«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم‏ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».

فضیلت حبّ حسنین علیهما السلام

قبل از شروع به صحبت راجع به مولایمان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام یک مژده ای به شما می دهم، سپس صحبت را شروع می کنم.

کبار علمای اهل تسنن، (یعنی علمای درجه یک آن ها) این روایت را آورده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حسنین علیهما السلام نگاه می انداختند و به خدای عزوجل عرضه می داشتند که: «اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُمَا»[۱] خدایا من این دو فرزند را دوست می دارم، «فَأَحِبَّهُمَا» خدایا! تو هم این دو فرزند را دوست داشته باش، «وَأَحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُمَا» و دوست بدار هر کس که این دو را دوست بدارد.

من عوض همه ی شما بزرگواران قسم می خورم که هم امام حسن علیه السلام و هم امام حسین علیه السلام را دوست دارم.

FatemiNia-13970310-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (8)

ان شاء الله خدای عزوجل این محبت را از ما نگیرد، وقتی ما یک شخصیتی مثل آیت الله بهجت را که می بینیم، پی او می رویم و می گوییم آقا ما را دعا کن، وقتی آقای پیامبران ما را دعا می کند چقدر باید خوشحال باشیم؟

این صریح روایت از علمای شاخص اهل تسنن است، «اللَّهُمَّ مَنْ یُحِبُّهُمَا» خدایا دوست بدار هر کس که حسن و حسین من را دوست داشته باشد.

الحمدلله ما این بزرگواران را دوست داریم ان شاء الله خدای عزوجل بحق خود این بزرگواران این نعمت را از ما سلب نکند.

استاد محمد ابوالفضل ابراهیم

و اما بنا بود مقدمه محمد ابوالفضل ابراهیم را برای شما بخوانم، و عرض کردم که اگر من بمیرم دیگر کسی این مطلب را برای شما نمی خواند. تعارف نداریم، چون کسی در این فکرها نیست.

عزیزان ویراستاری که امروز از آن صحبت می شود کار بسیار سختی است، اگر کسی بخواهد از سر باز کند و ویترین درست کند مهم نیست، (چنانچه این کار را می کنند) اما اگر بخواهی درست ویراستاری کنی کار بسیار مشکلی است.

استاد محمد ابوالفضل ابراهیم ویراستار نمره ی اول مصر است، خدا می داند که این انسان چقدر کار کرده است، من تعجب می کنم، یکی از کارهای او ویراستاری بیست جلد شرح نهج البلاغه ی إبن ابی الحدید است که من جلد اول آن را آورده ام.

FatemiNia-13970310-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (7)

نهج البلاغه ی إبن ابی الحدید خیلی چاپ شده است، چند عدد در مصر چاپ شده است، اما این نسخه که ایشان روی آن کار کرده است از مابقی بهتر است، ایشان بسیار زحمت کشیده است.

بنده یک نسخه ی خطی هم دارم، با وجود این همه نسخه های زیبا، یکی ممکن است بپرسد که چرا جاپ سنگی نگاه می داری؟ سرّ آن را هم می گویم، خواهران و برادران! کتاب شناسی یک دریایی است، این نیست که نام دو کتاب را بدانی و بعد هم خداحافظ، آن نسخه ی سنگی را برای این نگاه داشته ام که آنها از روی نسخه ی سید علی خان مدنی تصحیح شده است، (همان شخصی که صحیفه اش را برای شما می خوانم) خیلی ارزش دارد.

بهرحال این کلام معصوم است، اگر تنها یک واژه کم و زیاد شود، ارزش دارد که انسان آن را ببیند. بالاخره این ها کار بسیار دشواری است، سخت ترین کار در ویراستاری کتب عربی، اخراج ابیات عربی است، زیرا قرآن که در دست همه موجود است، احادیث هم معمولا پیدا می شود، اما آن مطلبی که معمولا محققین در آن گیر می کنند، ابیات عربی است.

چون این ها محل شاهد می آورند، مثلا می گویند اگر این مطلب پیدا نشود، سخن روی هوا می ماند، که آن هم مشکلاتی دارد.

شما می دانید که در لغت، با اشعار جاهلیون استشهاد می شود، و با اشعار مخضرمین هم می شود، مخضرم به کسانی گفته می شود که قدری از اسلام را درک کرده اند و قدری از جاهلیت را، به کسانی که هر دوی این ها را درک کرده اند مخضرم گفته می شود.

FatemiNia-13970310-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (6)

بعد دیگر شعرای عصر اول که مثل کمیت و فرزدق و جریر و … بودند، با این ها هم برای لغت استدلال می کنند، اما پس از آنها نوبت به مولدین و مدحثین می رسد، که با این ها برای لغت استشهاد نمی کنند، بلکه در علوم و فنون بلاغت یا نحو و صرف با این ها استشهاد می کنند.

اما فقط زمخشری گفته است که از ابوتمام بعنوان اینکه راوی معتبری است، نه به عنوان شاعر بودن او

 در لغت هم استفاده کنید.

من در قم کتابی دیدم که تصحیح کرده اند، خدا به آن ها جزای خیر دهد، اما در ویراستاری آن بشدت ضعف مشهود است. البته شایان ذکر است که تمام کتب قم اینگونه نیست، بعضا در قم کتب بسیار خوبی هم چاپ می شود.

یک کتاب مهمی چاپ کرده اند و دست شخصی داده اند که متن را خیلی بد در نیاورده است، اما در ویراستاری بسیار ضعف دارد. اما باز خدای متعال به آن ها جزای خیر دهد که متن را درآورده اند.

