برخلاف فرمایش آن برادر عزیز شیعه که اگر بگویم پیغمبر نتوانستند چهار تا آدم جمع بکند، خیلی ناکارآمد می‌شود نه این حرف‌ها نیست. قرآن این‌طور با بزرگان اهل تقوا برخورد نمی‌کند. صالح از دل کوه برداشت یک شتر کشید، بیرون همه با چشم خود معجزه را دیدند و معجزه‌ی الهی را کشتند و این‌که در روایات ما وجود دارد که هم در مورد زهرای اطهر سلام الله علیها، هم در مورد شیرخوار کربلا که این‌ها از ناقه‌ی صالح که کمتر نیستند. مردم معجزه کشتند، قبلاً هم معجزه کشتند؛ قبلاً هم آیت الهی کشتند. خدا هم اصلاً نمی‌گوید: بهره‌وری صالح پایین بود. چون صالح نمی‌خواست مردم را مجبور بکند، آدم‌ها شهوت دارند. ناقه‌ی صالح را کشتند، می‌شود آیت خدا را کشت و اگر اشکال مدیریّتی به خدا است که آیت او را کشتند. خواسته است در این دنیا ببیند هر کسی (پنج روزه نوبت اوست)؛

 

 دو تا گروه دیگر هم غیر از امامی که بر حق است، خیلی در حکومت اثر دارند؛ بنده اسم آن را گذاشتم… این عبارت را می‌گویم مدیریّت بشکنی. می‌گویم امام زمان روحی له الفداء وقتی تشریف بیاورند، قرار نیست با بشکن اداره بکنند. یعنی دستی تکان بدهند، همه چیز جا به جا بشود. نه، تا مردم نخواهند نمی‌شود. تا مردم نخواهند اصلاً حضرت نمی‌آید. یعنی دیگر وقتی نیست که وقتی حضرت بیاید این‌طور که من امروز می‌خواهم بخوانم مدام بیاید به مردم بگوید: تو را به خدا بیایید و آن‌ها هم نیایند، نه این‌طور نیست. این‌طور نیست که مدام حضرت بفرماید؛ بیاید گریه بکند، روی منبر به صورت خود بزند، مردم بگویند: نمی‌خواهیم بیاییم. روایات ما می‌گوید بعد از امام عسکری سلام الله علیه قهر خدا بر عالم مستولی شده است. ما از نعمت درک محضر امام معصوم محروم شدیم و یکی از بیچارگی‌های این محرومیّت این است که ندانیم از چه چیزی مرحوم شدیم. مثل آدمی که نمی‌داند جیب او را زدند، الآن این‌جا نشسته است، دارد سخنرانی گوش می‌دهد. آن لحظه‌ای که دست در به جیب خود می‌کند می‌بیند کیفش نیست. این‌جا است که از جا می‌پرد. تا قبل از آن آرام نشسته است؛ از این‌که زدند و مال من را بردند درکی ندارد. ما نسبت به امام زمان علیه السّلام این‌طور هستیم. خود این یک عامل بیچارگی است. خود این خدایی ناکرده نشانه‌ی غضب الهی است که من نفهمم از کجا خوردم، نفهمم چه چیزی ندارم.

 

از نگاه امیر المؤمنین علیه السّلام دو تا موضوع دیگر هم خیلی مهم است برای این‌که یک حکومتی بتواند اداره بشود؛ چون قرار نیست یک نفر کار همه را انجام بدهد و آن دو تا خواصّ قوم و عوام قوم هستند. در مورد خواصّ قوم گاهی صحبت کردیم باز هم می‌شود صحبت کرد؛ فقط یک اشاره می‌کنم که این‌قدر مهم است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه اواخر عمر شریف خود می‌گویند: «أَیْنَ عَمَّارٌ»[۱] یعنی من علیّ بن ابی‌طالب هم باشم یک عماری لازم است که این مردم را راه بیندازد، اتّصال برقرار بکند. یکی از شباهت‌های حکومت ما به حکومت امیر المؤمنین -البتّه شباهت در حدّ قلیل من نمی‌خواهم تشبیه صد درصدی بکنم- این است که خواصّ آن به تعداد و عمقی که باید باشند نیستند. همان موقعی هم که امیر المؤمنین می‌فرماید: «أَیْنَ عَمَّارٌ» بالاخره این‌طور نیست که هیچ کسی برای امیر المؤمنین علیه السّلام نمانده است ولی دیگر جای عمار خالی است. ما هم در کشور خودمان ۲۰ سال پیش، ۲۲ سال پیش أین عمار گفتند. آتش به اختیار گفتند. این‌ها یعنی تلّقی این بوده است که خواص به آن میزانی که باید باشند نیستند، کار تعطیل است.


[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۶۴٫