پس از ازدواج، سه سال تمام در اشتیاق داشتن فرزند به سر می برد. می‌گفت: «آرزو دارم پس از شهادت یادگاری از خود بگذارم. اما گویی مصلحت نبود با وجود عشقی که به بچه‌دار شدن داشت، به آن زودی به آرزویش برسد.»

قبل از تولد تنها فرزندش «محدثه» از طرف تیپ ۴ سلمان فارسی مسؤولیت پاک‌سازی منطقه‌ی «نصرت آباد» از وجود اشرار، به او واگذار شد. موقع تولد کودک، مادر به او تلفن می‌زند و می‌گوید: «محمود جان! انتظار بسر آمد. تو پدر شدی. پاشو برای دیدن دخترت بیا.»

محمود از شنیدن این خبر خوشحال می‌شود و خدا را شکر می‌کند. اما به مادر می‌گوید: «من در منطقه هستم و مأموریتی دارم که از دیدن بچه ارزشش بیشتر است.»

آنگاه در نصرت آباد می‌ماند و به وظیفه‌اش می‌پردازد و پس از ۴۵ روز که از حساسیت مأموریت کاسته می‌شود، به دیدار نوزادی می‌آید که سال‌ها چشم به راهش بود.


رسم خوبان ۱۷- تعهد و عمل به وظیفه، ص ۸۰٫/ سفر سوختن، صص ۶۲ ۶۱٫