«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏ََ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ أَهلِ بَیتِهِ الطَّاهِرینَ وَ لَعْنَهُ اللهِ عَلَى‏ أَعْدَائِهِمْ أجْمَعینَ مِنَ الآنِ إلَی قیامِ یُومِ الدِّینِ».

نقش بزرگان و خواصّ جامعه در تغییر سبک زندگی جامعه

خدمت شما در این چند شب بحث بررسی ریشه‌های تاریخی حادثه‌ی عظیم عاشورا را داشتیم. امشب به ریشه‌ی اجتماعی این حادثه‌ی عظیم می‌پردازیم که چه شد مردم بعد از ۵۰ سال از رحلت رسول خدا صلوات الله علیه جگر گوشه‌ی رسول خدا را به طرز فجیعی به شهادت رساندند. چه چیزی شد، چه عاملی شد که مردم این‌قدر تغییر پیدا کردند. در بحث ریشه‌ی اجتماعی حادثه‌ی عظیم عاشورا مسئله‌ی مهمّی را که باید بررسی بکنیم، بحث نقش بزرگان جامعه و خواصّ جامعه در تغییر سبک زندگی جامعه و تغییر مذاق و آن تمایلات اجتماعی جامعه را می‌توانیم بررسی بکنیم. خواصّ جامعه چه کسانی بودند؟ کسانی که در اسلام سابق بودند، جزء مجاهدین صدر اسلام بودند، جزء قاریان و کاتبان وحی بودند، جزء نزدیکان پیامبر صلوات الله علیه بودند؛ مهاجرین و همچنین انصار. این‌ها بزرگان جامعه بودند. بعد از رسول خدا صلوات الله علیه چه اتّفاقی افتاد که این‌ها عوض شدند و به تبع جامعه تغییر کرد و مردم هم عوض شدند و آن ذائقه‌ی عمومی جامعه‌ی اسلامی به جای خداگرایی و شهادت طلبی، به دنیا گرایی تبدیل شد؛ این عامل چه چیزی بود؟

لغزش خواصّ مهمترین علّت تغییر رویکرد جامعه

پاسخ این است مهمترین عامل، لغزش این خواص بود. وقتی خواصّ جامعه لغزش می‌کنند، وقتی بزرگان جامعه لغزش می‌کنند، وقتی مدیران جامعه لغزش پیدا می‌کنند، به تبع جامعه هم از آن‌ها پیروی می‌کند. این‌ها در جامعه فرهنگ‌ساز بودند. این‌ها در جامعه سبک زندگی ایجاد می‌کنند؛ به همین دلیل اتّفاق بزرگی که بعد از رسول خدا صلوات الله علیه به وجود آمد، این بود که خواصّ جامعه از آن آرمان‌ها و ارزش‌ها فاصله گرفتند. خواصّ جامعه دچار دنیاگرایی شدند. خواصّ جامعه دچار مال‌پرستی و مقام‌پرستی شدند و این نقطه‌ی آغازین سقوط جامعه‌ی اسلامی بود که پیامبر صلوات الله علیه ۲۳ سال زحمت کشیده بود که این‌ها به دنبال آخرت باشند، به دنبال ثواب آخرت باشند، به دنبال زندگی عبدگونه باشند، به دنبال زندگی الهی باشند امّا متأسّفانه بعد از رسول خدا به دلیل تغییر مدیریّت جامعه‌ی اسلامی از مدیریّت الهی و ولایی و امامت اهل بیت علیهم السّلام به مدیریّت دنیوی خلفا آرام آرام جامعه از آن آرمان‌ها و ارزش‌ها و آن اهداف عالیّه‌ی پیامبر سقوط کرد، چنان سقوط کرد که حادثه‌ی دردناک عاشورا به وجود آمد.