استاد محمد ابوالفضل ابراهیم یک سُنیِ مصری است. اما عاشق امیرالمؤمنین علیه السلام شده است، در بحث های گذشته به شما گفته ام، اهل بیت علیهم السلام یک جمال دارند و یک جلال، این ها که عاشق می شوند جلال می بینند، هنوز جمال ندیده اند.

جلالِ امیرالمؤمنین علیه السلام

من مثال می زنم، در مثال مناقشه نیست، شما از قم که به سمت تهران می آیید، دماوند از هفتاد کیلومتری تهران مشخص است، این جلال دماوند است، جمالِ آن نیست، جمالِ آن وقتی است که به آنجا بروی، دست به خاکِ آن بزنی، تحقیق کنی، ببینی چه روییدنی هایی اینجا می روید، چه معادنی دارد.

این ها هم فقط جلال را می بینند، یک امیرالمؤمنین علیه السلام را می بینید که فقط جلال دارد، و هنوز جمال ندیده اند، به اندازه ی خیلی کمی فقط سلمان جمالِ امیرالمؤمنین علیه السلام را دید، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: مواظب باش، مواظب سخنانت باش، همه جا سخن نگو.

FatemiNia-13970310-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (5)

پدرم می گفت: طلبه ای برای عده ای زیارت می خواند، طلبه گفت: «رویم را این طرف کنم»، همه تصور کردند که جزو زیارتنامه است و تکرار کردند، «رویم را این طرف کنم». (این قسمت حاشیه بود)

جرج جرداقِ مسیحی فقط یک جلال دیده است که پنج جلد کتاب نوشته است، الآن این محمد ابوالفضل ابراهیم هم فقط یک جلال دیده است، این ها هنوز جمال را ندیده اند.

جمال امیرالمؤمنین علیه السلام را جز خدای عزوجل و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ندیده اند. و شاید مقدار خیلی نادری هم اصحاب خاص دیده باشند.

همه این مطالب را می دانند که امیرالمؤمنین علیه السلام ۱۳ رجب به دنیا آمده است، ۲۱ ماه مبارک به شهادت رسید، و… این ها کافی نیست، حالا این مقدار که ایشان نوشته است، این ها جلال است، جمال نیست.

این انسان چه انشاء خوبی داشته است. می گوید:

«إجتَمَعَ للإمام عَلیّ بنِ أبی طالِب مِن صِفاتِ الکَمال، وَ مَحمودِ الشَّمائِلِ وَالخِلال، وَسَناءِ الحَسَب وَباذِخِ الشَّرَف؛ مَعَ الفِطرَه النَّقیَّه، وَالنَّفسِ المَرضیَّه، ما لَم یَتَهیّأ لِغَیرهِ مِن أفذاذِ الرِّجال»[۲]

می گوید برای امام علی علیه السلام از صفاتِ کمال، شمائل زیبا، حَسَبِ درخشان، فطرت پاکیزه، نَفسِ مرضیه، جمع شده است، که برای بزرگان عالم جمع نشده است، البته حتما منظور ایشان غیر از پیامبر اکبر صلی الله علیه و آله و سلم است. «تَحَدّرَ مِن أکرَمِ المَناسِب، وَ انتَمَى إلى أطیَبِ الأعراق»[۳] از کریم ترین نسب ها نازل شده است، و به پاک ترین نسب ها منتسب شده است. چطور؟ «فأبوه أبو طالب عَظیمُ المَشیِخه مِن قُرَیش» پدر او ابوطالب ابوطالب است که از بزرگان مشایخ قریش است، «و جدّه عبد المطلب أمیر مکّه و سیّد البطحاء» جد او عبدالمطلب امیر مکه و سید بطحاء است، بعد می گوید: «ثُمَّ هُوَ قَبل ذَلک مِن هَامَات بَنى هَاشم و أعیانهم» قبل از همه ی این صحبت ها، این ها سران بنی هاشم هستند، این واژه ی «هامات» نکته ای دارد که سریع محضر شما عرض کنم و رد شوم.

«هامات» جمع «هامه» است، یک حاشیه هم عرض کنم، یک متن عربی را سه دکتر ترجمه کرده بودند، وقتی بنده اسم این بزرگواران را دیدم چشمانم روشن شد، گفتم شاید سطح علمی این بزرگواران آنقدر بالا باشد که سطح سواد بنده به آن نرسد، اما دیدم متاسفانه هر سه بزرگوار….

FatemiNia-13970310-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (4)

من یک طلبه ی ساده بیشتر نیستم، وقتی کتاب بزرگان را نگاه می کنم از خودم بدم می آید، به خودم می گویم تو مثلا چه کسی هستی؟ دو تا شعر و حدیث می دانی و هیچ! آن وقت این بزرگان چه بوده اند.

بدست آوردن معلومات کار ساده ای نیست، عنوان دکتر، استاد و … هیچ وقت از شما دلبری نکند، الا اینکه واقعا صاحب آن چیزی داشته باشد.

در مصر به عباس محمد عقّاد گفتند حال که تو این اندازه زحمت کشیده ای (بیش از دو بارِ شتر کتاب نوشته است) بیا و یک امتحان بده تا ما به تو یک مدرک دکترا بدهیم، حیف است… گفته بود اول به من بگویید کدام دکتر می خواهد مرا امتحان کند…

«هامات» جمع «هامه» است، معنی «هامه» سَر است، یعنی بالا، «هاماتِ قوم» یعنی سران قوم. پی «هامات» جمعِ «هامه» است. (بدون تشدید)

«هامّه» (با تشدید) به معنی حشرات زمین است، مانند مورچه و عقرب و … که جمع آن «هَوام» است.

