا توفیق می‌خواهد که به ما توفیق امر به معروف و نهی از منکر پیدا کنیم، نقیصه‌های باطل را پیدا کنیم، نصرت حق را پیدا کنیم. توفیق ارشاد ضالّ، توفیق معاونت ضعیف و فریادرسی بیچارگان پیدا کنیم. إن‌شاء‌الله خدا همه‌ی ما را به این خیرها موفّق بدارد.

FatemiNia-13940924-Sahifeh29 (2)

 


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– الصّحیفه السّجادیه، ص۵۰٫

[۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۲، ص ۲۶۹٫

[۳]رسائل و مقالات، ج ‏۵، ص  ۶۵۴٫

[۴]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص ۴۰۱٫

[۵]–  من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۵۹۷٫

[۶]– الصّحیفه السّجادیه، ص۵۰٫

[۷]–  وسائل الشیعه، ج ‏۱۶، ص ۲۶۹٫

[۸]– الصّحیفه السّجادیه، ص۵۰٫

[۹]–  الکافی، ج ‏۵، ص ۲۸٫

[۱۰]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۵۰٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۸۶٫

[۱۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج‏ ۲، ص ۲۷۲٫

[۱۳]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج‏ ۲،ص ۲۷۲٫

[۱۴]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۷٫

[۱۵]–  ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج‏ ۲،ص ۲۷۲٫

[۱۶]– نهج البلاغه، ص ۳۲۳٫

[۱۷]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج‏ ۲،ص ۲۷۲٫

[۱۸]– همان، ص ۲۷۳٫

[۱۹]–  من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۲۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۲، ص ۲۷۴٫

[۲۱]– همان، ص ۲۷۳٫

[۲۲]– همان، ص ۲۷۴٫