این نکته‌ی بسیار مهمّی است که امشب می‌خواهیم بررسی بکنیم. مال پرستی چگونه در جامعه‌ی اسلامی تزریق شد؟ راجع به سبب، خوب پشت پرده خیلی پیچیده است. بنده مطمئن هستم در برنامه‌ریزی یهود قطعاً این برنامه بود که اگر بخواهند اسلام را از درون تهی بکنند، باید آرمان‌ها را از او بگیرند باید. آن شهادت طلبی و خدا خواهی و خدا محوری و خدا مداری را از آن‌ها بگیرد و بهترین راه برای این‌که ارزش‌ها و آرمان‌گرایی از بین برود این است که انسان دچار دنیاگرایی و دنیا طلبی و مال پرستی بشود. قطعاً این برنامه‌ریزی، برنامه‌ریزی یهود بود امّا مجری این برنامه‌ریزی چه کسی بود؟ متأسّفانه کودتاچیانی که خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام را غصب کردند. امشب می‌خواهیم به این مسئله اشاره بکنیم.

عدم تأیید امیر المؤمنین علیه السّلام در مورد فتوحات در زمان خلفا 

یکی از مسائلی که مورد تأیید امیر المؤمنین علیه السّلام هم نبود فتوحات بود. امیر المؤمنین علیه السّلام قائل بود که اسلام باید با تبلیغ به جهان صادر بشود، البتّه دفاع مهم بود. امّا فتح در مشرب امیر المؤمنین علیه السّلام نبود. امّا این فتوحات از زمان خلیفه‌ی دوم شروع شد. فتوحات از سرزمین سواد شروع شد یعنی عراق. بعد به سمت ایران گسترش پیدا کرد. از این طرف هم به سمت استانبول یا همین قسطنطنیه و بعد به شمال آفریقا و از شما آفریقا از جبل الطّارق به اسپانیا و جنوب فرانسه کشیده شد. لاجرم این فتوحات آثار اقتصادی بسیار فراوانی داشت. چه بود؟ خراج عراق، خراج ایران، خراج روم و خراج مصر به مرکز و پایتخت جامعه‌ی اسلامی سرازیر شد؛ این پول‌ها آمد. اگر این پول‌ها مدیریّت می‌شد، به صورت عادلانه تقسیم می‌شد و در مسیر تولید و اشتغال مصرف می‌شد، قطعاً جامعه‌ی اسلامی رشد چندین برابری پیدا می‌کرد امّا متأسّفانه این پول‌های هنگفت و درآمدهای بسیار بالای نجومی به جای این‌که صرف تولید و اشتغال جوانان بشود، صرف زرق و برق دنیای بعضی‌ها شد. چطور؟

تنها منبع درآمد مسلمین در زمان رسول خدا حضرت محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم زکات بود. این زکات را هم چه کسانی می‌دادند؟ انصار می‌دادند. چرا؟ چون مهاجرین به صورت اضطراری از مکّه مهاجرت کردند و هیچ چیزی نتوانستند با خود بیاورند. بزرگان مهاجرین به صورت مخفیانه از مکّه فرار کردند و ثروت خود را در مکّه جا گذاشتند و ابو سفیان این ثروت را مصادره کرد (قطع صوت ۹:۵۳) خود استفاده کرد. این ثروت عظیم که بعد از رسول خدا صلوات الله وارد جهان اسلام شد، باید تقسیم بشود. زمان رسول خدا صلوات الله علیه چون تنها منبع درآمد زکات بود، آن هم انصار می‌دادند و صرف فقرا و نیازمند می‌شد، هیچ فاصله‌ی طبقاتی در جامعه به وجود نیامد. اصل را بر استفاده در راستای رفع نیازهای زندگی خود گذاشته بودند. ازدواج آسان بود. زندگی ساده بود، به اندازه‌ی نیاز مصرف می‌کردند. کسی هم که نیازمند بود، مسلمین به او کمک می‌کردند و زندگی روال عادی خود را طی کرد.

زمان خلیفه‌ی اوّل هم همین‌طور. دو سالی که خلیفه‌ی اوّل حکومت داشت، چون فتوحاتی نبود، منبع درآمد فقط همان زکات بود و آن هم در راه فقرا استفاده می‌شد امّا از زمان خلیفه‌ی دوم که فتوحات اسلامی زیاد شد، منبع درآمد بسیار زیاد شد. خراج و جزیه‌ی دو منبع بود که به زکات اضافه شد، چه اتّفاقی افتاد؟ فقط از سرزمین عراق سالیانه ۱۲۰ میلیون درهم خراج و جزیه وارد مدینه می‌شد. از سرزمین مصر در ابتدا دو میلیون و چند سال بعد چهار میلیون در سال خراج می‌آمد.

