در محاصره بودیم. پناهگاه ما فقط یک کانال باریک بود که کمتر از صد متر با دشمن فاصله داشت. وقتی نماز ظهر شد، در کانال، امکان نماز خواندن نبود. «فرهاد» در لبه‌ی کانال، پشت توده‌ای از خاک ایستاد و شروع به خواندن نماز ظهر و عصر کرد. درست هنگام رکوع، خمپاره‌ای زوزه‌کشان نزدیک او فرود آمد. گرد و غباری به هوا برخاست. خواستم  خود را بالای سر او برسانم که گلوله‌ی دیگری دقیقاً در جای اول اصابت کرد و پیکر خونین فرهاد را چون گل، پرپر نمود. روح بلند شهید عزیز «فرهاد آزاد» در وقت نماز ظهر از حصار تن آزد شد و به ملکوت اعلی پیوست… و ما ماندیم!


رسم خوبان ۲۱- عبادت و پرستش، ص ۷۴٫ / جاودانه‌ها، صص ۲۱۹ ۲۱۸٫