در این متن می خوانید:
      1. معنای لغوی شفاعت
      2. ابعاد شفاعت
      3. شفاعت همه‌ی موجودات در این دنیا
      4. پیوستگی عالم مادی به یکدیگر
      5. شفاعت تشریعی
      6. شفاعت تشریعی پیامبر و ائمّه (علیهم السّلام)
      7. برکت وجودی انبیاء و ائمّه (علیهم السّلام)
      8. ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام) واسطه‌ی علمی خداوند
      9. پرسش و پاسخ
      10. مظهریّت حق تعالی
      11. پرسش و پاسخ
      12. ائمّه‌ واسطه‌ی فیض خداوند
      13. هدایت تکوینی موجودات
      14. عدم امکان نزدیکی به خداوند
      15. شفاعت و هدایت موجودات توسّط خداوند
      16. امیدواری با توجّه به مفهوم شفاعت
      17. معرفت بیشتر نسبت به شفیعان
      18. ایجاد زمینه برای شفاعت
      19. توجّه به شافعین
      20. پاک‌سازی و تهذیب نفس
      21. پرسش و پاسخ
      22. تغییر و تحوّل در مشفوع له
      23. تغییر و تبدیل وضعیّت در شفاعت
      24. اعلان شفاعت برای همه‌ی افراد
      25. تغییر ذات
      26. دسته‌بندی شفیعان
      27. پرسش و پاسخ
      28. دسته‌بندی شافعان روز قیامت
      29. پرسش و پاسخ
      30. شفاعت مستمندان و توبه
      31. شفاعت خداوند فراگیرترین شفاعت
      32. زمان شفاعت
      33. پرسش و پاسخ
      34. احادیث و نقل‌هایی درباره‌ی شفاعت
      35. پرسش و پاسخ
      36. رحمت بودن خلقت
      37. پرسش و پاسخ
      38. سخت بودن محدودیت‌های دین‌داری
      39. پرسش و پاسخ
      40. نقل خاطره‌ای از آیت الله خوشوقت

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَیْرِ الْأَنَام‏ مَوْلَانَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ».

معنای لغوی شفاعت

بحث امروز ما به دلیل اهمّیّت بحث شفاعت، مروری به آیات شفاعت داشته باشیم، شاید جذب شفاعت شود. وجود نازنین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ائمّه‌ی هدی،‌ صدیقه‌ی طاهره،‌ شهدا (علیهم السّلام) و صالحین که خود خدا می‌داند ما این‌ها را دوست می‌داریم، در این‌جا و در آن‌جا شفاعت خود را از ما دریغ نداشته باشند. ابتدائاً بحث شفاعت در واژه‌‌ی شفاعت است. در قرآن کریم هم داریم که «وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ».[۱] «شَفْع» در برابر «وَتْر» است. «وَتْرِ» یعنی طاق، «شَفَع» یعنی جفت.

در لغت این‌طور آمده است «الشَّفْع ضَمُّ الشَّیْ‏ءِ إِلى مِثْلهِ»،[۲] دو چیزی که با هم مناسبت دارند، همگونی دارند، وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند ضمیمه می‌شود به چیزی که مشابهتی با او دارد، این شفع است. «وَ الشَّفَاعَهُ وَ الإِنْضِمامُ إِلى آخَرَ نَاصِراً لَه وَ سَائِلاً عَنه»، و شفاعت عبارت است از این‌که شفیع به دیگری انضمام پیدا می‌کند، امّا به این حال «ناصراً له»، کنار او قرار می‌گیرد تا به او کمک کند. «وَ سَائِلاً عَنهُ»، تا جویای حال او باشد.

در شفاعت هم همراه بودن است، ضمیمه شدن است، هم این‌که جبران ضعف مشفوع له است، این مکمّل آن قرار می‌گیرد. هم او را نصرت می‌کند و هم یک نوع وساطت، خواهش‌گری و حمایت از او را همراه خود خواهد داشت.

ابعاد شفاعت

شفاعت هم بعد اثباتی دارد، هم بعد سلبی دارد. به این معنا که گاهی ضمّ ضمیمه است، یک شی‌ء که کمالی دارد شی‌ء دیگر به او پیوند می‌خورد تا کمال او را بیشتر کند. گاهی نه، شی‌ء فاقد چیز است، ‌مستحق کیفر است و این می‌آید به او کمال می‌دهد. او را از آن خلاء، از آن بدبختی، نجات می‌دهد. به عبارت خیلی روشن شفاعت‌ گاهی برای رفع عذاب است، نجات از کیفر است. ‌گاهی برای ارتقای درجات مشفوع ‌له است، با شفاعت شفیع درجه‌ا‌ی که او نداشت و فی‌ نفسه استحقاق نداشت به آن شخص داده می‌شود.

شفاعت با یک تقسیم به دو بخش تقسیم می‌شود: یکی شفاعت تکوینی است، دوم شفاعت تشریعی است. شفاعت تشریعی هم تشریعی محض نخواهد بود، آن هم ریشه در تکوین دارد. شفاعت تکوینی جهان شمول است، هیچ موجودی از دایره‌ی شفاعت خارج نیست. هم در بُعد نزولی موجودات به ضمیمه‌ی نور پیغمبر اکرم… نور نبی تنزّل پیدا می‌کند ضمّ به موجودات می‌شود، این‌ها وجود پیدا می‌کنند. موجودات همه اوّل جلوه‌ی نور هستند، علاوه بر این در این عالم طبیعت تمامی موجودات با همدیگر مشفوع می‌شوند، مشفوع ‌له می‌شوند.

یک دانه بخواهد بروید چقدر ضمیمه دارد؟ کشاورز می‌خواهد،‌ شخم کردن می‌خواهد، ‌شیره‌ی زمین می‌خواهد،‌ آب دادن می‌خواهد، نور آفتاب می‌خواهد، نسیم می‌خواهد،‌ غذا می‌خواهد، این‌ها همه دست به دست هم می‌دهند تا یکی به کمال برسد.

