«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادَ»[۱].

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى‏ وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏».[۳]

موضوع بحث ما خطبه‌ی ۲۱۶ نهج البلاغه است که رابطه‌ی بین رهبر و والی و مردم است. یک جلسه مقدّمه عرض کردیم منتها این جلسه به جهت این‌که به نظر شیخ طوسی و بعضی از بزرگان شیعه سالروز وفات حضرت ابوطالب سلام الله علیه است و ایشان به شکل عجیبی بین ما هم حتّی مظلوم است. بحث را متوقّف می‌کنم إن‌شاء‌الله از هفته‌ی آینده به ادامه‌ی خطبه‌ی ۲۱۶ می‌پردازیم. شاید هم خیر بود، چون برادری هفت، هشت جلسه راجع به حکومت در نهج البلاغه گفتگو کرده است که جایی لازم است به بعضی از فرمایشات او پاسخ داده شود. یک فاصله‌ای بیفتد که جلسات او به اتمام برسد که ما بخواهیم نقد او را شروع کنیم، شاید هم خیر بوده است که یک جلسه‌ای بین بحث‌های ما بیفتد که از موضوع بحث عبور نکنیم.

جسارت به حضرت ابوطالب از چند جهت در بین اهل سنّت

متأسّفانه قدر حضرت ابو طالب سلام الله علیه در بین ما ناشناخته است. در بین اهل سنّت از چند جهت به ایشان جسارت زیاد است، یکی ایشان به ظاهر ایمان نیاورد، یعنی اگر قرار بود که او به پیغمبر می‌پیوست، قطعاً پیغمبر کشته می‌شد. یعنی ایشان بررسی کرد، دید اگر بخواهد رسماً به پیغمبر ملحق شود پیغمبر کشته می‌شود.

امروز می‌خواهم کمتر حرف بزنم می‌خواهم بیشتر در مورد ایشان روایت بخوانم که بگویم اتّفاقاً چه مطالب زیادی داریم. حالا نمی‌خواهم عرض کنم عزیزان نشنیدند، ولی بنده با امیر المؤمنین علیه السّلام می‌خواهم معامله کنم. یک سنّی به امیر المؤمنین می‌گوید: آقا جان من وقتی در خانه‌ی تو می‌آیم حاجاتم بزرگ است، به کم قانع نیستم. چون اگر حاجت من کوچک باشد به در خانه‌ی تو بیایم، به تو بی‌حرمتی کردم.

خلاصه ما به امیر المؤمنین خیلی امید داریم نه ما که امام هادی روحی له الفداه در زیارت غدیریه که سند آن بسیار معتبر است. امام هادی، امام معصوم می‌فرماید: «مَوْلَایَ»[۴] ای مولای من! به امیر المؤمنین می‌گوید-‏ «مَوْلَایَ أَنْتَ‏ الْحُجَّهُ عَلَى الْعِبَادِ وَ الْهَادِی إِلَى الرَّشَادِ وَ الْعُدَّهُ لِلْمَعَادِ» تو همه‌ی داشته‌ی من در روز قیامت هستی. وقتی امام هادی این‌طور می‌گوید، امروز روز وفات پدر امیر المؤمنین است، آدم‌ها این‌گونه هستند که اگر روز وفات پدر و مادرشان کسی خدمت کند هیچ وقت فراموش نمی‌کنند. لذا حیفم آمد که ما بحث را ادامه بدهیم و محضر امیر المؤمنین سلام الله علیه و بلکه پیغمبر اکرم عرض ادب نکنیم.

ابوطالب سلام الله علیه به خاطر کمک‌هایی که به پیغمبر کرد که بنده روایاتی را عرض خواهم کرد، یادآوری می‌کنم متأسّفانه خیلی به او بی‌احترامی شد. به گونه‌ای که وقتی می‌خواهند نماد بی‌توفیقی را اسم ببرند نستیجر بالله می‌گویند ابوطالب نماد بی‌توفیقی است، چرا که عموی تو پیغمبر بود و این‌قدر هم پیغمبر را دوست داشت ولی کافر از دنیا رفت. متأسّفانه آن‌قدر این را تبلیغ کردند حتّی در اشعار مولوی هم است. حالا من به جهت این‌که اشاعه‌ی فحشا نشود ابیات مولوی را نمی‌خوانم. یکی از آن جاهایی که نشان می‌دهد کتاب مثنوی را قطعاً یک شیعه ننوشته است، شک نیست که یک شیعه ننوشته است، جای تقیّه نیست توهین‌های بسیار عجیب کتاب مثنوی به حضرت ابو طالب سلام الله علیه است و به عنوان بدبخت‌ترین آدمی که در این عالم فرصت داشته است. بعضی از افراد از هزاران کیلومتر آمدند به پیغمبر ایمان آوردند و او کنار پیغمبر بوده است، از بچّگی پیغمبر را بزرگ کرده است، ولی توفیق نستجیر بالله ایمان آوردن را نداشته است و مشرک از دنیا رفته است ابوطالب را برای عبرت مثال می‌زنند. این در کتاب مثنوی است، جای تقیّه هم ندارد. چون لزومی نداشت در این کتاب اسمی از ابوطالب بیاید که به او جسارت شود. اگر شرایط تقیّه بود اصلاً چیزی هم نمی‌گفت اتّفاقی نمی‌افتاد.