در آن کتاب تاریخ عبارتی از سیدالشهداء علیه السلام آورده شده بود و آن سه دکتر آن را اینگونه ترجمه کرده بودند.

یک نفر خدمت سید الشهداء علیه السلام می رسد و محضر حضرت عرض می کند: آقا شما از این کار بازگردید، چون این ها مردمانی هستند که بالاخره با شما جنگ خواهند کرد و شما را آسوده نمی گذارند و شما را اذیت می کنند، حضرت می فرماید: «لَو دَخَلتُ فی جُحر هامَّهٍ مِن هَذه الهَوام لاستَخرَجونی»[۴] اولاً «جُحر» به سوراخ خزندگان می گویند، که در حدیث هم می گویند: «لا یلسعُ العاقلُ مِن جُحر مَرّتَین»[۵] عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود، اما «حُجر» به معنای آغوش می باشد، فرق این دو بسیار زیاد است.

حضرت سید الشهداء علیه السلام فرمودند: «لَو دَخَلتُ فی جُحر هامَّهٍ مِن هَذه الهَوام لاستَخرَجونی» اگر در سوراخ یک خزنده ای از این خزندگان وارد بشوم، مرا بیرون می کشند.

این سه دکتر «جُحر» را «حُجر» خوانده اند، «هوام» را هم به معنای «هامات» گرفته اند.

FatemiNia-13970310-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (3)

این ها نوشته بودند که امام حسین علیه السلام فرمود: اگر من در آغوش مقدسات هم قرار بگیرم، این ها مرا در می آورند. (ترجمه ی فاحشِ اشتباه)

سوراخِ خزندگان به آغوش مقدسات تبدیل شد! اولین نفر اشتباه نوشته است، دو نفر دیگر چه؟!

نزد شخصی که چپ چشم بود (همه چیز را دوتا می دید) رفتند، گفتند که چپ چشم ها همه چیز را دو تا می بینند، گفت: اشتباه می کنید، پس چرا من ماه را چهارتا نمی بینم؟ (یعنی ماه را دوتا می دید)

این حاشیه تمام شد.

عظمت حضرت ابوطالب علیه السلام و حضرت خدیجه سلام الله علیها

پس ابوطالب و عبدالمطلب «هامات» بنی هاشم هستند، ای مردم! این ها را یاد کنید، اگر حضرت ابوطالب سلام الله علیها روحی له الفداه و حضرت خدیجه سلام الله علیها نبودند، حتی یک «لااله اله الله» به مردم نمی رسد، این بزرگواران خیلی کمک کردند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نام سالی که این بزرگواران از دنیا رفتند را «عام الحُزن» گذاشتند، یعنی سال غُصه، می گویند حضرت خدیجه سلام الله علیها دهم ماه مبارک رمضان وفات کرده اند، اما بنده ندیدم، آنچه که بنده دیدم، تاریخ دقیق آن یا آخر ماه شعبان بود و یا اول و دوم ماه مبارک رمضان، من تاریخ دهم ماه مبارک رمضان را از جایی پیدا نکرده ام، شاید هم دهم باشد و بنده پیدا نکرده ام.

حضرت ابوطالب علیه السلام بسیار آقا و بزرگ بوده است، واقعا نمی توانم بگویم ایشان چقدر بزرگ بوده است، بعضی مطالب را نمی توان گفت، اسراری در وجود مقدس ایشان بود که ما از اساتیدمان شنیده ایم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معجزات زیادی داشت، یک زمانی حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها یک معجزه ی عظیمی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دید، پیامبر خدا در کودکی نزد آن ها زندگی می کرد، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را از کودکی بزرگ کرده است، ایشان چه اندازه حق گردن ما دارد؟

وقتی بانوان صحنه ی عجیبی ببینند، لحظه شماری می کنند که همسرشان برسد و به او بگویند، ایشان هم نزد حضرت ابوطالب علیه السلام فرمود: من چیز عجیبی (آن چیز عجیب را نمی توانم بگویم، معذور هستم) حضرت ابوطالب علیه السلام خیلی خونسرد به او فرمود: صبر کن! خدای عزوجل به تو پسری خواهد داد مانند او خواهد بود، فقط پیغمبر نیست.

در غار حرا، زمانی که قرآن بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل می شد، امیرالمؤمنین علیه السلام می شنید، می گوید: «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْی»[۶] ناله ی شیطان را شنیدم، امیرالمؤمنین علیه السلام در غار حرا می فرماید: «یا رَسُولَ ال‍لّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّهُ؟» این ناله چیست؟ «فَقَالَ: هذَا الشَّیطَانُ» فرمود این شیطان است، چرا؟ «قَدْ أَیسَ مِنْ عِبَادَتِهِ» مأیوس شده است، از اینکه کسی بُت را عبادت کند مأیوس شده است.

FatemiNia-13970310-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (2)

البته این فرمایش تفسیر شده است، که فقط در موضوع خاص بت پرستی اینگونه است، وگرنه در جاهای دیگر حال شیطان را هم می پرسند، در جاهای دیگر شیطان حضور دارد، این موضوع در خصوص بت پرستی است، دیگر کسی بت پرست نشد، ولی بت های دیگر جایشان را گرفته اند، الان الحمدلله ما «لات و عزی» نمی پرستیم، اما بت های دیگر را می پرستیم.

برای مثال عیبی در برگزاری جشن تولد نیست، منتها این اندازه خرج تراشی برای خودش بُتی است، کسی هم نمی تواند این بُت را بشکند.

