«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری ‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۱]

امیدوارم پروردگار متعال، ایّام عزاداری امام حسین علیه السّلام را برای شما عزیزان و همه‌ی ما ذخیره‌ی آخرت قرار داده باشد و آمادگی بیشتر برای کسب نور، برای تسریع و تسهیل در سیر و سلوک و ارتقاء درجات و رفع کدورات باطنی قرار داده باشد.

عنوان بصری چه کسی بود؟

در خدمت شما، مسئله‌ی برنامه‌ی سیر و سلوکی که امام صادق علیه السّلام را به عنوان بصری ارائه فرمودند بیان می‌کردیم و در آن موضوع با هم انسی داشتیم. یک مرتبه آن را مرور می‌کنیم. فردی است به نام عنوان که کنیه‌ی او ابو عبدالله و اهل بصره است و ۹۴ سال از عمر او گذشته است و فردی جویا و دارای عطش معرفتی بوده است و در هر جایی که فکر کرده عالمی وجود دارد که می‌تواند از او بهره بگیرد به آن‌جا سر زده است و نهایتاً مدّت‌ها در جلسات و حلقه‌های درسی مالک حضور پیدا کرده است. همین مالک که یکی از ائمّه‌ی اربعه‌ی اهل سنّت است و خود مالک، شاگرد امام صادق علیه الصّلاه و السّلام است و کتابی هم دارد به نام موطّأ که خلیفه‌ی زمان خودش برای این‌که امام صادق علیه السّلام نفوذی پیدا نکند و اهل سنّت هم فقهی داشته باشند، همین کتاب را ملزم کرد که محور مسائل حقوقی و فقهی و نظامات آن‌ها باشد و این عنوان، مدّت‌ها با مالک مأنوس بود ولی بعد دید گویا این هم چنگی به دل نمی‌زند و ارضاء نشد. بالاخره امام صادق علیه السّلام را یافت و از حضرت صادق درخواست کرد: در این اواخر عمر، جرعه‌ای به کام ما بریز. ما عمری تشنه بودیم و به همه جا سراغ آب دویدیم و از دور فکر کردیم آب زلال است امّا وقتی نزدیک شدیم دیدیم سراب است. ما محتوایی کسب نکردیم، به ما ترحّم کنید، دری به روی ما باز کنید.

امام صادق علیه السّلام فرمودند: من فرصت ندارم، وقت من پر است و علاوه بر این‌که من فرصت ندارم، تحت نظر نیز هستم. رفت و آمد شما با من به صلاح شما نیست، حسّاس می‌شوند، شما را تعقیب می‌کنند، شما را بازداشت و اذیّت می‌کنند. سراغ همان کسانی که قبلاً با آن‌ها بودی برو. او آدم باهوشی بود. می‌گوید: من فهمیدم حضرت در من استعدادی نمی‌بیند.

پاداش جهد و تلاش در راه خدا

آقای بهجت اعلی الله مقامه سفره را باز نکرد. می‌فرمودند: کسانی که سراغ ما می‌آیند اهل عمل نیستند. به چند درصد از دانسته‌های خود عمل کرده‌اند که حالا می‌آیند تا ما مطلب جدیدی به آن‌ها بگوییم؟ و نوعاً هم افراد را با این حدیث هم از خودشان اجمالاً در آن وادی رد می‌کردند و هم در عین حال فرمول می‌دادند. می‌فرمودند پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»[۲] هر کسی به آن مقدار از معلوماتی که در مسیر بندگی به عنوان بنده‌ی خدا باید اجرا کند، دستورات مولای خود را می‌داند، اگر به این دستورات عمل کند، یک التزام عملی نسبت به احکام شرع در محدوده‌ی معلومات خود داشته باشد، «وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» آن چیزی که در کتاب و گفته‌ها نیست که علم وراثتی است نه علم دراستی…

