«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

شفاعت

موض بحث ما شفاعت بود، آیات شفاعت را بررسی می‌کردیم. بخشی از آیات قرآن کریم شفاعت را نفی کرده است که یک تعداد از این آیات را مرور کردیم. در این آیه‌ کریمه‌ی سوره‌ی انعام، آیه‌ ۷۰ «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ»؛ «تُبْسَلَ» را حاصل آن حلال کرده است و الّا سنگینی و گرفتاری است. هر کس گرفتار عمل خود است. «تُبْسَلَ نَفْسٌ» یعنی رهن عمل خود است، گرفتار آنچه که اکتساب می‌کند خواهد بود. «لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ».

آیات مربوط به نفی شفاعت از بت‌ها

آیات زیادی هم در مورد نفی شفاعت از بت‌ها و مصادیق را خداوند منّان مطرح فرموده است که آیات چهار سوره‌ی سجده، ۴۴ زمر، ۹۴ انعام، ۲۳ زخرف، ۵۳ انبیاء، ۷۳ حج، ۱۸ یونس، ۱۹۵ اعراف، آیه‌ ۱۳ روم، آیه‌ ۱۸ یونس، ۳ و ۴۳ زمر و ۲۳ یس. در این آیات هم از بت‌ها و غیر خدا بر حسب مصادیق نفی شفاعت شده است.

قدرت شفاعت به اذن خداوند

پس بخشی از آیات اختصاص شفاعت به ذات حق می‌کند، بخشی از آیات نفی شفاعت از مطلق بود، شفاعت نیست، این یک بخش بود. شفاعت مخصوص خدا است این بخش دوّم بود. حالا بخش سوّم کسانی هستند که خدا از این حقّی که مخصوص خود او است به آنان واگذار کرده است، یعنی نشان می‌دهد که این‌ها ذاتاً شفیع نیستند ولی اگر خدا به این‌ها شفاعت دهد، شفاعت دارند. آیه‌ ۲۵۵ سوره‌ی مبارکه‌ی بقره که همان آیه الکرسی است. «مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» این‌جا خیلی واضح است که در پیشگاه خدا چه کسی شفاعت می‌کند مگر کسی مأذون باشد. خیلی روشن است «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» استثناء کرده است، اگر اذن الهی باشد قدرت شفاعت و حقّ شفاعت و امکان شفاعت خواهد بود.همین تعبیر را در سوره‌ی مبارکه‌ی یونس، آیه‌ ۳ «ما مِنْ شَفیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» بعد هم بعد رُتبی است یعنی در درجه‌ی اوّل، در رتبه‌ی اوّل شفاعت برای خدا است بعد از خدا چه کسی است؟ آن کسی که از جانب خدا مأذون است.

مالک شفاعت کسی است که اتّخاذ به عهد کرده باشد

 آیه‌ ۸۷  سوره‌ی مریم «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداًَ» کسی مالک شفاعت نیست مگر این‌که در پیش خدا اتّخاذ به عهد کرده باشد. این عهد بر حسب روایات، ولایت امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) است. کسی که ولایت امیر المؤمنین را داشته باشد مالک شفاعت خواهد بود. بر حسب روایات عهد یعنی ولایت و از آیه‌ ۶۰ سوره‌ی مبارکه‌ی یس و بعضی آیات، عهد عبودیّت خدا است، «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ *وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ» عهد همان میثاقی است که در عالم فطرت، همه آن عهد را پذیرفتیم. کسانی که آن عالم فطرت را کنار نگذاشته باشند، مسخ نشده باشند، خلاف فطرت عمل نکرده باشند، این‌ها به مقام عبودیّت خدا می‌رسند «وَ أَنِ اعْبُدُونی»‏ٌ، وقتی به مقام عبودیّت رسیدند مالک شفاعت خواهند بود.

-‌ حاج آقا اگر با نگاه به روایات نباشد این حرف چون در سوره‌ی یس آمده است که همان بحث فطرت می‌شود باز هم می‌شود بر آن حمل کرد؟ یعنی ظاهر آن باشد.