شفاعت همه‌ی موجودات در این دنیا

این عالم، عالم شفاعت همه‌ی موجودات نسبت به همدیگر است. چون عالم مادّه خروج از نقص به کمال است،‌ از قوّه به فعلیّت است و در خروج از قوّه به فعلیّت ضمیمه می‌خواهد. هیچ چیزی خود به خود به سوی کمال نمی‌رود، در عالم ماده هر شیئی بخواهد استعداد خود را ظاهر کند و به فعلیّت برساند، همه‌ی موجودات دست به دست هم می‌دهند تا این‌که تک‌تک این‌ها مسیر خود را طی کنند و به آن‌جایی که باید برسند برسند.

چون در این‌جا مصطلح نیست، این وهابی بی‌عقل و جاهل،‌ بی علم، به آن‌جا که می‌رسد هیچ فکر نمی‌کند که این خلاف توحید است. اگر کسی همسر انتخاب می‌کند تا بچّه‌دار شود، بگویند اگر پدر نبود این بچّه به وجود نمی‌آمد، اگر مادر نبود این بچّه به وجود نمی‌آمد، آن‌جا نمی‌گوید این شرک می‌گوید، خدا بچّه را داده چه ربطی به پدر و مادر دارد. همین‌طور در کشاورزی‌ کشاورز.‌ مریض‌هایی که به طبیب مراجعه می‌کنند این دارویی که ضمیمه می‌شود، ویزیت که همراهی می‌کند، دستورات غذایی که به او می‌دهند، همه‌ی این شفاعت است. این دار، دار اسباب و مسبّبات است و «أَنَّ اللهَ تَعَالَی أَبَى اللَّهَ أَن یَجرِى الأُمور إِلَّا بِأَسبَابِهَا».[۳] این تسبیب اسباب، این پیوستگی مجموع کائنات به یکدیگر، معنی آن شمول است. شفاعت بر همه‌ی عالم ماده به وضوح و عالم معنا هم با دلایل عقلی و وحیانی.

پیوستگی عالم مادی به یکدیگر

این عوالم، همه عوالم علّی و معلولی هستند، این موجودات ضعیف تکیه به موجودات قوی دارند و موجودات قوی هم موجودات ضعیف را تحت حمایت گرفته‌اند که این‌ها دارند مسیر خود را به سوی کمال طی می‌کنند. این همه آیات قرآن که پیوستگی عالم را به ما نشان می‌دهد و ما را دعوت می‌کند در شب، در روز، در رفت و آمد این‌ها،‌ شمس، قمر تأمّل کنیم، برای کشف ارتباطات است. این ارتباطات، ارتباطات تکوینی است و هر جا این ارتباط قطع شود مشفوع ‌له از فیض مرحوم می‌شود. تمامی موجودات به کمک شفعای خود به مقصد می‌رسند.

شفاعت تشریعی

در شفاعت تشریعی خدای متعال این ظرفیّت را در همه ندیده که ملک به تک‌تک مکلّفین نازل شود، گرچه اگر نازل می‌شد خود او شفیع بود. ‌ولی این ظرفیّت در موجودات عادی نیست که وحی را تلقّی کند، ‌ملک وحی را تلقّی کند. خداوند منّان برای عموم مکلّفین پنج پیغمبر را واسطه قرار داد تا نور شریعت را به آحاد مکلّفین برسانند.

این‌که شریعت الهی در بُعد معارف، در بُعد اخلاق، در بُعد احکام از کانال پیغمبر اولوا العزم عبور می‌کند و نور هدایت منحصراً از او منتشر می‌شود خود آن شفاعت است. در سلسله‌ی اوصیای انبیاء (علیهم السّلام) هم همین‌طور است، آن‌ها واسطه هستند. «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»،[۴] مخاطبین قرآن فهم قرآن دارند و ما از آبشخور دریای وجودی آن‌ها فهم قرآن پیدا می‌کنیم.

شفاعت تشریعی پیامبر و ائمّه (علیهم السّلام)

«مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»،[۵] امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) است، هر کسی بخواهد علم کتاب پیدا کند این کتاب در سینه‌ی پیغمبر است. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ * عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ».[۶] دسترسی به این قلب کار هر کسی نیست، «أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»،[۷] این شفاعت تشریعی است.

تجلّی این شفاعت تشریعی که در این عالم تعلیم و تعلّم، تزکیه، تهذیب نفوس، به عهده‌ی پیغمبران و اوصیای انبیاء (علیهم السّلام) گذاشته شده، در عالم باطن همان شفاعت تکوینی را به همراه دارد.

برکت وجودی انبیاء و ائمّه (علیهم السّلام)

«تُقْبَلُ الطَّاعَهُ الْمُفْتَرَضَهُ… وَ لَکُمُ الْمَوَدَّهُ الْوَاجِبَهُ»،[۸] هر چیز به برکت این‌ها، با سر انگشت این‌ها آغاز می‌شود، دفتر هر کاری با دست این‌ها آغاز می‌شود. «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَدْفَعُ الضُّرَّ».[۹] این‌ها همه معانی شفاعت است. این «بِکُمْ» ‌چه می‌گوید؟ به برکت شما. یعنی به توفیق شما، و چه بگوییم نه، این باء، باء سببیّت است، یعنی شما مجرا هستید. باران را خدای متعال از مجرای وجود شما به ما می‌رساند، فرقی نمی‌کند. چه بگوییم شما مقصد غایی هستید، چه بگوییم شما مبدأ فاعلی هستید، خدای متعال شما را مجرا قرار داده است، هیچ فرقی نمی‌کند.

ولی واقعیّت عالم تکوین این است که مجرای فیض حضرات معصومین (علیهم السّلام) هستند.

ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام) واسطه‌ی علمی خداوند

در بعد تعلیم و تعلّم و تهذیب هم همین‌طور است، هر کسی چیزی یاد می‌گیرد سر سفره‌ی پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، علیّ مرتضی و ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام) ‌باید بنشیند. چه علوم ظاهریّه و چه علوم باطنیّه، چه علوم به اصطلاح حوزوی و چه غیر حوزوی، علم از آن‌ها به عالم رسیده است.

چون علم برای خدا است «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ»،[۱۰] علم از ناحیه‌ی حق تعالی است و حق تعالی مستقیم در اختیار بشر قرار نمی‌دهد. واسطه‌ی فیض، «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»،[۱۱] عیادی حضرات معصومین (علیهم الصّلاه و السّلام) هستند. خود ملک وحی از وجود نازنین پیغمبر ارتزاق می‌کند، مثل بارانی است که از دریا گرفته شده ولی به خود دریا می‌بارد.

