«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِیءِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ بَاعِثِ الأنْبیاءِ وَ الْمُرسَلینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنا حَبیبِ إلَهِ الْعالَمینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ الْمُقَرَّبینَ الْمُنتَجَبینَ وَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ فَاللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینَ آمینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ».

وَ بَعدُ فَقَد قَال العَظیمِ فی کِتَابِه الکَریم: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ».[۱]

تعریف فضیلت افراد از دیدگاه قرآن در بیان امام هادی علیه الصّلاه و السّلام

در ذیل این آیه‌ی مبارکه، یکی از روات به نقل یک جریان می‌پردازد و این را مرحوم بحرانی در تفسیر برهان آورده است که بنا بر نقلی می‌گوید، راوی می‌گوید: من در یکی از ایّام دید و بازدیدها در یکی از اعیاد در سامره به منزل امام همام، امام هادی علیه الصّلاه و السّلام وارد شدم. امام در سامره در تبعید بودند و کاملاً هم تحت الحفظ بودند ولی در برخی از زمان‌ها برای امام علیه الصّلاه و السّلام یک فرجه پیش می‌آمد، در کار امام علیه الصّلاه و السّلام گشایشی می‌شد و حضرت علیه الصّلاه و السّلام یک مقدار دید و بازدیدهایی داشتند.

Akhavan-13961214-Tafsir-ThaqalainSite (1)

راوی می‌گوید: وقتی من به منزل امام علیه الصّلاه و السّلام وارد شدم دیدم مردم در سه طرف مجلس نشسته‌اند و در صدر مجلس در بالای مجلس- هم امام علیه الصّلاه و السّلام یک جایگاه قرار داده‌اند که در آن جایگاه جلوس بفرمایند و در کنار خودشان هم محلّی را برای جلوس قرار داده‌اند. مثلاً مثل یک زیرانداز و پشتی و گویا امام علیه الصّلاه و السّلام منتظر هستند که کسی به آن‌جا وارد بشود. آن گاه به توصیف آن فضا می‌پردازد و می‌گوید: دیدم در مجلس سه دسته مردم هستند، در سه طرف نشسته‌اند؛ در یک طرف، سادات بنی علی هستند؛ یعنی فرزندان امیر المؤمنین صلوات الله علیه، یعنی نواده‌های امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام که این‌ها پسر عموهای امام هادی علیه الصّلاه و السّلام می‌شوند، یعنی بنی اعمام یک طرف دیگر مجلس هستند. در یک طرف دیگر مجلس دیدم که بنی العبّاس نشسته‌اند که آن‌ها هم جزء شاهزاده‌های آن جامعه تلقّی می‌شدند. این‌ها یا فرزندان خلیفه بودند یا خود خلیفه بودند یا از این بنی اعمام بودند که در جامعه شاخص بودند و ذی شأن و صاحب موقعیت و جایگاه بودند. می‌گوید: دیدم که آن‌ها هم در سمت چپ مجلس نشسته‌اند. در پایین مجلس هم که نگاه کردم دیدم یک دسته از عرب‌های ریشه‌دار نشسته‌اند.

Akhavan-13961214-Tafsir-ThaqalainSite (2)

در جامعه‌ی آن دوره که موضوع عروبت، موضوع این‌که ما عرب هستیم و… یک امر بسیار مهمّی بود و مردم به این‌که ما عرب هستیم و… در آن جامعه مفاخره می‌کردند، به این مسئله تفاخر می‌کردند که البتّه این مسئله در اسلام (درست) نیست امّا در فضای آن جامعه، این مطلب وجود داشت. راوی می‌گوید: من در این مجلس بودم که سه طرف مجلس سه دسته بودند؛ یعنی سادات بنی علی، سادات بنی العبّاس و اعراب ریشه‌دار و عرّیق. می‌گوید: من هم نگاه کردم دیدم کجا می‌توانم بنشینم و در یک گوشه از مجلس نشستم و می‌نمایانید، وضع این‌طور نشان می‌داد که خلیفه می‌خواهد به دیدن امام علیه الصّلاه و السّلام بیاید که امام در آن‌جا جایگاه قرار داده‌اند و پشتی گذاشته‌اند و یک تشکچه‌ای انداخته‌اند و منتظر ورود خلیفه هستند. جو، چنین چیزی را نشان می‌داد. می‌گوید: من همین‌طور منتظر بودم ببینم چه کسی می‌خواهد به مجلس بیاید؟ یک مرتبه دیدم یک اجماوی وارد شد. اجماوی یعنی کسی که نه سیّد است، نه از بنی العبّاس است، نه از عرب است، یک آدمی است که نه سیادتی دارد، نه از شاهزادگان است، نه از عرب‌های ریشه‌دار است، یک شخص فارس است، یا یک شخص غیر فارس است که در جامعه به حسب و نسب او توجّه چندانی نمی‌شود. می‌گوید: دیدم او از در وارد شد و امام هادی علیه الصّلاه و السّلام از ورود او استقبال کردند، به او رو کردند، با او معانقه کردند و او را صدر مجلس آوردند و در بالای مجلس نشاندند و خودشان هم در جوار او نشستند. حالا امام معصوم با یک شخص به این‌گونه معامله می‌کند که او را بیاورد و در صدر مجلس بنشاند و او را در یک جایگاه رفیع قرار بدهد. می‌گوید: همه تعجّب کردند که او چه کسی بود که امام با او این‌قدر با بزرگواری برخورد کردند و او را تعظیم کردند، او را تفخیم کردند و بزرگ داشتند.

