در این متن می خوانید:
    1. یک نکته

با آن که امام حسین علیه السلام، از مدینه تا مکّه جاده اصلى را پیمود، ولى روایت هاى تاریخى جزئیات زیادى را از این سفر باز نگفته اند؛ و آنچه در تاریخ آمده بسیار اندک به شمار مى رود؛ و از آن جمله می توان به دیدار هایی که بین حضرت و گروه های مختلف از فرشتگان و جنیان مومن رخ داد اشاره کرد.

علامه مجلسى در کتاب بحار، به نقل از کتاب مقتل سید محمد بن ابى طالب موسوى گوید: شیخ ما، مفید، با اسنادى که به اباعبدالله علیه السلام مى رسد، گوید: هنگامى که اباعبدالله از مدینه حرکت کرد، دسته هاى منظمى از فرشتگان نشان دار یا نیک خلق خنجر به دست و سوار بر اسبان بهشتى آمدند و بر آن حضرت سلام کردند و گفتند: اى حجت خداوند بر مردم پس از جد، پدر و برادرش، خداوند سبحان در جاهاى فراوانى جدت را به وسیله ما یارى داد و اینک ما را به یارى تو فرستاده است.

حضرت به آنان فرمود: وعده گاهم قتلگاه و جایى است که در آن به شهادت مى رسم و آن کربلاست، چون بدانجا وارد شدم، نزد من بیایید.

گفتند: اى حجت خداوند، فرمان بده که گوش به فرمانیم. آیا بیم دشمن نمى رود که شما را همراهى کنیم؟

گفت: آنان را بر من راهى نیست و تا رسیدن به جایگاهم گزندى به من نتوانند رسانید.

به دنبال آن دسته هایى از مسلمانان جن آمدند …

گفتند: اى سرور ما، ما از شیعیان و یاران شماییم. آنچه خواهى فرمان بده که اگر بفرمایى تا در همین جا هستى همه دشمنانت را به قتل برسانیم، فرمانتان اجرا مى شود.

حسین علیه السلام براى آنان طلب پاداش نیکو کرد و فرمود: آیا کتاب نازل شده بر جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را نخوانده اید که مى فرماید: «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ»[۱]  و مى فرماید: «لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى  مَضاجِعِهِمْ»[۲]  آن گاه که من در جایگاهم ایستادم، این مردمان نگون بخت گرفتار چه چیزى مى شوند؟ و به چه وسیله آزمایش مى گردند؟ و چه کسى در جوار قبر من در کربلا سکونت خواهد گزید؟ در حالى که خداوند در روز گسترانیدن زمین آن را برگزید و پناهگاه شیعیان ما قرار داد و در دنیا وآخرت موجب ایمنى شان است. ولى شما روز پنج شنبه حاضر آیید و آن روز عاشوراست که در پایانش کشته مى شوم و پس از من از خاندان و خویشاوندان و برادران و اهل بیتم چیزى نمى خواهند و سرم را نزد یزید ملعون مى برند.

جنّیان گفتند: به خدا سوگند، اى حبیب خدا و پسر حبیب خدا، اگر نبود که باید از فرمانت اطاعت کنیم و مخالفت با فرمانت براى ما جایز بود، همه دشمنانت را پیش از آن که به تو برسند مى کشتیم.

فرمود: به خدا سوگند ما از شما بر آنان تواناتریم ولى «تا کسى که [باید] هلاک شود، با دلیلى روشن هلاک گردد و کسى که [باید] زنده بماند، با دلیلى روشن زنده بماند …».[۳]

یک نکته

در این جا یک نکته لازم را باید یادآور شد و آن این است که خطاب هاى اهل بیت با دیگران با توجّه به میزان درک و فهمشان از سخنان آن بزرگواران تأثیرى متفاوت دارد؛ و با توجّه به میزان عقل، ایمان و یقین به آنان و تسلیم بودن در برابرشان، بیان صراحت موضوع و جان حقیقت از سوى آنان براى مخاطبان تفاوت مى کند.

در این روایت مى بینیم که مخاطب امام، فرشتگان و مؤمنان جن، از شیعیان اهل بیت هستند که از سر راستى و اخلاص آماده یارى اند و میزان معرفتشان نسبت به منزلت امام و یقین و تسلیم بودن در برابر فرمان هایشان- همان طور که در متن گفت و گوى این روایت روشن است- بسیار بالا است.