شما یک سری علوم دارید که رساله‌های عملیه، در متون روایی، پای صحبت کارشناس‌ها این موارد را یاد می‌گیرید و در ذهنیت خود دارید. اگر شما این دستورات را پیاده کردید، خدا قول داده است یک سری علوم که ورای این حرف‌ها است، یعنی آن نور، آن جذبه، آن هدایت تکوینی، «وَرَّثَهُ اللَّهُ» خداوند چیزی را که او نمی‌داند به او ارث می‌دهد؛ یعنی آن چیزی که در ظاهر به دست نمی‌آید، علوم باطنی، معارف حقّه‌ی الهیه که در گنجینه‌های اسرار الهی است، خدا به او می‌دهد، عنایت می‌کند. حالا از چه طریقی؟ آن بحث دیگری است ولی این تضمینی است و خدای متعال در قرآن کریم هم وعده‌های روشنی داده است. یکی آیه‌ی «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۳] در این آیه خدا دو قول داده است: یکی این‌که اگر شما در این خطّی که ما نشان داده‌ایم با این آدرس آمدید، ما یک سری راه‌ها را که در آن آدرس وجود ندارد «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» درهای محبّت جدیدی را به سوی شما باز می‌کنیم، با ما به شکل دیگری پیوند می‌خورید. نه از یک جانب، ما درهای مختلف باز می‌کنیم و شما را از هر دری به خودمان وصل می‌کنیم. پنجره‌های زیادی برای شما باز می‌کنیم که با ما در ارتباط باشید، «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا».

وعده‌ی دومی که وعده‌ی بسیار بلندی است، خدا فرموده است: اگر شما آدم‌های خوبی بودید: «سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»، «مُحسِن» در قرآن تعریفی دارد ولی همین اصطلاح عرفی آن یعنی شما مسیء نباشید کار بد نکنید، حرف بد نزنید، نگاه بد نکنید، قدم بد برندارید، نیّت بد نداشته باشید، سوء ظن نداشته باشید، قلم شما بد کار نکند. اگر فکر شما و رفتار شما مسیء نبودید، کار بد انجام ندادید، «مُحسِن» بودید، تمام زندگی شما زیبا بود، خدا می‌پسندید. زیبا آن است که خدا بپسندد، اگر دیگران زیبا بدانند زیبا نیست. محسن کسی است که کار او کیفیتی دارد که خدا آن را می‌پسندد و چون خدا جمیل است، جمال را در سنخیت خود می‌بیند و می‌پسندد. کارهای خداپسند جمیل است، اگر شما در زندگی محسن بودید خدا شما را تنها نمی‌گذارد. «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»، هم «إنَّ» دارد، هم «لـ» تأکید دارد. این وعده کاملاً مطمئن است. می‌خواهد بگوید: به من اعتماد کنید. من پشتیبان شما خواهم بود. کسی را که خدا پشتیبان او باشد و با او دوست باشد هرگز نمی‌گذارد در گودال منجلاب گناه یا رذائل اخلاقی بیفتد. هرگز نمی‌گذارد او ذلیل بشود، خدا عزّت و آبروی او را حفظ می‌کند، خدا آرامش دل او را حفظ می‌کند «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ».

انواع تقوا در این زمینه دو آیه‌ی دیگر هم خدمت شما عرضه می‌دارم و بعد به ادامه‌ی حدیث می‌پردازیم. خداوند در یک آیه فرمود: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»[۴] شما تقوای الهی داشته باشید. تقوای الهی «اتَّقُوا اللَّهَ» با «اتَّقُوا النَّارَ»[۵] و «اتَّقُوا فِتْنَهً»[۶] فرق دارد. آدم باید مواظب باشد که گرفتار فتنه نشود، هم فتنه‌ی درونی و هم فتنه‌ی بیرونی. در این جهت خدای متعال از ما خواسته است: پیشگیری کنید تا مبتلا به فتنه نشوید، «اتَّقُوا فِتْنَهً» چون اگر مراقب باشید و آتش فتنه روشن شد، همه را می‌سوزاند. اجازه ندهید که به هم بریزید. اگر به هم ریختید، دیگر مشکلات، قابل کنترل نخواهند بود. نگذارید آن روز پیش بیاید، «اتَّقُوا فِتْنَهً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً».

یک تقوا هم تقوا از آتش جهنّم است. امام علیه السّلام فرمود: به مقداری که طاقت سوختن دارید گناه کنید! یک مقدار فکر کنید. ما چقدر می‌توانیم بسوزیم؟ آن مقدار که می‌توانی بسوزی عیبی ندارد، گناه کن. آدم برای خودش دلسوز باشد، «اتَّقُوا النَّارَ» اگر عاقبت هر کاری که برای شما پیش آمد را بسنجید و ببینی کارشناس گفته نتیجه‌ی این کار آتش جهنّم است آیا باز هم این کار را انجام می‌دهید؟ انجام نمی‌دهید. پس فکر کنید مبادا کارهای شما، شما را در مسیر جهنّم قرار دهد و بعد دیگر راه نجاتی نداشته باشید، «اتَّقُوا النَّارَ».

ولی «اتَّقُوا اللَّهَ» خیلی تکرار شده است، هم در قرآن و هم در کلمات حضرت امیر علیه السّلام در نهج البلاغه و هم در روایات پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه علیهم السّلام، الی ماشاءالله به ما گفته‌اند: «اتَّقُوا اللَّهَ». یعنی اگر جهنمی هم نبود، فتنه‌ای هم نبود شما مالک ندارید، شما رها شده‌اید؟ یعنی کسی شما را خلق نکرده است؟ آیا او شما را رها کرده و ناظر بر شما نیست؟ اگر شما نگرانی نداشته باشید که پدرتان شما را از اموال خود محروم کند، از مزایایی که دارد به شما ندهد، یعنی پدر حقّی به گردن شما ندارد؟ آیا نباید حریم او را حفظ کنید؟ حالا این‌که یک نمونه‌ی ساده بود. خدا، که ما همیشه در چنگ قدرت خدا هستیم و همیشه بر سر سفره‌ی نعمت او هستیم. او هیچ وقت محبّت خود را از شما دریغ نمی‌دارد. کسی که دائماً به شما خوبی می‌کند، آیا شما نباید ملاحظه‌ی او را بکنید؟ «اتَّقُوا اللَّهَ».

حریم الله را حفظ کنید، الله شما است، مألوه شما است، معبود شما است، دلبر شما است. چرا عشق خود را می‌رنجانید. او الله است، همه‌ی عالم واله و حیران او است. «اتَّقُوا اللَّهَ» از الله حریم بگیرید، غرق خدا را در هم نشکنید. اگر تقوا داشتی و «وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»[۷] شما خدا را رعایت کنید. در زندگی برای خدا حسابی باز کنید و با خدا زندگی کنید، خدا معلّم شما می‌شود. تعلیم الهی به عبارات و مفاهیم نیست بلکه یک شرح صدری به شما می‌دهد، یک جذبه‌های عرشی به شما می‌دهد، یک اسراری را در سویدای قلب شما از اسماء حسنای خود قرار می‌دهد که شما جزء روشنان عالم می‌شوید.

شب مردان خدا روز جهان افروز است        روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست.

شما دیگری شبی نخواهید داشت. همه‌ی روزگار شما، نور خواهد بود، نورانی می‌شوید، «اتَّقُوا اللَّهَ» و «وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ». آیه‌ی سوم را هم خدمت شما تقدیم می‌دارم. فرمود: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»[۸] این بصیرت است. شما در جوها گرفتار جو نمی‌شوید، جوها در شما تأثیر نمی‌گذارد؛ جوّ سیاسی، جوّ اجتماعی، جوّ تبلیغاتی، جوّ رسانه‌ای… این موارد شما را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد، «یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ »[۹] این طوفان‌ها و بادهای تندی که در شرایط خاصّی جامعه به یک جوّ مخصوص مبتلا می‌شود، شما هرگز اسیر جو نمی‌شوید، شما راه خودتان را می‌بینید. حضرت زهرا سلام الله علیها با وضع رقّت‌باری به درِ خانه‌ی مهاجر و انصار می‌رفت. می‌گفت: چرا سکوت کرده‌اید و علی خانه‌نشین شد؟ می‌گفتند: بی‌بی، چرا زودتر نگفتید؟ می‌فرمود: مگر غدیر برای شما عذری باقی گذاشته بود؟! با وجود مسئله‌ی غدیر، نیازی دیده نمی‌شد که ما زودتر به درِ خانه‌ی شما بیاییم و بگوییم چرا این کار را انجام دادید؟ با این‌که فضای عمومی مدینه به نفع دیگران بود ولی سلمان و ابی‌ذر دست از علی علیه السّلام بر نداشتند، مقداد دست برنداشت. آن‌ها تسلیم جو نبودند. خدا به اشخاص فرقانی می‌دهد که با فشارهای فضای سیاسی، فضای رسانه‌ای، فضای پولی و اقتصادی… گاهی فقر را آن‌چنان کابوس می‌کنند و آن‌چنان فقیر جلوه می‌دهند که آدم تصوّر می‌کند از گرسنگی می‌میرد، تسلیم می‌شود و بعد معلوم می‌شود این‌قدر هم گرسنه نبوده است. این‌ها فرقان می‌خواهد، این‌ها بصیرت می‌خواهد، «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»[۱۰] خدا فرقان قرار می‌دهد، به انسان بصیرت می‌دهد. حالا امام صادق علیه الصّلاه و السّلام بعد از این‌که عنوان از محضر امام علیه السّلام در قدم اوّل پذیرش نشد ولی دست بر نداشت.

تلاش خستگی‌ناپذیر در راه علم

مرحوم آیت الله خوشوقت از علّامه طباطبایی نقل می‌کردند که هم مفسّر بود، چه مفسّر! فیلسوف بود، چه فیلسوفی! و هم ریاضیدان بود چه ریاضیدانی! هم فقیه بود، فأیَّ فقیه! هم مربّی بود، مزکّی بود، وجود او اکسیر بود، بعضی‌ها را ساخت و به مقصد رسانید و هم عارف بود. آقا خوشوقت نقل می‌کرد که آقای طباطبایی می‌گفت: وقتی من به نجف رفتم اوّل به امیر المؤمنین علیه السّلام پناه بردم و گفتم: یا علی، نقد جوانی را آورده‌ام و به شما می‌سپارم، آمده‌ام که به جایی برسم. من کسی را نمی‌شناسم، برنامه‌ای هم بلد نیستم، شما به من برنامه بدهید. این توسّل را کردم و به خانه‌ای که گرفته بودیم برگشتم. هنوز اساس‌مان را باز نکرده بودیم. اوّل رفتم دامن علی علیه السّلام را گرفتم و برگشتم که ببینیم باید چه کنیم؟ دیدم در زده شد. رفتم در را باز کردم و دیدم جمال السّالکین، علّامه بی‌بدیل، میرزا علی آقا قاضی است. من به ایشان خبر نداده بودم. او آمد و با لهجه‌ی ترکی گفت: ام اوغلو، پسرم من در مسجد کوفه حجره دارم، به آن‌جا بیا من به شما درس می‌دهم. همان قدم اوّل هم گفت: برای درس آمده‌ای ولی درس برای تهذیب است، از اوّل حواس تو جمع باشد که آدم ملّا بشود، دانشمند بشود امّا معرفت نداشته باشد، ایمان شخص ضعیف باشد، خسارت است. تزکیه، مهم‌تر از تعلیم است. تو آمده‌ای خودسازی کنی، نیامدی درس بخوانی، آمدی آدم بشوی. این را به ما گفت و با ما وعده گذاشت و من هم فردا طبق قرار سراغ او رفتم و دیدم نیستند. پس فردا رفتم، دیدم یک ساعت با تأخیر آمد، چند روز بعد رفتم دیدم خیلی راه نمی‌دهد. امّا من خسته نشدم، از این بی‌مهری خسته نشدم و ایشان هر چقدر ناز کرد، ما خریدار ناز او بودیم. بعد که دید من عطش دارم، فرمود این کتاب را بست و کتاب دیگری را برای من باز کرد. «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ»[۱۱] این کتاب جان را برای ما باز کرد و ما را با جان جان آشنا کرد. بعضی‌ها کتاب بیرون را می‌خوانند ولی از کتاب درون خودشان حتّی الفبایی را بلد نیستند. کم نیستند اشخاصی که طبیعت را شناختند، ویروس را می‌شناسند، ذرّات خاک را تجزیه می‌کنند، آب را تجزیه می‌کنند، موادّ آن را می‌شناسند، ستاره‌ها را رصد می‌کنند ولی از درون خود کوچکترین اطّلاعی هم ندارند. تصوّر می‌کنند خود ایشان هم حیوانی هستند که تنها در حدّ همین گوشت و پوست و عروق و خون و… همین هستیم. من چه کسی هستم؟ یک بار حاضر نشده بفهمد که خودش چه کسی است؟ خدا چه نعمت‌هایی به او داده است؟ آقا میرزا علی قاضی اوّل آقای طباطبایی را تست کرده بود. دیده بود که او دست بردار نیست.

حضرت صادق علیه السّلام وقتی عنوان را رد کرد در واقع برای او ناز کرد تا ببیند چقدر ناز می‌کشد؟ آیا با یک اخم می‌رود و دیگر نمی‌آید یا نه خریدار است، می‌داند سرمایه این‌جا است و جای دیگر خبری نیست، کجا برود؟ گاهی آدم را دور می‌کنند تا ببینند آیا با دور کردن، دست بر می‌دارد؟ معلوم می‌شود این شخص دنبال خودش بوده، دنبال ما که نبوده است. امّا اگر دیدند عطش دارد، به او می‌دهند (آب کم جو تشنگی آور به دست) اگر تشنه باشی خدا می‌داند، خدا بنا ندارد کسی را تشنه بگذارد. خدا اجلّ از این است که به کسی تقاضا بدهد، خود خدا تقاضا بدهد، عطش بدهد ولی خدا عرضه را… برایش پیش‌بینی نکرده به او تقاضا… این‌که ظلم است. خدا که ظالم نیست، خدا به کسی عطش بدهد، نیاز بدهد، تقاضا بدهد ولی عرضه‌ی آن را در برنامه نیاورده باشد، این محال است، از خدا محال است، خدا رئوف است، خدا حکیم است، همه چیز خدا روی حساب است.

