«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏ََ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ أَهلِ بَیتِهِ الطَّاهِرینَ وَ لَعْنَهُ اللهِ عَلَى‏ أَعْدَائِهِمْ أجْمَعینَ مِنَ الآنِ إلَی قیامِ یُومِ الدِّینِ».

بررسی ریشه‌های سیاسی حادثه‌ی عظیم عاشورا

محضر مبارک شما بیان کردیم که حادثه‌ی عظیم عاشورا باید از حیث آسیب‌شناسی ریشه‌یابی شود و قطعاً این حادثه یک اتّفاق چند ماهه نبود، ریشه در چندین سال داشت، ریشه در تاریخ اسلام داشت. در دو شب گذشته مقدمتاً مطالبی را راجع به ساختار مردم شناسانه‌ی کوفه محضر مبارک شما بیان کردیم. از امشب بعضی از این ریشه‌ها را إن‌شاء‌الله مورد تدقیق و توجّه قرار می‌دهیم. یکی از ریشه‌های مهم حادثه‌ی عظیم عاشورا بررسی ریشه‌ی سیاسی این حادثه است. ریشه‌ همه‌ی

آیا حادثه‌ی عاشورا در حوزه‌ی سیاسی ریشه‌ای داشت یا نه؟ پاسخ این است که قطعاً شما هم شنیدید که خیلی از افراد گفتند ریشه‌ی اساسی سیاسی حادثه‌ی عظیم عاشورا غصب خلافت از امیر المؤمنین علیه السّلام بود. شما اگر می‌خواهید ریشه‌ی سیاسی حادثه‌ی عظیم عاشورا را در سال ۶۱ ببینید باید سال ۱۱ هجری را ببینید که چه اتّفاقی افتاد. اگر شهادت امیر المؤمنین را می‌خواهید ببینید باید مسئله‌ی غصب خلافت امیر المؤمنین را ببینید، اگر تیر باران بدن مطهر امام حسن علیه السّلام را می‌خواهید ریشه‌یابی کنید، باید آن کودتای غصب خلافت را ببینید. اگر علّت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را می‌خواهید ببینید که چرا بین در و دیوار محسن او سقط شد باید این حادثه‌ی عظیم کودتای غصب خلافت امیر المؤمنین را ببینید.

انحرافات فکری و نحله‌های انحرافی در غصب خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام

اساساً ریشه‌ی تمام بدبختی‌های بشر تاکنون… ببینید ما یک میلیارد و سیصد و هفتاد و پنج میلیون نفر در چین داریم، به همین تعداد در هند داریم، به همین تعداد در اروپا داریم، به همین تعداد در آمریکا و بقیّه‌ی کشورها داریم، چرا اسلام به معنای واقعی کلمه جهانی نشد؟ ریشه‌ی تمام انحرافات فکری و نحله‌های مختلف انحرافی از جمله سلفی‌ها، از جمله وهابی‌ها، از جمله آن ورژن جدید آن‌ها داعشی‌ها همه‌ی این‌ها در همان غصب خلافت ریشه دارد. مسئله‌ی بسیار مهمی است، مسئله‌ی بسیار مورد بررسی است یعنی باید مورد بررسی واقع شود.

اتّفاقاً پیامبر خوابی دید، خواب ایشان این بود تعدادی میمون از منبر پیامبر بالا می‌روند، پیامبر به شدت نگران شد. آیه‌ی قرآن این است: «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی‏ أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبیراً»[۱] ای پیامبر! این خوابی که به تو نشان دادیم، تعدادی میمون بالای منبر تو می‌روند، این خواب را آزمایش مردم قرار دادیم و همچنین برای آزمایش شجره‌ی ملعونه در قرآن و ما این‌ها را یعنی شجره‌ی ملعونه را می‌ترسانیم، امّا این‌ها به جای این‌که بترسند طغیان و تجاوزگری‌شان بیشتر می‌شود.

تعبیر بنی امیه در تفاسیر به شجره‌ی ملعونه

حالا سؤال این است شما بروید در منابع اهل سنّت و حتّی شیعه ببینید همه‌ی بزرگان اشاره کردند که منظور از شجره‌ی ملعونه بنی امیه هستند. البتّه قطعاً بنی امیه هم همان کسانی هستند که پیامبر نسبت به آن‌ها نگران بود. چون بنی امیه مسلمان نشدند، تسلیم شدند. امیر المؤمنین علیه السّلام اشاره دارد. «مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنْ اسْتَسْلَمُوا»[۲] این‌ها مسلمان نشدند، تعبیر آن فکر کنم همین بود، این‌ها تسلیم شدند، مسلمان نشدند.