فلذا در مجلس صدا به زمزمه بلند شد. این حالت برای بنی العبّاس بسیار سنگین آمد. آن‌ها در جامعه صاحب موقعیت بودند، صاحب شأن بودند، به عنوان خویشان و اقارب و اقوام خلیفه به حساب می‌آمدند. آن‌ها اعتراض کردند و گفتند: او یک شخص غیر عبّاسی را بر ما برتری و ترجیح داد. این را به عنوان اعتراض گفتند و آن عرب‌های ریشه‌داری که در ذیل پایین- مجلس نشسته بودند هم باز به عنوان اعتراض به امام هادی علیه الصّلاه و السّلام زمزمه می‌کردند که چطور ایشان یک شخص غیر عرب را به عرب ترجیح دادند؟ از سوی دیگر دیدم بنی علی هم دارند با هم زمزمه می‌کنند و می‌گویند: او خودش امام است و می‌داند که چه کند؛ یعنی به آن عملی که امام علیه الصّلاه و السّلام انجام داده بود راضی بودند. این، آن توصیفی است که راوی از آن مجلس می‌کند که مجلس امام هادی علیه السّلام است، مردم سه دسته هستند، یک شخص بی‌نام و نشانی از در وارد می‌شود و امام هادی علیه الصّلاه و السّلام این شخص بی‌نام و نشان را تا این اندازه تفخیم می‌کند و او را بزرگ می‌دارد. آن گاه می‌گوید: امام به سادات بنی علی رو کردند و به بنی اعمام خود، به پسر عموهای خود فرمودند: شما گفتید که او خود می‌داند چه کند، حالا من به شما می‌گویم که چرا این کار را انجام دادم. من چرا یک آدم بی‌نام و نشان را در بالای مجلس آوردم و او را بر همه‌ی شما برتری دادم. آن‌گاه به بنی العبّاس رو کردند و فرمودند: شما می‌گویید من چرا یک غیر عبّاسی را به شما که از بنی العبّاس هستید ترجیح دادم. این را شما می‌گویید و در مقام سؤال و اعتراض هستید. حالا من به شما جواب می‌دهم و جواب سؤال شما را می‌گویم.

Akhavan-13961214-Tafsir-ThaqalainSite (5)

امام علیه السّلام از بنی العبّاس سؤال کردند، فرمودند: شما بعد از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم چه کسی را قبول دارید؟ آن‌ها گفتند: ما بعد از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شیخین را قبول داریم؛ یعنی دو خلیفه‌ی اوّل را قبول داریم. امام از آن‌ها سؤال کردند و فرمودند: آیا پدر بزرگ شما، عبّاس در آن دوره بود یا نبود که شما همه می‌گویید: این‌که ما فرزندان عبّاس هستیم و سبب فخر ما همین است که ما از بنی العبّاس هستیم. آیا بنی العبّاس در آن دوره نبود؟ گفتند: چرا، بود. امام فرمودند: پس لا محاله شما یک وجه را، یک جهت را در شیخین لحاظ کرده‌اید ولو این‌که این جهت در او نیست امّا شما لا محاله جهتی را در شیخین لحاظ کرده‌اید که بنا بر آن جهت شما آن دو را به عبّاس ترجیح داده‌اید. پس می‌شود کسی از بنی العبّاس نباشد و بر شما ترجیح داشته باشد. می‌گوید: بنی العبّاس ساکت شدند.

