- ثقلین - http://thaqalain.ir -
گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!
کافتاده ای به روی زمین، در برابرم
آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود
بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم
بر خاک مینشینی و ننْشینیام به چشم
آتش به دل مزن، مگر از خاک کمترم؟
صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی
هرگز نمیرود دو مصیبت ز خاطرم
این داغ سوزدم که میان دو نهر آب
لبتشنه، جان سپرده ای اندر برابرم
این درد کاهدم که یکی کهنه پیرهن
گفتی بده که تا نبَرد کس ز پیکرم
آن پیرهن به جسم شریفت نمانْد و مانْد
عریان در آفتاب، تن پاک دلبرم
برخیز کز وداع تو بر جان زنم شرار
کاینک ز خدمتت، به تحسّر مسافرم
شاعر: میرزا یحیی مدرّس اصفهانی
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%da%af%d9%81%d8%aa-%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%ae%d9%88%d9%86-%d8%aa%d9%be%db%8c%d8%af%d9%87-%d9%85%da%a9%d8%b1%d9%91%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1%d9%85/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.