از این رو مى بینیم که امام علیه السلام در پاسخشان موضوع را به روشنى و صراحت کامل بیان مى دارند. آن حضرت در این گفت و گو- با منطق ژرف نگرى و منطق شهید پیروز- تأکید مى کند که سوى قتلگاه برگزیده خویش مى رود، «وعده گاه قتلگاه من است»، در سرزمین برگزیده، «جایگاهم که در آن جا شهید مى شوم و آن کربلاست»؛ و تأکید مى ورزد که در راستاى تحقق بخشیدن اراده خداوندى مبنى بر آزمایش «این خلق تیره روز» گریزى از رفتن نیست، تا آن که راه سعادت از وادى هاى بدبختى و تیره روزى به طور کامل براى مردم باز شناسانده شود؛ و حق بدون شائبه اى از آمیختگى و شبهه از باطل جدا گردد. با این شهادت و در این مکان جدایى اسلام ناب محمدى از امویتِ پنهان شده در زیر نقاب اسلام، تحقق یافت؛ و این یکى از مهم ترین ابعاد پیروزى آشکار حسینى، استمرار یافته در طول زمان، و یکى از برکت هاى شهادت، «ذبح بزرگ»، و یکى از فیض هاى آن قتلگاه مقدسى است که امام براى پرتوافشانى این پیروزى در روز گسترش زمین آن را برگزید؛ و این بارگاه مقدس در گذر روزگار پناهگاه شیعیان حسینى و در دنیا و آخرت موجب امان آن هاست.

همچنین آن حضرت تأکید مى ورزند که ناگزیر روند این رویداد باید در چارچوب جریان طبیعى و دور از اسباب و وسایل خارق العاده و نامعمول باشد. چرا که اگر هدف پیروزى ظاهرى و فورى بود و راهى جز اسباب خارق العاده نداشت، امام علیه السلام با برخوردارى از ولایت تکوینى عمومى شان به اذن خداوند- تبارک و تعالى- براى تحقق این امر از فرشتگان و جنیان تواناتر بود؛ به خدا سوگند ما از شما بر آنان تواناتریم، ولى «کسى که [باید] هلاک شود با دلیلى روشن هلاک گردد و کسى که [باید] زنده بماند، با دلیلى روشن زنده بماند.».[۴]

منبع:کتاب با کاروان حسینی، مقاله آغاز سفر«پیروزی با شهادت»

تهیه و تنظیم :علی اکبر اسدی


[۱] [نساء (۴)، آیه ۷۸]؛ هر کجا باشید، شما را مرگ در مى‏یابد؛ هر چند در برج‏هاى استوار باشید.

[۲] [آل عمران (۳)، آیه ۱۵۴]؛ بگو: «اگر شما در خانه‏هاى خود هم بودید، کسانى که کشته شدن بر آنها نوشته شده، قطعاً [با پاى خود] به سوى قتلگاه‏هاى خویش مى‏رفتند».

[۳] بحار، ج ۴۴، ص ۳۳۰- ۳۳۱، باب ۳۷، سید بن طاوس نیز این روایت را با اندکى تفاوت در کتاب لهوف (ص ۲۸- ۳۰) به نقل از شیخ مفید در کتاب «مولد النبى و مولد الاوصیاء» با إسناد به امام صادق علیه السلام نقل کرده است: «گفت: چون اباعبدالله الحسین از مکّه به قصد مدینه حرکت کرد. دسته هایى از فرشتگان با او دیدار کردند …»

چنین به نظر مى‏رسد که نسخه‏بردار اشتباه کرده باشد، به این دلایل:

– منزل‏هایى که امام علیه السلام از مکّه تا عراق بر آن‏ها گذر کرد از مدینه نمى‏گذرد.

– سید بن طاوس در همین کتاب لهوف (ص ۳۰) بلافاصله پس از این روایت گوید: «سپس حرکت کرد تا بر تنعیم گذشت» و این با آنچه در این روایت آورده است که آن حضرت از مکّه به قصد مدینه حرکت کرد تعارض دارد. چرا که مفهوم این سخن این است که امام علیه السلام یک بار دیگر به مکّه بازگشت. این چیزى است که جغرافیاى این منزل‏ها ثابت مى‏کند. پس باید در این باره تأمل کرد.

– روایتى را- که در متن است- علامه مجلسى نیز از خود شیخ مفید با إسناد دادن به امام صادق علیه السلام نقل کرده و در آن آمده است: «چون اباعبدالله الحسین از مدینه حرکت کرد، دسته هایى از فرشتگان با او دیدار کردند …»؛ و این گواه بر اشتباه نسخه‏بردار لهوف است.

– در بیش‏تر کتاب‏هاى تاریخ آمده است که آن حضرت از مکّه به کوفه رفت و به مدینه باز نگشت، جز آنچه در کتاب معالى السبطین (ج ۱، ص ۲۲۹) از ابومخنف و در کتاب اسرار الشهاده (ص ۲۴۹) آن هم از ابومخنف نقل شده است که آن حضرت از سرنوشت مسلم بن عقیل بسیار نگران شد و کاروانش را از مکّه به مدینه کوچ داد. و این خبر گذشته از مجهولیت مأخذى که این دو کتاب از آن نقل کرده‏اند، خبرى است نادر.

 

[۴] انفال (۸)، آیه ۴۲٫