پرسش و پاسخ

-‌ در دریافت این علم از ائمّه‌ی معصومین سنخیّت با ائمّه لازم است. ما بعضی‌ را می‌بینیم که ایمان درستی ندارند، مسلمان هم نیستند، اهل کتاب و قرآن هم نیستند، ولی در یک سری علوم شکوفایی دارند.

-‌ در همان قسمتی که شکوفایی دارند سنخیّت پیدا کرده‌اند. این‌ها همه جلوه‌های وجودی آن‌ها است. خود جهنّم مظهر جلال خدا است، آن هم جدای از خدا که نیست. همه به سوی خدا می‌روند، ولی یا به سوی رحمت خدا می‌روند یا به سوی غضب پروردگار متعال می‌روند.

مظهریّت حق تعالی

بنابراین هر وجودی مظهر حق تعالی است، ظاهر است، حتّی در آتش، در جهنّم، در عذاب‌ها، در بیماری‌ها، همه تجلّیات صفات خدا است. ائمّه (علیهم السّلام) هم که اسم جامع پروردگار متعال هستند، در همه‌ی این‌ها مجرای وجود هستند، به هر کیفیتی که هست. آن‌ها سنخیّت در ذات ندارند، سنخیّت در صفات اولیاء هم ندارند، ولی در این جهت، خود این علم یک سنخیّت است. خاک هم با ائمّه سنخیّت دارد، اگر سنخیّت نداشت موجود نمی‌شد، همه‌ی موجودات در آن وجود، منتها این وجود ضعیف است، خفّت وجود دارد، آن‌ها شدّت وجود دارند.

پرسش و پاسخ

– شفاعت تکوینی که فرمودید شامل هر موجودی است و آن را در بر می‌گیرد، با توجّه به معنی لغوی باید در نظر بگیریم؟

-‌ اصلاً ما هیچ لغتی هم نداشتیم این واقعیّتی است که عالم، عالم اسباب و مسبّبات است و تنزّل از خزائن غیب الهی تا عالم مادّه مجرا می‌خواهد، واسطه می‌خواهد. آن‌ها ضمائم هستند، شفعاء هستند.

-‌ این اصطلاحی که ما در نظر می‌گیریم در جهت اثبات این‌که بخواهد کمالی را برای انسان بیاورد که اگر عذاب کند، برای انسان‌ها معنا پیدا می‌کند. ولی مثلاً برای جمادات یا نباتات که فرمودید، مثلاً یک گُل با ضمیمه شدن به یک موجود دیگری که در کنار او قرار می‌گیرد، یک سنخیّتی پیدا می‌کند. این انضمام که صورت می‌گیرد آن موقع شفاعت به این معنا است، آن شفاعتی که برای ما است یقیناً‌ برای آن‌ها نیست.

-‌ برای چه کسانی نیست؟

– برای غیر از انسان‌ها از موجودات عالم.

-‌ چرا؟ از کجا می‌فرمایید نیست؟

-‌ آن‌ها موجب تکلیف نیستند.

-‌ تکلیف نباشند، تکوین که هستند.

ائمّه‌ واسطه‌ی فیض خداوند

همه‌ی وجود کائنات از مجرای… «أَوَّلُ شَیْ‏ءٍ خَلَقَ… نُورُ نَبِیِّکَ یَا جَابِرُ».[۱۲] ما روایات زیادی داریم که همه‌ی موجودات از وجود نازنین خمسه‌ی طیّبه ناشی می‌شوند، این یک. دوم این‌که در هر زمانی خدا واسطه‌ی فیضی دارد.

آن نکته‌ای که پرفسور کرنول  از علّامه طباطبایی گرفته و می‌گوید: تمام مکاتب و در اسلام هم تمام فِرَق انسان را از خدا منقطع کردند، تنها مکتبی که استمرار فیض الهی را در وجود واسطه‌ی فیض می‌داند که امام زمان باشد، فقط شیعه است. بنابراین هر چیزی می‌خواهد به بالا برود با دست ولیّ عصر (اروحنا فداء) به بالا می‌رود. نماز‌های ما، ‌روزه‌های ما، دعاهایی که مستجاب می‌شود، سوز و آهی که داریم، هر چیزی هم خدا می‌خواهد به ما بدهد، چه توفیقات عبادی باشد، چه سلامتی باشد، امور تکوینی باشد، همه با شفاعت حضرت حجّت (روحی فداه) به ما می‌رسد. این جزء معتقدات مستند و غیر قابل انکار ما است.

هدایت تکوینی موجودات

منتها موجودات دیگر چون تکلیف ندارند برای آن‌ها تشریعی نیست، دو راهی ندارند که امام بیاید برای حلال و حرام تابلو بزند، یک طرفه است،‌ او راه خود را می‌رود ولی دست امام پشت او است، هم صاعقاً و هم قاعداً. یعنی یک جذبه‌ای او را به طرف خود می‌کشد. این دانه‌ای که در دل خاک افتاده، یک دستی از پشت او را حرکت می‌دهد و به بالا می‌آورد، یک جذبه‌ای هم که ما نمی‌بینیم از آن بالا می‌گوید بیا به این‌جا برس. مقصدی که طی می‌کند تا به آن‌جا می‌رسد از ناحیه‌ی آن وجود است. چیزی که پشت سر است فاقد است،‌ فاقد نمی‌تواند معطی باشد، هر قدمی که از قوّه به فعلیّت می‌رسد مفیض صور یک صورت جدید می‌دهد. این صورت یعنی جدید، نسبت به قبلی فعلیّت است، نسبت به بعدی قوّه است، استعداد است. گام ‌به ‌گام، منزل ‌به ‌منزل دارد از مفیض الصور صورت می‌گیرد. چه کسی صورت می‌دهد؟ دست ولایت است، ولایت مطلقه‌ی کلّیه‌ی الهیّه است. این هم یک مسئله.

