مردم بسیار در فَطانت و بَلادت(فَطانت: زیرکى و باهوشى؛ بِلادت: کند فهمى و کم هوشى.) اختلاف دارند. مأمون و امین نزدِ یک معلّم مى رفتند، معلم زیر فرش مأمون کاغذ گذاشت و او متوجّه شد، ولى زیر فرش امین خشت گذاشت و او نفهمید. در روایت آمده است:

« اَلّناسُ معادِنُ کَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّهِ » مردم مانند معادن طلا و نقره هستند.کافى، ج ۸، ص ۱۷۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۸۰؛ بحار الانوار، ج ۵۸، ص ۶۵ و ۱۰۶؛ ج ۶۴، ص ۱۲۱٫

آقایى ادّعا مى کرد که اگر مى دید کسى نامه  اى مى نویسد، از حرکت قلم او مى فهمید چه مى نویسد. البته ما مى دانستیم او خوش فهم است، ولى نه تا این درجه. در مقابل آقایى مى خواست با اشاره به بچّه هاى خود مطلبى بفهماند، ولى طورى مى  کرد که همه، حتى کودکان منظورش را مى فهمیدند، « و عَلى هذا فَقِسْ. »

چه  قدر بین افراد تفاوت وجود دارد! همین امور ساده و آشکار مثل نماز، بعضى را به سماوات مى  رساند و براى عدّه  اى هیچ خبرى نیست، براى بعضى اَعْلى عِلّیّین است، و براى بعضى هیچ معلوم نیست که آیا این معجون شور است و یا شیرین.

منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد