«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

ابتدا ایّام ولادت پربرکت رحمه للعالمین، سالار انبیاء، حضرت محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم و میلاد مسعود بنیانگذار حوزه و دانشگاه، کشّاف حقایق، امام به حق ناطق، حضرت جعفر صادق علیه الصّلاه و السّلام را به امام زمان عجّل الله فرجه و به شما پاکدلان و فرهیختگان تبریک عرض می‌کنم.

مثل جلسه‌ی گذشته، این دعا را با هم می‌خوانیم، شما هم به قصد دعا بخوانید شاید إن‌شاءالله مستجاب بشود، خدا عاقبت به خیری ما را امروز امضا کند.

«یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ، وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ، وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَهٍ. فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَهٍ لَا تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَهٌ، وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَهٌ، حَتَّى یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَهٍ خَالِیَهٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا، وَ یَتَوَلَّى کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا، وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا، وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَیْنَا کَتَبَهُ أَعْمَالِنَا تَوْبَهً مَقْبُولَهً لَا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَ لَا مَعْصِیَهٍ اقْتَرَفْنَاهَا. وَ لَا تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِکَ. إِنَّکَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاکَ، وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاکَ».[۱]

طلب توفیق شکرگزاری به درگاه خدا

این نکته که امام سجّاد، زین العابدین علیه السّلام در این فراز از دعا می‌گویند: خدایا، من که تو را ستودم. تو کسی هستی که ذکر تو، شرف برای ذاکر است و شکر تو فوض برای شاکر است، طاعت تو نجات مطیعه است و بعد هم این مسئله را از تو درخواست کردم، خواستم که قلب من برای غیر تو جایی نداشته باشد، زبان من همواره سپاسگزار نعمت‌های تو باشد، جوارح من افتخار داشته باشد که همواره فرمانبر تو باشد. یک نکته هم باقی مانده بود و آن، اوقات فراقت من بود. آن هم درخواست کردم که من از اوقات فراغت خود نشوم، فراغت من برای من زوال نباشد، وزر نباشد، گرفتار وسوسه‌های در اوقات بیکاری نباشم. این‌ها مقدّمه‌ی این بود که یک روزی هست که ملائکه‌ی حسنات و ملائکه‌ی سیّئات، بنا است از من جدا بشوند. در آن لحظه‌ای که کتّاب سیّئات که تیم حفاظتی من بودند، مأمورین اطّلاعاتی بودند، در درون و بیرون من چشم گذاشته بودند تا ببینند من در کجا خلاف می‌کنم، کجا مسیر را به اشتباه می‌روم؟ کجا می‌لغزم؟ این‌ها در عمری کنار من بودند، با من بودند، در درون من بودند، در بیرون من بودند، دائماً فکر و احساسات و تمایلات و نیّات و انگیزه‌ها و اندیشه‌ها و کارهای من را رصد می‌کردند و دائماً زیر نظر گرفته بودند تا از من نکته‌ای، نقطه ضعفی، لغزشی کتابت کنند، ثبت کنند، تلقّی کنند.

خدای من، اگر این چهار چیز را به من داده باشی، وقتی این‌ها می‌روند از من نقطه ضعفی به همراه نمی‌برند. من از تو این را می‌خواهم که وقتی کتّاب سیّئات از من جدا می‌شوند، صحیفه‌ی سیّئات من، پرونده‌ی جرم من، خالی از جرم باشد و آن‌ها از من چیزی پیدا نکرده باشند که بر سر من بخورد و مایه‌ی بدبختی برای من بشود. امّا کتّاب سیّئات، این‌ها وقتی متولّی می‌شوند یعنی از من، تولّی می‌رود. کتّاب حسنات من، سرافراز باشند، خوشحال باشند، مسرور باشند که ما هیچ وقت این‌ها را چشم به راه نگذاشتیم و همیشه کارهایی انجام داده‌ایم که این‌ها همیشه از من خوب نوشته‌اند، همیشه دوستی آن‌ها با ما افتخارآمیز بوده و ما آن‌ها را سرافراز کردیم، آن‌ها دارند سربلند می‌روند و می‌گویند چه دوست خوبی داشتیم، همه‌ی کارهای او خوب بود، نیّت او خوب بود، میل او به خوبی‌ها بود، همه‌ی کارهای او جالب بود، خدا پسند بود.