-‌ بله، حقیقت ولایت امیر المؤمنین همان عبودیّت است، یعنی درجات ولایت به تناسب درجات عبودیّت است. کسی که عبد مطلق است، ولیّ مطلق است و ولایت هر کسی در عالم به مقدار میل به مقام عبودیّت پروردگار متعال است.

شفاعت به دست کسی است که خدا از او راضی باشد

آیه‌ ۱۰۹ سوره‌ی مبارکه‌ی طه «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً»  این چیز جدیدی است بنابراین یکی اذن است، یکی اتّخاذ عهد است در این جا «رَضِیَ لَهُ قَوْلاً»، «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» که در آیات قبل هم آمده بود ولی اضافه بر اذن «وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» که این «رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» ممکن است حمل بر عصمت شود، کسی که قول او رضی پروردگار متعال است، کسی که از او گناه صادر شود این فرد «رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» نیست، خدا از او راضی نیست. ولی کسی که قول او مرضیّ پروردگار است یعنی عصمت دارد، مثل «إنَّ اللّهَ یَرضَى لِرِضَا فَاطِمَهِ وَ یَغضَبُ لِغَضَبِهَا»[۱] که نشانه‌ی عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، رضای فاطمه رضای خدا است. معلوم می‌شود جز به رضای حق او راضی نشده است. این «رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» ممکن است شبیه همین باشد، ممکن است مراد از قول اعتقاد باشد، مکتب باشد که همان «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»[۲] آن قولی که خدا از آن راضی است آن مکتب اسلام است، آن هم اسلام ناب که «الْیَوْمَ» که ولایت امیر المؤمنین محقّق شد و بیعت حاصل شد خدا از دینی که علی دارد از آن راضی است. این قول است، این احتمال است.

-‌ «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[۳] با این معنا بی‌ارتباط نیست.

-‌ قاعدتاً این‌طور است و الّا نفاق که کاری صورت نمی‌گیرد. آیه ۲۳ سوره‌ی مبارکه‌ی سبأ باز مسئله‌ی اذن است «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ».

-‌  حاج آقا ما هر چقدر سوره‌ی مریم را نگاه می‌کنیم اثبات کردن آن را متوجّه نمی‌شویم که «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلاَّ».[۴]

-‌ به عقب برگشتید. چرا؟ «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» یعنی کسی که عهد الهی را به دست آورده باشد مالک است «لا یَمْلِکُونَ» نفی می‌کند، استثنا دارد، استثنا آن چه کسی است؟ «مَنِ اتَّخَذَ».

-‌ من می‌خواستم بدانم شفاعت بر او قبول نمی‌شود که او را شفاعت کنند؟

-‌ هر دو احتمال وجود دارد، مالک شفاعت است،یعنی شافع است. مالک شفاعت است یعنی شفاعت را به او بدهند او می‌پذیرد. ولی ظهور او در شافع است در مشفوع الیه نیست منافاتی هم با هر دو ندارد. یعنی هم از نظر شافع و هم از نظر مشفوع الیه هر دو را در یَملکُ صدق می‌کند.

-‌ با این حساب ؟؟۱۳:۲۲٫

-‌ به نظر من به شافع مالکیت است، مالک شفاعت نیست و اگر کسی ؟؟.

-‌ (؟؟ نامفهوم)

-‌ آیه‌ اخیر «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ»[۵] چه بسا ظهور مشفوع الیه بیشتر است چون نسبت به شافع جای نفی نیست این نفی برای مشفوع الیه است.

-‌ قرینه‌ی مقابل بالاخره اصل شفاعت را می‌پذیرد.

-‌  بله.

اذن شافع و مشفوع

–  «إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» اذن برای مشفوع نیست اذن شافع است. «إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ»[۶] یعنی إذن برای مشفوع نیست، إذن برای شافع است. شافع اذن می‌خواهد مشفوع که اذن نمی‌خواهد.