طرف می گوید: تولد نگیرم؟ چرا؟ مژگان برای فرزند خود تولد گرفته است، (مثال) من نگیرم؟ خوب پس خدای تو مژگان است، برو و تولدت را بگیر.

من می ترسم که بگویم، وگرنه ما خیلی از این بُت ها داریم، منتها بُتِ «لات و عزی» نداریم.

ببینید، اگر تولد مختصری می گیرید ایرادی ندارد، اما من سراغ دارم که برخی جاها خرج های زیادی می شود، طعام های زیادی تدارک دیده می شود، معنی این کار چیست؟ ان شاء الله خدای عزوجل هم فرزند شما و هم همه ی کودکان را حفظ کند، حالا اگر تولد گرفتی و چند نفری هم نشستند و چای و شیرینی میل کنند ایرادی ندارد، اما بگذار که فرزندت تولد ثانوی پیدا کند.

هر زمان خودت تولد ثانوی پیدا کردی جشن بگیر، من هم میایم و در جشن شما خدمت می کنم.

تولّدِ ثانوی

حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «لَن یلج مَلَکوتَ السموات من لَم یولَد مَرَّتین»[۷] نقل به معنا می کنم: کسی که دو مرتبه به دنیا نیامده است، اسرار عالم را نمی فهمد.

ما یک بار به دنیا آمده ایم، بیایید در این ماه مبارک رمضان یکی از حاجت های ما این باشد که تولد دوم نصیب ما شود، شب های قدر هرچه می خواهید دعا بخوانید، از خدا بخواهید، هرچه از خدای عزوجل بخواهید برآورده می شود، تو را به خدا دنبالِ حال باشید.

می گوید: من جوشن کبیر نخوانده ام، خوب نخواندی هم نخوانده ای، من دعای مجیر نخوانده ام، خوب نخوانده ای که نخوانده ای، آن شب حاجت های شماره ی یک خود را بگیر، تولد ثانوی هم بگیر، مولوی گفت:

زاده ی ثانی است احمد در جهان           صد قیامت بود او اندر عیان

زو قیامت را همی پرسیده اند                 ای قیامت تا قیمت راه چند[۸]

چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم را خیلی سوال پیچ می کردند، می پرسیدند که قیامت چه زمانی است؟

زو قیامت را همی پرسیده اند                 ای قیامت تا قیمت راه چند

با زبان حال می گفتی بسی                   که ز محشر حشر را پرسد کسی

الله اکبر، ما عجب دینی داریم، این دین در این خلاصه نمی شود… این دین خیلی بزرگ است، فقط در این حد نیست که یقه ی خود را ببندیم و ناخن های خود را بگیریم، همه ی دین همین است؟ زبانم لال، یعنی امام حسین علیه السلام برای این کشته شد؟ عقل هم خوب چیزی است، امام حسین علیه السلام آمده و شش ماهه ی خود را هم داده است، بارها گفته ام که امام حسین علیه السلام شهید شدند که «لُبابِ دین» مطرح شود. آن چیزی که مرحوم قاضی متوجه شدند مطرح شود، آن چیزی که مرحوم بهجت رضوان الله تعالی علیه متوجه شدند مطرح شود.

عجب دینی، می گوید: دو بار بمیرید…

با زبان حال می گفتی بسی                   که ز محشر حشر را پرسد کسی

بهر این گفت آن رسول خوش پیام           رمز موتوا قبل موت یا کرام

کسی منکر دین نیست، کسی منکر وضو و تیمم نیست، این ها جزو دین ماست، اگر وضو نگیریم نماز ما باطل است، و دیگر هیچ چیزی نداریم، این ها همگی درست است، ولی مشکل نیست، حَرَج نیست، قرآن که خوانده اید، اگر مریض هستی بعداً روزه بگیر، بعد از آن می فرماید: « یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»[۹] خدای عزوجل برای شما مشکلی نمی خواهد.

بهر این گفت آن رسول خوش پیام           رمز موتوا قبل موت یا کرام

فرمود: «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا»[۱۰] قبل از مرگ بمیرید، یعنی همان تولد ثانوی!

تولد ثانوی یعنی چه؟ یعنی برویم و به مادرهایمان بگوییم که ما را دوباره به دنیا بیاور؟ نه! شما عاقل تر از این صحبت ها هستید، چنانکه خُلق هایی که مدتی است که در کنار تو هست، مثلا تندرو هستی، ببینید، غضب همیشه بوده است، حسد همیشه بوده است، اگر این ها را یکی یکی ترک کردی، تولد ثانوی پیدا می کنی، یک ولادت دیگری پیدا می کنی، می بینی که اصلا قضیه متفاوت است.

شخصی زحمت کشیده و اوصاف خبیثه را ترک کرده بود، یکی از کبار علما می گوید که کسی دست به سرِ آن شخص گذاشته بود و ذکری را گفت، حالا اگر خیلی توضیح بدهیم، بدلیل اینکه کلمات خیلی شبیه هم هستند دشمن پیدا می کنیم، به آن شخص فرموده بودند که این ذکر را به نیت درخواست تمام آثار آن بخوان، این خیلی مهم است…

توسل با توجه

من خاک پای آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه هم نمی شوم، این حرف از غیر از او صادر نشده است، خدایا تو می دانی که هیچ کسی جز او این حرف را نگفته است، دو حرف است که بنده نقل می کنم، یکی از آنها «مبدأ میل» برای آقای بهاءالدینی رضوان الله تعالی علیه است و هیچ کس نگفته است، هر کس بگوید من آن را گفته ام، یا فراموش کرده و یا آن حرف را دزدیده است، یکی هم این فرمایش آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه، خدا شاهد است که هیچ شب قدری، حتی در منبرهایم هم نگفته بودم، ان شاء الله این برای شما یادگاری باشد، ان شاء الله این «بِکَ یا الله» ها و بقیه را به نیت دریافت تمام آثار آن بخوانید.