بنی امیه بسیار برای اسلام خطرناک بودند، امشب اشاره می‌کنم خوی اشرافی‌گری، خوی دنیاطلبی، خوی چپاول و تکبّر را این‌ها دوباره در جامعه‌ی اسلامی احیا کردند. امّا آیا شجره‌ی ملعونه این‌ها هستند؟ در تفاسیر ما این را نوشتند، امّا اگر از قرآن کمک بگیریم، می‌بینیم نخیر شجره‌ی ملعونه این‌ها نیستند، این‌ها نوچه‌های آن شجره‌ی ملعونه هستند.

تعبیر قرآن از بنی اسرائیل به شجره‌ی ملعونه

قرآن به ما گِرا داده است، فرموده است: «وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ»[۳] شجره‌ی ملعونه‌ی در قرآن می‌خواهند این بلا را سر جامعه‌ی اسلامی در بیاورند. در قرآن کدام شجره‌ی ملعونه است؟ کدام شجره و شجره نامه در قرآن مورد لعن و نفرین قرار داده شده است؟ قرآن می‌فرماید: «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ»[۴] یک شجره بیشتر در قرآن مورد لعن و نفرین قرار داده نشده است و آن بنی اسرائیل است. «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» این‌ها کسانی هستند که می‌خواهند همه چیز را تغییر بدهند؛ نشان می‌دهد یک برنامه‌ی کاملاً تدوین شده است.

سال گذشته، اواخر ماه صفر ما خدمت شما بودیم، مفصّل به این مسئله اشاره کردیم که بنی اسرائیل اصلاً با چه هدفی از بیت المَقدِس به سمت حجاز آمد، این را مفصّل خدمت شما گفتیم و مستندات تاریخی و روایی را خدمت شما گفتیم، این‌ها برنامه داشتند. کودتاچیان صدر اسلام بازیگران این برنامه‌ی عمیق بود. یهودیانی که در مدینه بودند، یهودیانی که در خیبر بودند، یهودیانی که در فدک بودند، برنامه‌ریزی همه‌ی آن‌ها این بود که اگر نتوانند پیامبر را بکشند، باید در بدنه‌ی حکومت پیامبر نفوذ کنند و نفوذ کردند. بنی امیه همان نوچه‌های بنی اسرائیل هستند. اساس انحراف این‌جا است، ریشه‌ی انحراف جامعه‌ی اسلامی وقتی کلید خورد که امامت به عنوان یک امر الهی کنار گذاشته شد و مدیریت جامعه‌ی اسلامی از امیر المؤمنین علیه السّلام به مدیریت عرفی کشیده شد و امیر المؤمنین علیه السّلام خانه‌نشین شد.

پیام زیارت عاشورا به مسلمین جهان

زیارت عاشورا یک حدیث قدسی است، زیارت عاشورا به ما یاد می‌دهد چگونه دچار مصائب ابا عبدالله الحسین نشویم، چگونه جامعه سقوط نکند، کجای زیارت عاشورا به این مسئله اشاره می‌کند و به ما گرا می‌دهد؟ این‌جا است «فَلَعَنَ‏ اللَّهُ‏ أُمَّهً أَسَّسَتْ‏ أَسَاسَ‏ الظُّلْمِ‏ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ»  ریشه‌ی این کربلا همان کسانی بودند که ظلم را علیه شما اهل بیت تأسیس کردند یعنی همان کودتاچیان. «فَلَعَنَ‏ اللَّهُ‏ أُمَّهً أَسَّسَتْ‏ أَسَاسَ‏ الظُّلْمِ» ریشه‌ی ظلم به اهل بیت، غصب امامت و ولایت و خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام بود. «وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ» خدا لعنت کند آن کسانی که شما را از مقام خود دور کردند «وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمْ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا» خدا آن‌ها را لعنت کند که مرتبت و جایگاه شما را ازاله کردند.

