«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الأنبیَّاءِ وَ أَکرَمِ الشُّفَعاءِ سَیِّدِنَا  أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أَنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».FatemiNia-13970305-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (1) 

فضایل ماه مبارک رمضان

إن‌شاء‌الله طاعات شما عزیزان قبول باشد. بالاخره همه‌ی شما از فضایل ماه مبارک رمضان مستحضر هستید، همه می‌دانید «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ»[۱] پیغمبر اکرم، پیامبر عزیز ما (علیه و آله علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: به مهمانی خدا دعوت شدید، این را می‌گویند پشت سر آن را نمی‌گویند و آن این است، در گذشته به شما عرض کردم مهمان دو قسم است: یک مهمان داریم که می‌آید و شاید انسان برای دیدن او خیلی طالب نباشد، ولی وقتی آمد نمی‌شود کاری کرد. بچّه‌ها می‌آیند می‌گویند مقابل در فلان کس آمده است، می‌گویید باشد به او بگویید بیاید، چاره‌ای نیست. ولی یک وقت هم یک مهمان برای انسان عزیز است، آدم به بچّه می‌گوید ببین زنگ در درست است، یک وقت غفلت نکنید، گوشی تلفن را درست گذاشتید، چون او عزیز است آدم منتظرش است.

حالا در این خطبه‌ی رسول اکرم (علیه و آله علیه الصّلاه و السّلام) نشان می‌دهد که ما از آن قسم دوم هستیم که متأسّفانه بقیّه را نمی‌گویند، فقط ضیافت خدا می‌گویند و می‌روند؛ نه ببینید «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ» در این ماه به مهمانی خدا دعوت شدید «وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَهِ اللَّهِ» عزیز کرده‌های خدا شدید، ببینید مهمان‌های عزیز کرده، این خیلی مهم است «وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَهِ اللَّهِ» عزیز کرده‌های خدا شدید.FatemiNia-13970305-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (2)

دائمی بودن تقوای انسان در همه‌ی شرایط زندگی

یک قسم از نهج البلاغه را امشب با هم می‌خوانیم. این‌جا حضرت به یک نفر سفارش کرده است می‌فرماید: «اتَّقِ اللَّهَ فِی کُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ»[۲] در هر صبح و شام از خدا پروا کن، تقوا داشته باش. مثلاً فرضاً شب یک عمل خوبی انجام دادی، دیگر فکر نکن این را انجام دادم دیگر چه نیازی است صبح فلان گناه را انجام ندهم؛ نه، فلان وظیفه را انجام ندهم، شب کلّی من عبادت کردم، نه این‌طور نیست. یعنی می‌خواهد بگوید تقوای شما باید دائمی باشید تا بیدار هستید، در خواب که تکلیف نداریم. بعد هم دنیا خیلی از افراد را فریب داده است، می‌خواهد بفرماید تو فکر نکن این‌ها مخصوص همان کسانی است که فریب خوردند، تو هم بترس.

مولوی یک مثل دارد می‌گوید یک مشت گنجشک روی درخت بودند، یک نفر تیراندازی کرد به پای یکی از این‌ها خورد، بقیّه گفتند او با ما کاری ندارد، ما مستثناء هستیم. راحت نشستند، باز یک تیر انداختند به پای یکی دیگر هم خورد، باز هم گفتند این تیر برای او بود، با ما کاری ندارد، حالا این اتّفاق برای این دو افتاد، همین‌طور تا آخر تیراندازی شد و به همه‌ی این‌ها صدمه رسید.

یک وقت آدم یک آدم فریب خورده‌ای را می‌بیند، فکر نکند این بلا او را تهدید نمی‌کند، شاید من هم یک موقع فریب بخورم، شاید خدایی نکرده یک چیزی پیش بیاید که من هم نتوانم. چون می‌دانید خدا انسان را امتحان می‌کند، بارها خدمت شما گفتم این‌طور نیست که (نعوذ بالله) خدا می‌خواهد بفهمد او چگونه آدمی است. خدا همه چیز را می‌داند. وقتی ما در شکم مادر بودیم خدا می‌دانست چه کاره هستیم، حالا این‌ها مشکلاتی است. در عین حال بعداً به ما آزادی داده است، بیرون آورده و احترام کرده است. کیمیای وجود به ما داده است، به ما نعمت هستی داده است که باید خیلی شاکر باشیم. بعد از آن نعمت هستی تازه اختیار هم داده است. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً».[۳]