مگر شوخی است؟ وقتی می گوید: «بِمُحَمَّدٍ»، «بِعلیٍ» این ها همه کار می توانند انجام دهند.

FatemiNia-13970310-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (1)

یک قطره از دریا برایتان می گویم، شخصی خدمت امام رضا علیه السلام رسید، حضرت در خراسان بودند، یک عبارت دارد که آنقدر شیرین است! گفت: یابن رسول الله حرف در مورد شما و عجایب تان زیاد شده است، من هم درخواستی دارم، پدر و مادرم به رحمت خدا رفته اند و دلم برایشان تنگ شده است، حضرت فرمود آن ها را می بینی… اینکه در ادامه چه شد را کاری نداشته باش!

برای این ها کاری ندارد، ملاصدرا شب از غار کَهَک به حرم کریمه ی اهل البیت حضرت معصومه سلام الله علیها می آید، یکی می گوید قرض دارم، کسی می گوید بچه ام، کسی می گوید همسر می خواهم، هر کسی حاجتی مناسب خود دارد، او هم می گوید: یا حضرت معصومه سلام الله علیها، من می خواهم «اتحادِ عاقل و معقول» را برهانی کنم، مرا کمک کنید، رفت و موفق شد.

در کتاب «سفینه البحار» حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه، در چاپ های قدیم جلد اول صفحه ی دوم، در چاپ های جدید هم صفحات اول جلد اول را نگاه کنید، شیخ عباس از عالم بزرگی که این قضیه را نقل می کند، نقل کرده است، ایها الناس! ملاصدرا به برکت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و شفاعت او «اتحاد عاقل و معقول» را برهانی کرد، نه اینکه فهمیده است، اتحاد عاقل و معقول خیلی قدیمی است، از افلاطون و ارسطو مانده است.

ای برادر تو همه اندیشه ای                   مابقی را استخوان و ریشه ای

این خیلی قدیمی است، ایشان این را برهانی کرد و گفت که در برهانی کردن آن حضرت معصومه سلام الله علیها مرا کمک کرد.

این ها همه چیز دارند، چون آینه ی خدای عزوجل هستند، مرآت خدای عزوجل هستند، شما آن شب می گویید «بِعَلیٍ» یا «بِفاطِمَهً» این ها را به نیت دریافت تمام آثار بگویید، هم کارهایتان درست می شود و هم تولد ثانی می شود.

آن عارف دست خود را روی سر آن انسان گذاشت، تمرین کرده بود، غضب را کنار گذاشته بود، همسر او طعنه می زد، او پاسخ نمی داد.

همسر یکی از علما سی سال به او ناسزا می گفت، تحمل کرد، نهایتاً همسر او رفت و چوب آورد، شایان ذکر است که آن عالم یکی از مجتهدین بود، همین که همسر او آمد تا او را با چوب بزند، به او گفت: مواظب باش که دیه لازم نشود، بعد از آن، این مجتهد مریض شد، همسر او نزد آقای بروجردی رفت و گفت: چه نشسته ای که نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مریض است، (خوب اگر مریض است، پس چرا او را می زدید؟ چرا سی سال او را فحش دادی؟) ای خدا! این تناقضات…

یک جماعتی بودند که انسان های خوبی بودند، ولی یک شیوه ای داشتند، یکی می گفت فلان شخص مدرسه ساخته است، انسان پولدار و خیری است، طرف می گوید: قربانش بروم، خوب پس نباید می ساخت؟ حالا که نساخته است، طرف می گوید: قربانش بروم، پس چرا با این همه پول مدرسه نساخته است؟ من دیدم این در هر حالت باید قربان این ها برود، شما با این تناقضات چکار می کنید؟

تحمل کنید، اگر تحمل کنید چیزی به شما می دهند، یا اگر آقا آنطور بود و خانم تحمل کرد، به خانم چیزی می دهند، فرق نمی کند، ما زن و مرد نداریم، همه بندگان خدا هستیم.

بهر حال این ها را خیلی مهم بدانید.

برخی از فضیلت های امیرالمؤمنین علیه السلام

پسر حضرت ابوطالب علیه السلام امیرالمؤمنین علیه السلام است که مانند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است، با این تفاوت که پیامبر نیست، فرمود یا علی! « إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ »[۱۱] علی جان هرچه من می شنوم، تو هم می شنوی (این خیلی مهم است، دردنیا نظیر ندارد) « وَ تَرَی مَا أَرَی » و می بینی آنچه را که من می بینم.

یکی از مجتهدین این کشور که من خیلی به او ارادت دارم، خدای عزوجل او را حفظ کند، در رادیو همین قسمت را می خواند و گفت: یا علی! من هرچه می شنوم، تو هم می شنوی، ولی من هر چه می بینم تو نمی بینی.

از آنجا که بیرون آمد خدمت ایشان رسیدم، گفتم که اشتباه فرمودید، گفت: راست می گویی، دیدم ذهن آن مجتهد رنگ گرفته است، چون ما در حدیث داریم که «الإمامُ یَسْمَعُ الصَّوْتَ ولَا یَرَى الْمَلَکَ»[۱۲] امام صدا را می شنود ولی ملک را نمی بیند، فراموش کرده بود که امیرالمؤمنین علیه السلام «ابوالائمه» است و امتیاز دارد، امیرالمؤمنین علیه السلام خصائص دارند، ویژگی هایی دارد، یکی اینکه ملک را می بیند.