نقش خلیفه‌ی دوم در ایجاد فاصله‌ی طبقاتی در جامعه‌ی اسلامی

 خلیفه‌ی دوم -آغاز انحراف از این‌جا شروع شد- تقسیم این خراج را به جای مساوات، امتیازات، موقعیت‌های اجتماعی و فامیلی و موقعیت‌های دینی را قرار داد. گفت: مهاجرین بر انصار مقدّم هستند. گفت: سابقین در اسلام بر لاحقین مقدّم هستند. گفت: قریش بر غیر قریش مقدّم است. آزاد بر برده، یعنی مسلمان آزاد بر مسلمان برده مقدّم است. فامیل‌های مشهور بر فامیل‌های گمنام مقدّم است و همچنین نزدیکان پیامبر صلوات الله علیه بر آن کسانی که بر پیامبر نزدیک نبودند، مقدّم هستند. بدری‌ها بر غیر بدری‌ها مقدّم هستند. قاریان قرآن بر غیر قاریان قرآن مقدّم هستند. آن کسانی که اهل جهاد و رزمنده بودند، بر غیر رزمنده و مجاهدین مقدّم هستند. بیشترین خصوصیات در چه کسانی جمع شد؟ در مهاجرین قریش. مهاجرین قریش هم سابقین بودند، هم مهاجر بود، هم جزء مجاهدین بودند و هم… این‌جا بود که یک فرد عادی در جامعه‌ی اسلامی سالیانه دویست درهم درآمد سالیانه از بیت المال داشت و یکی از مهاجرین با این خصوصیات بالای ۱۲ هزار درهم در سال. فاصله بسیار زیاد است.

آقازاده‌ها از این‌جا به وجود آمدند. آقازاده‌ی این‌ها هم بر غیر آقا زاده‌ها مقدّم بودند. این‌جا بود که یک طبقه‌ی آقازاده‌ها هم به وجود آمد؛ مثل عبدالله بن زبیر این‌جاها در این فضا متولّد شد و این بود که بعدها انحراف پیدا کرد و پدر خود را هم به انحراف کشاند. این‌جاها بود. آقازاده‌ها هم این‌جا به وجود آمد. آقازاده‌ها بدون استثناء نصف پدر می‌گرفتند. یک مسلمان عادی دویست درهم، آقازاده نصف پدر خود. پدر او ۱۲ هزار درهم می‌گرفت، او شش هزار درهم می‌گرفت. مسلمان عادی دویست درهم. آقازاده‌ای که هیچ کاری هم نکرده بود، فقط آقازاده بود مثل عبدالله زبیر.

چه اتّفاقی افتاد؟ من یک نکته بگویم که بسیار مهم است. این حقوق‌های نجومی که به این‌ها داده شد باعث شد درآمدهای نجومی ایجاد بشود. چطور؟ بیشترین حقوق‌های نجومی را به چه کسانی می‌دادند؟ به مهاجرین. مهاجرین از چه کسانی بودند؟ از مکّه آمده بودند. کار مکّی‌ها چه بود؟ تجارت. سود مرکّبی که در قرآن از آن نام می‌برند کار همین مکّی‌ها بود. الآن این سودهای بانکی را می‌خواهند حساب بکنند، از پیشرفته‌ترین نرم افزار استفاده می‌کنند. امّا قرآن می‌فرماید: این مکّی‌ها سود مرکّب را آن موقع حساب می‌کردند. «أَضْعافاً مُضاعَفَهً»[۱] سود مرکّب. پس یک ذهن ریاضی خیلی خوبی داشتند، حقوق نجومی به دست آوردند. حالا چون تاجر پیشه بودند، این پول‌ها را وارد تجارت کردند. بزرگان از مهاجرین در کار اقتصادی کلان افتادند. به جای گسترش… چون این بزرگان مهاجرین باید به داد جوان‌ها می‌رسیدند، به جوان‌ها قرآن یاد می‌دادند. احکام پیامبر، احادیث پیامبر صلوات الله علیه را به آن‌ها یاد می‌دادند مشغول کار اقتصادی شدند. همین ۱۲، ۱۳ هزار درهم در سال چندین برابر شد.