– هر دو اذن می‌خواهد، خدای متعال یک فلزی دارد که به ما اذن نداده است، اجازه نداده است که از آن استفاده کنیم. آن‌جا اذن، اذن تکمیلی می‌شود. در آیاتی دارد که «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ» [۷]، «فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» این دیگر اصلاً زمینه ندارد که خدا به این اذن نداده است، چرا احتمال وجود دارد، برای هر دو احتمال است «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ»[۸] این نفع با مشفوع الیه بیشتر می‌سازد در عین حال منافاتی ندارد که بگوییم شامل هر دو، هم شافع و هم مشفوع الیه باید اذن باشد بدون اذن نه او می‌تواند شفاعت کند، نه این می‌تواند شفاعت بپذیرد.

علم و توحید شروط شفاعت

 آیه ۸۶ سوره‌ی مبارکه‌ی زخرف «وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُون‏» از کسانی که از غیر خدا آن‌ها را می‌خوانند کسی مالک شفاعت نیست، بت‌ها، طاغوت‌ها مالک شفاعت نیستند. چه کسی مالک شفاعت است؟ یعنی چه کسی می‌تواند شفاعت کند؟ کسی که این دو خصوصیت را داشته باشد یکی «شَهِدَ بِالْحَقِّ»، «شَهِدَ بِالْحَقِّ»، یعنی «شَهِدَ بِالتوحید»، « ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ»[۹] «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»[۱۰] این به وحدانیّت خدا شهادت داده باشد و  خود او هم علم به شفاعت و مشفوع الیه داشته باشد، شفاعت اقدام جاهلانه نیست. همین‌طور که شاهد باید نسبت به مشهود اشراف داشته باشد، شافع هم نسبت به مشفوع الیه باید احاطه‌ی علمی و اشراف وجودی داشته باشد. «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» در این آیه‌ی کریمه دو شرط شد یکی توحید و دوّم علم هر دو را آورده است.

پنج شرط لازم در شفاعت

از مجموع آیات استفاده شد که یکی علم، دوّم اتّخاذ عقل، سوّم رضایت خدا بر دین او یا بر سلامت او، عصمت او و چهارم موحّد بودن شافع است، پنجم هم علم شافع است. پنج شرط را آیات قرآن کریم در شفاعت لازم دیده است، اگر این پنج شرط وجود داشت شفاعت حاصل می‌شود و الّا کسی  که این شرایط را نداشته باشد جزء شفعا به حساب نخواهد آمد.

– ؟؟۱۸:۳۵ دو پهلو است یعنی از صحبت‌ها می‌شود این برداشت را کرد که هم شافع منظور است و هم مشفوع الیه منظور است، این‌طور کمی سخت می‌شود اگر بخواهیم راجع به آن قطعی صحبت کنیم ؟؟ برای این‌که بخواهیم ثابت کنیم که خدا خود شافع باشد آن بسیار راحت است؛ در آن آیات قبلی که در جلسه‌ی قبل فرمودید می‌شود ثابت کرد ولی الآن این‌طور که ما آمدیم با این نیّت  که اثبات شفاعت برای کسانی که خدا به آنان اذن داده است را بدهیم یعنی ظهور اوّلیّه آن در این است که مشفوع الیه یعنی همان کسی که دارد شفاعت می‌شود منظور است نه آن کسی که…

‌ – ظهور اوّلیّه را از کجا می‌گویید «مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ»[۱۱] این اصلاً در شافع صراحت دارد «مَنْ ذَا الَّذی» نه «یَشْفَعُ لَه»، «مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ» چه کسی پیش خدا شفاعت می‌کند «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» و آیات دیگر آن هم همین‌طور است. «ما مِنْ شَفیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»[۱۲] ظهور نیست، این‌جا نصّ است یعنی هیچ احتمال دیگری جز شافع وجود ندارد. در یکی دو آیه می‌توانستیم اعم بگیریم، برای ظهور آن در شفاعت چیزی نفی نمی‌شود.

-‌ مالکیّت آن اگر نگوییم صریح است، اظهر است.

–  بله همین‌طور است. مالکیّت شفاعت با شافع بیشتر سازگاری دارد تا مشفوع الیه گناهکار بیچاره‌ای که هیچ چیزی ندارد.