عدم امکان نزدیکی به خداوند

مسئله‌ی بعدی فلسفه‌ی شفاعت است. چرا شفاعت؟ اساسی‌ترین مسئله‌ی عقلی این است که محال است. ارتباط موجودات ضعیف با وجود بَحت‌ محض مستقیماً امکان ندارد. نه خدا معاذ الله عاجز است، بلکه امام فرمود: «وَ الَّذِی سَأَلتَهُ لَا تَکون»، این شدنی نیست. نه این‌که او کم می‌گذارد، این ظرفیّت ندارد، لیاقت ندارد. «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَهً لَاحْتَرَقْتُ»،[۱۳] خدای متعال به همه‌ی عالم محیط است، ولی کسی بخواهد در آن درجه از ذات به خدای متعال نزدیک شود حتّی جبرئیل هم ذوب می‌شود. خدا مشکلی ندارد، ولی او مشکل دارد، او در آن‌ حد نیست که جمال مطلق او را، کمال مطلق او را تحمّل کند.

شفاعت و هدایت موجودات توسّط خداوند

بنابراین شفاعت یک ضرورت عقلی است، بدون شفاعت امکان وجود برای موجودات ضعیف نیست و امکان تکامل هم برای موجودات نیست. چون این باید قدم‌ به ‌قدم صورت جدید بگیرد، باید به آن بدهند که بگیرد. این نیاز دارد، این تقاضا دارد، ولی خود متقاضی که تقاضا دارد این را ندارد، اگر داشت که تقاضا نداشت، چون ندارد باید به آن بدهند. خود او مستقیماً نمی‌تواند از مبدأ فیض بگیرد، خدای متعال به خاطر ترحّم به این، او را قرار داده که او را نوازش کند، قدم به قدم، پا به پا، راه ببرد تا به مقصدی که می‌تواند برساند، اعلا درجه‌ی قربی که با خدا می‌تواند پیدا کند. همه‌ی موجودات «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ»،[۱۴] این صِیرورت و شدن. موجودات به سوی خدا می‌روند، همه‌ی موجودات الی الله هستند، «مِنَ الله» هستند، «لِلَّه» هستند، ‌»فِی الله» هستند، و «إِلَی الله سُبحَانَهُ وَ تَعَالَی» هستند.

خداوند منّان این‌ها را قدم ‌به ‌قدم، محاط به ملائکه‌ی خود و ملائکه را محاط به ولایت مطلقه‌ی کلیّه‌‌ی الهیّه‌ قرار داده است. تمام این موجودات از یک مرکزی ارتزاق می‌کنند، وجود خود را و مسیر تکامل خود را، ‌صور تکاملی خود را از یک مبدأ‌ اخذ می‌کنند، آن کانون همان شفیع مطلق است که همه‌ی موجودات را تدبیر می‌کند.

امیدواری با توجّه به مفهوم شفاعت

نکته‌ی دوم که نکته‌ی تربیتی است و نکته‌ی روان‌شناسی هم هست ایجاد امید و مبارزه با روح یأس است. آدم وقتی واسطه ندارد، شکست می‌خورد کسی پشت او نباشد، این دیگر به خود جرأت نمی‌دهد که با دشمن یک بار دیگر مصاف بدهد. یک بار شکست خورده است، روحیّه‌‌ی او خرد شده است، اگر بی‌کس باشد همین روحیه‌ی یأس به کلّی او را نابود می‌کند. امّا اگر ببیند قدرتی او را حمایت می‌کند او دوباره به خود جرأت می‌دهد، روحیه پیدا می‌کند که به اتکای آن ناصر و آن نیروی حمایت‌کننده از زمین برخیزد و مجدّداً مصاف خود را پیش ببرد.

معرفت بیشتر نسبت به شفیعان

نکته‌ی سوم این است که این شفاعت… وقتی معلوم شد که وجود نازنین حضرت خاتم بنا است در شفاعت کبری همه‌ی گناه‌کاران و اهل کبائر را هم نجات بدهند انسان به سوی او کشیده می‌شود. این کیست که بنا است شفاعت کند؟ این موضوع معرفت ما نسبت به شفعای ما می‌شود، باعث می‌شود که ما این‌ها را بیشتر بشناسیم و خود این شناخت و معرفت برای ما زمینه‌ساز سنخیّت می‌شود.

ایجاد زمینه برای شفاعت

نکته‌ی دیگری که در این رابطه قابل ذکر است این است که شفاعت زمینه می‌خواهد که در مباحث آتی خواهیم گفت. انسان وقتی اصل شفاعت را جدّی گرفت زمینه‌سازی می‌کند. «لِمَنِ ارْتَضى‏»،[۱۵] هست، «مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ»[۱۶] هست. آن کسی که عهدی با خدا دارد، آدم چون نمی‌خواهد بسوزد، نمی‌خواهد مطرود ابد شود، سعی می‌کند که زمینه‌ی جذب شفاعت را فراهم کند. بنابراین در انسان ایجاد تحرّک می‌کند.

توجّه به شافعین

نکته‌‌ی بعدی توجّه به سلسله‌ی شافعان است. «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»،[۱۷] انسان خود را در معرض وزش رحمت این‌ها قرار می‌دهد. وقتی بنا شد نسیم‌های بهاری ائمّه‌ی اطهار بوزد و روح مرده‌‌ی ما را، روح زمستان شده‌ی ما، منجمد ما را، حیات مجدّد بدهد ما خود را در معرض باد بهاران و بارش بهاران قرار می‌دهیم.

پاک‌سازی و تهذیب نفس

نکته‌ی بعدی این است که انسان وقتی مطمئن بود کسی را دارد سعی می‌کند با آن‌ها سنخیّت پیدا کند تا مجذوب جذبه‌های آن‌ها شود. نکته‌ی آخر این است که شفاعت جبران نقص قابل است، قابلیّت او را تکمیل می‌کند. گناه قابلیّت را از او گرفته، دفع فیض کرده، جذب آن قابلیّت می‌خواهد، استعداد می‌خواهد. مادامی که آن گَرد و آن لکّه‌ی گناه وجود دارد این قابلیّت را از بین برده است.

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست              در باغ لاله روید و در شوره زار خس

این قابل قابل نیست و الّا باران رحمت الهی که… «یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ».[۱۸]‌ فیض او، فضل او، عام است، امّا این محجوب شده، گرفتار عائق شده است. این ارتباط با مشفوع ‌له این عائق را برطرف می‌کند و قدرت جذب را در مشفوع ‌له ایجاد می‌کند. بنابراین جبران نقص قابلی می‌کند، به قابل قابلیّت می‌دهد، شفاعت به قابل قابلیّت می‌دهد. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، با یک نگاهی عوض می‌کنند. سنگ صخره را تبدیل به زمین نرمی می‌کند که در آن گُل بروید.