یک نفر عالم سُنی، من فکر می کنم که امیرالمؤمنین علیه السلام دستی به سر او کشید، امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی آقاتر از آن است که کسی در راه او بمیرد و او را محل نگذارد.

بگذارید به شما بگویم که او چه کسی بود، ایهاالناس عبرت بگیرید، او «احمد بن شعیب نسائی» بود.

نساء نزدیک خراسان است، این «صحاح سته» که برای اهل تسنن نوشته شده است، غیر از یکی از آنها همگی ایرانی هستند، «صحیح نسائی» یکی از «صحاح سته» است، می گویند قسم می خوریم که یکی از «صحاح سته» است، می گوییم: چرا قسم می خورید؟ می گویند: برای اینکه بخاطر کتاب «الموطأ» بحث شده است.

«الموطأ» برای مالک است، علمای اهل سنت قبول دارند که «الموطأ» جزو شش گانه است، منتها کمی از آنها اختلاف دارند، برخی گفته اند که «الموطأ» را کنار بگذارید و «سنن ابن ماجه قزوینی» را جای آن بگذارید. (البته شایان ذکر است که گویندگان این سخن کم هستند.)

بنابراین بخاطر «الموطأ» بحث شده، ولی برای «نسائی» هیچ بحثی نشده است.

الان «سنن نسائی» کتابی است که بر حسب آن نماز می خوانند، روزه می گیرند، ازدواج می کنند، زندگی می کنند.

من در جوانی زمانی دیدم که انگار من این را بیشتر قبول دارم، اما به چه کسی بگویم؟ خیلی مرد بزرگی است، ای وای! همه چیز را نمی شود گفت، بعد دیدم که من بیخود نمی گویم، خودِ علمای اهل تسنن نوشته اند که او از بخاری حافظ تر و جامع تر بوده است.

سنی های معتدل محب اهل بیت علیهم السلام هستند، وهابی ها را نبینید، آن ها اصلا مسلمان نیستند، ما با سنی ها اختلاف مبنا داریم، اما می توانیم آن مبنا ها را مسکوت بگذاریم و زندگی کنیم، کما اینکه تابحال این کار را کرده ایم.

خیلی از بزرگان و علمای آنها برای اهل بیت علیهم السلام فضیلت نوشته اند، ما این ها را فراموش نمی کنیم، اصلا یک گروه آن ها فضیلت نویس بوده اند، یک مطلبی می گویم که شاید باور نکنید، من عالِمِ سُنی دوازده امامی پیدا کرده ام، دوازده امام را قبول دارم، «ابن طلحه شافعی» است، «ابن صباغ مالکی» است، و چند تن دیگر که دوازده امامی هستند و سنی هستند.

الحمدلله دیوان شعر حضرت ابوطالب علیه السلام چاپ شده است، ای مردم، شما که «معلقات السبع» را شنیده اید، می گویند که هفت قصیده بوده است که آن ها را از کعبه آویزان می کردند، و یک روایت هم «معلقات العشر» داریم که بزرگان علما بارها و بارها این ها را شرح کرده اند.

«ابن الانباری» بسیار زیبا شرح کرده است، شرح معروف آن «شرح عبدالله زوزنی» است.

«إبن کثیر شامی» که از کبار علمای اهل سنت است، کتابی به نام «البدایه والنهایه» دارد، اگر یک نفر تمام مجلدات آن را بردارد خسته می شود، کتاب مفصلی است، او در این کتاب می نویسد: اشعار ابوطالب از «معلقات السبع» بالاتر است، و برگفتن این اشعار کسی جز خودِ جناب ابوطالب قادر نیست.

الحمدلله این دیوان در دسترس است، در این دیوان به اندازه ی زیادی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را کمک کرده است، چقدر زیبا، چقدر به نبوّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شهادت داده است، چقدر آقا بوده است، پادشاه حبشه را خطاب می کند و می فرماید: ای پادشاه حبشه بدان، محمد صلی الله علیه و آله و سلم مانند موسی و عیسی علیهما السلام پیامبر است، و خیلی مطالب دیگر.

البته اگر کسی خواست در این رابطه کار کند، همه ی شعر های حضرت ابوطالب علیه السلام عالی است، اما قصیده ی «لامیه» ایشان خیلی خاص و مهم است.

«جاحظ» سنّیِ خیلی معتقد و محکمی بوده است، اما از بنی هاشم تعریف کرده است. به او گفتند که بنی هاشم را تعریف کن، در پاسخ گفت: وَ بنی هاشِمُ مـِلحُ الاْرْضِ، وَ زیـنـَهُ الدُّنـیـا[۱۳] بنی هاشم نمک روی زمین هستند، (اصلا اگر امیرالمؤمنین علیه السلام نبود، دنیا بی نمک بود، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم همینطور و …) زینت دنیا هستند، آرایش تمام عالم هستند، بعد از آن می گوید وَ لُبابُ کلِّ جَوهَرٍ کَریمٍ بنی هاشم لُبّ هر جوهر کریمی هستند، سِرِّ هر عنصر شریف هستند و الی آخر…