عنوان می‌گوید: من رفتم و در خانه نشستم و از این اخمی که از امام صادق علیه السّلام دریافت کردم خانه‌نشین شدم امّا دیدم دیگر در خانه هم نمی‌توانم قرار بگیرم لذا کنار قبر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رفتم و آن‌جا دو رکعت نماز خواندم و از خدای متعال به این عبارت مناجات کردم: «یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ»[۱۲] ای الله، ای الله، از تو یک درخواست دارم و آن این است که من سراغ امام جعفر علیه السّلام رفتم ولی دیدم در دل او جایی برای من ندارد. تو جایی در آن‌جا برای من پیدا کن که من هم در دل او جای بگیرم و من را هم بپذیرد و از علم او آنچه من را به مقصد می‌رساند توشه می‌خواهم. علمی که توشه باشد و من را به مقصد برساند، از آن به من چیزی نصیب کن. این نماز را خواندم و درِ خانه‌ی امام صادق علیه السّلام رفتم. این بار گفتند: (درآ، درآ عراقی) قبلاً می‌گفتم:

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند         که تو در برون چه کردی به درون خانه آیی؟!

ولی این مرتبه گفتند: (درآ، درآ عراقی که تو خاص از آن مایی) خدمت امام صادق علیه السّلام رفتم و با آن مقدّماتی که در سال گذشته بحمد الله جلسات ما با آن صحبت‌ها نورانی بود، تا این‌که به این‌جا رسید که حضرت صادق علیه السّلام با آن مقدّماتی که برای آمادگی من به من ارائه فرمودند، فرمودند: من به تو نُه چیز را سفارش می‌کنم و این هم برای تو است و هم برای کسی که «مریدی الطّریق» طالب راه است، می‌خواهد سیر و سلوک کند و برسد. سه مورد از این نُه مورد مربوط به ریاضت است؛ یعنی خودسازی، خودسازی درونی، سه مورد آن مربوط به حلم است و سه مورد هم مربوط به امر دیگری است، نُه مورد.

دو نکته از آن مواردی که مربوط به ریاضت بود را خدمت شما توضیح داده بودیم؛ یکی از آن موارد این بود که تا زمانی که اشتها پیدا نکردی، سراغ غذا نرو. یک تبصره بر این مورد زده‌اند که مراد از این اشتها، گاهی اشتهای کاذب است، خیلی چیزها را با تلقین برای شما به صورت نیاز جلوه می‌دهند ولی نیاز شما نیست. اگر واقعاً نسبت به چیزی جوع نداشته باشی، نسبت به آن گرسنه نباشی سراغ آن نرو؛ یعنی تا زمانی که متقاضی چیزی نباشی آن را بر خود تحمیل نکن. به هر جا می‌خواهی برسی باید کشش آن را داشته باشی. انسان در هیچ رشته‌ی تخصّصی که به خود تحمیل کند موفّق نیست. باید عطش باشد، باید زمینه باشد، باید استعداد باشد، اگر انسان چیزی را به خود تحمیل کند، استعداد خود را کور می‌کند. در معنویت، خوراک‌های معنوی هم همین‌طور هستند. هر کسی عارف باشد به صلاح او نیست، بی‌دین می‌شود چون کشش آن را نداشت و واقعاً عطش خدا را نداشت، دنبال شهود و کرامت بود، به این مسیر رفت و یک حقّه‌باز شد. حالا چند نفر را اطراف خود جمع می‌کند و چند کار فوق العاده انجام می‌دهد یا ذهن شخص را می‌خواند و به او می‌گوید و بعد چه سوء استفاده‌هایی از او می‌کند! این انسان عطش خدا را نداشته است. او دنبال چیز دیگری بود، رفت این مسائل را یاد گرفت و به زیان او تمام شد، ای کاش نرفته بود!