چگونگی حضور ملائک حسنات و سیّئات در وجود انسان

می‌خواستم نکاتی در ارتباط با ملائکه‌ی حسنات و سیّئات، این‌طور که در قرآن شریف، آیاتی راجع به ملائکه آمده که کم هم نیست، اگر انسان جمع کند، یک اصل مشبعی راجع به حضور ملائکه‌ی الهی در پیش ما است. لکن باید توجّه داشت ملائکه مثل مأمورین حفاظتی و مأمورین حراستی نیستند. مأمور حراست به خانه‌ی شخص می‌رود، مأمور حراست، کنار ما است، مأمور حراست اگر مجاز باشد شنود می‌کند. مأمور حراست با بُعد فیزیکی، با ظواهر ما کار دارد. از نقشه‌ها و طرح‌های ما راهی به درون ما ندارد، کارهای ما را در ظاهر بررسی می‌کند.

امّا ملائکه و شیاطین، در وجود ما نفوذ دارند؛ بر حسب روایات، بر حسب آیات قرآن کریم، شیطان در فکر ما، در دل ما راه پیدا می‌کند. شیطان گاهی قلب بشر را برای خود پایگاه قرار می‌دهد. همین‌طور که شیطان بزرگ در بحرین، پایگاه دریایی دارد، یعنی انگلیس و شیطان بزرگ در افغانستان، پایگاه‌های مختلف نظامی دارد، شیطان در کشور جان ما می‌تواند پایگاه داشته باشد. لذا ما وقتی که نماز می‌خوانیم سراغ ما می‌آید و می‌گوید: کسانی که کنار تو هستند دارند تو را نگاه می‌کنند، خوب قرائت کن، رکوع جالبی داشته باش… شیطان، آدم را در کارهای خوبش بدبخت می‌کند. حالا اشخاصی را به ابتذال و هرزگی و حرامخوری و… وادار می‌کند که هیچ، وقتی دل ما را تسخیر کرده باشد، کارهایی که بنا است ما با آن کارها به بهشت برویم را جهنّم ما قرار می‌دهد، «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ‏ * الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ»[۲] یک نماز ریایی به خیال خودش نماز خوبی هم خوانده است. خبر ندارد که بدبخت یک نماز هم ندارد، همه‌ی نمازهای او خراب بوده است. شیطان در درون ما ظاهرسازی می‌کند، تجلیل می‌کند، یک نماز زیبا، یک احسان خوب، یک خدمت خوب، یک تلاوت خوب، امّا در باطن، آن کسی که نشسته بود و ما را وادار به انجام این کارها کرد، شیطان بود، او در باطن ما حضور داشت.