Akhavan-13961214-Tafsir-ThaqalainSite (3)

بعد امام به عرب‌هایی که در ذیل مجلس بودند رو کردند و فرمودند: شما می‌گویید من یک غیر عرب را بر عرب مقدّم کردم، آیا مناط فضیلت این است که حتماً کسی عرب باشد؟ گفتند: بله، اگر کسی عرب باشد خوب است. امام فرمودند: من در قرآن این را ندیده‌ام که خداوند متعال برای فضیلت، نژاد را ذکر کرده باشد بلکه فرموده است: ما شما را از یک مرد و زن خلق کرده‌ایم و شما را در طوایف مختلف قرار داده‌ایم. مناط فضیلت در شما این است که شما با تقوا باشید. خداوند متعال این ملاک را در قرآن به عنوان مناط فضیلت ذکر می‌کند.

راوی می‌گوید: آن‌ها هم ساکت شدند. بعد امام به بنی علی رو کردند و فرمودند: شما در این زمزمه که فی ما بین خود داشتید گفتید: او یک غیر سیّد را بر سیّد مقدّم کرده است امّا خودش می‌داند که چرا این کار را انجام داده است و حالا من دلیل آن را برای شما می‌گویم. امام فرمودند: شخصی که الآن از در وارد شد و منِ امام هادی در پیش پای او بلند شدم و به سمت او استقبال کردم و او را تکریم کردم و آوردم او را در صدر مجلس نشاندم او یک عالم دینی است و او دیروز در یک مجلس از حقّ ما اهل بیت علیهم السّلام دفاع کرده است و ما را در آن جایگاهی قرار داده است که خدا ما را در آن جایگاه قرار داده است و او برای ما موقعیتی ذکر کرده است که خدا آن موقعیت را برای ما قرار داده است. لذلک او صاحب شأنی در نزد خدا است که آن شأن و آن جایگاه این اقتضا را دارد که امام معصوم هم او را تکریم کند و آن‌گاه امام علیه السّلام این آیه‌ی شریفه را تلاوت کردند که در صدر عرایض معروض داشتم: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» یعنی مناط فضیلت در بارگاه خداوندی، مناط برتری در بارگاه خداوندی این است که کسی صاحب علم باشد و صاحب عمل بوده باشد. این آن مناط فضیلت در پیشگاه خداوندی است.

Akhavan-13961214-Tafsir-ThaqalainSite (6)

جایگاه علم و فضیلت طلب علم

باز در یک روایت دارد که امام صادق علیه الصّلاه و السّلام می‌فرماید: اگر مردم می‌دانستند که در طلب علم چه فضیلتی است -مردم نمی‌دانند در طلب علم چه فضیلتی است- اگر می‌دانستند، سراغ علم می‌رفتند ولو این‌که صورت‌های خود را به زمین بکشند؛ یعنی هر نوع سختی را تحمّل می‌کردند، هر مشکلی را تحمّل می‌کردند تا این‌که در زمره‌ی عالِمان واقع بشوند.

