دل ناتوان لیلا، ز غم تو می‌گدازد
چه کند اگر نسوزد؟ چه کند اگر نسازد؟

تو سوار روی نی، مادر دل کبابت از پی
نه عجب اگر که در پای نی تو، سر ببازد

تو اگر چه سربلندی، نظری به زیر پا کن
که نظر به زیردستان، به بزرگ می‌بَرازد

تو همان دولتی، سایه‌فکن بر این ضعیفان
که به زیر سایه‌ات سرو بلند، سر فرازد

تو سوار یکّه‌تازی، به پیادگان مدارا
که پیاده را نشاید، ز پی سواره تازد

من اگر ز غم بمیرم، ز سرت نظر نگیرم
که به چون تو نازنینی، دل عالمی ببازد

چه شود اگر نوازش کنی از نیازمندان؟
چو نیِ تو بندبندم، ز غم تو می‌نوازد 

 

شاعر: محمدحسین غروی اصفهانی