ملک هم در سراسر وجود ما حضور عینی دارد؛ یعنی ملائکه الله هر فکری که شما داشته باشید قبل از آن‌که این فکر را بر زبان بیاور و به قلم بیاورید، او فکر شما را در وجود خود، با وجود خود در فکر ما، احاطه دارد. وقتی آدم انگیزه پیدا می‌کند، آن فکر به شوق تبدیل می‌شود، به انگیزه تبدیل می‌شود. ملک در انگیزه‌ی ما حضور دارد، آن‌جا خودش وجود دارد و چه بسا این کتابی که روز قیامت آدم می‌خواند، وجود خود ملک است. این مأمور الهی، ثبتش در یک صحیفه‌ی جدای از خودش اگر هم باشد وجود خودش هم صحیفه‌ی الهی است، در وجود خودش دارد، تلقّی کرده و آنچه ما فکر کردیم، آنچه ما نیّت کردیم این ملک در آن‌جا حضور دارد و این‌ها را در وجود خودش دارد. تمام کارهای ما در وجود ملکی است که در عمق وجود ما نفوذ داشته است. هیچ جا در هیچ جایگاهی از وجود ما، خالی از ملائکه نیست. اگر ما نحوه‌ی حضور این ملائکه را در وجود خود بیابیم، همیشه مراقب هستیم، همیشه نگران هستیم ملائکه، موجودات معصوم درون من، در فکر من، در نیّت من، در احساس من، در میل من، در ارتباطات من، حضور عینی دارند که یک یا دو ملک هم نیستند، تیم‌های مختلفی از جانب پروردگار متعال، مأمورین حفاظتی، حراستی در جاهای مختلف کمین می‌کنند و همه هم یک جا در جایی که می‌خواهند مأموریت را اجرا کنند، یک مرتبه آن سوژه می‌آید و به آن‌ها اشاره می‌کند یا زنگ می‌زنند و این‌ها حمله می‌کنند و پول را می‌گیرند و… این‌ها را می‌گیرند. ولی مأمورین الهی این‌طور نیستند که بخواهند از بیرون بیایند. این‌ها از درون ما هستند، حضور آن‌ها، حضور همه جانبه است. اگر آدم می‌توانست بفهمد به شکل دیگری زندگی می‌کرد. شاید شب‌ها نمی‌توانست بخوابد. موقع نماز اگر بدانید چه موجودات شریفی به استقبال شما می‌آیند، شاید با یک آب و رنگ دیگری می‌آمدید، با یک نوع آمادگی دیگر می‌آمدید، با استغفار، با توبه‌ی نصوح می‌آمدید. خدا از بهترین عناصر عرش را فرستاده است تا از من استقبال کنند. وقتی ما می‌خواهیم به نماز بیاییم، این‌ها منتظر ما بودند، به استقبال ما آمدند، آن هم در درون و بیرون ما. استقبال آن‌ها، فیزیکی و ظاهری نیست، نور است، ما را احاطه می‌کند. به این موجودات نوری که شعاع نور خدا هستند و در دل ما تابش می‌کنند و وقتی ما کار خیری انجام می‌دهیم، خود این کارها، نوری هستند که در وجود آن‌ها انعکاس پیدا می‌کند، این نوری است که از وجود ما در وجود آن‌ها منعکس می‌شود و هم نور عبادت‌های ما در وجود آن‌ها نور جدیدی است که از ما ثبت و ضبط شده است و با ما همراهی می‌کند. هم حضور خود خدا، اگر ما نحوه‌ی حضور خدا را در زندگی خود می‌دانستیم، نمی‌توانستیم زندگی کنیم، قطعاً جان می‌دادیم. مثل تجلّی خدا در کوه طور که حضرت موسی علیه السّلام صعقه پیدا کرد و صعقه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام که دائمی بود. آنچه اطرافیان حضرت می‌دیدند، بعضی از تجلّیات صعقه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام بود و الّا علی علیه السّلام دائماً حالت ابتهال و تضرّع بود، لحظه‌ای نبود که علی علیه السّلام در محضر خدا نباشد و آن هم خدا با آن عظمت و قدرتی که داشت.

یاری خداوند متعال به بندگان توسط ملائکه

اگر انسان، حضور حق تعالی در زندگی خود، در وجود خود، در فکر خود، در انگیزه‌های خود می‌توانست ارزیابی کند، بعد هم تیم‌هایی که از جانب پروردگار متعال هم در موقعیت کارهای خوب ما مثل ملائکه‌ای که گروه‌های مقاومت را یاری می‌کنند و آن مقاومت و این شهادت‌ها دارد ثمرات خود را نشان می‌دهد. ملائکه همراه این‌ها بودند، با این‌ها می‌جنگیدند، این‌ها را حمایت می‌کردند، قلب این‌ها را تثبیت می‌کردند. این آیه‌ی کریمه که در سوره‌ی مبارکه‌ی ابراهیم است می‌فرماید: «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ»[۳] آیه‌ی استقامت که در جلسه‌ی گذشته خدمت شما تلاوت کردیم، این ملائکه‌ای که ایمان مؤمن را تثبیت می‌کنند، مؤمن را در خطّی که در آن خطّ نور قرار گرفته است، این‌ها در آن‌جا به او یک نوع آرامش می‌دهند، تثبیت می‌کنند و کمک می‌کنند که خط را تا آخر ببرند. چون آن‌ها مأمورین الهی هستند و از عبادت خشنود می‌شوند همان‌گونه که خدا، پروردگار متعال از طاعت ما راضی می‌شود و از معصیت ما ناراضی می‌شود، فرشته‌ها هم همین‌طور. فرشته‌ی حسنات که دائماً چشم گذاشته است که هیچ گامی از ما نباشد که برای غیر خدا باشد. هر قدمی که برمی‌داریم یک خوشحالی در وجود ملائکه الله، ثبت می‌شود، آن‌ها از قدم‌های ما خشنود می‌شوند.