خدا مرحوم آیت الله شیخ محمّد تقی بروجردی را رحمت کند. ایشان سرگذشت خود را ذکر می‌کند که چطور شد که در سلک علمای دینی در آمد و چه مقدّماتی داشت… صحبت به این‌جا می‌رسد که می‌گوید: وقتی من می‌خواستم در جرگه‌ی طلّاب وارد بشوم، پدرم با من به شدّت مخالفت می‌کرد، پدرم با سختی زیادی با من مخالفت می‌کرد تا این‌که من فرار کردم. بعد او سختی‌هایی را از خود ذکر می‌کند. یک سختی‌های بسیار زیادی را ذکر می‌کند و می‌گوید: تا این‌که من به نجف رفتم. وقتی که در خدمت سیّد محمّد کاظم یزدی وارد شدم آن‌جا وقتی سرگذشت خود را گفتم یک سرگذشت بسیار تلخی از خود را می‌گوید که واقعاً چه مرارت‌هایی را دیده بود- چه صحبت‌هایی را تحمّل کرده بود تا این‌که کار او به نجف رسیده بود. آن دوره هم شخصیت بزرگ شیعه مرحوم سیّد محمّد کاظم یزدی رضوان الله تعالی علیه بوده است. می‌گوید: وقتی که من به او گفتم چه مرارت‌هایی را تحمّل کردم، چه سختی‌هایی را دیدم، سیّد محمّد کاظم یزدی فرمود: برای ایشان لباس روحانیت بیاورید. این بزرگوار آن‌جا من را به لباس روحانیت مفتخر کردند و من پیش او مشغول درس و بحث بودم. یک موقع من نگران بودم شاید پدرم از من راضی نباشد. بعد برای من خبر آوردند که پدرم فوت کرده است. می‌فرمود: من شبی خواب پدرم را دیدم و حالا در عالم خواب از او پرسیدم: پدر، آیا شما از من راضی هستید که من در سلک روحانیت وارد شده‌ام؟ به من گفت: پسرم، ما تا زمانی که در دنیا بودیم، نمی‌فهمیدیم که واقعاً منفعت‌مان چیست، این را متوجّه نمی‌شدیم. ما به زرق و برق دنیا چشم داشتیم و تصوّر می‌کردیم زرق و برق دنیا خیلی خوب است. حالا که به این عالم آمده‌ایم، می‌بینیم این‌جا آن چیزی که فایده دارد، مقام تدیّن و مقام روحانیت است. این‌جا همین فایده دارد. بعد پدرم به من گفت: من از تو توقّع دارم که حالا که تو در سلک روحانیت واقع شده‌ای، به نسبت امور دنیایی من هم اقدام کنی و کار من را در دنیا درست کنی، من این‌جا یک مقدار سختی و گرفتاری دارم. آن وقت دیدم که او چقدر من را تشویق کرد که تو وارد سلک خوبی شدی، زمانی که ما در دنیا بودیم این را نمی‌فهمیدیم، این مطلب برای ما معلوم نبود.

Akhavan-13961214-Tafsir-ThaqalainSite (4)

این را مرحوم آقای لطفی، نماینده‌ی آیت الله خویی، نقل می‌کرد و می‌گفت: من در نجف بودم و ایشان هم عالِم بودند و چه بسا ایشان هم مجتهد بودند. می‌گفت: من در نجف بودم که به من خبر دادند که پدر من فوت کرده است مرحوم آقای لطفی می‌گفت- می‌گفت: حالا تصوّر می‌کنید چگونه این خبر را به من دادند؟ مرحوم آیت الله خوئی دنبال من فرستاد و دیدم مقدّماتی چید که آدم باید مصیبت صابر باشد، انسان باید در سختی‌ها خدا را شاکر باشد و به وظیفه‌ی خود عمل کند. می‌گفت: من فهمیدم که آقای خوئی می‌خواهد مطلبی را به من بگوید. یک مقدار گوش کردم و بعد به من فرمود: پدر شما فوت کرده است. می‌گفت: وقتی به من گفت پدرت فوت کرده است، من بسیار متأثّر شدم و خیلی گریه‌ام گرفت و شروع کردم به گریه و زاری کردن. آقای خوئی یک مقدار من را تسلّی داد که خدا صبر بدهد، خدا اجر بدهد، خدا به شما اجر صابرین را بدهد و… یک مقدار به این صورت با من صحبت کرد و من همین‌طور به گریه کردن ادامه می‌دادم که آیت الله خوئی نسبت به من تند برخورد کرد و گفت: آقای لطفی، شما عالِم هستید، چرا این‌طور زار می‌زنید و گریه می‌کنید؟ من گفتم: مگر گریه کردن با این‌که کسی عالم باشد منافات دارد؟ گفت: خیر، من دارم از تو سؤال می‌پرسم که تو چرا این‌طور گریه می‌کنی؟ گفتم: آقا، پدرم بوده که فوت شده، من پدرم را دوست دارم. فرمود: آیا شما واقعاً او را دوست دارید؟ گفتم: بله، من خیلی پدرم را دوست دارم. گفت: سؤال من برای همین است، اگر تو واقعاً پدر خود را دوست داری، تو عالم هستی، باید کاری انجام دهی که برای او فایده‌ای داشته باشد، اگر همین‌طور این‌جا بنشینی و گریه کنی نه گرهی از مشکل تو باز می‌شود و نه از مشکل پدر تو این‌جا گرهی باز می‌شود. تو یک کار عالمانه انجام بده، یک کار حکیمانه انجام بده که از پدر تو مشکلی حل بشود.