-‌ آن وقت او مالک آن شفاعت می‌شود، کسی که مورد شفاعت قرار می‌گیرد مالک آن شفاعت می‌شود؟

– ‌بله.

-‌ برای شفاعت هر پنج گروه باید باشند؟

-‌ حالا شما فرض کنید که این پنج گروه شافع هستند، تک تک این‌ها، چون شرط اجتماع همه‌ی این‌ها را نداریم ولی برای هر کدام از این‌ها خدای متعال حقّ شفاعت را معرّفی فرمودند.

-‌  چون این‌ها همه به شکل حصر آمده است ممکن نیست همه‌ی این‌ها یک مصداق داشته باشند.

-‌ نه، حصر هر کدام مخصوص خود آن است. حصر نسبی است.

چه کسانی می‌توانند شفاعت کنند

بر حسب روایات هر مؤمنی حداقل می‌تواند ۳۰ نفر را شفاعت کند. همین مؤمنین عادی، باز در روایاتی که مربوط به شفاعت حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است، بی‌بی عالم وارد بهشت نمی شوند تا این‌که خدا اذن می‌دهد شیعیان خود را مثل مرغی که دانه‌های سالم را جمع می‌کند، مادر ما حضرت زهرا (سلام الله علیها)  شیعیان را این‌طور جمع می‌کنند، آنان که با شفاعت حضرت زهرا می‌آیند باز آن‌ها وارد نمی‌شوند، می‌گویند شما چرا وارد نمی‌شوید؟ می‌گویند ما می‌خواهیم حرمت ما در پناه حضرت زهرا مشخّص شود که ما هم جلالی داریم و می‌توانیم آبروداری کنیم. به آن‌ها اذن داده می‌شود که آن‌ها هم دوستان خود را شفاعت کنند.

این نشان می‌دهد که حتّی اشخاصی که گرفتار بودند با شفاعت در آن‌جا آبرو پیدا می‌کنند آن قدر آبرو پیدا می‌کنند که نسبت به آن‌های دیگر که وضع خیلی بدتری داشتند این‌ها می‌توانند دست آن‌ها را بگیرند. در این جهت روایات بسیاری وجود دارد، یکی دو روایت هم نیست. مثلاً شهدا که معصوم نیستند، شهدا حداقل هفتاد هزار نفر را می‌توانند با خود به بهشت ببرند. علما شفاعت می‌کنند، مؤمنین شفاعت می‌کنند. خدا قسمت کند إن‌شاء‌الله ببینیم.

چند اشکال در مسئله‌ی شفاعت

چند اشکال در مسئله‌ی شفاعت آمده است که ما انتخابی چند مورد را از کتاب استاد بزرگوار خود آیت الله علّامه آقای جوادی آملی مطرح می‌کنیم. یکی از اشکالاتی که به مسئله‌ی شفاعت مطرح کردند گفتند که شفاعت خلاف عدالت است، اگر بنا باشد مجرم مجازات نشود اقتضای عدل این است که هر کسی نتیجه‌ی عمل خود را ببیند، شفاعت باعث می‌شود که عدّه‌ای مجرم با این‌که باید بر اساس قوانین الهی، بر اساس وعده‌ها و وعیدهای حق تعالی مجازات می‌شدند حالا مجازات نشوند. یکی این‌که این خلاف عدل است، دوّم این‌که خلاف قانون است، سوّم این‌که خلاف اراده‌ی پروردگار متعال است، چهارم این‌که مسئله‌ی شفاعت، گناهکاران را به گناه جسور می‌کند، جری می‌کند، تشویق می‌کند و پنجم این‌که خلاف حکمت است یعنی همان پارتی‌بازی این عالم است، چه فرقی می‌کند. این‌جا و آن‌جا یک نور چشم بازی و پارتی بازی است.