توصیه‌های امام صادق علیه السّلام در راه پرورش نفس

اوّلین شرط این است که انسان، زمینه داشته باشد، عطش داشته باشد. تا زمانی که جوع نباشد، غذا نخورید. بعد هم فرمود: قبل از سیر شدن دست از غذا بردارید؛ یعنی هیچ وقت «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»[۱۳] هیچ وقت خودتان را بی‌نیاز نکنید. آدم که خود را بی‌نیاز ببیند طغیان می‌کند. در حدّی که نیاز بدن شما، انرژی بدن شما تأمین بشود غذا بخورید ولی کامجو نباشید، لذّت‌جو نباشد که چون غذا لذّت‌بخش است بخورید. همیشه یک مقدار را خالی بگذارید که پر نشوید. آدم با این‌که پر بشود سر از غرائز در می‌آورد و طغیان می‌کند ولی همیشه این نیاز درونی برای شما نعمت است. وقتی آدم نیاز نداشته باشد، پویایی ندارد، حرکت ندارد. منشأ و حرکت، فقر و نیاز آدم است. این فقر را از خودتان دور نکنید. غذا می‌خورید، هر کاری می‌کنید یک مقدار خالی بگذارید، پر نشود. این قدم اوّل بود که حضرت صادق فرمود.

قدم دوم این بود که فرمودند: وقتی می‌خواهی چیزی بخوری حالا خوراک ظاهری باشد یا خوراک معنوی باشد، حیف است که دانشجو بدون یاد خدا، بدون وضو سر کلاس بنشیند، باید انگیزه‌ی شما خدا باشد. اگر (انگیزه‌ی شما) خدا است، از خدا باشید، به سوی خدا باشید. آقای بهجت ما، سلام خدا بر ایشان باد فرمودند: آمدیم طیّ منازل کنیم، «مِن حرمٍ إلی حرم». شما هر قدمی که برمی‌دارید، گویا از حرمی بیرون آمده‌اید و در یک حرم جدید وارد می‌شوید. این حرم‌ها، حرم‌های یار شما است. خدا هزار و یک میدان دارد، هزار و یک خیمه دارد، شما باید سرگردان این خیمه‌ها باشید تا به فتح الفتوح که رسیدن به اسم اعظم است برسید. حالا که زندگی شما، درس خواندن شما، اقتصاد شما، غذا خوردن شما، ازدواج شما همه (در جهت) راضی کردن خدا است، طیّ منازل است، شما در هر قدم باید یک گام به خدا نزدیک بشوید. باید تمام کارهای خود را با این مسیر هماهنگ کنید و هدفدار به سوی آن قلّه در حرکت باشید. بنابراین بدون اسم خدا دست به طعام و سفره نبرید. «سَمِّ اللَّهَ»[۱۴] بسم الله بگو.

هر امر مهمّی و همه‌ی امور در زندگی برای انسان مهم است، این جزء فرهنگ‌سازی‌های دین است. شما هیچ چیزی را در زندگی شوخی نگیرید. فکر نکنید غذا خوردن مهم نیست، آدم غذایی می‌خورد، مهم نیست. آقای طباطبایی اعلی الله مقامه می‌فرمودند: شما انگشت خود را این‌طور می‌کنید (اشاره) نیّت شما خدا بود، با هدفی انگشت خود را تکان دادید، این موج، نور دارد و در تمام عالم این نور سرایت می‌کند. کدام موج است که انعکاس آن در تمام عالم نرسد؟ شما یک جایی از دریا را تکان می‌دهید موج آن در تمام دریا انعکاس پیدا می‌کند. انسان، جزئی از دریای بیکران مخلوقات است. وقتی انگشت شما تکان می‌خورد در کلّ عالم انعکاس دارد. اگر این تکان با انگیزه‌ی الهی باشد، نور در عالم منعکس می‌شود امّا اگر با نیّت بد باشد، در مجموعه‌ی عالم اثر بد می‌گذارد.

چرا فرمود اگر شما ایمان و تقوا داشتید درِ برکات عالم را برای شما باز می‌کردیم؟ قرآن می‌گوید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[۱۵] هم از زمین برای شما برکت می‌جوشید و هم از آسمان برای شما می‌بارید. ما آسمان و زمین را در خدمت شما قرار می‌دادیم و زندگی شما برکت پیدا می‌کرد. شما چه نیازی به بیگانه دارید؟ چرا نگران هستید که بیگانگان در به روی شما ببندند؟ چرا درِ خانه‌ی خدا را بستید و درِ خانه‌ی دیگران را می‌کوبید؟ «… وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ‏ …»[۱۶].