سؤال این است که آیا مقام علمی، مقام پاکی و پاکیز‌گی اهل بیت را کسی می‌تواند از آن‌ها بگیرد؟ نه. کسی می‌تواند علم امیر المؤمنین، تقوا و پاکی امیر المؤمنین را از امیر المؤمنین بگیرد؟ نه. پس کدام مقام، کدام مرتبت را از امیر المؤمنین می‌توانستند بگیرند و گرفتند و در عاشورا به ما گرا می‌دهد و مراقب باشید دوباره این مقام و این مرتبت گرفته نشود و الّا جامعه دچار مسلخ کربلا خواهد شد. مقام و مرتبت مدیریت جامعه‌ی اسلامی است که این را از امیر المؤمنین علیه السّلام گرفتند و عاشورا به ما می‌گوید مراقب باشید دوباره عاشورا تکرار نشود.

نگویید مدیریت جامعه‌ی اسلامی مهم نیست، هر کسی می‌خواهد باشد، نخیر؛ شب گذشته خدمت شما عرض کردم ابن زیاد بدون نیرو وارد کوفه شود، امّا چگونه توانست کوفه را تسخیر کند؟ با همان مدیران اجرایی ارباع و عریفان که خدمت شما گفتم آن‌ها را جمع کرد، آن‌ها را تقسیم کرد، نیروهای تشکیلاتی مسلم بن عقیل را شناسایی کرد، زد و ارتباط مسلم با مردم قطع شد. مدیران هر چند مدیران میانی بسیار بر جامعه تأثیر دارند. نگویید مهم نیست چه کسی مدیر می‌شود. مدیر میانی، مدیر استانی، مدیر ستادی، مدیر کلان و مدیریت جامعه در رهبری جامعه و هدایت جامعه بسیار نقش مهمی دارد. مراقب باشیم نسبت به سرنوشت خودمان کوتاه نیاییم، درست انتخاب کنیم، درست ببینیم این پیام زیارت عاشورا است.

آن چیزی که اساساً آن‌ها توانستند غصب کنند همین مقام بود. آمدند، امیر المؤمنین مشغول تجهیز رسول خدا، حضرت محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. خلیفه‌ی اوّل در مسجد النّبی اعلام حکومت کرد، انصار در سقیفه جمع شدند، خیلی از افراد می‌گویند همه چیز در سقیفه تصمیم‌گیری شد؛ نخیر سقیفه اعتراضی به آن کودتا بود، آن هم نه یک اعتراض الهی یک اعتراض مادی. یعنی آن کسانی که در سقیفه جمع شدند انصار به رهبری سعد بن عباده بودند. سعد گفت حالا که علی قرار نیست خلیفه شود، چرا از مهاجرین و از ما انصار نباشد؟! اشتباه بزرگ سعد این بود باید پافشاری می‌کرد، مردم باید پافشاری می‌کردند که چرا علی نباشد. مگر رسول خدا به عنوان کسی که جامعه و همه‌ی سرنوشت آن‌ها را می‌شناسد صلاح جامعه را نمی‌دانست که علی را منصوب کرد آن هم از سوی خدا؟ اشتباه انصار این بود خودشان را مطرح کردند، گفتند حالا که علی نیست چرا ما نباشیم.

خلیفه‌ی اوّل به خلیفه‌ی دوم دستور دارد برو قائله‌ی سقیفه را جمع کن. پس سقیفه اعتراضی به جنگ بود. خلیفه‌ی دوم با دار و دسته‌ی خود آمدند، به سعد گفتند چه می‌گویی؟ گفت: حالا شما علی را کنار زدید چرا شما از ما انتخاب نمی‌کنید؟ حدیث جعل کردند، تحریف کردند «الْأَئِمَّهُ مِنْ‏ قُرَیْشٍ‏»[۵] رهبران جامعه از قریش هستند، ما قریشی هستیم یا شما؟ گفتند: شما. سعد آمد حرف بیشتری بزند چنان سعد را بین قبیله‌ی خودش تحت فشار قرار دادند که زیر دست و پا استخوان‌های سینه‌ی سعد بن عباده شکست، شش، هفت ماه بعد مُرد.