این‌که گویی این کنم یا آن کنم      خود دلیل اختیارست ای صنم

به هر حال مرحمت کرده است، حالا بعد از این دیگر امتحان برای چیست؟ امتحان برای این است که خودمان خود را بشناسیم، اگر نشناسیم ضرر می‌کنیم. یک آدم‌هایی در این مملکت بودند که به شما گفتم ۵۰ سال در زمستان کنار بخاری گرم نان سنگگ برشته، چایی شیرین و پنیر تبریز خوردند و هیئت هم بوده است. بعد رفتند گفتند «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً»[۴] امّا در این ۵۰ سال در راه خدا یک عطسه نکردند. باید خودش را بشناسد که من این کاره نیستم. امتحان برای این است.

بنابراین یک امتحان‌هایی پیش می‌آید که بدانیم ما هم تهدید می‌شویم. بله، الآن شما تعجّب نمی‌کنید، دنیا را ببینید چه دنیای بدی شده است، دنیای بی‌انصاف، معیار در همین ایران ما، مجامع شیعه یا حالا یک قدری هم در جاهای دیگر الحمدلله، خدا را شکر معیار دین است، ایمان است، خدا را شاکر هستیم، امّا در جاهای دیگر معیارها اصلاً فرق کرده است. معیار فقط پول، آدم‌کشی شده است.FatemiNia-13970305-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (3)

بصیر بودن مؤمن به زمانه‌ی خودش

خدا إن‌شاء‌الله ما را در این فتنه‌های آخر الزّمان یاری کند، امنیّت ما را نگیرد. دنیا خیلی دنیای بدی شده است. شما می‌بینید راحت آدم می‌کشند، هیچ حرمت انسانی اصلاً وجود ندارد، فقط به هم دروغ می‌گویند، این به آن دروغ بگوید. حالا شما این‌ها را بهتر از من می‌دانید. یعنی باور بفرمایید این اخبار رادیو، تلویزین که برای خود ما است، به اندازه‌ی خود بشنویم، گوش بدهیم خوب است، لازم است چون که مولای ما امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: «عَلَى (المؤمن) الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ بَصِیراً بِزَمَانِهِ»[۵] بر مؤمن واجب است به زمان خودش بصیر باشد. بالاخره همین اندازه بدانیم چه می‌گذرد. امّا بنشینیم تحلیل‌گیر شویم تا صبح حرف بزنیم، نظر بدهیم این‌ها تضییع کردن عمر است.

در رسانه‌های خود ما تحلیل‌های سیاسی خیلی عالی انجام می‌گیرد و به اندازه‌ی کافی است، ما الحمدلله در این نظام شخصیّت‌های خوبی داریم، شخصیّت‌های با سواد داریم، فهمیده داریم، همه چیز را می‌فهمند. حالا به اندازه‌ی همین توجّه داشته باشیم خوب است، امّا این‌که این‌جا غرق شویم و عمر خود را ضایع کنیم صلاح نیست. ولی همین که شما دنبال رسانه‌ها را نمی‌گیرید راحت‌تر هستید، چون جز آدم‌کشی، جز خبرهای بد هیچ چیزی دریافت نمی‌کنید، یک مژده برای بشریت وجود ندارد.

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ‏»‌[۶] ۱۴۰۰ سال پیش خدا گفته است چه کسی فکر می‌کرد اقیانوس آلوده شود، اقیانوس آلوده شده است. «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ‏» چه کسی این کار را انجام داده است؟ «بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» مردم این کار را انجام دادند.

یک وقتی تلویزیون دیدم، حتماً شما هم دیدید یک نهنگی را گرفته بودند، یک حصاری بندگان خدا درست کرده بودند، ما فیلم آن را می‌دیدیم این نهنگ داشت می‌مُرد، من خیلی دوست داشتم، دیدم یک پلاستیک بزرگ از دهان او بیرون آوردند، داشت خفه می‌شد، پلاستیک از کجا آمده بود؟! این بشر دو پا با پلاستیک باعث خفه شدن نهنگ دریا می‌شود.