این زندگی ما، زندگی فردی نیست. زندگی الهی ما در زندگی سیاسی ما عزّت‌ساز می‌شود. مناعت طبع، بی‌نیازی از دشمن. چرا خود را وابسته می‌کنید که اگر او نباشد شما تصوّر می‌کنید که می‌افتید؟! این‌طور نیست، شما ظرفیت دارید (این دهن بستی دهانی باز شد) شما دهانه‌ی جهنّم را ببندید، «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» ما از آسمان بر سر شما می‌ریزیم و از زمین برای شما می‌جوشانیم. چرا می‌خواهید وابسته باشید؟ چرا نمی‌خواهید وارسته باشید؟

از شما جوان‌های مؤمن فرهیخته توقّع است که همه چیز را دقیق ببینید و گرفتار جو نشوید. همین قراردادها را ببینید. ببینید آیا این شعارهایی که وزیر امور خارجه‌ی آمریکا می‌گوید، مبادا راست می‌گوید؟! محتوا را ببینید، مبادا راست می‌گوید؟ و اگر اشتباهاتی در بعضی از ما باشد که تذکّر وظیفه‌ی اوّل است که خود انسان اوّل باید بفهمد به کجا می‌رود و بعد هم جرأت داشته باشد و بگوید این کار اشتباه است. چه عیبی دارد؟

-‌ خودشان می‌خواهند، به گردن حکمت می‌اندازند، خودشان می‌خواهند عیّاشی کنند، زیاده‌خواهی کنند، می‌گویند حکمت

-‌ پناه به خدا می‌بریم. مسئله‌ی دومی که امام صادق علیه الصّلاه و السّلام به عنوان بصری توصیه فرمودند، فرمودند: هر کاری انجام می‌دهی با انگیزه‌ی خدایی انجام بده و این را هم به زبان بیاور، این «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» گفتن، یعنی از تو شروع می‌کنم، من متعلّق به تو هستم، در هیچ چیزی از تو غافل نیستم و از تو کمک می‌خواهم که این کار با نیّتی باشد که انعکاس آن در عالم، انعکاس نور باشد نه انعکاس نکبت و ظلمت. «سَمِّ اللَّهَ» در هر غذایی چه روحی، چه جسمی- نام خدا را ببر، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» بگو.

مسئله‌ی سوم: «وَ کُلْ حَلالاً». «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ»[۱۷] انسان باید در طعام خود دقّت کند. در این جهت یک حدیث هم خدمت شما اضافه می‌کنم و تقدیم می‌دارم و توضیح این برنامه، نقش خوراک روحی، یعنی دریافت‌ها و واردات انسان است، این‌که آدم از چه کسی بگیرد، چه چیزی بگیرد؟ موادّ غذایی را از کجا تهیه کنیم؟ چگونه از آن استفاده کنیم؟ اگر بنا است که موادّ علمی خود را از دشمن بگیریم، چگونه می‌توانیم از عوارض آن، خودمان را حفاظت کنیم؟ این‌ها می‌تواند مسائل سرنوشت‌ساز در زندگی یک جامعه باشد.

ابو بصیر می‌گوید: من در محضر امام صادق علیه السّلام بودم. ما در تاریخ چند ابو بصیر داریم که همه‌ی آن‌ها افراد برجسته‌ای هستند و در مکتب امام صادق علیه السّلام هستند. در جای خودش شیرین است که انسان حالات این‌ها را بداند. ابو بصیر می‌گوید: در خدمت امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی وارد شد و عرضه داشت: یا بن رسول الله، من آدم ناتوانی هستم، خیلی دوست دارم روزه‌های مستحبّی از من ترک نشود، همیشه نوافل را بخوانم، کارهای خیر را انجام بدهم ولی کشش و توان انجام این کار را ندارم لکن همین‌قدر خدمت شما می‌توانم با اطمینان عرض کنم که من حرام نمی‌خورم، من از گناهان جنسی پرهیز می‌کنم ولی توفیقات من زیاد نیست، مستحبّات زیادی انجام نمی‌دهم. امام صادق علیه السّلام فرمودند: «أَیُّ الِاجْتِهَادِ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّهِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ؟»[۱۸] کدام جهاد، کدام جبهه، کدام رزم، کدام مصاف، کدام میدان افضل از جهاد در این دو عرصه است؟ یکی در مسئله‌ی کنترل شکم از واردات حرام و دوم کنترل دامن. اگر شما در این دو جبهه پیروزی کسب کردید، شما پیروز هستید. حرام نخورید، در مسائل جنسی هم عفّت و غیرت خود را حفظ کنید. اگر شما در این دو عرصه پرچمدار بودید، پرچم پیروزی شما در مسائل اقتصادی (بالا خواهد بود) چون حرام برکت را می‌برد، حلال برکت می‌آورد، «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً»[۱۹] اگر آدم حرام نخورد، عمل صالح نصیب او می‌شود، عمل صالح، مثمر است، میوه می‌آورد، اقتصاد انسان برکت می‌کند و همه‌ی زندگی انسان پربرکت می‌شود.