هفت گروهی که از شفاعت استثناء شدند

در پاسخ این‌ها باید گفت که شفاعت هیچ جا گزاف نیست، شفاعت خلاف عدل نیست، فوق عدل است، خدای متعال کنار عدل احسان را قرار داده است و این فوق عدل هم باز گزاف نیست بلکه هر کس که مورد شفاعت قرار نمی‌‌گیرد، باید یک زمینه‌ای داشته باشد، تا آن جایی که به یاد دارم هفت گروه از شفاعت استثنا شدند، کفّار مشمول شفاعت نمی‌شوند، ظالمین مشمول شفاعت نمی‌شوند «وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ ُ»[۱۳] کسانی که در آیات سوره‌ی مبارکه‌ی  «ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ * وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ * ‏َوَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّى أَتانَا الْیَقینُ * فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ»[۱۴] این‌ها هم که مشمول شفاعت قرار نمی‌گیرند و بر حسب روایات کسانی که ولایت حضرت امیر را ندارند و کسانی که نسب عداوت نسبت به حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) کردند، کسانی که ظلم به پیغمبر و اولاد پیغمبر کردند این‌ها هم مشمول شفاعت قرار نمی‌گیرند. بنابراین یک عدّه‌ای را که عدل الهی اقتضا می‌کند این گروه‌ها هستند و خدای متعال نسبت به این‌ها زمینه ندارد، نه این‌که خدا «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[۱۵] رحمت خدا وسیع است و همه جا را می‌گیرد ولی این‌ها جذب رحمت نمی‌کنند، لیاقت شفاعت را ندارند.

کسانی که ارتباط آن‌ها با خدا به کلّی قطع نشده است مورد رحمت قرار می‌گیرند

امّا کسانی که در کنار گناهان خود یک چیزی داشتند، ایمانی داشتند، اعتقادی داشتند، کارهای خیری انجام دادند که خدا به آن‌ها اذن می‌دهد، اذن الهی «إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى»[۱۶] این‌ها باید مرتضی خدا باشند، اعتقادات آن‌ها، صفات عالیّه‌ی آن‌ها، یک اموری دارند که ارتباط با خدا به کلّی منقطع نیست، و از این روزنه رحمت وارد می‌شود و جلوی غضب الهی را می‌گیرد.

احسان فوق عدالت است

 بنابراین خلاف عدل نیست یعنی با عقل تضادی ندارد، فوق عدل است. احسان فوق عدالت است و این فوق عدالت بودن هم زمینه دارد یعنی به نحو دیگری اگر عدل وضع الشیء فی موضعه باشد این خلاف آن عدل نیست، زیرا کسی که محبّت امیر المؤمنین را داشته است، در زندگی کارهای خیری هم انجام داده است، نماز خوانده است، کارهای خوب هم انجام داده است، گناهانی هم دارد. اصلاً عدل اقتضا می‌کند که این‌ خوبی‌ها رشد کند و بدی‌های خود را از بین ببرد. این خلاف عدل نیست و پروردگار متعال در وعده‌های خود هر وعده‌ای که داده است انجام می‌دهد ولی در وعید‌ها دست پروردگار متعال باز است در عذاب نکردن، ارفاق کردن دست حق باز است.

جذب شفاعت پیغمبر و ائمّه

 امّا این‌که جری می‌کند، اتّفاقاً این نه ضدّ یأس است، کسی که به شفاعت عقیده ندارد وقتی گناه او زیاد می‌شود می‌گوید از ما که گذشته است، امّا کسی که پیغمبر را قبول دارد، ائمّه را قبول دارد چون شفاعت این‌ها را قبول دارد می‌خواهد این‌ها را راضی کند تا شفاعت این‌ها را جذب وجود خود کند. برای این‌که مشمول شفاعت شود ناچار است که با این‌ها ارتباط برقرار کند و زمینه‌ی جبران مافات برای او پیش خواهد آمد.