پرسش و پاسخ

-‌ این مباحثی که فرمودید، ضمیمه شدن با نور اهل بیت (علیهم السّلام) و خود اهل بیت باعث می‌شود که قابلیّت ورود به بهشت را پیدا می‌کنیم. یعنی آن شفاعت می‌شود، نه این‌که خدا بیاید بگوید گناهان را می‌بخشم.

-‌ فعلاً این اصولی که گفتیم به قول معروف مو لای درز آن نمی‌رود.

تغییر و تحوّل در مشفوع له

نکته‌ی بسیار مهمّی که در مسئله‌ی شفاعت وجود دارد این است که برای مشفوع‌ له – در همین مسئله‌ی قابلیّت عرض می‌کنیم- با ضمیمه‌ی به آن تبدیل وضعیّت می‌شود. یعنی اصلاً مولکول‌ها که جابه‌جا می‌شود گوهر عوض می‌شود. حُرّ مادامی که در لشکر عمر سعد بود یک موجود کاملاً ظلمانی بود. امّا وقتی که جذب امام حسین (علیه السّلام) شد دیگر آن حُرّ قبلی نیست.

مثل خیلی روشن آن این است که این کودهای شیمیایی… سابقاً این قاذورات را، مدفوع بشر را بار می‌کردند – ما به یاد داریم در روستاهای ما بود – به باغ‌ها می‌بردند و در زراعت و باغ این‌ها را می‌ریختند. این اوّل یک چیز کثیف و نجس است، پلید است، خوردن آن هم حرام است، ولی وقتی به پای درختی ریخته می‌شود، وقتی با آن درخت ضمیمه می‌شود، درخت با شفاعت خود این را جذب می‌کند، اصلاً به کلّی تبدیل به یک میوه‌ی شیرینی می شود که به هر مقدّسی، به همه‌ی اولیای الهی می‌شود از این داد، می‌خوردند هیچ مشکلی هم ندارد.

یکی از بزرگان می‌گفت به پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردم: من از مدفوع هم کثیف‌تر هستم، ولی وجود شما از هر درخت پرثمری پرثمرتر است، با وضع بدی آمدم به پای شجره‌ی مبارکه‌ی شما خود را انداختم که شاید من را جذب کنید.

تغییر و تبدیل وضعیّت در شفاعت

شفاعت تبدیل وضعیّت است، اکسیری است که گوهر نابابی را تغییر می‌دهد و به او صلاحیّت می‌دهد، او را قیمتی می‌کند. آن کثیفی، آن قذارت، ‌آن نجاست، به کلّی تبدیل به یک شی‌ء جدیدی می‌شود. این راز اصلی این قضیّه است. «وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً رَحِیمَهً»،[۱۹] ‌با چه چشمی نگاه می‌کند؟ با نظر رحیمیّه‌ی خود، با همین «عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَهُ»،[۲۰] است. این‌ها «عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَهُ» هستند و نگاه‌ها دو نوع نگاه است. یک نگاه کمین است، یک نگاه نجات است. «وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً رَحِیمَهً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرَامَهَ عِنْدَکَ».[۲۱] یا در زیارت نامه‌ی حضرت حمزه «تَنْظُرَ إِلَیَّ نَظْرَهً رَحِیمَهً لَا أَشْقَى بَعْدَهَا أَبَداً»،[۲۲] تا به حال شقی بودم ولی شما یک نگاهی به من کنید دیگر سعید می‌شوم، تبدیل وضعیّت می‌کنم.

این تنها اختصاص به بشر ندارد، الآن تبدیل گوهری به گوهر دیگر جزء امور رایج است. منتها چون بعضی از جاها خیلی هزینه می‌خواهد به صرفه نیست، و الّا الآن هم راهی وجود دارد که خاک را طلا کنند. امّا بیش از آن طلایی که به دست می‌آید باید هزینه کنند، برای آن‌ها نمی‌صرفد، وگرنه علم شیمی همین است. وقتی در طبیعت یک قانونی وجود دارد، می‌شود یک چیز بی‌ارزشی را با جابه‌جایی مولکول‌ها به یک عنصر با ارزش تبدیل کرد، چه مانعی دارد؟ چه بُخلی از جانب خدا وجود دارد که بشر بیچاره‌ی ضعیف با ضمیمه به یک عنصر قوی جابه‌جا نشود و به کلّی هویت او تغییر نکند؟

اعلان شفاعت برای همه‌ی افراد

این است که آدم هر قدر هم که کثیف باشد، هر قدر هم آلوده باشد، خدای متعال به همه اعلان کرده است. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً».[۲۳] این تبدیل سیّئات به حسنات جز با تبدیل گوهر و هویّت امکان ندارد. مولّد تولید خود را عوض می‌کند، این کارخانه تا به حال جنس بد می‌داد، پیچ و مهره‌ی آن را عوض می‌کنند جنس خوب تحویل می‌دهد. از هر کارخانه‌ای یک چیز‌ی ساخته است، هر کارخانه‌‌ای هر تولیدی که ندارد، وقتی تولید یک کارخانه‌ای مدّت‌ها بد بود می‌آیند این کارخانه را عوض می‌کنند تا حاصل آن تغییر کند.

آقای بهاء‌الدینی را خدا با اولیاء محشور کند، ایشان می‌فرمودند: مبدأ میل را عوض می‌کند، مبدأ میل یعنی ذات او عوض می‌شود. این عوارض…

تغییر ذات

یکی از دلایل حرکت جوهری همین است، ظاهر که تغییر می‌کند… تا ذات تغییر نکند ظاهر تغییر نمی‌کند، جدای از آن ذات که چیزی نیست. وقتی رنگ سیب عوض شود، مزه‌ی سیب عوض شود، این عوارضی که به نام مزه، به نام رنگ، به نام حجم می‌گوییم، این جدای از ذات چیزی نیست، تجلّیات خود ما است، تا خود ذات تغییر نکند این عوارض هیچ وقت تغییر نمی‌کند. در خارج ما ذات و عوض، دو چیز نداریم، یک هویت داریم، در تعبیر ذهنی می‌گوییم این عَرَض است و آن جوهر است، امّا حقیقتاً یک چیز بیشتر وجود ندارد. در عینیّت، در خارج، تا آن ذات تغییر نکند این عرض تغییر نمی‌کند. خدای متعال شفعای ما را اکسیرهایی قرار داده که ذات ما را تغییر می‌دهند، مبدأ میل را عوض می‌کنند. تا به حال یک چیز می‌خواست ولی حالا کربلا می‌خواهد، حالا امام زمان (علیه السّلام) را می‌خواهد، محبوب‌های او عوض شد، دل عوض شد، دلبر عوض شد. مادامی که دل با آلودگی است سنخیّتی ندارد تا در مسیر جذب شدن به امام زمان (علیه السّلام) باشد. ولی تغییر می‌دهند ؟؟۳۷:۰۰٫ شفاعت انسان‌ها را عوض می‌کند، تبدیل سیّئات به حسنات می‌کند، منتها با مبدأ آن، مبدأ آن عوض شده است.