محبوب‌ترین‌ها در نزد خداوند متعال

فرمود: دو ، دو خطوه، دو دمعه، این‌ها محبوب‌ترین‌ها پیش خدا هستند. دو خطوه خطوه به معنی گام و قدم است- یکی خطوه‌ای است که مجاهد فی سبیل الله، رزمنده از این‌جا که برای سوریه می‌رفت، از همسر و فرزند خود خداحافظی می‌کرد، گاهی‌هایی که برمی‌داشت، محبوب‌ترین گام‌ها پیش خدا است. این ملائکه‌ی حسنات با این گام‌ها بسیار خشنود هستند، بسیار مسرور هستند که یکی کسی از همه‌ی شئون زندگی مادّی، خود را کنار کشیده است و دارد می‌رود که اگر جان او را گرفتند، گرفته باشند. او از این مظاهر، از این جاذبه‌های دنیا، جدا شده و به این‌جا پشت کرده و به سوی حق تعالی پشت کرده است.

یکی این گام است و گام دوم، گامی است که انسان برای پیوندها برمی‌دارد. گام‌هایی که گام نمّامی است، گام دو به هم‌زنی است، گام بدبین کردن دل‌ها به خوبان جامعه، به دوستان و به خویشاوندان ما است. این گام‌ها، گام‌های لعنتی هستند و برای قطع رحم است که خدا در چهار موضع در قرآن کریم، این گام‌ها را لعن کرده است. امّا گام‌هایی که آدم برای ارتباط بر‌می‌دارد، «وَ رابِطُوا»[۴] دوستان، روابط دوستانه‌ی خود را تنگ‌تر کنید. این جلسات برای شما گرمی می‌آورد. شما هر کدام در یک جایی بودید و به خاطر نماز به این‌جا آمدید و جمع شدید. این‌ها پیوند است، این‌ها «وَ رابِطُوا» است، ربط است، ارتباط است. یا دعای کمیل که آقای عابدی بشارت آن را دادند و برای ما خوشحال‌کننده بود که مسجد دانشگاه تهران، پایگاه اجتماع موحّدان است، شب جمعه که پروردگار متعال انتظار دارد، «هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیَهُ هَلْ مِنْ تَائِبٍ»[۵] توبه‌کننده‌ها بالاتّفاق پیش خدا حضور پیدا می‌کنند و خدای متعال این ارتباطات الهی و معنوی را برکت می‌دهد، «یَدُ الله مَعَ الجمَاعَهِ» هم حضور جامعه در جبهه‌های جنگ که چه جبهه‌ی جهاد فرهنگی باشد، چه این دعای کمیل‌ها اگر پیام خود را بتواند در دل‌ها برساند و القاء کند، این جبهه است، این نماز شما جبهه است، لذا نماز، محراب دارد. خدا کند که امام جماعت، منافق نباشد، خدا ما را از نفاق نگه دارد، از آتش ریا حفظ کند. بدبخت امام جماعت بودن خود نباشیم که وقتی فردا وارد قبر می‌شویم ببینیم همه‌ی این جوان‌ها در این نمازها رشد کرده‌اند. ولی امام فرمانده‌ی آن‌ها نبوده، بدبخت شده‌اند. اگر امام، امام باشد، محراب است. محراب یعنی محلّ حرب. ما به این‌جا آمده‌ایم که شیطان را آن‌چنان از خودمان دور کنیم که اگر به یک اداره رفتیم یا داخل محیطی بودیم، تمام اعضا و جوارح ما مصونیت پیدا کرده باشد و هیچ دشمنی به ما طمع نداشته باشد. خدا آن‌چنان قدرتی در این محراب و در این مسجد در وجود ما متمرکز می‌کند که شیطان غلط می‌کند که به ما چپ نگاه کند و نیّت و عمل و چشم ما را خراب کند یا گوش ما را تحت تسخیر خود دربیاورد و آن را پایگاه خود قرار بدهد. هم آن‌جا جبهه است و هم این‌جا جبهه است. این پیوندها گامی هستند که برای پیوندهای الهی مؤثّر هستند و ارتباطات را قوی می‌کنند و پراکنده‌ها را جمع می‌کند و پریشان‌ها را مجتمع می‌کند. این گام دوم خوشحال‌کننده است، این محبوب‌ترین گام‌ها است.