رحمت خدا در مقابل غضب او است

هر عملی نتیجه‌ی خود را دارد و اگر قائل به شفاعت شویم باید بگوییم نتیجه‌ی خود را ندارد، نخیر این‌طور نیست. در رأس حسنات ایمان است، وقتی آن دست نخورده است بنابراین اثر ایمان این است که وقتی شفیع همراه این ایمان می‌شود این گناهان نه این‌که نتیجه نداشته است، این عائق است مثل همه‌ی حرارت‌ها و آفت‌هایی که گاهی با عائق برخورد می‌کند، ایمان، توبه، شفاعت «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»[۱۷] تنها شفاعت نیست، خیلی چیزها، در قرآن کریم توبه را یکی از این‌ها مطرح کرده است، حسنات را همین‌گونه، شفاعت هم در کنار آن‌ها است. این عمل بد نتیجه‌ی خود را دارد امّا «حَسَنَه» هم نتیجه‌ی خود را دارد. بُعد این بیشتر از آن است. همیشه رحمت خدای متعال جلوی غضب او را می‌گیرد. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها»[۱۸] چون بُرد این حسنات زیاد است به شفیع متصّل می‌شود و شفیع این سیئات را که رویش آن کم‌تر از حسنات بود را از بین می‌برد.

اراده‌ی خدا

– از کجا می‌گویید اراده، اراده‌ی ازلی خدا این بوده است که این گناه کند، شفیع هم شفاعت خود را انجام دهد، چه کسی گفته است که این خلاف اراده‌ی خدا است یا خلاف حکمت در علم خود او است من البدو الی الختم همه چیز را پیش‌بینی کرده است، شفاعت را هم کنار همان‌ها پیش‌بینی کرده است.

این‌که منصوب به خیّام است که  من اگر گناه نکنم علم خدا جهل بود. این از آن مغالطه‌ها است، نخیر، هم خداوند متعال گناه شما را می‌داند و هم اراده‌ی شما را می‌داند این را برای اثبات جبر می‌گویند، می‌گویند اگر گناه‌کار گناه می‌کند چون خدا می‌دانست که این گناه می‌کند، اگر گناه نکند علم خدا محقّق نمی‌شود، پس ناچار است که این گناه را انجام دهد تا این علم خدا جهل نشود. پاسخ این است که علم خدا فقط به گناه نیست به مقدّمات گناه هم خدا علم دارد. خدا علم دارد که این از مجرای اختیار گناه می‌کند، بنابراین اگر از مجرای اختیار گناه نکند علم خدا جهل می‌شود. این‌جا هم همین‌طور است خداوند متعال می‌داند که این کار را انجام می‌دهد امّا ورود او به بهشت با شفاعت شافعین خواهد بود.

سفره‌ی شفاعت گسترده‌تر از توبه است

مسئله‌ی دیگر این است که خداوند توبه را قرار داده است، شفاعت چه جایگاهی دارد؟ پاسخ این است که سفره‌ی شفاعت گسترده‌تر از توبه است، اشخاصی هستند که موفّق به توبه نمی‌شوند ولی زمینه‌های خداپسندی در وجود آن‌ها بوده است، گوهر محبّت آل بیت در وجود آن‌ها بوده است، عشق به امیر المؤمنین داشته است، سوز به امام حسین داشته است، از دشمنان خدا برائت داشته است، گناه هم کرده است و موفّق به توبه نشده است، اگر به توبه منحصر شود باید بگوییم که این باید به جهنّم برود.

یکی این‌که سفره‌ی شفاعت شامل‌تر و گسترده‌تر از سفره‌ی توبه است، دوّم این‌که توبه هم با شفاعت قبول می‌شود. «یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلَّا رِضَاکُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاکُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَکُمْ بِطَاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِی وَ کُنْتُمْ شُفَعَائِی».[۱۹]  آیات قرآن هم « لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیما»[۲۰] به عبارت دیگر توبه و عمل صالح خود جزء شفعا است، توبه خود شفیع است کما این‌که عمل صالح هم شفیع است. در این رابطه هم یک روایت در این‌جا نوشته بودیم. «شَافِعُ الْخَلْقِ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ وَ لُزُومُ الصِّدْقِ»[۲۱] بنابراین یکی از شفعا یا بخشی از شفعا اعمال خیر خود ما است که خداوند کریم هم تصریح دارد «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»[۲۲] همین شفاعت است، اگر حسنات ضمیمه نشود آن سیئات برای ما آتش جهنّم می‌شود، امّا حسنات می‌آید و این آتش را خاموش می‌کند.