جسارت‌های عجیب و غریب به حضرت ابوطالب علیه السّلام

از علامت‌های شیعه ایمان ابوطالب است. یعنی این مسئله بین شیعیان هرگز اختلافی نبوده است. بعضی هم نواصب بودند، می‌خواستند از امیر المؤمنین انتقام بگیرند؛ خیلی جا داشت که به پدر امیر المؤمنین جسارت کنند. لذا تمام آن کینه‌هایی که به امیر المؤمنین است، سر ریز شده و به حضرت ابوطالب هم رسیده است. برای جسارت به امیر المؤمنین، به حضرت ابوطالب جسارت‌های عجیب و غریبی شده است که آن روایت را اصلاً نمی‌خوانم. در صحیح مسلم و جاهای دیگر این عبارات فراوان است که می‌گوید پیغمبر در ساعت‌های آخر لحظات احتضار او خیلی تلاش کرد بلکه او نستجیر بالله یک «لا اله الّا الله» بگوید و پیغمبر هر چه تلاش کرد او بر شرک خود نستجیر بالله پای فشرد.

دلایل تخریب حضرت ابوطالب علیه السّلام از سوی خلفا

طبیعی هم است کسانی که پدران خلفای آن‌ها مشخّص نیست، برای ابوطالبی که هم از جهت پدر و هم از جهت مادر با پدر پیغمبر برادر بوده است و هم پدر امیر المؤمنین که با مادر امیر المؤمنین هر دو از بنی هاشم هستند لذا از جهت قرب نسب که برای آن‌ها خیلی اهمّیّت داشته است، هم خود ابوطالب روحی له الفداه و هم امیر المؤمنین اهمّیّت داشته است. لذا طبیعی بود که حضرت ابوطالب را تخریب کنند.

عجیب آن است که علمای ما در طول تاریخ خیلی به این موضوع توجّه داشتند، تکریم کردند. درباره‌ی ایمان ابوطالب ما کتاب‌ها و رساله‌های هزار ساله و بلکه بیشتر داریم. یعنی کنار کارهای مهمی که شیعیان کردند، یکی هم توجّه به ایمان ابوطالب سلام الله علیه است؛ هم از جهت اعتقادی «الْأَصْلَابِ الشَّامِخَهِ وَ الْأَرْحَامِ‏ الطَّاهِرَهِ»[۵] برمی‌گردد؛ «لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّهُ بِأَنْجَاسِهَا» هم از جهت کلامی و هم از جهت خدماتی که ایشان داشته است اهل بیت توجّه زیادی داشتند. شیعیان هم همین‌طور.

علّت نام‌گذاری سال عام الحزن

ولی سال‌های اخیر شاید چند صد سال اخیر ما متأسّفانه به خاطر این‌که مناسبت می‌گیریم گاهی مناسبت‌های زیادی را هم درست کردیم که می‌شد درست نکنیم، توجّه ما از حضرت ابوطالب سلام الله علیه کم شده است. مثل ولادت حضرت علی اصغر سلام الله علیه و ولادت حضرت رقیّه سلام الله علیها. یعنی مناسبت درست کردیم، توجّه نکردیم که نیازی به این مناسبت‌ها نیست، در حالی که اگر قرار بود مناسبت داشته باشیم آن‌ جایی باید مناسب باشد که پیغمبر اکرم سلام الله علیه به گونه‌ای محزون شد که آن سال را عام الحزن گفتند. آن پیغمبری که خدا در قرآن می‌فرماید: عالم مُلک و ملکوت در او اثر نمی‌گذارد، پیغمبری که خدا به او می‌فرماید: «حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ‏»[۶] بس است برای تو مؤمنین و وقتی ابوطالب از دنیا رفت، خدا به او فرمود: دیگر مکّه جای زندگی نیست، چون مؤمنی که از تو حمایت کند، از اهل مکّه نیست. یک نفر باعث ماندن پیغمبر در مکّه بود و رحلت او باعث سفر پیغمبر شد. یک نفر که پیغمبر این‌قدر روی او حساب کرده بود.

متأسّفانه بی‌توجّه شدیم خدا إن‌شاء‌الله به ما کمک کند. مطالعه‌ی زندگی ابوطالب سلام الله علیه بسیار درس‌آموز است. آن کسانی که در راه پیغمبر ایمان آوردند این‌ها لذّت بلند لا اله الّا الله گفتن را چشیدند. لذّت نماز جماعت پشت سر پیغمبر را چشیدند، ابوطالب ایمان آورده بود و پشت سر پیغمبر نمی‌توانست علنی بایستد و نماز بخواند. لذا در روایت است که خدا اجر او را دو برابر دیگر سابقین در اسلام می‌دهد؛ چون آن کسانی که اسلام آوردند آسیب خوردند، ولی در راه پیغمبر لذّت دارد آدم در عبادت پیغمبر شریک باشد. ابوطالب از این مواهب محروم بود. برای اسلام زحمت کشید، آسیب خورد، ولی از نعمات استفاده نکرد، فتح مکّه را ندید. آسیب خورد ولی پیروزی‌ها را ندید، لذّت نبرد، نتوانست با پیامبر هم‌نشینی کند. یک سره حضرت ابوطالب سلام الله علیه و روحی له الفداه به تکلیف عمل کرد.