حالا این یک مقدار از فساد است، فسادهای دیگر هم است؛ «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ‏» همه گونه فساد را چه کسی انجام داده است؟ «بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» مردم کردند. حالا الحمدلله، خدا را شکر در محیط پاکیزه، در محیط تشیّع زندگی می‌کنیم، خدا را باید شاکر باشیم. حالا بله، گرانی هم است، کم و کسری هم است، بالاخره کمبودها است، فقر و فلاکت است، می‌دانم امّا در عین حال ما الآن داریم با امنیّت و امان زندگی می‌کنیم، معاشرین ما شما هستید، چه کسانی هستند؟ یک عدّه شیعه‌ی امیر المؤمنین.FatemiNia-13970305-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (6) 

سفارش بر ترس از دنیای فریب دهنده

به هر حال این‌که می‌بینید دنیا کسی را فریب داده است، همه را می‌تواند فریب بدهد. در این‌جا می‌فرماید: «اتَّقِ اللَّهَ فِی کُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ وَ خَفْ عَلَى نَفْسِکَ الدُّنْیَا الْغَرُورَ»[۷] بر خودت بترس از دنیای فریب دهنده. یک وقت دیدید شما هم فریب خوردید، حالا این یک راهی دارد که ما یک چیزی، یک کاری، روشی که إن‌شاء‌الله این سراغ ما نیاید، روش هم دارد، روش آن را بیان می‌کند، «وَ لَا تَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ» اصلاً هیچ احساس امنیّت برای فریب دادن دنیا، برای نفس خود نکن، شما هم انسان هستید، ممکن است یک جمالی، چشم و ابرویی، پولی، دلاری به شما هم نشان بدهند تغییر کنید. می‌گوید: «وَ لَا تَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ» هیچ امنیّتی برای نفس خود قائل نشو. حالا راه آن چیست؟ باید چه کار کنیم؟

«وَ اعْلَمْ أَنَّکَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَکَ عَنْ کَثِیرٍ مِمَّا تُحِبُّ مَخَافَهَ مَکْرُوهٍ» آن‌قدر بدان که در بسیاری از موارد اگر نفس تو از آن چیزهایی که محبوبش است منع نکنید، به خاطر این‌که می‌ترسی نفس از تو برنجد، می‌فرماید: آن‌قدر بدان که اگر این کار را انجام ندهی، می‌گویید من این را دوست دارم، فعلاً آن باشد، آن را دوست دارم فعلاً باشد. یک دوست نااهل آمده است، من را یک جایی ببرد که احتمالاً در آن‌جا خدایی نکرده یک گرفتاری است، حالا اشکالی ندارد، باشد. اگر در بیشتر موارد نفس خود را از این محبوب‌هایی که دارد ردع نکنید، چه اتّفاقی می‌افتد؟ «سَمَتْ  بِکَ الْأَهْوَاءُ إِلَى کَثِیرٍ مِنَ الضَّرَرِ» این هواهای نفسانی اوج می‌گیرند، به تو مسلّط می‌شوند و به خیلی جاها تو را می‌کشانند. چون نفس را به حال خود رها کنید اذیّت می‌کند.FatemiNia-13970305-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (4)

معنای خاطر از نگاه منتصبین به عرفان و انواع تقسیم‌بندی آن

من در گذشته یک چیزی خدمت شما گفتم الآن هم مختصر توضیح می‌دهم. اهل معارف، اهل عرفان که در گذشته از من گناهکار هم شنیدید، این‌ها به خواطر اربعه قائل هستند که می‌گویند بحث خاطر یک بحث بزرگی است که خاطر… البتّه شما اهل فضل هستید، در گذشته هم گفتم این به معنای آن خاطره‌ها که می‌گویید نیست که مثلاً خاطرات دوره‌ی جوانی یا خاطرات دوره‌ی دانشگاهی؛ نه این نیست. آن‌ها یک بحث دیگر است که همه آن خاطرات را دارند.