مظلومیت اهل بیت امام حسین علیهم السّلام در اسارت

ایّام، ایّام اسارت آل الله است و آن‌ها در مسیر شام هستند. از کوفه آل الله را با وضعیت بسیار رقّت‌باری… دختران پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ناموس امیر المؤمنین علیه السّلام چهل منزل گرفتار دست پلید یک عدّه جنایتکار و خونخوار و بی‌رحم قرار گرفته‌اند. حضرت زینب سلام الله علیها هم مجهّز به علم لدّنّی و قدرت لدنّی بود. حفظ شرف و آبرو کرد در آن‌جا که مایه‌ی سرافکندگی می‌شد وقتی این مردهای نامرد می‌خواستند به بهانه‌ی سوار کردن دخترها و بانوان بیایند و دست به سوی لباس آن‌ها دراز کنند حضرت زینب سلام الله علیها مثل شیر می‌غرّید، حضرت زینب چنان نهیبی زد و گفت: هیچ کسی جلو نیاید، خود من قادر هستم و همه‌ی آن‌ها را سوار می‌کنم. حضرت تصرّف الهی کرد و آن‌ها خشکشان می‌زد ولی در شام برای آن‌ها بسیار سخت گذشت.

سهل ساعدی به شام آمد و دید آذین‌بندی و چراغانی کرده‌اند گفت: چه خبر است؟ فردی گفت: نمی‌دانم چرا آسمان‌ها نمی‌ریزند؟ چرا زمین نمی‌لرزد؟! گفت: مگر چه اتّفاقی افتاده است؟ گفت: پسر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را سر بریده‌اند و برای این قتل و جنایت جشن گرفته‌اند، همسر و فرزند او را به عنوان اسیر می‌آورند و این آذین‌بندی‌های به خاطر این جنایات و رذالت‌ها است. سهل می‌گوید: من حسّاس شدم و گفتم بروم خدمت آن‌ها برسم و ببینم آیا می‌توانم خدمتی کنم؟ آمدم جلوی کجاوه‌ی حضرت سجّاد علیه السّلام و سلام گفتم. حضرت در این شهری که از صبح تا آن وقت ساعت‌ها سنگ خورده و ناسزا شنیده و اهانت تحمّل کرده است، دید شخصی به او سلام گفت. حضرت فرمودند: شما چه کسی هستید؟ عرضه داشت: آقا من سهل ساعدی از صحابه‌ی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستم. افتخار می‌کنم که نوکر شما خاندان باشم. وقتی حضرت در او ایمان و اعتقادی دید فرمود: ای سهل، آیا پولی پیش خود داری؟ عرض کرد: یا بن رسول الله، پول برای شما چه کاربردی دارد؟! دستان شما بسته است و خودتان اسیر هستید! فرمود: اگر پول داری من از تو تقاضا می‌کنم ببر به این نیزه‌دارها پول بده و بگو این سرهای بریده را جلوتر ببرند. چشم مردم از دور و نزدیک به این سرها می‌افتد و هجوم می‌برند و این بانوان پرده‌نشین مورد آزار این اراذل قرار می‌گیرند، چشم آن‌ها مسموم است.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ». 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۰، ص ۱۲۸٫

[۳]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۸۲٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۴؛ سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۱٫

[۶]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۵٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۸۲٫

[۸]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۹٫

[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۶٫

[۱۰]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۹٫

[۱۱]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۱، ص ۲۲۵٫

[۱۳]– سوره‌ی انسان، آیات ۶ و ۷٫

[۱۴]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏ ۵، ص ۲۲۲٫

[۱۵]– سوره‌ی اعراف، آیه ۹۶٫

[۱۶]– سوره‌ی طلاق، آیات ۲ و ۳٫

[۱۷]– سوره‌ی عبس، آیه ۲۴٫

[۱۸]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۲، ص ۷۹٫

[۱۹]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۵۱٫