اشعاری از ابوطالب برای اثبات توحید خود و دفاع از پیغمبر و وصیّ پیغمبر

روایات خیلی زیاد است، عظمت قدر او حیرت‌انگیز است. من چند روایتی را عرض می‌کنم و به اندازه‌ی فرصت اندکی که دارم توضیح می‌دهم. اندک که می‌گویم یعنی یک جلسه نمی‌شود راجع به ابوطالب بحث را جمع کرد- این را هم محضر مبارک شما از ادلّه‌ی مهمی که بر ایمان حضرت ابوطالب سلام الله علیه است عرض می‌کنم، حالا ما شیعیان روایات متعدّدی از معصومین به سندهای بسیار معتبر برای ایمان ایشان داریم. عرض کردم ایمان ابوطالب در بین علمای شیعه، روایات ائمّه‌ی شیعه معارض ندارد؛ ولی خود ابوطالب سلام الله علیه اشعار فراوانی در اثبات توحید خودش، در اقرار به توحید، در دفاع از پیغمبر، در دفاع از وصیّ پیغمبر سروده است. ابوطالب سلام الله علیه شیعه‌ی امیر المؤمنین است، اشعار متعدّدی از ابوطالب روایت شده است، نه فقط در کتب شیعه.

یکی از اسراری که در این‌جا است این‌که امیر المؤمنین سلام الله علیه نقل شده است خیلی دوست داشت کسی دیوان ابوطالب را جمع کند. قدیم‌ها به این شکل بود دیوان یک فرد را مثل روایت جمع می‌کردند که کسی شعری به آن اضافه یا کم نکند. اشعار ابوطالب هم بسیار فراوان است. خدا به یکی از نوادگان قمر منیر بنی هاشم توفیق داد که او این دیوان را جمع کرد. خلاصه بین این عموی پیغمبر و آن عموی فرزندان سیّد الشّهداء رابطه برقرار شد. فرزندان حضرت قمر بنی هاشم عرض ادب کردند. اشعار خیلی زیاد است یعنی خود آن را می‌شود یک دهه بحث کرد، راجع به معارفی که در اشعار حضرت ابوطالب است، من هم سعی کردم توجّه کنم چند بیت را عرض می‌کنم که در فضای شعر فراوان ابوطالب راجع به ایمان به خدا، نبوّت پیغمبر و وصایت امیر المؤمنین صحبت کرده است و خلاصه باقی مانده است.

شخصیّت او خیلی عجیب است. این روایت را ببینید. این روایتی که می‌خوانم از کتاب کافی جاهای مختلف کتاب کافی است. این از جلد اوّل کتاب کافی، باب ۱۷۰ است. امام صادق سلام الله علیه فرمود: «إِنَ‏ فَاطِمَهَ بِنْتَ‏ أَسَدٍ جَاءَتْ إِلَى أَبِی طَالِبٍ لِتُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ النَّبِیِّ»[۷] فاطمه بنت اسد سلام الله علیها وقتی پیغمبر به دنیا آمد خیلی خوشحال شد. این خانواده خانواده‌ی خاصّی هستند، یک وقتی می‌گویند ما نوکر خانه‌زاد هستیم، امیر المؤمنین و خانواده‌ی او از قدیم به پیغمبر خدمت کردند. این‌که فردا بعثت نبی مکرّم اسلام است، تا از امیر المؤمنین شروع به بد فضیلت‌گویی کرد، امیر المؤمنین احساس کرد می‌خواهد این فضیلت‌گویی را با پیغمبر مقایسه کند، گفت یا علی تو هم پیغمبر هستی؟ فرمود: ساکت شو «إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ‏ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ صلوات الله علیه و آله و سلّم»[۸] امیر المؤمنین هم تاج سر پیغمبر است و هم نوکر خانه‌زاد است، هر دو با هم است. هم تاجر سر پیغمبر است، هم نور چشم پیغمبر است و هم داماد پیغمبر است، هم با افتخار نوکر پیغمبر است. ما قدر پیغمبر را ندانستیم، الآن هم وقت ندارم این بحث را بخواهم باز کنم.