دسته‌بندی شفیعان

شفعاء را استقصاء نکرده‌اند، ولی محاسباتی که روی هم بود من نُه دسته شفیع نوشته‌ام، به کمک روایات و آیات می‌شود گفت. اوّل شفاعت برای خود خدا است، آخر شفاعت هم برای خود حق تعالی است، «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمیعاً».[۲۴]دوم شفاعت قرآن است. قرآن جزء شفعاء است. سوم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که اساساً شفاعت کبرای او در قیامت جلوه‌ی رحمت عام خدا است و همه‌ی انبیاء و امم خود را زیر پرچم شفاعت خود جمع می‌کند. چهارم اهل بیت پیغمبر، حضرت صدیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها). بر حسب روایات تا دم در بهشت تشریف می‌آورند، ولی وارد نمی‌شوند. التفات به اطراف خود می‌کنند. عرضه می‌شود که بی‌بی جان، چرا نگاه به عقب می‌کنید؟ بهشت با همه‌ی وجود مشتاق شما است، وارد شوید. ایشان می‌گویند: دوستان ما و شیعیان ما…

خدای متعال به حضرت زهرا (سلام الله علیها) اذن می‌دهد، همان‌گونه که پرنده‌ها دانه‌های سالم را در میان دانه‌های خراب می‌شناسند، همه را می‌چینند همراه خود می‌برند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) این‌طور یکی یکی  شیعیان خود را جذب می‌کند و با خود به بهشت می‌برد.

آن‌هایی که مورد شفاعت مستقیم حضرت صدیقه‌ی طاهره قرار می‌گیرند وقتی که به آن مقام می‌رسند، نگاه آن‌ها به پشت است. به آن‌ها گفته می‌شود: شما چرا؟ این‌ها هم می‌گویند ما کسانی داریم. به آن‌ها هم اذن داده می‌شود که آن‌ها کسان خود را… پنجم علما هستند.

پرسش و پاسخ

-‌ در مورد این در چه کسانی مورد شفاعت قرار می‌گیرند شاید مناسب‌تر باشد صحبت شود. ولی این‌جا ما «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ»[۲۵] داریم. آن‌هایی که سنخیّت را از دست داده‌اند ولو فرزند نسبی باشند آن‌جا هیچ ارتباطی با آباء و امّهات خود ندارند. چه پدر کافر مرده باشد، بدون ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام)، چه فرزند، آن‌ها «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب‏».[۲۶] امّا آن‌هایی که اصل ولایت در وجود آن‌ها محفوظ است گناهان که ریخته شد همه در یک مرکزی جمع می‌شوند. پسر حضرت نوح این‌جا «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»[۲۷] گفته شد، آن‌جا اهلیّتی ندارد، اسباب قطع شد.

«الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ‏».[۲۸] ‌متّقون که «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۲۹] است روایت دارد که «الشّیعَهُ هُمُ المُتَّقون»، تقوای ذاتی تشیّع است، شیعه بودن تقوا است. لذا قرآن برای گناه‌کاران مفید است، آن‌جا هم شفاعت می‌شوند.

دسته‌بندی شافعان روز قیامت

علماء هم یک گروه از شفعا در روز قیامت هستند. هفتمین گروه شهداء هستند. هشتمین اعمال خیر انسان است. در روایت دارد که امانت یکی از شفعا است. افرادی که امین هستند امانت آن‌ها آن‌جا شفیع است. یا روایاتی که در مورد برزخ است، نماز و روزه و حج و پنج مورد از فروع دین در آن‌جا به صورت گارد حفاظتی همراه میّت هستند. صبر هم در یک گوشه است و ولایت امیر المؤمنین و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) هم بالای سر ایستاده است می‌گوید: هر وقت کم آوردید من هستم. این نشان می‌دهد که نماز‌ها و عبادت‌های ما به صورت‌های نوری در آن‌جا ضمیمه می‌شوند و جلوی هجوم آتش را می‌گیرند. گناهان ما آن‌جا به صورت آتش خود را نشان می‌دهند، این‌ها سپر می‌شوند آن‌ها ما را نسوزانند. پس یک گروه از شفعا اعمال خود ما هستند.

پرسش و پاسخ

-‌ در بحث گناهان داشتیم اعضاء و جوارح اعمال خود را بازگو می‌کنند که ما چه کارهایی انجام دادیم، می‌گویند من این کار را انجام دادم. در جهات مثبت، یعنی در اعمال خیری که با اعضاء و جوارح انجام شده، آن‌ها هم گواهی می‌دهند آن عملی که انجام شده من این کار را انجام دادم یا با این شخص بودم این کار را انجام دادم. در جهت خیر انجام می‌دهند این‌ها که گواهی می‌دهند می‌توانیم اسم آن‌ را شفیع بگذاریم؟

-‌ بله می‌شود.

شفاعت مستمندان و توبه

دیگر از شفعا مستمندان هستند. ظاهراً روایت از حضرت رضا (علیه السّلام) است که از این مستمندان فاصله نگیرید که چه بسا این‌ها، آن‌جا افراد زیادی از شما را شفاعت می‌کنند.