ثروت عظیم طلحه در زمان خلفا

یک نمونه برای شما بگویم. طلحه بن عبیدالله، طلحه الخیر. جزء شورای خلافت است. شورای خلافت یعنی شأنیّت و ظرفیت خلافت را داشت و مردم قبول داشتند این آقا خلیفه بشود. یعنی اگر در شورای شش نفره به جای عثمان به طلحه رأی می‌دادند، طلحه خلیفه‌ی مسلمین می‌شد، یعنی جانشین پیامبر خدا. حالا طلحه الخیر جزء مهاجرین قریشی مجاهدین است و… و همه‌ی این خصوصیّات را داشت. این درآمد نجومی را در کار اقتصادی به کار گرفت. رفت در سرزمین عراق زمین خرید. بردگان زیادی خرید. شروع به کشاورزی کردند. اسم مزرعه‌ی طلحه نشاستج بوده است که معرّب نشاسته‌ی فارسی خود ما است. شما باور می‌کنید فقط از مزرعه‌ی نشاستج طلحه الخیر -به قول آن‌ها- روزانه هزار درهم درآمد بود. این‌ها را ما نمی‌گوییم هر چه برای شما می‌گویم یا از مروج الذّهب مسعودی است یا از تاریخ یعقوبی یعقوبی است یا از الکامل ابن اثیر است که از بزرگان تاریخی اهل سنّت هستند این‌ها همه از آن‌ها است. یا کامل ابن اثیر است. یا مروج الذّهب یا تاریخ یعقوبی. طلحه بن عبیدالله روزانه فقط از یک مزرعه‌ای به نام نشاستج خود هزار درهم، سالانه بالای ۶۰ هزار درهم از یک مزرعه، فکر اقتصادی داشتند. این چه کسی بود از خواصّ جامعه بود. از کسانی بود که جزء مهاجرین و جزء مجاهدین بود امّا این حقوق‌های نجومی به درآمدهای نجومی تبدیل شد.

فساد عامل تغییر نگرش بزرگان جامعه‌ی اسلامی

ما ثروت را برای چه چیزی می‌خواهیم؟ برای این‌که نیازهای روزمره‌ی ما رفع بشود؛ خورد و خوراک و پوشاک و مسکن. انسان وقتی زیاد پول داشته باشد نیاز او هم برطرف می‌شود، به دیگران هم نمی‌خواهد کمک بکند. چه اتّفاقی می‌افتد؟ اسلام ثروت را برای چه می‌خواهد؟ اسلام ثروت را می‌خواهد. تولید ثروت را می‌خواهد. تولید را می‌خواهد برای این‌که نیازهای خود، خانواده و فقرای جامعه تأمین بشود امّا این‌ها وقتی این ثروت کلان را داشتند، دیدند باید با آن تفریح بکنند. شروع کردند خریدن خانه در این شهر، در آن شهر. لب این ساحل، لب آن ساحل، اسب وسائل نقلیه‌ی مختلف. کنیز، غلام، باغ، ویلا؛ این تفریحات موجب فساد شد. این فساد باعث شد تغییر نگرش ایجاد بشود، نگاه آن‌ها نسبت به دین عوض شد. نگاه آن‌ها به آخرت عوض شد. نگاه آن‌ها به دنیا عوض شد. این دنیا را جدّی گرفتند، باید برای این دنیا خرج بکنند و انسان هر چه بیشتر غرق دنیا بشود حریص‌تر می‌شود. در روایات داریم که دنیا مثل آب دریا است. هر چه بیشتر بچشیم، بیشتر تشنه می‌شویم. آب شور این چنین است. انسان هر چه بیشتر آب شور بخورد، تشنه‌تر می‌شود و این‌ها حریص‌تر شدند.

 این‌قدر اوضاع دنیا طلبی در بین خواص باعث بی‌آبرویی شد که سعد بن أبی وقّاص زمان خلیفه‌ی سوم -این هم جزء شورای خلافت بود- والی کوفه بود. یک وام نجومی از بیت المال، از عبدالله بن مسعود رحمه الله علیه می‌گیرد. وقت موعد وام می‌رسد، عبدالله بن مسعود می‌رود به والی کوفه می‌گوید: این وام نجومی را پس بده. می‌گوید: پس نمی‌دهم. عبدالله بن مسعود چون خزانه‌دار کوفه بود با سربازان خود به دار الاماره می‌رود، او هم سربازان خود را می‌آورد. اوّلین درگیری مفتضحانه در جهان اسلام به خاطر زیاده‌خواهی یکی از صحابی پیامبر که جزء شورای خلافت بود ایجاد شد. سعد بن ابی‌وقاص وام گرفته بود، نمی‌خواست وام خود را بدهد. عبدالله بن مسعود که انسان متشرّعی بود، رفت وام را بگیرد، پس نمی‌داد.