بعد از این می گوید: اختَصِّ بِقَرابَتِه القَریبه مِنَ الرَّسول علیه السلام امیرالمؤمنین علیه السلام مخصوص شده است به قرابت و نزدیک بودن به پیامبر فَکانَ إبنِ عَمِّه، پسر عموی او بوده است، وَ زَوج بِنتِه و داماد او بوده است، و أحب عِترته إلیه کَما کانَ کاتِبِ وَحیِهِ کاتب وحی او بود، وَ أقربَ النّاس إلی فصاحَتِه وَ بلاغَتِه بعد از آن می فرماید که در جوانی آمده است و با پیامبر مأنوس شده و تمام صفات او را گرفته است، هرچه روح الأمین بر پیامبر می آورده، امیرالمؤمنین از او گرفته است، فکان من أفقه أصحابه و أقضاهم از فقیه ترین اقضاء اصحاب او شده است، و حتی قالَ فیهِ عُمَر:لا بَقیتُ لمعضله لَیس فِیها أبو الحسن تا آنجا که خلیفه دوم درباره ی او گفته: وقتی معضلی برای من پیش بیاید، بمیرم اگر امیرالمؤمنین علیه السلام در کنار آن نباشد، یعنی آن معضل حل نمی شود.

تاریخ ضبط کرده است که هفتاد و دو مرتبه خلیفه دوم گفته است: «لَو لا عَلی لَهَلَک العُمَر»[۱۴] اگر علی علیه السلام نبود، عُمَر هلاک می شد.

نهایتاً با اینکه هنوز جمال را ندیده است، یک جمع بندی کرده است.

نکته ی دیگری راه هم عرض کنم، ان شاء الله قرار بگذاریم که شب های قدر یکدیگر را دعا کنیم، دعای پشتِ سر قبول می شود، این را قبول کنید، ببینید، من هیچ چیز خاصی ندارم، ولی اگر دیگری را دعا کنم قبول می شود، شما هم بنده را دعا کنید ان شاء الله قبول می شود، اول دعا کنید که آدم شوم، آقایی بود که همراه خود کودکی می آورد، کودک آو بسیار نازنین بود، به او گفتم دعا کن که من آدم شوم، گفت: چشم! از این صداقت کودک بسیار لذت بردم، بعضی ها می گویند اختیار دارید، این حرف ها را نزنید، برادرِ دینیِ خود را دعا کن.

می گوید: تمامِ این صفات در امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است، اما غیر از این، یک نسیم الهی هم در او وزیده است؛ این ها جمال ندیده اند، اما بالاخره یک چیزهایی دیده اند.

اهل سنت برای خلفا می گوید «رضی الله عنه» اما برای امیرالمؤمنین علیه السلام یا «علیه السلام» می گویند، و یا «کَرَّم الله وَجهه» یعنی می گویند خدا صورت او را گرامی بدارند، می پرسیم که پس چرا خلفای دیگر را «کَرَّم الله وَجهه» نمی گویید، می گویند: چون علی هیچ زمانی برای بُت سجده نکرده است، پس خدا صورت او را گرامی بدارد.

در ادامه می گوید: یک الهام قدسی هم به او شده است، می گوید غیر از این حَسَب و نَسَب و این شخصیت ها، یک نَفحه ی الهی و الهام قدسی هم بر او وزیده است.

خوب نهج البلاغه بعد از قرآن اولین کتاب است، این را حتی اهل سنت هم می گویند، این را هم «عَبدُه» گفته است و هم برخی دیگر، «عَبدُه» مطلب زیبایی گفته است، می گوید: شما هر مطلب زیبایی را در دنیا انتخاب کنید، اگر نیمه ای را از آن بردارید، هیچ دلبری از کسی نمی کند، این را غیر از «شیخ محمد عبده» مفتیِ مصری، کسی نگفته است، دوباره می گویم، گفته است: هر کلام زیبایی را، اگر یک تکه از آن برداری ( که قبل و بعد از آن نباشد) دلبری نمی کند.

برای مثال: اول کسی که «مقامات» را نوشته است، «بدیع الزمان همدانی» بود، مقامات نویسی کار بسیار دشواری است، بعد از آن «حَریری» به دنبال او رفت، این مطلب صحیح است که او مؤسس بوده است، ولی «حَریری» در دنیا بیچید و به زبان های دیگر هم ترجمه شد، بعد از «حَریری» خیلی ها آمدند که دنبال او بروند اما خیلی موفق نبودند، به نظر قاصرِ بنده بعد از «حَریری» شاید تنها مقاماتی که موفق بود مقاماتِ «شیخ ناصیف یازجی» بود که از مسیحیان لبنان بود.

این خیلی عجیب است که این همه صاحب قلم آمدند و مقامات نوشتند، اما بعد از «حَریری» موفق نبودند، اما «شیخ ناصیف یازجی» مقامات نوشتند و بسیار موفق بود. این ها عبارات خیلی زیبایی دارند.

«حَریری» می خواهد بگوید من از کودکی ام، چطور می گوید؟ ما می گوییم از وقتی که چپ و راست خود را شناختم، ایشان هم تعبیری دارد، می گوید: از وقتی که تمیمه ها از من گرفته شده است، (تمیمه به چیزهایی شبیه حِرز گفته می شد که از کودکان برای جلوگیری از چشم زخم و امثال آن آویزان می شد) و عمامه برای من پیچیده شد…

خوب عبارت به این زیبایی، «عَبده» می گوید خوب فقط نیمه ای از این را بیاورید، اصلا از کسی دلبری نمی کند، مثلا بگو از وقتی که تمیمه ها از من گرفته شد، هیچ کس لذت نمی برد، ولی اگر شما از نهج البلاغه دو کلمه هم بیاوری، آن دو کلمه دلبری می کند، (حتی اگر قبل و بعد از آن را نیاوری) آنقدر زیباست که اگر فقط دو کلمه از آن را بیاوری هم دلبری می کند.