در روایت است که شبی که پیغمبر از دنیا رفت چنان مصیبتی بر اهل بیت وارد شده بود که خدا چند بار برای آن‌ها پیغام تسلیت فرستاد. خود این اصلاً یک بابی است. امیر المؤمنین کنار مرقد مطهر زهرای اطهر فرمود: یا رسول الله! من در مصیبت تو صبر کردم، معلوم است می‌توانم در مصیبت فاطمه هم صبر کنم. اراده‌ی عجیبی بین امیر المؤمنین و پدر و مادرش با پیغمبر است. فاطمه‌ی بنت اسد روحی له الفداه تا دید پیغمبر به دنیا آمده است، دوید و پیش ابوطالب آمد. پدر و مادرها وقتی می‌بینند یک نفر بچّه‌دار می‌شوند آن هم فرزندی که از قدیم همه منتظر او هستند، آدم خیلی دوست دارد فرزند مؤمنی می‌بیند، فرزند ویژه‌ای می‌بیند، دیدید قرآن هم می‌گوید وقتی حضرت زکریا می‌دیدید حضرت مریم چگونه عبادت می‌کند، «هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ»[۹] زکریا هم می‌گفت خدایا من هم فرزند می‌خواهم.

بشارت ابوطالب سلام الله علیه به خبر آمدن فرزندی مثل پیغمبر به همسرش

دوید آمد محضر ابوطالب عرض کرد خدا به آمنه و برادرت عبدالله فرزند موعود را عطا کرده است. شما نگاه کنید از همین مقام حضرت ابوطالب معلوم است. حضرت ابوطالب فرمود: «اصْبِرِی‏ سَبْتاً»[۱۰] یعنی یک دوره‌ای، یک ۳۰ سالی باید صبر کنیم. «أُبَشِّرْکِ بِمِثْلِهِ إِلَّا النُّبُوَّهَ» تا یک روزی یک کسی به دنیا بیاید که مثل پیغمبر است، نبی نخواهد شد. پیغمبر به دنیا آمده است، ۴۰ سال قبل از پیغمبر است. بعضی از نوکرانِ نوکران و شاگردانِ شاگردان اهل بیت خاک پای خود را برای تبرک برمی‌دارند. حضرت ابوطالب صرف این‌که من بگویم خدمت کرد و تعدادی کار انجام داد نیست، مقام او به گونه‌ای است که روایات متعدّد می‌گوید ایشان از آینده خبر می‌داد و چیز عجیبی نیست کسی که لایق به این شود که پدر امیر المؤمنین باشد، اصلاً این‌ها چیزی نیست که ما برای او بگوییم. تا گفت آمدم بشارت بدهم که فرزند آمنه به دنیا آمد، نه این‌که چشم او زیبا است. فاطمه‌ی بنت اسد سلام الله علیها می‌داند چه کسی به دنیا آمده است. فرمود: «اصْبِرِی‏ سَبْتاً» ۳۰ سال صبر کن «أُبَشِّرْکِ بِمِثْلِهِ إِلَّا النُّبُوَّهَ» تا کسی مثل او به دنیا خواهد آمد، از تو به دنیا خواهد آمد.

روایات خیلی عجیب است من بنا ندارم روایات عجیب و غریب بخوانم، برای این‌که ذهن شما را درگیر کنم وگرنه به باب مولد و وفات پیغمبر در کافی مراجعه کنید، می‌بینید من بعضی را نمی‌خوانم. آن‌که می‌توانم برای شما بخوانم و دردسر ندارد، در یک روایت بسیار معتبری که از جهت سند کم نظیر است؛ امام صادق سلام الله علیه فرمود: «إِنَّ مَثَلَ أَبِی طَالِبٍ مَثَلُ‏ أَصْحَابِ‏ الْکَهْفِ»[۱۱]‏ –من بعضی را نمی‌خوانم، جلسه‌ی عمومی جایی که آدم چنین حرفی بزند نیست- «إِنَّ مَثَلَ أَبِی طَالِبٍ مَثَلُ‏ أَصْحَابِ‏ الْکَهْفِ» مثل ابوطالب مثل اصحاب کهف است «أَسَرُّوا الْإِیمَانَ» ایمان را مخفی کردند، پنهان کردند. «وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ» و ظاهراً ابراز شرک می‌کردند «فَآتَاهُمُ اللَّهُ‏ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ‏» یک نمونه از روایات معتبر از اهل بیت است که در سندی هیچ شک و شبهه‌ای وجود ندارد.

تبلیغات سوء علیه حضرت ابوطالب علیه السّلام

محضر امام صادق سلام الله علیه آمد، گفت: «إِنَّهُمْ‏ یَزْعُمُونَ‏ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ کَانَ کَافِراً»[۱۲] می‌گویند ابوطالب کافر بوده است. این‌که پسر امام صادق پیش امام صادق می‌گوید: می‌گویند ابوطالب کافر بوده است، نشان از تبلیغات علیه ابوطالب است. پسر امام صادق می‌گوید راجع به جدّ ما این‌طور می‌گویند، طبیعی هم است. امام صادق علیه السّلام فرمود: «کَذَبُوا» دروغ می‌گویند «کَیْفَ یَکُونُ کَافِراً وَ هُوَ یَقُولُ» چطور کافر است در حالی که این اشعار برای او است و عرب هم اشعار را حفظ می‌کرده است. اشعار عرب جاهلی امروز سالم‌تر به دست ما رسیده است که برای دو هزار سال پیش است تا اشعار حافظ، تا اشعار همین مولوی. بلکه به نسبت روایات سالم‌تر رسیده است. اشعار او را حفظ کردند.