جا به جا شدن ارزش‌ها و آرمان‌ها در زمان خلیفه‌ی سوم

خبر به خلیفه‌ی سوم رسید، هر دوی آن‌ها را عزل کرد. یک آدم بسیار آلوده‌ای به نام ولید بن عقبه -که شراب خوار بود- را چون برادر رضایی خلیفه بود، فرستاد. ولید بن عقبه همان کسی که قرآن می‌فرماید: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»[۲] این فاسق چه کسی است؟ -قرآن می‌گوید: فاسق است-همین ولید بن عقبه است. اتّفاقاً آدم خنگی هم بود، ذهن او کند بود. یعنی هم فاسق بود و هم خنگ بود. مدیریّت نداشت. زمان خلیفه‌ی سوم نماز صبح را به جای دو رکعت، چهار رکعت خواند، چون مست بود. به او گفتند: زیاد خواندی. گفت: اگر بخواهید بیشتر هم می‌خوانم. به جای دو رکعت، ده رکعت نماز صبح می‌خوانم. مست بود. خلیفه‌ی مسلمین برادر رضایی خود را فرستاده بود. این یعنی ارزش‌ها جا به جا شده است. آرمان‌ها تغییر پیدا کرده است به خاطر دنیا.

وقتی خبر شراب‌خواری ولید به خلیفه‌ی سوم رسید، فقط او را عزل کرد. چه کسی را فرستاد؟ سعید بن عاص. او هم اموی بود. سعید بن عاص که آمد، وارد مسجد کوفه شد. گفت: ببرید سر تا به پای منبر را بشویید. هر دوی آن‌ها اموی بودند. سعید بن عاص که خود او هم آدم درستی نبود؛ گفت: این منبر را بروید، سر تا به پای آن را بشویید. چرا؟ «إنَّ ولید نَجِسٌ وَ رِجسٌ» هم نجس است و هم کثیف است. باید منبری را که ولید روی آن نشسته است، شست. سعید بن عاص این را می‌گوید که خود او هم اموی است. این اوضاع جامعه‌ی اسلامی چند سال قبل از کربلا بود.

خلیفه‌ی دوم از دنیا رفت. خلیفه‌ی سوم خلیفه شد. حقوق‌های نجومی، درآمدهای نجومی؛ زمان خلیفه‌ی سوم چیزی به نام پاداش‌های نجومی به وجود آمد. دست و دلبازی بسیار بسیار وحشتناک به امویان و فامیل‌های خود. من چند نمونه را یادداشت کردم برای شما بگویم چه دست و بازی؟ زمان خلیفه‌ی سوم فتوحات هم بیشتر شده بود، درآمد هم بیشتر شده بود؛ خلیفه‌ی سوم علاوه بر آن امتیازات که ناعادلانه بود، علاوه بر آن حقوق‌های نجومی که ناعادلانه بود که موجب آن فاصله‌ی طبقاتی شدید و ایجاد فساد و تفریح‌های نا به جا شده بود، پاداش‌های نجومی را هم تأسیس کرد. حکم بن عاص کسی که پیامبر را مسخره می‌کرد، پیامبر راه می‌رفت، حکم بن عاص از بنی امیّه پشت سر پیامبر شکلک درمی‌آورد. پیامبر او را تبعید کرد. مروان پسر همین ملعون است. حکم بن عاص که مغضوب رسول خدا بود، تبعیدی رسول خدا بود. همین که به خلافت رسید، حکم بن عاص را آورد صد هزار درهم به او پاداش داد. به پسر او هم که در تبعید بود مروان صد هزار درهم داد و دختر خود را هم به او داد. داماد و همه کاره‌ی خلیفه شد. دو نفری که مغضوب و مبغوض رسول خدا بودند. سعید بن عاص را صد هزار درهم داد. به یاد داشته باشید مردم عادی سالیانه  دویست درهم می‌گرفتند. این یک جا صد هزار درهم به این‌ها داد.