خاطر در اصطلاح منتصبین به عرفان به این می‌گویند چیزی وارد قلب می‌شود و نوعاً به صورت خطابی هم وارد می‌شود که فلان کار را انجام بده، فلان جا برو، فلان جا نرو یا در خانه بنشین. نوعاً عرض می‌کنم. گاهی مواقع ممکن است فقط به صورت خبر باشد؛ البتّه این‌ها معتقد هستند یک واردی هم است که وارد غیر از خاطر است.

وارد بحث دیگری است که بستگی به مقامات شخص دارد. در مقامامت شخص، شخص به جایی می‌رسد که واردات الهیّه، واردات قلبیّه پیدا می‌کند. بنده خودم ولیّ‌ای که واردات الهیّه داشت زیارت کردم، واردات قلبیّه داشت، حالا یک نفر هم نبود، بیشتر از یک نفر را زیارت کردم. آن وارد افاضات الهیّه است، آن می‌‌آید شاید ارشاد کند، ولی خاطر بیشتر به صورت خطابی وارد می‌شود، این فرق است و خیلی وقت‌ها امر و نهی می‌کند. این‌ها را خواطر اربعه می‌گویند.

منتصبین به عرفان این‌ها را تقسیم کردند، گفتند چهار قسم است. خاطر الهی یعنی خاطر ربّانی. بعد ملکی و شیطانی و نفسانی. این چهار خاطر است. مختصر می‌خواهم بگویم که این‌‌جا روشن شود این‌ها را در گذشته به شما گفتم، بی‌نیاز هستید. خاطر ملکی از ملک است، می‌آید به شما الهام می‌کند که فلان خیر را انجام بده. بله، روایت هم داریم. خاطر شیطانی هم می‌آید به شما الهام می‌کند که برو فلان کار زشت را انجام بده، با فلان کس قهر کن، برای او نقشه بکش. این‌ها می‌فرمایند: تصادم بین این‌ها قرار می‌گیرد، حتّی خاطر نفسانی و شیطانی می‌تواند خاطر ملکی را بزند. بله، کار به این‌جا هم می‌رسد به این تصادم می‌گویند.

فرق خاطر ربّانی با خواطر دیگر

فقط خاطر ربّانی است که هیچ خاطری نمی‌تواند آن را بزند، چون آن ربّانی است و از غیب است، حالا بحث خاطر ربّانی مفصّل است حالا باید خدا روزی کند، من و امثال من فقط حرف آن را می‌زنیم. حالا این‌ها تعریفی است که از این خواطر کردند. حالا گفتند بسیار خوب خاطر ربّانی که خوب است، ملکی هم که خوب است، امّا این شیطانی و نفسانی چه کار کنیم؟ این‌ها اذیّت می‌کنند، می‌گوید امّا خاطر شیطانی با ذکر قلبی و درست ذکر گفتن و توجّه کردن از بین می‌رود. این ذکر نه این‌که عوامانه است، این‌که ذکر بگویید بعد هم فوتبال تماشا کنید، این‌ها بازی است، این مقدّس بازی است، این‌ها در اسلام اصلاً خریدار ندارد یا نگو فوتبال خود را تماشا کن، حرام که نیست، تا صبح هم بنشین. هر وقت هم وقت پیدا کردی یک ذکری بگو، امّا نه این‌که بگویی من هم ذکر می‌گویم و هم این را تماشا می‌کنم.

یک یادگار از آیت الله العظمی آقای بهجت چهارشنبه‌ی آخر درس به شما گفتم. همین یادگار را برای آن کسانی که نشنیدند تکرار می‌کنم. شما را به خدا قسم این‌ها را وارد موبایل نکنید، ضایع نکنید، این را محترم بدارید. از آب گذشته است، بنده ۶۰ سال مطالعه کردم ولی چنین مطلبی را ندیده بودم جز از دهان مبارک آقای بهجت. داستانی دارد یک روز یک سیّدی سیّد که معمم نبود، خودش می‌گفت سیّد هستم- پیش ایشان آمد و خیلی هم با بی‌مبالاتی و بی‌خیالی گفت: آقا سلام علیکم. آقا یک عرضی دارم باید گوش بدهید، آن هم آیت الله بهجت. گفت آقا شما هر چه دارید از اجداد ما دارید. گفت من معتاد بودم، ترک کردم، الآن وسوسه می‌شوم برگردم. یک چیزی به من یاد بده، وسوسه نشوم، برنگردم. یک چیزی آقای بهجت گفت إن‌شاء‌الله که آن فهمید و شما هم اهل فضل هستید، متوجّه شوید، اگر کسی متوجّه نشد من گله‌مند می‌شوم، من دارم با جان خود حرف می‌زنم، حیف است.