-‌ مستمندان عقیده‌ای یا مالی؟

– عنوان کلّی آن باشد تحلیل آن را تأمّل نکرده‌ام، خود شما تأمّل کنید. هشت مورد شد، خداوند، قرآن، پیامبر اکرم، اهل بیت پیامبر، ‌علما، شهداء، اعمال خیر، مستمندان، رَحِم. پدر در مورد بچّه‌های خود، بچّه‌ها در مورد پدر، رحم جزء شفعا است. توبه هم «أَنجَحُ الشِّفَعاء التّوبَه».

-‌ یعنی جزء امر خیر قرار می‌گیرد؟

– به طور ویژه روی آن حساب باز شده است.

شفاعت خداوند فراگیرترین شفاعت

ولی از همه‌ی این‌ها مهربان‌تر و فراگیرتر «آخَرُ مَن یَشفَع فَهُوَ أَرحَمُ الرَّاحِمِین». خدا می‌بیند بنده‌ی او بی‌کس شد، هیچ کس را ندارد، به قدری وضع او بد است که حتّی پیغمبر هم او را نگاه نمی‌کند. خدا آن‌جا رحمت خود را نشان می‌دهد، بنده‌ی من خود من شفیع می‌شوم.

زمان شفاعت

یک بحث هم در زمان شفاعت است. مشهور این است که شفاعت در قیامت است و ظاهر حدیث نبوی هم همین را اقتضاء می‌کند، فرمود: «ادَّخَرْتُ شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی»،[۳۰] من برای اهل کبائر ذخیره کردم و جای آن هم قیامت است.

روایاتی هم از امام صادق (علیه السّلام) وجود دارد، ظاهراً دو یا سه روایت است که فرمودند: ما از برزخ شما نگران هستیم، در قیامت ما شفاعت می‌کنیم ولی در برزخ ما شفاعت نداریم. در یک حدیثی هم از امام صادق (علیه السّلام) است که شما سعی کنید به صورت آدم خود را به قیامت برسانید، ما آدم‌ها را شفاعت می‌کنیم. این دو سه روایات اقتضای این معنا را دارد که بگوییم در برزخ شفاعت نیست. لکن از روح آیات و روح تعالیم دینی و برخی از حوادث و وقایعی که در طول تاریخ اتّفاق افتاده معلوم می‌شود که شفاعت در سه نشئه وجود دارد، هم در دنیا، هم در برزخ، ‌هم در قیامت با مواقف گوناگونی که دارد. تا چه کسی باشد و چه مقدار خود را توانسته باشد با حضرات معصومین…. یعنی توانسته باشد خود را مورد ترحّم قرار دهد.

-‌ امّا این‌جا «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً»،[۳۱]خیلی دلیل روشنی است که آدم گنه‌کار همین‌جا… این‌جا دار امتحان است، دار انتخاب است. اگر بد شده بود، قرآن می‌گوید اگر پیش پیغمبر بیاید و در محضر رسول الله استغفار کند، «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً».

پرسش و پاسخ

-‌ اگر این سنخیّت باشد زمان تفاوت نمی‌کند. چه من در دنیا باشم، چه در برزخ باشم، چه در قیامت باشم، این شفاعت که باشد می‌کشد.

احادیث و نقل‌هایی درباره‌ی شفاعت

در عالم برزخ هم علاوه بر این‌که احادیثی داریم، حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: ما در سه جا شفاعت می‌کنیم. حضرت رضا (علیه السّلام) فرمودند: هر کس من را زیارت کند من سه جا به زیارت او می‌آیم، یکی از آن‌ها «عِندَ المَمَات» است. آن‌جا حضرت رضا (علیه السّلام) خواهند آمد. جریانات زیادی که با مرگ بعضی از اولیاء پیش می‌آید، مثلاً این بانوی یزدی که اهل آن قبرستان به خاطر او بخشیده شدند، چون امام حسین (علیه السّلام) شب اوّل قبر از وی بازدید کردند همه بخشیده شدند.

یا رویایی که مرحوم آقای مطهّری از استاد خود، از میرزا علی آقای شیرازی نقل می‌کند که می‌گوید: من در عالم رویا دیدم بعد از دفن من یک سگ سفیدی با من قرین شد، وحشت کردم. آقا سیّد الشّهداء (علیه السّلام) تشریف آورد و فرمودند: این غضب شما بود که به صورت این درآمده است، منتها چون غضب خود را کنترل می‌کردی، ایذاء نداشتی، این هم سگ آرامی بود. ولی امام حسین (علیه السّلام) صلاح ندیدند که او با سگ زندگی کند، او را شفاعت کردند. از این قبیل قضایا ما فراوان داریم، هم در مورد ائمّه، هم در مورد اولیاء الله، از اولیاء وقتی در یک جایی دفن شدند به برکت آن‌ها… خیلی فراوان است.

پرسش و پاسخ

-‌ لازمه‌‌ی این‌که شفاعت شویم این است که سنخیّت پیدا کنیم. فاعلیّت هم که از آن طرف است، ما فقط قابلیّت هستیم. ما باید چه کاری انجام دهیم که این قابلیّت را به دست بیاوریم؟

-‌ تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. داد حق را قابلیّت شرط نیست. إن‌شاء‌الله این‌ها را در آیات کریمه مطرح فرموده مروری می‌کنیم، ببینیم قرآن چه می‌گوید.

رحمت بودن خلقت

‌اساس خلقت بر رحمت است. «وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ»،[۳۲] «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»،[۳۳] اساس این است که رحمت خدا جلوی غضب او را می‌گیرد، شفاعت. پیغمبر هم رحمت خدا است، حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم رحمت خدا است. همه‌ی این‌ها را طوری کرده که ما به جهنّم نرویم.

پرسش و پاسخ

-‌ ظاهراً این‌طور است کسی جهنّمی می‌شود که خود او با اختیار خود به جهنّم برود، وگرنه ما بقی که نخواهند بروند خدا نمی‌گذارد بروند.

-‌ البتّه اگر خدا انسان را رها کند میل آدم به جهنّم بیشتر از بهشت است. «إِنَّ الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ»،[۳۴] هیچ کسی هم زیر بار نمی‌رود. «وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ».[۳۵]

سخت بودن محدودیت‌های دین‌داری

محرومیّت‌هایی که در دین‌داری است مطابق با طبع ما نیست، گاهی فشار دارد، ولی از آن طرف تمام محرّمات با طبع ما سازگاری دارد. شهوات، تکاثر، شهرت، ریاست، همه‌ی این‌ها منافذ جهنّم هستند، همه هم با ولع دنبال آن می‌روند. امّا استفاده نکردن از زرق و برق دنیا ذخیره سازی برای آن‌جا است، کسی علاقه ندارد. «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا * وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏»،[۳۶] آقای بهجت این آیات را در نماز می‌خواند گریه می‌کرد. ای دعا از تو اجابت هم ز تو، توبه هم از خود او است، ابتدای توبه از جانب خدا است.