انواع شفعا

گناه همیشه پشت رحمت الهی است، رحمت در جلو می‌رود و غضب جا می‌ماند. خدای متعال چون «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[۲۳] بهانه زیاد داده است که بنده‌ی او بخشیده می‌شود و یکی از شفعا توبه است، یکی نماز است، نماز جزء شفعا است و اعمال خیر دیگر هم همین‌طور است. حضرات انبیاء، اوصیاء، علما و شهداء و مؤمنین شفیع هستند و هیچ کدام منافاتی با یکدیگر ندارند. امّا شفاعت معصومین از توبه و اعمال قوی‌تر، شدیدتر و وسیع‌تر است.

آیه‌ی‌ امید‌بخش

یک فرد بصری خدمت امام باقر (علیه الصّلاه و السّلام) آمد. سؤال کرد کدام آیه به انسان بیشترین امید را می‌دهد. حضرت فرمودند: پیش علمای منطقه‌ی شما چه می‌گویند؟ او این آیه را خواند «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً»[۲۴] نکته‌ی عجیب این‌جا است که اصلاً توبه را مطرح نکرده است. یعنی خدا توبه را مطرح نکرده است. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً» این شفاعت خود خدا است. حضرت باقر (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند که ما آیه‌ای که امیدبخش‌تر از این باشد را هم داریم، عرض کرد کدام آیه است، فرمود پیش ما اهل بیت «أرجى آیه فی کتاب الله وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏»[۲۵] آن وقت فرمود: «وَ لا یَرضی مُحَمَّدٍ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آله بِعَذابِ مُوَحِدٍ» حضرت رسول نمی‌گذارد هیچ موحدی به جهنّم برود، راضی نخواهد شد.

مصادیق شفاعت

-‌ ؟؟۴۰:۲۵ شفاعت در ترفیع درجات و شفاعت در عمل صالح، محبّت اهل بیت خود به ما کمک می‌کند که ؟؟.

– بله، گفتند که یکی از اهالی اطراف همدان سال‌های سال از دنیا رفته بوده است، بعد یکی از اقوام او را در خواب دیده بودند، او گفته بود که با ورود آ شیخ علی گنبدی خداوند متعال همه‌ی ما را بخشید. مرحوم سلطان الواعظین رضوان خدا بر ایشان باد، یکی از خطبا که وفات کرده بود گفته بود با ورود ایشان حضرت امیر (علیه السّلام) به همه‌ی ما یک درجه دادند. بله در ارتقاء درجات، در میل به توفیقات گاهی آدم کنار یک ولی خدایی می‌رود از آن توفیقاتی که نداشت از آن به بعد شروع می‌شود و شکوفه‌های جدید پیش می‌آید. این‌ها همه می‌توانند مصادیق شفاعت باشند.

-‌ سیّد مرتضی از شیخ طوسی در مورد شفاعت این‌طور می‌‌گویند؟ فرمودند که «وَ حَقیقَه الشَفاعَه و فائِدَتُها طَلَبَ إسقاط العِقاب عَن مُستَحَقِه»[۲۶]، مرحوم شیخ طوسی می‌فرمایند: «حَقیقهُ الشَّفَاعَهُ عِندَنَا أنْ تَکُونَ فِی إسقاطِ المَضارِّ دونَ زیادَهِ المَنافِع»[۲۷] این‌ها را نفی… 

-‌ اگر روایت آیه آوردید قبول است.

-‌  حرف حزب الله است.

– عرض می‌کنم به هر حال این‌ها را که می‌خواهید فتوا دهید می‌توانید با استناد به فرمایش سیّد مرتضی فتوا دهید. آن وقت یک چیزی هم خدا فرموده است «أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ»[۲۸]. فرمود: «لا أنالَ اللهُ شَفاعَتنا ۴۳:۱۱» خدا شفاعت ما را نصیب کسی که شفاعت ما را قبول ندارد نکند.

هر کسی که معتقد نباشد به دست نمی‌آورد، باید قبول کنیم که همه‌ی این‌ها کجا هستند، فوق این‌ها است. ما یک چیزی می‌گوییم اگر خوف جسور بودن به بعضی امور نبود آدم خیلی حرف‌ها را دوست دارد که بگوید.

