آن روزی که آن مرد خدا فرمود: شبیخون فرهنگی؛ همان موقع یک عدّه -که خدا این‌ها را با معاویه محشور بکند- گفتند: این‌ها توهّم است. دیده بان دارد می‌گوید: دشمن می‌بینم؛ هیچ کجای دنیا این‌طور نیست که به دیده‌بان بگویند: توهّم است. می‌گوید باید احتیاط کرد. می‌گویند: توهّم توطئه است. کار به جایی رسید که اخیراً ما قم رفتیم، یکی از دوستان خود را به رستوران ببریم، یک روحانی مشهوری هم با خانواده‌ی خود آمده بود. خانواده‌ی شش نفره دو تا از آن‌ها بدحجاب بودند. دشمن یک طوری هجوم آورد که همه تلفات دادند. ما کمترین تلفات را در جنگ دادیم، آن کمترین بود. چند دفعه شد که گردان ما کلاً سقوط کرد. بقیه‌ی آن بودیم. این‌جا اصلاً شما گردان سالم نمی‌بینید. بعد فرمود: اگر حمله کردند «ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ» آمدند شما را غارت کردند، با جیب پر رفتند یک خراش هم برنداشتند. چون شما ترسیدید، چون خسته شدید. چون دل شما رفت به سمت کسی که ما را خلاص بکند. دل ندادید به آن کسی که باید دل می‌دادید. «وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ» این‌ها آمدند ریختند، حمله کردند، خون ریختند، یک قطره خون آن‌ها ریخته نشد. «فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً» مسلمان بمیرد نباید او را ملامت کرد بلکه امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: «بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً» من می‌گویم اقلاً او غیرت دارد. فرمود: خسته شدید، دل به کسی دادید که خسته بود. نگاه کردید آن کسانی که می‌گفتند: کافی است. حالا سرد است. حالا گرم است. حالا رها بکن. حالا چه کار داری، گیر نده، نتیجه‌ی آن چه شد؟ فرمود: «فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ» نشستید خوار شدید. «حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ» دشمن به شما هجوم آورد. «وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ» زمین شما را تصرّف کرد. «وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ» این سعد فرمانده‌ی آن‌ها است که از طرف معاویه آمده است. «قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ» لشکر او وارد الانبار شد؛ همین شهر الانبار. «وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ» فرمانده‌ی شهر را کشتند. «وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا» لشکر شما هم فرار کرد. «وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ» فرمود: به من خبر رسیده است این‌ها در خانه‌های مردم ریختند، به زن مسلمان وارد شدند «وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَهِ» حمله کردند ریختند در خانه‌ی زن غیر مسلمان. «فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَافَیَا» دنیا برای امیر المؤمنین علیه السّلام اهمّیّت ندارد؛ فرمود: یک پوست گندم که دهان یک مورچه باشد من عالم را با آن عوض نمی‌کنم. گردنبند برای امیر المؤمنین علیه السّلام مهم نیست. درد این‌جا است که فرمود: گردنبند از گردن زن مسلمان باز کردند، چون شما نشستید. خلخال از پای او باز کردند. برای امیر المؤمنین علیه السّلام این‌ها مهم نیست؛ آن چیزی که مهم است آن حریمی است که شکسته شد. خدا می‌داند «یجری مجری الشّمس» است؛ انگار امروز دارد با ما صحبت می‌کند. مسیر دشمن همان است.