خیلی عجیب است و الله خدایا تو شاهد هستی، من ۶۰ سال است که مطالعه کردم چنین چیزی تا حالا ندیده بودم. ایشان فرمودند چند صلوات به نیّت دریافت تمام آثار و خواص آن بفرست. من شیراز به منبر رفته بودم یک شخصیّتی در شیراز بود، شیرازی دوست نداشت، من هم نمی‌دانستم، یک ذکر خیری از او کردم، یک جوان از پایین گفت خراب کردی آقا. این را هیچ کس غیر از آقای بهجت نگفته است، هر که بگوید و اسم ایشان را نبرد دزدی کرده است یا فراموش کرده است. چند صلوات به نیّت دریافت تمام آثار و خواص آن بفرست. شما را به خدا قسم تا حالا چه موقع از این ذکرها گفتید؟! به خدا من هم نگفته بودم، الآن یک سبحان الله بگویید به نیّت دریافت تمام آثار آن، تمام وجود شما پاک می‌شود، اصلاً روشن می‌شوید، امّا صدها از این سبحان الله گفتیم تا حالا هیچ اتّفاقی نیفتاده است، چون بهجتی بالا سر ما نبود که بگوید. پس برای از بین بردن خاطر شیطانی می‌گوید ذکر بگویید، ذکر به نیّت دریافت تمام آثار آن. اگر این‌طور بگویید، می‌گوید با این ذکرها خاطر شیطانی دفع می‌شود. امّا خاطر نفسانی چطور؟ نفسانی به این سادگی‌ها نیست، من برای مردم مثال زدم، در مثل مناقشه نیست.

خاطر شیطانی مثل بچّه‌ی همسایه می‌ماند. خاطر نفسانی مثل بچّه‌ی خودت می‌ماند. بچّه‌ی همسایه از بیرون می‌آید، با بچّه‌ی شما هم دست می‌شوند و آتش روشن می‌کنند. حالا این بچّه‌ی همسایه را می‌شود یک کاری کرد، می‌گویید برو مادرت دلواپس است، پدرت صدا کرد، پدرت دارد گریه می‌کند، به تو آبنبات می‌دهم، یک کاری می‌کنید که برود، امّا با بچّه‌ی خود چه کار می‌کنید؟! نمی‌توانی بچّه‌ی خود را بیرون کنی، خاطر نفسانی بچّه‌ی شما است، با آن چه کار می‌کنید؟!FatemiNia-13970305-NahjolBalaghe-Thaqalain_IR (5)

مانع و رادع بودن بر نفس

در آن مناجات الشاکین دارد می‌گوید: «أَشْکُو إِلَیْکَ عَدُوّاً یُضِلُّنِی وَ شَیْطَاناً یُغْوِینِی»[۸] بعد می‌گوید: «قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِی وَ أَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِی یُعَاضِدُ لِیَ الْهَوَى وَ یُزَیِّنُ لِی حُبَّ الدُّنْیَا‏» این بیاید، با نفس همکاری می‌کند. نفس اوّل «إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَهً» از آن‌جا شروع می‌شود بعد یک شیطان هم می‌آید با این معاونت می‌کند، شیطان بچّه‌ی همسایه است، درست است شما را اذیّت کرده ولی به نوعی او را بیرون کن. امّا خاطر نفسانی بچّه‌ی خودت است. این ملّا عبدالله زنوزی (رضوان الله علیه) از اعاظم عرفا و فلاسفه بوده است. ایشان می‌گوید خاطر نفسانی از بین نمی‌رود مگر به انقطاع کامل، واقعاً به خدا پناه ببریم، واقعاً به خدا توکّل کنیم.