دو دمعه هم هست -دمع یعنی اشک چشم- که خدای متعال آن دو قطره را بسیار دوست دارد؛ یکی قطره‌ی اشکی است که در دل شب، بنده‌ای در پیشگاه خدا  ندارد، اشک می‌ریزد. یکی هم قطره‌ی خونی است که از مدافعین حرم ما وقتی  این قطره‌های در ظاهر قطره است ولی آن‌جا که می‌روند یک دریای بی‌ساحل است که این قطره‌ی خون، عظمت بسیار بالایی دارد و همچنین این قطره‌ی دمعی که در دل شب از انسان ریخته می‌شود. دو جرعه هم هست که این امر، جزء محبوب‌ترین‌ها است و ملائکه روی این‌ها حساب خاص دارند. دو جرعه است که یکی جرعه‌ی غضب است که وقتی انسان ناراحت می‌شود، فشار ناراحتی او را منفجر نکند، زبان به بدی باز نکند، صدا کلفت نکند، رگ‌ها کلفت نشود، آدم بتواند خشم خود را فرو ببرد و آن را هضم کند و آن را بیرون نریزد و برای خود در پیشگاه ملائکه، پرونده‌ای درست نکند؛ یکی جرعه‌ی غضبی است که انسان بتواند آن را فرو ببرد و دیگر جرعه‌ی صبر است که انسان در برابر گناه و در برابر مشکلاتی که برای او پیش می‌آید، بتواند حلیم باشد و این را در خود فرو ببرد، ظرفیت پیدا کند، شرح صدر پیدا کند. بنابراین حواس ما جمع باشد که ملائکه، گروهی از مأمورین هستند که خوبی‌های ما را…

ما در حکومت برای ضبط خوبی‌ها حراست نداریم امّا برای رفع بدی‌ها حراست داریم. خدا این‌طور نیست. خدا برای ضبط خوبی‌های ما… «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[۶] خدا برای خوبی‌های شما حساب بیشتری باز کرده است. اگر شما بیشتر خوبی کنید «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[۷] این «عَشْرُ أَمْثالِها» هم از نظر نتیجه‌ی حسنات ما است و هم این‌که در ازای یک حسنه‌ی ما، ملائکه به ما کمک می‌کنند تا ده در دیگر از خوبی‌ها به روی ما باز می‌شود. اگر ما فقط نماز اوّل وقت می‌خواندیم، اگر باطن ما الهی باشد، خدای متعال توفیق زیارت عاشورا به ما می‌دهد، توفیق زیارت جامعه به ما می‌دهد، توفیق کمک کردن به یک دانشجو که در مشکلات إن‌شاءالله در درس خود جا مانده است و إن‌شاءالله ما برویم کمک کنیم تا او خود را برساند و بتواند با ما همراه باشد، بتوانیم با هم جمع بشویم، همه‌ی ما مثل هم هستیم. مثلاً وقتی یک جوان می‌خواهد ازدواج کند و مشکل پیدا کرده است، به او کمک کنیم. چه می‌شود که جمعی از دانشجویان برای او امکانات فراهم کند تا بتواند به خانه‌ی بخت برود، برای یک دختر جهیزیه فراهم کنند، برای یک دختر خواستگار پیدا کنند، برای یک پسر، مورد خوبی پیدا کنند، این‌ها حسنات هستند، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» این «عَشْرُ أَمْثالِها» هم از نظر کیفیت و برد، یک حسنه است که ده برابر می‌شود و هم حسنات، تولید حسنات دیگر می‌کند. ده برابر تولید می‌کند، آدم به کارهای جدیدی از خوبی‌ها راه پیدا می‌کند که تا کنون به آن‌ها راه نداشته است. این‌ها برای ملائکه‌ی حسنات است. این ملائکه‌ی حسنات، قدم به قدم، لحظه به لحظه با ما همراه هستند، هم درهایی را از جانب خدا بلد هستند که ما بلد نبودیم، به خیرهای جدیدی در علم و فرهیختگی و فرزانگی دست پیدا می‌کنیم و در عمل و معنویت و در تقوا به ما کمک می‌کنند. لذا کتّاب حسنات و کتّاب سیّئات را حاضر و ناظر ببینید. اگر انسان خود را در حیطه‌ی حضور حق تعالی با مأمورین حضور ببیند، وضع و زندگی و باطن و ظاهر و نیّت او تغییر می‌کند.

 


پی نوشت:

[۱]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۶۲٫

[۲]– سوره‌ی ماعون، آیات ۴ تا ۶٫

[۳]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۲۷٫

[۴]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۲۰۰٫

[۵]– من لا یحضره الفقیه، ج‏ ۱، ص ۴۲۱٫

[۶]– کتاب المزار- مناسک المزار (للمفید)، النص، ص ۱۶۱٫

[۷]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۶۰٫