روایات را دین‌داران حفظ می‌کردند، نگه می‌داشتند. اشعار عمومی بود، باستانی بوده، برای همه بوده است. اشعار را با روایات حفظ می‌کردند. -منظور من از حفظ یعنی نگه داری- اشعاری که از عرب جاهلی مانده است البتّه اشعار وزن هم دارد یعنی نمی‌شود وزن آن را به هم زد و خراب کرد. این‌ها از اشعار شیعه سالم‌تر مانده است، از اشعار فارسی که خیلی سالم‌تر مانده است، حتّی این اشعار جدید. صائب برای چه قرنی است؟ هنوز ۴۰۰ سال نگذشته است، دیوان از او چاپ می‌شود، بعدی دیوان چاپ می‌کند ۵۰۰ بیت اضافه می‌کند، بعدی در کتاب دیگر چاپ می‌کند فقط ۲۰۰ و چند بیت اشعار اهل بیتی صائب را اضافه می‌کند، می‌گویند این جدید است، مدام پیدا می‌شود. هنوز هم نمی‌دانیم همه‌ی اشعار صائب را داریم یا نه؟ همین صائب خود ما. اعراب اشعار را حفظ می‌کردند و چون بحث شعر بوده است، دیگر کاری نداشتند که این آدم کیست، شعر او را نگه می‌داشتند. لذا اشعار ابوطالب هم کیاست این مرد خدا بوده است. برای این‌که اشعار او در قالب شعر بماند و معلوم باشد چه فردی است. امام صادق علیه السّلام فرمود: دروغ می‌گویند، چگونه کافر است در حالی که این حرف‌ها را زده است.

اقرار حضرت ابوطالب سلام الله علیه به نبوّت پیغمبر اکرم

«أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً   نَبِیّاً کَمُوسَى خُطَّ فِی أَوَّلِ الْکُتُب‏»

«أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا» مگر نمی‌دانند ما پیغمبر را یافتیم «نَبِیّاً کَمُوسَى» می‌گوید پیغمبر مثل موسی اولوالعزم «خُطَّ فِی أَوَّلِ الْکُتُب» که آن سر حلقه و سر دفتر انبیاء الهی اسم او را نوشتند. یا حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ابوطالب این‌طور فرموده است «لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ ابْنَنَا لَا مُکَذَّبٌ‏» می‌دانند که پسر ما یعنی حضرت رسول- نمی‌شود تکذیب کرد. «لَدَیْنَا» نزد ما «وَ لَا یَعْبَأُ بِقِیلِ‏ الْأَبَاطِلِ» هر کسی می‌خواهد چرند و پرند بگوید، بگوید ما او را تکذیب نمی‌کنیم. این‌ها اقرار به نبوّت پیغمبر است. «وَ أَبْیَضَ یُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ‏» او سپیدرویی است که اگر قحطی بیایید ما به او توسّل پیدا می‌کنیم. «ثِمَالُ الْیَتَامَى عِصْمَهٌ لِلْأَرَامِل‏» کسی که امید یتیمان وپناهگاه بیوه‌گان است. راجع به پیغمبر می‌گوید. امام صادق علیه السّلام فرمود: این اشعار جدّ ما ابوطالب است، مگر می‌شود کسی کافر باشد و این حرف‌ها را بزند؟!

از این ابیات فراوان داریم. یکی از کارهایی که ایشان کرده است که بعداً امیر المؤمنین علیه السّلام آن مسیر را ادامه داده است، این‌که در حضور او ابداً اجازه نمی‌داده به پیغمبر جسارت شود. منتها ظاهر خود را این‌طور حفظ می‌کرده که عموی پیغمبر است.

یک روزی رسول خدا روحی له الفداه داشت عبور می‌کرد، محتویات رحم یک شتری که وضع حمل می‌کند، این چیزی که است جفت و خون و فلانی که در رحم است، وقتی وضع حمل می‌کنند، این‌هایی که وضع حمل می‌کنند است، این را آوردند و نستجیر بالله روی پیغمبر ریختند. ابوطالب چهره‌ی پیغمبر را که دید از جا جست. عرض کرد چه شده است؟ عرب به عربیّت خود خیلی توجّه داشت، نسب پیغمبر از جهت قوم و قبیله‌ای در نهایت نفاست بود، ولی دشمنی این‌ها باعث می‌شد بلافاصله حمزه را صدا کرد و شمشیر را به دست او داد، گفت می‌روی آن کسانی که این کار را انجام دادند را جمع می‌کنی، همین مثل او شکمبه بر سرشان می‌ریزی. حمزه به دستور ابوطالب رفت وارد مسجد الحرام شد، آن‌ها یکی یکی قیافه‌ی حمزه سلام الله علیه را که دیدند، فهمیدند او شوخی ندارد، آن‌ها را از خانه‌ی خدا بیرون آورد که خانه‌ی خدا نجس نشود. این هم خیلی حقارت است که به یک نفر بگویند بایست می‌خواهیم روی سر تو نجاست بریزیم. حالا به سمت یکی می‌پاشند… وقتی این اتّفاق افتاد و روی سر آن‌ها ریخت، یعنی پیغمبر از خودش دفاع نمی‌کرد.