دیدم ایشان مطلب خوبی گفتند. گفتم: چه کار کنم؟ گفت: من نمی‌دانم، تو هر کاری که می‌بینی خوب است انجام بده، تو عالم هستی، می‌فهمی. مرحوم آقای لطفی می‌گفت: من فکر کردم، گفتم: هر کسی می‌میرد لا محاله مشکلاتی دارد. پدر من هم از این قاعده مستثنی نیست، چه بسا او هم سختی‌ها و مشکلاتی دارد. لذا من به خود گفتم به نیابت از طرف پدرم، به قصد زیارت امیر المؤمنین صلوات الله علیه بروم. به حمّام رفتم و غسل زیارت کردم و بعد به سمت حرم آقا امیر المؤمنین سلام الله علیه راه افتادم و زیارت جامعه‌ی کبیره می‌خواندم و در ضمن زیارت هم بسیار می‌گریستم و گریه می‌کردم و این زیارت را به پدرم هدیه می‌کردم. گفت: وقتی زیارت تمام شد، تقریباً از وقتی که من غسل کردم تا وقتی که زیارت تمام شد، دو ساعت طول کشید. من داشتم همه‌ی این کارها را به نیابت از پدرم انجام می‌دادم. آمدم در محلّ خودم خوابیدم. پدرم را خواب دیدم، همان‌جا دیدم. دیدم که از من تشکّر کرد و گفت: رضا، من از تو خیلی ممنون هستم، تو آمدی و به نیابت من، زائر امیر المؤمنین صلوات الله علیه شدی. من از لحظه‌ای که مُردم در سختی بودم، یک مقدار سختی داشتم. تو از لحظه‌ای که به قصد زیارت امیر المؤمنین صلوات الله علیه از طرف من نیابت کردی، من زائر امیر المؤمنین سلام الله علیه شدم. به احترام زیارت امیر المؤمنین علیه السّلام این‌جا سختی را از من برداشتند و دیگر بعد از آن هم این‌جا به لطف و احسان با من معامله کردند، تو در این‌جا به نحو عالمانه گره از کار من گشودی. این از شئون علم و دانش است.

إن‌شاءالله الرّحمن که خداوند متعال همه‌ی ما را در زمره‌ی دانشجویان و دانش‌آموزان علوم دینی قرار بدهد و إن‌شاءالله الرّحمن که خداوند متعال توفیق اصلاح امور ما را به همه‌ی ما مرحمت بفرماید. آقایان طلبه‌ها، شما می‌بایست خودتان به موقعیت خودتان توجّه داشته باشید. این دنیا برای خودش زرق و برق فراوان دارد، بالاخره در دنیا زرق و برق وجود دارد و بعد از این‌که ما به عالم دیگری وارد شدیم آن‌جا از ما زرق و برق نمی‌خواهند. زندگی طلبگی یک مقدار محدودیت‌هایی برای خودش دارد. آن کسانی که در این جرگه‌ها وارد می‌شوند که خود را می‌بازند، کاش از همان اوّل اصلاً وارد زمره‌ی طلبگی نمی‌شدند. امّا کسانی که با تقوا سر می‌کنند و خود را به زرق و برق دنیا اسیر نمی‌کنند، باید این را بدانند که در محضر معصوم علیهم الصّلاه و السّلام جایگاه رفیعی دارند، موقعیت عظیمی دارند. همان ساعت بی‌کسی مردمان که گفته می‌شود شب اوّل قبر و ساعت بی‌کسی است، آن‌گاه این شئون خود را می‌نمایاند، این جایگاه‌ها خود را می‌نمایانند. یک موقع وارد جامعه می‌شوید، یک موقع در محیط‌های اجتماعی احیاناً محرومیت‌هایی را مشاهده می‌کنید، شما به این توجّه داشته باشید که آن جایگاهی که در نزد خدا است، آن شأن و موقعیتی که در محضر خداوند متعال است، آن‌ها هیچ با این زرق و برق‌ها حساب نمی‌شوند. إن‌شاءالله الرّحمن که خداوند متعال به همه‌ی ما ثبات قدم مرحمت بفرماید و إن‌شاءالله الرّحمن که حال و آینده‌ی ما را بهتر از سابقه و گذشته‌ی ما قرار بدهد. إن‌شاءالله بحث سوره‌ی مبارکه‌ی لقمان برای جلسات بعد در سال آینده برگزار می‌شود.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

پایان

[۱]– سوره‌ی مجادله، آیه ۱۱٫