پس ان شاء الله دعا را فراموش نکنید، بنا شد که یکدیگر را دعا کنیم.

نَفسِ اماره و تمثیل زیبای شیخ بهایی

در مورد نفس اماره پرسیده اند، شیخ بهایی در کتاب نان و حلوا یک مثل آورده است، در آن می گوید: ای سگ نفس بهائی پند گیر،

شیخ بهایی تمثیلی فرموده اند، می گوید: یک عابدی در بالای کوهی در لبنان عبادت می کرد و غذا از غیب برای او می رسید، (تأکید می کنم که این مطلب تمثیل است، مانند تمثیل های مولوی) ناگهان شبی این غذا قطع شد، وقتی این غذا نیامد پشت سر خدا غُر زد، گرسنگی بر او غلبه کرد و از کوه پایین آمد و به درب منزل یک یهودی رفت، در زد و به یهودی گفت که اگر یک لقمه نانی داری به من بده، آن یهودی سه نان گردو به او داد، سگ یهودی به دنبال او افتاد، یکی را برای سگ انداخت تا از دست آن رها شود، اما سگ نان اولی را به سرعت خورد و دوباره نزد او آمد، مجبور شد و نان دوم را هم برای سگ انداخت، مجددا سگ نان دوم را به سرعت خورد و دوباره نزد او آمد، نان سوم را هم برای آن سگ انداخت، باز هم آن سگ نان سوم را خورد و به سراغ او آمد.

آن عابد رو به سگ کرد و گفت: ای سگ، تو چه اندازه بی حیا هستی، خوب من هر سه نان را به تو دادم دیگر، سگ گفت: من بی حیا نیستم، تو بی حیایی، تو پنجاه سال از غیب غذا خوردی، بمحض اینکه یک شب آن غذا قطع شد، به درب منزل دشمن خود آمدی، اما من از بچگی مقابل درب خانه ی این یهودی هستم، اگر او یادش بود، یک استخوان برای من می اندازد، و اگر هم استخوانی به من نداد که نداده است، اما من درب خانه ی او را ترک نمی کنم…

اللهم صلی علی محمد و آل محمد


 

[۱] جامع ترمذی، کتاب الدعوات، أبواب المناقب، باب مناقب الحسن و الحسین علیهما السلام حدیث ۳۷۳۱

[۲] راجع المقدّمه القیّمه التی کتبها الأستاذ محمّد أبوالفضل إبراهیم، محقق شرح نهج البلاغه لابن أبی‌الحدید،ط ۲، القاهره، ۱۳۸۵ ه- ۱۹۶۵ م، ص ۳ وما بعدها.

[۳] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید صفحه ۳

[۴] أعیان الشیعه جلد ۲ صفحه ۴۱۰

[۵] بحارالأنوار جلد ۱ صفحه ۱۳۲

[۶] خطبه ی فاصعه نهج البلاغه

[۷] شرح اصول کافی ملاصدرا ج۱ ص ۳۶۱ و ص ۴۱۷ و تفسیر القرآن محی الدین عربی ص ۱۸۰

[۸] دفتر ششم مثنوی معنوی

[۹] سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ی ۱۸۵

[۱۰] بحارالأنوار، جلد ۷۲، صفحه ی ۵۹

[۱۱] خطبه ی قاصعه امیرالمؤمنین علیه السلام

[۱۲] اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۱۷۶

[۱۳] احقال الحق و ازهاق الباطل جلد ۳۱ صفحه ۵۷۳

[۱۴] تاویل مختلف الحدیث ، ابن قتیبه ، ص ۱۵۲، مواقف ، ایجی ، ج ۳ ، ص ۶۲۷ و ۶۳۶، شرح مقاصد ، تفتازانی ، ج ۲ ، ص ۲۹۴ ، التفسیر الکبیر ، فخررازی ، ج ۲۱ ، ص ۲۲،شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج ۱ ، ص ۱۸و ج ۱۲ ، ص ۱۷۹، تمهید الاوائل ، باقلانی ، ص ۴۷۶ ، مناقب علی ابن ابیطالب ، ابن مردویه اصفهانی ، ص ۸۸، ینابیع الموده ، قندوزی حنفی ، ج ۱ ، ص ۲۱۶و ج ۲ ، ص ۱۷۲و ج ۳ ، ص ۱۴۷ ، تاویل مختلف الحدیث ، ابن قتیبه، ج ۱ ، ص ۱۶۲، تمهید الاوائل فی تلخیص الدلائل ، باقلانی ، ج ۱ ، ص ۴۷۶ و ۵۴۷ ، الحاوی الکبیر ، ماوردی شافعی ، ج ۱۲ ، ص ۱۱۵ و ج ۱۳ ، ص ۲۱۳ ، تفسیر سمعانی ، ج ۵ ، ص ۱۵۴ ، المفصل فی صنعه الاعراب ، زمخشری ، ج ۱ ، ص ۴۳۲ ، العواصم من القواصم ، ابوبکر بن عربی ، ج ۱ ، ص ۲۰۳ ، حاشیه الرملی ، رملی ، ج ۴ ص ۳۹ ، الجد الحثیث ، سعودی غزی عامری ، ج ۱ ، ص ۱۸۶، بریقه محمودیه ، محمد بن محمد خادمی ، ج ۲ ص ۱۰۸، منع الجلیل ، محمد علیش ، ج ۹ ، ص ۶۴۸، دستور العلماء ، قاضی عبدالنبی نکری، ج ۱ ، ص ۸۰٫