امّا در تاریخ است که هم ابوطالب دفاع می‌کرد، امیر المؤمنین هم کم سن و سال بود که پیغمبر به نبوّت رسیده بود. پیغمبر نبی بود، مقدّس بود، آن‌ها بچّه‌های خود را می‌فرستادند که به پیغمبر دشنام بدهند. پیغمبر که نمی‌تواند آن‌ها را بزند، بچّه‌ی کوچک هستند، بعد تخریب پیغمبر هم صحیح نیست، برای این‌که نبی خدا است. امیر المؤمنین خلاصه می‌رفت یک ضربه‌ای می‌زد، بعضی هستند که می‌گویند ما از بچّگی از علی کتک خوردیم، حالا نه فقط در جنگ‌ها.

این‌جا ابوطالب سلام الله علیه پیغمبر را صدا کرد: «ثُمَّ الْتَفَتَ أَبُو طَالِبٍ إِلَى النَّبِیِّ صلوات الله علیه و آله فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی هَذَا حَسَبُکَ‏ فِینَا»[۱۳] ما تحمّل این‌که به تو توهین شود را نداریم. «لَمَّا تُوُفِّیَ أَبُو طَالِبٍ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ» همین یک جمله را خدا می‌داند اگر به دست عالم بدهند یک دهه حرف می‌زند. وقتی ابوطالب از دنیا رفت جبرئیل نازل شد، می‌خواهد به پیغمبر تسلیت بگوید. پیغمبری که امیر المؤمنین فرمود: در جنگ‌ها وقتی کار سخت می‌شد ما به او پناه می‌بردیم، اصلاً چیزی به پیغمبر اثر نمی‌گذارد، همه‌ی عالم به دست پیغمبر است. جبرئیل نازل شد: «فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اخْرُجْ مِنْ مَکَّهَ فَلَیْسَ لَکَ فِیهَا نَاصِرٌ» دیگر ناصری این‌جا نیست، یعنی یک نفر ناصر نبوّت است. هیچ کس این مقام را نداشته است. این مقام اختصاصی حضرت ابوطالب است. چون وقتی حضرت خدیجه سلام الله علیها از دنیا رفت این اتّفاق نیفتاد. تا ابوطالب بود پیغمبر در مکّه بود، وقتی از دنیا رفت خطاب آمد که «اخْرُجْ مِنْ مَکَّهَ فَلَیْسَ لَکَ فِیهَا نَاصِرٌ وَ ثَارَتْ قُرَیْشٌ بِالنَّبِیِّ» قریش هم گفت می‌توانیم او را بکشیم. یک نفر محافظ پیغمبر است. این منصب که به قمر بنی هاشم در کربلا رسیده است، جدّاً در جدّاً است. پدرشان ابوطالب سلام الله علیه محافظ پیغمبر است بعد امیر المؤمنین محافظ پیغمبر است «وَ کَاشِفِ‏ الْکَرْبِ‏ عَنْ‏ وَجْهِهِ»[۱۴]حالا به قمر بنی هاشم رسیده است. «فَخَرَجَ هَارِباً حَتَّى جَاءَ إِلَى جَبَلٍ بِمَکَّهَ»[۱۵] پیغمبر مجبور شد هجرت کند. 

چیزهای دیگری هم در روایات ما است که حالا می‌خواهم به بعضی اشاره کنم. مثلاً در روایات ما است آیا ابوطالب به هیچ زبانی اقرار نکرد غیر شعر؟ گفتند چرا به بعضی از زبان‌ها اقرار کرد که آن‌ها متوجّه نشوند. مثلاً به زبان اهل حبشه یک روزی بین عرب‌ها گفته است. یا مثلاً فرض به زبان رمز گفت، به حساب جُمل گفت. این‌ها را برای این گفتند که تخریب ایشان زیاد بوده است.

احمد نامیدن پیغمبر از سوی ابوطالب سلام الله علیه

یکی از ویژگی‌های ابوطالب سلام الله علیه این است اوّلین کسی که قبل از اسلام به پیغمبر احمد گفته است. می‌دانید قرآن دارد «وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ»[۱۶] ای بنی اسرائیل من رسول خدا هستم «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ» آنچه از تورات آمده، درست‌ آن را من تصدیق می‌کنم یعنی آن چیزهایی که در تورات اصلی بوده است «وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی» بشارت می‌دهم به رسولی که بعد از من است که اسم او «اسْمُهُ أَحْمَدُ» این در قرآن آمده است.