خمس غنائم شمال آفریقا که بیش از پانصد هزار درهم بود به برادر رضایی بعدی خود عبدالله بن ابی سرح داد. فدک را… می‌دانید فدک یک سرزمین بزرگ است. حاصلخیر است. انواع میوه‌ها از جمله خرما آن‌جا خیلی یافت می‌شود. کلّ فدک را به داماد خود مروان بخشید. بازار مهروز که یک بازار وقفی بود در مدینه بود، به حارث بن حکم از فامیل‌های خود بخشید. مراتع مدینه، مراتعی که برای چرای گوسفندها و این‌ها بود، همه‌ی این‌ها را به امویان بخشید. به او گفتند: خلیفه چرا این‌قدر داری به فامیل خود دست و دل بازی می‌کنی؟ گفت: صله‌ی رحم است. خوب می‌خواهی صله‌ی رحم بکنی از جیب خود بکن، نه از بیت المال.

عبدالله بن خالد رفته بود یک مأموریتی انجام بدهد از همین اطرافیان امویان است- وقتی که از مأموریت برگشت، به عبدالله بن ارقم دستور داد به هر کدام از همراهان عبدالله بن خالد صد هزار درهم از بیت المال بدهد. عبدالله بن ارقم آدم درستی نیست امّا دیگر به نهایت تحمّل او رسید. این‌قدر ناراحت شد؛ گفت: نمی‌دهم و استعفا می‌دهم. عبدالله بن ارقم از خزانه‌داری خلیفه‌ی سوم استعفا داد؛ خلیفه‌ی سوم سیصد هزار درهم رشوه برای او فرستاد که بیا بگیر، چیزی نگو. عبدالله بن ارقم سیصد هزار درهم را پس فرستاد گفت: نمی‌خواهم. عبدالله بن ارقم آدم درستی نبود امّا این‌قدر این آش شور شده بود عبدالله بن ارقمی که امیر المؤمنین علیه السّلام را همراهی نکرد و به امیر المؤمنین علیه السّلام در جریان سقیفه دروغ گفت، همین شخص دیگر خسته شده بود.

ثروت‌های به جا مانده از خواصّ جامعه بعد از مرگ

 یکی دیگر از کسانی که جزء شورای خلافت است، عبدالرّحمن بن عوف شوهر خواهر خلیفه‌ی سوم است. جزء شورای خلافت است. یکی از شام آمده بود وضعیت خانه‌ی عبدالرّحمن بن عوف را دید. گفت: داستان چیست، مگر قرار نبود کار رسول خدا را انجام بدهید؟ گفت: زمان رسول خدا ما فقیر بودیم، امتحان خود را خوب پس دادیم. الآن خدا با ثروت ما را امتحان کرد، امتحان خود را بد پس دادیم. خوب آن‌ها هم اعتراف داشتند، داشتند به انحراف می‌رفتند. عبد الرّحمن بن عوف وقتی از دنیا رفت، خانواده‌ی او سر ثروتی که از او به جای مانده بود، درگیر شدند. عثمان شخصاً رفت، ارث او را تقسیم بکند. دستور داد با تبر به خانه‌ی آن‌ها برویم، می‌خواهند چه کار بکنند؟ الوار طلا در خانه‌ی خود ذخیره کرده بود. با تبر دستور داد، این الوار را تکه تکه بکنید و به فرزندان او بدهید.

