فرود آیید، یاران! وعده‌گاه داور است، اینجا
بهارستان سرخ لاله‌های پرپر است، اینجا
 
چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر، سفر کردید
خدا داند که بهتر از منا و مشعر است، اینجا
 
زیارتگاه کلّ انبیا تا دامن محشر
مزار و قتلگاه عاشقان بی‌سر است، اینجا
 
فرود آیید، ای یاران! در این صحرا که می‌بینم
ز بانگ «العطش»، شمشیر و تیر و خنجر است، اینجا

 

فرات از چار جانب، موج زن امّا خدا داند 

جواب«العطش»، شمشیرو تیر و خنجر است، اینجا


رباب! از اشک و خونِ دل، دو چشم خویش دریا کن
که آب تیز زهرآلوده، شیر اصغر است، اینجا

به گل‌باران چه حاجت دشت و صحرا را؟ که می‌بینم
ز مینش لاله‌گون از خون سرخ اکبر است، اینجا
 
مبادا نام آب آرید! ای طفلان معصومم!
که سقّای حرم، خود از شما تشنه‌تر است، اینجا
 
علم افتاده، من تنها و اطرافم پُر از دشمن
سر و دست علمدارم، جدا از پیکر است، اینجا
 
برادر با تن عریان به موج خون و می‌بینم
که کعب نیزه، عرض تسلیت بر خواهر است، اینجا
 
سِزَ دعوت کنم در کربلا، پیوسته «میثم» را
که او را شور و حال و اشک و سوز دیگر است، اینجا

 

شاعر: غلامرضا سازگار (میثم)