-‌ آیا این مقام محمود که در قرآن می‌فرماید مقام شفاعت است؟

-‌ بله، یکی از جلوه‌های آن شفاعت است. این چیزی که آقای رضا زاده گفتند ما این را از پدر عیال خود از مرحوم آقای واعظی یکی از علمای صالح بود، او از پسر حاج شیخ عباس قمی نقل می‌کرد که محدّث‌زاده هم واعظ بود من منبر ایشان را دیده بودم، منبر خوبی هم داشت. پیش آقای بهجت هم درس خوانده بود. گاهی آقای بهجت قم منبر می‌رفت، یک خانه‌ای بود که نبش کوچه‌ی مدرسه‌ی حجّتیّه مربوط به مرحوم آقای صدر بود که گویا الآن دفتر آقای شبیری است. آن‌جا ایشان منبر می‌رفت ولی من به یاد دارم حیاط بزرگی بود. آقای بهجت هم گاهی به آن‌جا می‌آمد. آن روز این‌طور دور آقای بهجت شلوغ نبود می‌آمدند. آقای واعظی از ایشان نقل می‌کردند گفته بود ما مریض شدیم به دکتر رفتیم، دکتر جوشانده داد، تب شدیدی داشتیم، جوشانده هم خیلی تلخ است، مادر ما نبات ریخت که شیرین شود تا بتوانیم آن را بخوریم ولی باید هم می‌زدند مادر رفت قاشق بیاورد که هم بزند. مرحوم پدرم با انگشت خود آن را هم زد. وقتی مادرم آمد انتقاد کرد گفت من رفتم یک مقدار صبر می‌کردی قاشق آوردم، گفته بود نه خواستم ببینم انگشتی که یک عمر «قَالَ الصَّادِقُ» و «قَالَ البَاقِرُ» نوشته است خدا نوکری او را قبول کرده است و دست او شفا دارد یا نه. ایشان می‌گفتند من این جوشانده را همین که خوردم بدون هیچ مرور زمان خوب شدم.


 

[۱]– آیات الغدیر، ص ۲۳۷٫

[۲]– سوره‌ی مائده، آیه ۳۰٫

[۳]– بحار الأنوار، ج‏۱۸، ص ۲۰۲٫

[۴]– سوره‌ی مریم، آیه ۸۷٫

[۵]– سوره‌ی‌ سبأ، آیه ۲۳٫

[۶]– سوره‌ی طه، آیه ۱۰۹٫

[۷]– سوره‌ی توبه، آیه ۸۰٫

[۸]– سوره‌ی طه، آیه ۱۰۹٫

[۹]– سوره‌ی حج، آیه ۶٫

[۱۰]– سوره‌ی زخرف، آیه ۸۶٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۵٫

[۱۲]– سوره‌ی یونس، آیه ۳٫

[۱۳]– سوره‌ی غافر، آیه ۱۸٫

[۱۴]– سوره‌ی مدثر، آیات ۴۲ و ۴۸٫

[۱۵]– بحار الأنوار، ج‏۹۱، ص ۲۳۹٫

[۱۶]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۸٫

[۱۷]– سوره‌ی هود، آیه ۱۱۴٫

[۱۸]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۶۰٫

[۱۹]– بحار الأنوار، ج‏۹۹، ص ۱۳۳٫

[۲۰]– سوره‌ی نساء، آیه‌ ۶۴٫

[۲۱]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۴۱۵٫

[۲۲]– سوره‌ی هود، آیه‌ ۱۱۴٫

[۲۳]– بحار الأنوار، ج‏۹۱، ص ۲۳۹٫

[۲۴]– سوره‌ی زمر، آیه ۵۳٫

[۲۵]– تفسیر نور الثقلین، ج‏۵، ص ۵۹۵٫

[۲۶]– رسائل الشریف المرتضى، ج‌۱، ص ۱۵۰٫

[۲۷]–  التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۱۳٫

[۲۸]– الکافی، ج‏۲، ص ۷۲٫