می‌دانید زبیر بن عوّام از کسانی بود که در تشییع جنازه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها بود. امّا این ثروت‌های نجومی و درآمدهای نجومی باعث شد آرام آرام از امیر المؤمنین علیه السّلام جدا بشود. حالا زبیر از دنیا رفته است؛ چه گذاشته است؟ ۵۰ هزار دینار طلا. هزار اسب، هزار برده و کنیز. خانه‌های مختلف در کوفه، اسکندریه و بصره که جناب مسعودی در مروج الذّهب می‌گوید. الآن که سال ۳۳۲ هجری قمری است. هنوز کاخ زبیر در کوفه پا بر جا است. این‌طور خانه می‌ساخت. سیصد سال بعد از مرگ او. خود خلیفه‌ی سوم وقتی از دنیا رفت چه ثروتی گذاشت. ۱۵۰ هزار دینار طلا، یک میلیون درهم و خانه‌های بسیار زیاد. امیر المؤمنین علیه السّلام وقتی ازدنیا رفت چقدر گذاشت؟ ۲۵۰ درهم. خواصّ جامعه متأسّفانه این‌طور زندگی می‌کردند و به جای تربیت جوانان و درس دادن به جوانان، دچار دنیاگرایی و مال پرستی شدید شدند و این باعث ایجاد فاصله‌ی طبقاتی بین مردم و حرص و طمع بین مردم شد و مردم به جای این‌که در مسیر تعالی و معنویّت قرار بگیرند، به دنبال چپاول رفتند که ما هم باید از این حکومت چیزی به دست بیاوریم. این‌ها که بزرگان ما هستند، این کارها را دارند می‌کنند.

 آن چیزی که بسیار برای ما خطرناک است این است مراقب باشیم ما دچار این مسئله نشویم. این‌که سال‌های گذشته مقام معظّم رهبری نسبت به این حقوق‌های نجومی این همه فریاد کشیدند، برای همین است. اگر این حقوق‌های نجومی… اسلام مخالف با تولید نیست. با ثروت نیست امّا ثروت را خود تو تولید بکن، نه از بیت المال. بیت المال برای مردم است، آن هم به صورت مساوی. باید همه استفاده بکنند مشکلات حل بشود. اشتغال حل بشود. ازدواج حل بشود. نیازمندی‌ها… عزّت حفظ بشود. نکند کسی به خاطر چند هزار تومان دست خود را پیش ما دراز بکند. تقسیم عادلانه‌ی بیت المال اگر درست نشود، فاصله‌ی طبقاتی بیشتر می‌شود و همان بلایی که مردم بعد از رسول خدا صلوات الله علیه…

دنیا طلبی علّت همراهی برخی از کوفیان با لشکر یزید

ببینید مدیریّت چقدر مهم است. مدیریّت جامعه‌ی اسلامی چون از ریل خود خارج شد، به جای مدیریّت ولایی و امامت اهل بیت به دست یک انسان‌های فرصت طلب، دنیا طلب افتاد، آرام آرام جامعه را تغییر دادند، ذائقه‌ی جامعه، سبک زندگی جامعه را تغییر دادند و شد آنچه نباید می‌شد. روز عاشورا بعضی‌ها بر سر خود می‌زدند؛ عصر عاشورا چرا؟ گفت: «مَن أخسَرُ مِنِّی» چه کسی از من زیانکارتر است. چرا؟ چون روز عاشورا… می‌دانید روز عاشورا یک روز نبود، کسی که از کوفه می‌خواست به روز عاشورا برسد، باید چند روز قبل می‌آمد. زندگی خود را تعطیل می‌کرد، آماده می‌شد. آن سیاهی لشکرها آمدند، برای این چند روز چقدر به آن‌ها پول دادند. سه درهم تا ده درهم. یعنی به پول ما ۵۰ هزار تومان… سه چهار روز خانه و کاشانه را ترک کرده است، آمده است پسر رسول خدا را به شهادت رسانده است حالا می‌خواهند به او حقوق بدهند سه تا ده درهم. البتّه این به جز رؤسای قبایل است. به رؤسای قبایل نجومی پاداش دادند. به رؤسای ارباع و اسباع و عریفان نجومی پول دادند امّا آن سیاهی لشکرها بین سه تا ده درهم. بر سر خود می‌زد، چه کسی بدبخت‌تر از من است، زیان‌کارتر از من است؟ آمدم سه چهار روز یک هفته زندگی خود را رها کردم، پسر رسول خدا را به طرز فجیعی کشتیم ده درهم به ما دادند! چه می‌شود که انسان برای ده درهم می‌آید؟ وقتی حرص و ولع وارد زندگی بشود. وقتی که تعریف دنیا عوض بشود، تعریف آخرت عوض بشود نگاه ما به زندگی عوض بشود نگاه ما به درآمد و ثروت و مسائل اقتصادی… این‌ها برای چیست؟ برای رفاه ما است. برای رفاه دیگران است. برای این است که دست ما پیش کسی دراز نشود. نه این‌که بیاییم همین‌طور این ثروت‌ها را تلمبار بکنیم. می‌دانید ما چقدر ثروت‌های کلان داریم که اگر این‌ها خرج فقرا بشود، ما یک نیازمند هم نخواهیم داشت. امّا ذخیره کردیم که چه؟ این همان حرص و ولع دنیا است. دنیاطلبی بیاید همین‌طور اضافه می‌شود. این حرص و ولع اضافه می‌شود و انسان حاضر است برای ده درهم فرزند رسول خدا، حضرت محمّد مصطفی صلوات الله علیه را به شهادت برساند.