پرسش و پاسخ

– آیه‌ی مبارکه‌ی سوره‌ی حج را ما به کدام دسته از شاهدان می‌توانیم متّصل می‌کنیم؟ «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّهَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی‏ هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیرُ».[۳۷]

-‌ این آیه‌ی پیغمبر و اوصیای پیغمبر است.

-‌ در ابتدای آیه که امر به جهاد می‌کند، امر به جهاد است این هم می‌شود گفت چهره‌‌ی حقّه‌ی شیعه

-‌ از ظاهر آیه نمی‌شود استفاده کرد. مطلق به بندگان خدا است. آیات بعدی آن هم که «ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ»[۳۸] است، این‌ها مجاری جهاد را ذکر کرده است. بعد هم مرحوم آقای طباطبایی در این آیات می‌خواهد بگوید که «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ»،[۳۹] این دعای حضرت ابراهیم است. این هم که پیغمبر شاهد است و این‌ها هم شهداء هستند، یعنی استجابت دعای حضرت ابراهیم است و منظور ائمّه‌ی اطهار است. دعای حضرت ابراهیم در وجود ائمّه (علیهم السّلام) محقّق شده است.

نقل خاطره‌ای از آیت الله خوشوقت

آقای خوشوقت فرمودند: من در حرم حضرت رضا (علیه السّلام) مشغول تحلیل بودم. خواستم بیایم، دیدم نمی‌توانم، جذبه‌ای ایشان را گرفته بود، به برکت لا اله الا الله حرکت کردم دوباره برگشتم. ما جسته و گریخته از فرمایشات ایشان فهمیدیم که ایشان حضرت رضا (علیه السّلام) را زیارت کرده‌اند، هم حضرت جواد (علیه السّلام) را زیارت کرده‌اند، هم حضرت حجّت را زیارت کرده‌اند، هم امام حسین (علیه السّلام) را در عاشورا دیده‌اند. خیلی نعمت بودند، قدر ایشان را ندانستیم. ظاهراً با جن‌ها هم بی‌ارتباط نبودند.

-‌ مثل ایشان الآن در تهران چه کسی است؟

-‌ از شناخته شده‌ها هیچ کس. نه در تهران، در جاهای دیگر هم نیست.

-‌ بعضی‌ها را اسم می‌برند، ولی یک مقدار ترس داریم طرف آن‌ها برویم، نمی‌دانیم خبر نداریم.

-‌ هم آقای بهجت هم آقای خوشوقت معتقد بودند که دیگر این رویش نیست. تعبیر آقای خوشوقت این بود: تا این‌ها هستند این هرج و مرج دنیا صورت نمی‌گیرد، خدا به برکت این‌ها دفع می‌کند ظهور هم عقب می‌افتد. ظهور جزء حتمیّات است، باید مقدّمات آن محقّق شود، این‌ها را خدا می‌برد، اوضاع به هم می‌ریزد. تا پریشان نشود کار…

-‌ آخر الزّمان خیلی گرفتاری است.


[۱]ـ سوره‌ی فجر، آیه ۳٫

[۲]ـ تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‏۱۱، ص ۲۵۰٫

[۳]ـ ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۴، ص ۳۳۰٫

[۴]ـ الکافی، ج ۸، ص ۳۱۲٫

[۵]ـ سوره‌ی رعد، آیه‌ ۴۳٫

[۶]ـ سوره‌ی شعراء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴٫

[۷]ـ الأمالی (للصدوق)، ص ۳۴۵٫

[۸]– بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۵۵٫

[۹]ـ همان، ص ۱۵۴٫

[۱۰]ـ سوره‌ی علق، آیه‌ ۵٫

[۱۱]– سوره‌ی نازعات، آیه‌ ۵٫

[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۱۵، ص ۲۴٫

[۱۳]ـ بحار الأنوار، ج‏ ۱۸، ص ۳۸۲٫

[۱۴]ـ سوره‌ی شوری، آیه‌ ۵۳٫

[۱۵]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۸٫

[۱۶]ـ سوره‌ی طه، آیه ۱۰۹٫ سوره‌ی انبیاء، آیه‌ ۳۸٫

[۱۷]ـ بحار الأنوار، ج‏ ۶۸، ص ۲۲۱٫

[۱۸]ـ المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۶۴۷٫

[۱۹]ـ بحار الأنوار، ج‏ ۹۹، ص ۱۱۰٫

[۲۰]– همان، ج ۲۴، ص ۱۹۸٫

[۲۱]– همان، ج ۹۹، ص ۱۱۰٫

[۲۲]– همان، ج ۹۷، ص ۳۵۲٫

[۲۳]ـ سوره‌ی زمر، آیه‌ ۵۳٫

[۲۴]ـ سوره‌ی زمر، آیه‌ ۴۴٫

[۲۵]ـ سوره‌ی انعام، آیه ۹۵٫

[۲۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۶۶٫

[۲۷]ـ سوره‌ی هود، آیه ۴۶٫

[۲۸]ـ سوره‌ی زخرف،‌ آیه ۶۷٫

[۲۹]ـ سوره‌ی بقره، آیه ۲٫

[۳۰]ـ بحار الأنوار، ج ۸، ص ۳۰٫

[۳۱]ـ سوره‌ی نساء، آیه‌ ۶۴٫

[۳۲]ـ سوره‌ی اعراف،‌ آیه ۱۵۶٫

[۳۳]– بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۲۳۹٫

[۳۴]ـ نهج البلاغه، ص ۲۵۱٫

[۳۵]ـ سوره‌ی بقره، آیه ۲۱۶٫

[۳۶]ـ سوره‌ی اعلی، آیه‌ ۱۶ و ۱۷٫

[۳۷]ـ سوره‌ی حج، آیه‌ ۷۸٫

[۳۸]ـ همان، آیه‌ ۷۷٫

[۳۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۸٫