بعد از اسلام و بعد از قرآن کسی بگوید تعجّب نیست. این روایت هم در کتاب نکاح کافی است. از جاهای مختلف عرض می‌کنم. امام صادق علیه السّلام می‌فرماید: ابوطالب سلام الله علیه روز هفتم برای پیغمبر عقیقه کرد. این‌که ابوطالب قبل از اسلام یک کاری کرد، بعد از اسلام امضا شده است وارد شریعت شده است. «فَقَالُوا مَا هَذِهِ»[۱۷] گفتند: چه کار کردی؟ «فَقَالَ‏ عَقِیقَهُ أَحْمَدَ» گفت: این عقیقه‌ی احمد صلوات الله علیه است. «قَالُوا لِأَیِّ شَیْ‏ءٍ سَمَّیْتَهُ أَحْمَدَ» گفتند: احمد کیست؟ یعنی پدرش اسم او را چیز دیگری گذاشته است. گفت: «سَمَّیْتُهُ أَحْمَدَ» او را احمد نامیدم، چون در بین اهل سماء او را احمد می‌شناسند. شخصیّت او یک شخصیّت عجیبی است، فرصت نیست اگر یک وقتی از عبد المطلب هم صحبت کنیم، عرض می‌کنیم قبل از این حرف‌ها حضرت عبدالمطلب سلام الله علیه سخنانی گفته است که اگر شما در تاریخ طبری و جاهای دیگر نگاه کنید، فکر می‌کنید دارید سوره‌ی نبأ می‌خوانید. عبدالمطّلب می‌گوید ای مردم به زودی کسی خواهد آمد که از او خبر بزرگ اسم به میان خواهد آورد، از نبأ عظیم سخن خواهد گفت.

باز داریم وقتی او وفات کرد پیغمبر اکرم روحی له الفداه «دَخَلَهُ‏ حُزْنٌ‏ شَدِیدٌ»[۱۸] حزن شدیدی بر پیغمبر عارض شد «وَ أَشْفَقَ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ کُفَّارِ قُرَیْشٍ» یقین کرد که کفار قریش او را می‌کشد. از قدیم روایت متعدّد داریم که می‌گوید ابوطالب سلام الله علیه از وقتی امیر المؤمنین به دنیا آمده بود، همان اوایل که خدا به امیر المؤمنین لطف کرد که در دامن پیغمبر رشد کرد، به ظاهر این بود که وضع مالی ابوطالب خوب نیست، ظاهراً هم وضع مالی او خوب نبود، ولی باید امیر المؤمنین سلام الله علیه در دامان پیغمبر رشد می‌کرد، ابوطالب به حضرت جعفر سلام الله علیه، ابن ابی‌طالب، می‌گفت از دور مراقب باش، من نگران هستم که او را ترور کنند. یعنی می‌دانستند شرایط به گونه‌ای بود که ظاهر امر را می‌فهمیدند. اگر کسی چهره‌ی پیغمبر را نگاه کند می‌فهمد با بقیّه متفاوت است. لذا فراوان داریم که از آن‌ها مراقبت می‌کرد.

روایات فراوانی داریم که وقتی پیغمبر عبور می‌کردند شروع به فحاشی می‌کردند، ابوطالب با فاصله‌ی اندک از پیغمبر حرکت می‌کرد. تا می‌آمدند… حالا یکی را می‌خوانم ببینید چطور از پیغمبر دفاع می‌کرد. این هم باز در کتاب روضه‌ی کافی، جلد آخر است. می‌گوید تا پیغمبر را می‌دیدند، این‌ها می‌دیدند پیغمبر شوکت آن‌ها را می‌شکند، آن‌ها هر چه تهدید می‌کردند، تطبیع می‌کردند می‌دیدند فایده‌ای ندارد. پیغمبر یکی یکی دارد جذب می‌کند، این‌ها شروع به فحاشی می‌کردند. «فَمَا زَالُوا فِی ذِکْرِ النَّبِیِّ صلوات الله علیه و آله وَ شَتْمِهِ‏»[۱۹] نستجیر بالله شروع به فحش دادن می‌کردند، «حَتَّى إِذَا طَلَعَ أَبُو طَالِبٍ» ابوطالب پشت سر پیغمبر با یک فاصله‌ی اندکی می‌آمد. چون اگر ابوطالب سلام الله علیه می‌خواست بگوید من مؤمن به پیغمبر هستم، او اثر  خود را از دست می‌داد.