وفاداری یاران امام حسین علیه السّلام

امّا یاران اباعبدالله الحسین علیه السّلام این‌طور نبودند. تمام دنیا را رها کردند، تمام دنیا را بوسیدند و کنار گذاشتند. جناب زهیر بن قین بجلی از ثروتمندها بود. قدرتمند بود. تاجر بود. وقتی که حسین بن علی را دیدید، یا ابا عبد الله الحسین با او سخن گفت، دنیا را بوسید و کنار گذاشت. با تمام وجود خود از ابا عبدالله الحسین… چرا؟ چون دنیا را کنار گذاشت، آزاد شد و آزاده شد. روز عاشورا رجز او این است خطاب به ابا عبدالله الحسین علیه السّلام

«أقدم (فدتک نفسی) هدیت هادیاً مَهدیا       فَالیومَ تلقى (القی) جَدَّکَ النَّبیّا»[۳]

حسین جان فدای تو بشوم، تو من را هدایت کردی، امروز می‌روم جدّ تو رسول خدا را زیارت می‌کنم. یا جناب حرّ بن یزید ریاحی. این از مقرّبان ابن زیاد بود. اوّلین لشکری به سمت ابا عبدالله الحسین علیه السّلام فرستاد حر بود و فرماندهی را به حر دارد نشان می‌دهد که مورد اعتمادترین فرد حکومت حر بود و الّا یک نفر دیگر را می‌فرستاد. امّا چه شد؟ حر روز عاشورا دیگر بی‌حال بود، بین دنیا و آخرت مانده بود. ثروت، فرزندان، باغ‌ها، انواع پاداش‌ها، انواع مدیریّت‌ها و مقام‌ها یک طرف، آخرت هم یک طرف. دیگر آرام آرام تصمیم گرفت، باید بیاید تسلیم بشود. کفش‌های خود را درآورد و دور گردن خود انداخت، شمشیر خود را باز کرد، حمایل آن را باز کرد گرفت. سر به زیر، گردن او کجا به سمت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام حرکت کرد و گفت: «فَهل تَرى لی مِن تُوبَه؟»[۴] توبه‌ی من هم پذیرفته می‌شود؟ حضرت فرمود: بله، «یَتوبُ اللّه عَلیک وَ یَغفرُ لَک» و مدال بزرگی گرفت. وقتی به شهادت رسید ابا عبدالله الحسین خطاب به کوفیّین فرمود: «قَتلَهُ مِثلُ قَتله النَّبیّین وَ آلِ النَّبیّین (در منبع یافت نشد)» یعنی شما کشنده‌ی نبیّین و آل نبیّین هستید. این خیلی مقام بزرگی بود که به حر داده شد.

ابو الفضل دیگر اوج رهایی دنیا بود. به او امان نامه دادند نه یکی، دو تا. یکی شمر، یکی هم پسر دایی ایشان. ابو الفضل همه‌ی این‌ها را کنار گذاشت. فدایی حسین بود. آمد خدمت ابا عبدالله الحسین علیه السّلام آقا جان «قَدْ ضَاقَ صَدْرِی»[۵] سینه‌ی من به تنگ آمده است، اجازه‌ی میدان بده. دوست داشت به میدان برود. ابا عبدالله الحسین فرمود: برو آب بیاور. پا روی دل خود گذاشت. دوست داشت برود بجنگد امّا آقای او فرمود: برو آب بیاور.


[۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۰٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۶٫

[۳]– وقعه الطف، ص ۲۳۲٫

[۴]– تسلیه المجالس و زینه المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج‏ ۲، ص ۲۸۰٫

[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۴۱٫