بنابراین این خاطر نفسانی است، حالا اگر خیلی از جاها جلوی این نفس را نگیرید. «سَمَتْ بِکَ الْأَهْوَاءُ إِلَى کَثِیرٍ مِنَ الضَّرَرِ»[۹] این‌جا این هواهای نفسانی اوج می‌گیرند، حالا دور از جان همه‌ی جوان‌ها یک بار هوای نفس را بکش ببین چطور می‌شود. هیچ چیز نمی‌شود، یک بار که چیزی نیست، همان یک بار رفت. خدا به حق امام زمان این جوان‌ها را حفظ کند. خیلی از مواقع این‌طور می‌شود.

«سَمَتْ بِکَ الْأَهْوَاءُ إِلَى کَثِیرٍ مِنَ الضَّرَرِ فَکُنْ لِنَفْسِکَ مَانِعاً رَادِعاً» پس بر نفس خود مانع و رادع باش، نگذار زیاد برود، خدا شاهد است همین است، اصلاً دست خود شما است. شما اگر بخواهید یک کاری انجام ندهید اصلاً نفس نمی‌خواهد. یک شاعر یک شعر زیبایی گفته است، می‌گوید: «وَ النَّفسُ رَاغِبَهً إِذَا رَغَبتَها»[۱۰] نفس می‌خواهد، وقتی که تو تشویق کنی، بله از این هم بخور، می‌گوید بله چشم.

«وَ النَّفسُ رَاغِبَهً إِذَا رَغَبتَها         وَ إذَا إلی قَلیلٍ تَقنَعُ»

اگر به کم هم برگردانی حرفی ندارد؛ «وَ إذَا إلی قَلیلٍ تَقنَعُ» به کم هم ببری قانع می‌شود.

تمثّل امیر المؤمنین به بیت شعر برای سرگرمی نفس با قانع شدن

یک چیز هم از امیر المؤمنین سلام الله علیه به شما گفتم، این هم خیلی زیبا است. امیر المؤمنین به یک شعر تمثل فرموده است. راوی می‌گوید منزل آقا رفتم، گفتند آقا می‌خواهد غذا میل کند. با خود گفتم آقا می‌خواهد چه چیزی بخورد؟! بله، حالا با آن زهد امیر المؤمنین خودش هم توقّع ندارد، فرمود: نمی‌توانید مثل من شوید، فرمود: فقط به من کمک کنید، یک قدری ورع داشته باشید، عفّت داشته باشید، یک چیزهای خوبی داشته باشید که به من کمک شود و الّا ما آن نیستیم، نمی‌توانیم. حالا یک سفره‌ی کوچکی انداختند، یک دوغ هم وسط است، حالا شاید یک دوغ ترش کم رنگی بوده است. می‌گوید یک نان جویی هم بود که آن هم به کمک زانو و دو دست شکسته می‌شود، خیلی سفت است، آقا فرمودند بفرمایید. راوی می‌گوید من گفتم آقا من روزه هستم، میل بفرمایید. می‌گوید یک دفعه من خیلی خیره شدم، خدایا این مرد قدرتی دارد، اصلاً هر چه بخواهد برای او حاضر می‌شود، امّا این چه زندگی است؟!

الآن بعضی سر افطار حالا در جمله‌ی اخیر خواهم گفت، نمی‌خواهم زیاد حرف بزنم- افطار زن و بچّه را زهر می‌کنند، بله خبر دارم. می‌گوید این چه سفره‌ای است؟! زنی گفتند، یک چیزی اضافه می‌کردی، این چه غذایی است؟! حالا چیزهای دیگر هم است. خلاصه امام (علیه السّلام) متوجّه شد. شاید این‌طور باشد من به این غذای امیر المؤمنین خیلی خیره شدم، در منبر خود خطبه می‌خواند دنیا را تسخیر می‌کند، واقعاً همین‌طور است. خطبه‌های امیر المؤمنین دنیا را تسخیر کرده است. قبلاً گاهی وقت‌ها به شما گفتم، چیزهایی که نوشتند حالا اگر بشود این شب‌ها بیاورم برای شما بخوانم خوب است.