حالا الآن یک نمونه را عرض می‌کنم ببینید. به عنوان این‌که من عموی پیغمبر هستم، جای پدر او هستم، از قبیله‌ی ما است و مناسبات قبیله‌ای هم بسیار پررنگ بود، ملاحظه می‌کردند. شخصیّت او هم شخصیّت برجسته‌ای بود. ثروتی نداشت ولی مورد امین مردم مکّه بود. «حَتَّى إِذَا طَلَعَ أَبُو طَالِبٍ» تا این‌که ابوطالب وارد می‌شد «فَلَمَّا رَأَوْهُ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ» بعضی به همدیگر می‌گفتند «أَمْسِکُوا فَقَدْ جَاءَ عَمُّهُ» ساکت! عموی او آمد. یعنی خودش را وقف کرده بود که به پیغمبر آسیب نزند، نه جان پیغمبر آسیب نرسد بلکه حرمت پیغمبر شکسته نشود. صدها بیت شعر در بین مردم گفت. بعد می‌گوید امام صادق سلام الله علیه فرمود: یک ابوطالب بود، یک ابوطالب بین همه‌ی مشرکین بود، پیغمبر در مکّه حفظ شد. فرمود: جدّ ما امیر المؤمنین اگر یکی مثل ابوطالب داشت این‌طور در مدینه غریب نمی‌شد. یعنی اگر کسی می‌خواهد ببیند ابوطالب چه کرده است، امام صادق فرمود: بین این همه، بین یک شهر ابوطالب کافر بود، یک تنه هم جان پیغمبر و هم آبروی پیغمبر را حفظ کرد.

این را امام هادی علیه السّلام در یکی از زیارت‌ها به امیر المؤمنین فرموده است «السَّلَامُ‏ عَلَیْکَ‏ یَا أَوَّلَ‏ مَظْلُومٍ‏»[۲۰] سلام بر تو که اوّلین مظلوم هستی. آن‌جا یک ابوطالبی بود، این‌جا نبود. امام صادق علیه السّلام فرمود: برای جدّ ما امیر المؤمنین یک نفر نبود که این‌طور دفاع کند. ببینید چه کرده است.

پیام ابوطالب علیه السّلام به ابولهب 

به ابوطالب خبر دادند که به پیغمبر دشنام دادند، یک عدّه می‌خواهند جان پیغمبر را به خطر بیندازند، ابولهب هم آن‌جا ساکن بوده است. این‌جا که اواخر عمر شریف ابوطالب است، امیر المؤمنین سلام الله علیه یک نوجوان است. این هم در روضه‌ی کافی است. «فَدَعَا أَبُو طَالِبٍ عَلِیّاً علیه السّلام»[۲۱] امیر المؤمنین علیه السّلام پیش پیغمبر بود، ابوطالب امیر المؤمنین را صدا کرد، «فَقَالَ‏ لَهُ‏ یَا بُنَیَ» پسرم!‏ «اذْهَبْ إِلَى عَمِّکَ أَبِی لَهَبٍ» به در خانه‌ی ابو لهب برو «فَاسْتَفْتِحْ عَلَیْهِ» بخواه که در را به روی تا باز کند. چرا؟ چون امیر المؤمنین معلوم بود با پیغمبر است و ابو لهب هم دشمن بود، می‌گوید در را بزنی در را به روی تو باز نمی‌کند. «فَإِنْ فُتِحَ لَکَ فَادْخُلْ» اگر در را باز کرد که خب داخل می‌شوی «وَ إِنْ لَمْ یُفْتَحْ لَکَ فَتَحَامَلْ عَلَى الْبَابِ» اگر در را باز نکرد در را بزن «وَ اکْسِرْهُ» در را بشکن «وَ ادْخُلْ عَلَیْهِ» و داخل شو. «فَإِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ فَقُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ أَبِی» در را باز نکرد در را بشکن و داخل شو «إِنَّ امْرَأً عَمُّهُ عَیْنُهُ فِی الْقَوْمِ فَلَیْسَ بِذَلِیلٍ» برو به ابولهب بگو تا وقتی که عموی او مثل چشمش می‌ماند، همه جا مراقب است که کسی به پیغمبر آسیب نرساند، او تنها و ذلیل نمی‌شود. «إِنَّ امْرَأً عَمُّهُ» کسی که یک عمویی دارد که چشم او است، همه جا مراقب او است، او تنها نمی‌شود. این‌که برو اگر در را باز نکرد بشکن یعنی من شوخی ندارم. امیر المؤمنین سلام الله علیه را صدا زد. ابوطالب سلام الله علیه برای پیغمبر اکرم صلوات الله علیه همه‌ی وجودش را خرج کرد. از این روایات خیلی فراوان داریم. کافی است بیش از این بخواهم بگویم شاید ده‌ها روایت باشد که نزد من حاضر است.

 

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– المزار (للشهید الاول)، ص ۷۳٫

[۵]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۶، ص ۱۱۴٫

[۶]– سوره‌ی انفال، آیه ۶۴٫

[۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۴۵۲٫

[۸]– همان، ص ۹۰٫

[۹]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۳۸٫

[۱۰]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۴۵۲٫

[۱۱]– همان، ص ۴۴۸٫

[۱۲]– همان.

[۱۳]– همان، ص ۴۴۹٫

[۱۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۲، ص ۲۶۰٫

[۱۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۴۴۹٫

[۱۶]– سوره‌ی صف، آیه ۶٫

[۱۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۶، ص ۳۴٫

[۱۸]– همان، ج ‏۸، ص ۳۴۰٫

[۱۹]– همان، ص ۲۹۸٫

[۲۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۸، ص ۲۳۷٫

[۲۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۲۷۷٫