یک محقّق به نام محمّد ابوالفضل ابراهیم در مصر بوده است، فکر کنم مرحوم شده باشد. او خیلی زحمت‌کش بوده است، من نمی‌دانم به شما چه بگویم، باور بفرمایید بار دو شتر کتاب ایشان تا حالا تصحیح کرده است، چه تصحیحی! این نهج البلاغه‌ی ابن ابی الحدید چاپ سنگی بوده است، بعداً در مصر چاپ حروفی شد، آن‌ها را هم من دیدم، آن‌ها هم غلط داشت. ایشان یک چاپ ۲۰ جلدی از شرح نهج البلاغه کرده است که به روی آدم می‌خندد. من دیدم اوّل نهج البلاغه‌ها یک انشاء زیبایی به نام امیر المؤمنین می‌نویسند، دیدم چقدر زیبا است، نفهمیدم بعداً دیدم این انشاء برای محمّد ابوالفضل ابراهیم است، این انشاء شنیدنی است. حالا یک شب می‌‌آورم برای شما می‌خوانم، جدّاً شنیدن دارد که یک سنی مصری چه نوشته است.

خلاصه این آقا با این عظمت این زندگی را دارد. آقا دید من خیلی خیره شدم، تمثل فرمودند به یک یت شعر. شما را به خدا قسم می‌دهم برای همه‌ی عمر ما کافی است، عزیزان من این بیت شعر آویزه‌ی گوش ما باشد، حالا عربی هم نشد، نشد. فرمود: «عَلِّلِ النَّفْسَ بِالْقُنُوعِ وَ إِلَّا»[۱۱] این نفس را سرگرم کن با قانع شدن و الّا یعنی اگر این کار را نکنید چه می‌شود خیلی خطرناک است، این کار را نکنی «طَلَبَتْ‏ مِنْکَ فَوْقَ مَا یَکْفِیهَا» فوق کفایت را از تو می‌خواهد. من دیدم بعضی دور هم می‌نشینند، اسم خوراک‌ها را می‌برند، نخور هم نیستند، ولی آدم نباید این‌قدر شکمو باشد، یک مقدار به معارف فکر کنیم، بخورید اشکالی ندارد. «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ»[۱۲] از چیزهای پاکیزه بخورید «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» عمل صالح هم انجام بدهید، اشکال ندارد. امّا این افراط و تفریط‌ها باید حتماً این‌طور باشد، باید سفره حتماً این‌طور باشد؛ نه یک چیز بخور، خوب هم باشد، باید لذیذ هم باشد. البتّه در اسلام داریم مستحب است غذا لذیذ باشد.

مرحوم پدر من می‌گفت بعضی زن‌ها غذا را خراب می‌کنند، اگر شوهر اعتراض کند می‌گویند بخور ناشکری نکن، کفران نعمت نکند، نمی‌داند که این خانم کفران نعمت کرده است. چون کفران به معنای پرده کشیدن است. این برنج اعلا و روغن اعلا را آن‌قدر بد درست کرده است که جمال آن پوشیده شده و مرد نمی‌تواند بخورد. می‌گفت خواهر تو کفران نعمت کردی.

حتّی من شنیدم یک خانمی برای شوهر خود یک غذای خیلی خوبی درست می‌کرد، البتّه آن آدم بعداً الحمد لله اصلاح شد، شنیدم اعتراض کرده بود که چرا تو غذاهای آسان می‌پذیری؟ یعنی چرا سختی نمی‌کشی، چرا در آشپزخانه پوست تو کنده نمی‌شود؟! این‌ها خوب نیست.

جلوگیری از طغیان نفس

«وَ اعْلَمْ أَنَّکَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَکَ عَنْ کَثِیرٍ مِمَّا تُحِبُّ مَخَافَهَ مَکْرُوهٍ سَمَتْ بِکَ الْأَهْوَاءُ إِلَى کَثِیرٍ مِنَ الضَّرَرِ فَکُنْ لِنَفْسِکَ مَانِعاً رَادِعاً»[۱۳] این‌جا امیر المؤمنین می‌فرماید: نگذار نفس طغیان کند، امّا یک مورد را آقا دست گذاشته و مهم است. می‌گویند «أکرم الاطباء» پزشکان را احترام کن یک پزشکی را اسم می‌بری، می‌گویی او را هم احترام کن. «أکرم العلماء» دانشمندان را احترام کن امّا یکی را اسم می‌بری. می‌گوید علما را احترام کن، مطهری را هم احترام کن. عجب، علما را گفته بودیم پس چرا این را گفتند؟ می‌گویند به خاطر اهمّیّت او تخصیص به ذکر کرده است. علما را احترام کن، حاج شیخ عباس قمی را احترام کن، می‌خواهد بگوید تخصیص به ذکر است. این‌جا چیزهای مهم را یک وقت مجموعاً می‌گویند، ضمن مجموعه یک وقت تخصیص به ذکر می‌گویند.

این‌جا یک چیز عمومی می‌گوید «فَکُنْ لِنَفْسِکَ مَانِعاً رَادِعاً» از این خطرها برای نفس خود مانع باش، رادع باشد، امّا یک جا تخصیص به ذکر است، این در ماه رمضان خیلی به درد شما می‌خورد. چرا؟ برای این‌که اگر شما در این ماه رمضان افطار یا سحر در خانه اوقات تلخی راه بیندازی هیچ چیزی به شما نمی‌گویند، هر چه هم دارید از شما می‌گیرند.

می‌فرماید: «وَ لِنَزْوَتِکَ» نزوَه به این هجمه می‌گویند، دیدید آدم می‌خواهد به یک نفر هجمه کند، بلند می‌شود می‌گوید از جان من چه می‌خواهید به این نزوه می‌گویند. یک هجمه است. «وَ لِنَزْوَتِکَ عِنْدَ الْحَفِیظَهِ وَاقِماً قَامِعاً» چند لغت را تفسیر کنم. حفیظه یعنی غضب. می‌فرماید مواظب نفس خود باش، آن وقت مخصوصاً به هنگام غضب می‌گوید خیلی افسار نفس خود را بکش، مخصوصاً هنگام غضب.

طبیب نفوس عالمیان امیر المؤمنین فرمود: غضب کلید تمام بدی‌ها است. من دوست ندارم حرف‌های نارحت کننده بزنم. در تاریخ است که غضب کردن باعث آدم کشتن شده است، غضب کرد خود را کشت، غضب کرد مال را آتش زد، «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ»[۱۴] این‌ها را دست کم نگیرید.

می‌فرماید: «الحفیظ الغضب و غمه أی قهره» یعنی به هنگام غضب با قدرت قاهره جلوی نفس خود را بگیر، هیچ چیز نگو. به خدا آدم آن‌قدر بعداً خوشحال می‌شود، خدایا شکر که من آن شب چیزی نگفتم. امّا اگر بگویید یک فتنه راه بیفتد یک عمر می‌گویید کاش من آن شب ساکت می‌بودم، چرا گفتم؟! مدام کاش بگویید هیچ فایده‌ای ندارد.

إن‌شاء‌الله که خدای متعال ما را موفّق بدارد غصب نکنیم. در وقت‌های دیگر گفتیم اگر کسی از این ماه مبارک یک نور به آن ماه مبارک برسانید عاقبت شما به خیر می‌شود. در گذشته گفتم مثل این‌که بعضی رساندند یعنی در این ماه رمضان غضب را ترک کنید تا ماه رمضان آینده غضب نکنید معلوم می‌شود از این‌جا یک نوری به آن‌جا رسیده است. اگر در این ماه رمضان غیبت را ترک کنید تا آن ماه رمضان دیگر غیبت نکنید یک نور به آن‌جا بردید و وصل کردید. اگر بتوانید این کار را انجام بدهید عاقبت شما إن‌شاء‌الله خیر می‌شود.  

 

 


پی نوشت:

[۱]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۹۳٫

[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۴۷٫

[۳]– سوره‌ی انسان، آیه ۳٫

[۴]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۵۹۷٫

[۵]– الخصال، ج ‏۲، ص ۵۲۵٫

[۶]– سوره‌ی روم، آیه ۴۱٫

[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۴۷٫

[۸]–  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۱، ص ۱۴۳٫

[۹] – نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۴۷٫

[۱۰]–  شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۱۰، ص ۱۷٫

[۱۱]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ‏۲، ص ۹۸٫

[۱۲]– سوره ی مؤمنون، آیه ۵۱٫

[۱۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۴۷٫

[۱۴]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۳۰۳٫