ناگهانی جلوه دادن بیعت ابی بکر

در تاریخ اهل سنّت ببینید نوشتند «سعد قَتیلُ الجِن» اجنه او را کشتند، در تاریخ این را ثبت کردند که رد پای این اعتراض در تاریخ گم شود. «سعد بن عباده قتیل الجن» اجنه او را کشتند. خود عمر خلیفه‌ی دوم می‌گوید: بیعت ابی بکر «کَانَتْ‏… فَلْتَهً»[۶] یک امر ناگهانی بود، خیلی اصرار داشتند بگویند این امر یک امر ناگهانی بود. چرا؟ چون برای خلافت خودش و ما بعد خودش باید برنامه‌ریزی کند. عین عبارت این است «کَانَتْ‏ بَیْعَهُ أَبِی‏ بَکْرٍ فَلْتَهً وَقَى‏ اللَّهُ‏ شَرَّهَا» یک امر ناگهانی بود، امر حکومت امر شوخی نیست که یک نفر همین‌طور انتخاب شود. خدا با انتخاب درست شر خود را از ما دور کرد و الّا ممکن بود یک نفر دیگر انتخاب شود، داشت برای انتخاب خودش زمینه‌چینی می‌کرد و با وصیّت خلیفه‌ی اوّل انتخاب دوم هم شد.

خلیفه‌ی اوّل در آن دو سال نتوانست برای بنی امیه خیلی کار کند، امّا خلافت خلیفه‌ی دوم که شروع شد بنی امیه پر و بال گرفتند. خلیفه‌ی دوم بسیار سختگیر بود، امّا نسبت به بنی امیه بسیار چشم‌پوشی می‌کرد، نسبت به معاویه خیلی چشم‌پوشی می‌کرد و زمینه‌سازی خلافت خلیفه‌ی سوم را همین خلیفه‌ی دوم ایجاد کرد. با ایجاد شورای شش نفره که یک بدعت جدیدی بود. ممکن است بعضی بگویند نخیر انتخاب این شورای شش نفره خلیفه‌ی سوم نمی‌شد. امّا دو دلیل عمده خدمت شما می‌گویم ۱- در تاریخ ثبت شده است که سعید بن عاص از فامیل‌های خلیفه‌ی سوم و فامیل‌های معاویه پیش خلیفه آمد، خلیفه‌ی دوم به او یک زمینی داده بودند، طلب کرد که بیشتر به من بده. خلیفه‌ی دوم گفت نگران نباش، به زودی یکی از فامیل‌های درجه‌ی یک تو به قدرت خواهد رسید، بیشتر از این به تو می‌دهد. یعنی از قبل مشخّص شده بود که قرار است یکی از بنی امیه خلافت را بعد از خلیفه‌ی دوم بگیرد و اصلاً در روایات ما یک بحثی به نام صحیفه‌ی ملعونه است. در این صحیفه‌ی ملعونه بعد از عید غدیر با همدیگر حدود ۳۰ و اندی نفر عهد و پیمان بستند که ما حرف رسول خدا را گوش نمی‌دهیم، خلیفه‌ی اوّل، خلیفه‌ی دوم و سومین نفر ابو عبیده جراح و خلیفه‌ی چهارم عثمان بن عفان شود.

عملکردهای خلفای بنی امیه یکی بعد از دیگری

ابو عبیده جراح زمان خلیفه‌ی دوم از دنیا رفت، خلیفه‌ی دوم برنامه‌ریزی کرد، عثمانی که قرار بود خلیفه‌ی چهارم شود، خلیفه‌ی سوم شود. آن‌ها یک ذره هم در ذهن خود نبود که امیر المؤمنین علیه السّلام برنامه‌ریزی می‌کند دوباره فرمول‌های آن‌ها را به هم بزند، امام حسن فرمول‌های آن‌ها را به هم بزند. سیّد الشّهداء علیه السّلام با آن حرکت عظیم اساساً ریشه‌ی بنی امیه را بخشکانند، اصلاً در این فکرها نبودند، امّا برنامه‌ریزی می‌کردند. حالا نوبت خلیفه‌ی سوم است. خلیفه‌ی سوم به قدرت رسید، خلیفه‌ی سوم یک اشرافی‌زاده بود و خودش هم یک زندگی اشرافی‌ داشت امّا مسلمان شده بود. وقتی که به خلافت رسید خلافت اسلامی را به اشرافی‌گری تبدیل کرد، به باند و باندبازی تبدیل کرد، به فامیل‌بازی تبدیل کرد. تمام بنی امیه را در شاهراه‌های اقتصادی و بر شاهراه‌های مدیریتی کشور مسلّط کرد، قدرت معاویه را چندین برابر کرد. بنی امیه را در مناصب بسیار کلیدی مثل فرمانداری مصر، فرمانداری عراق، فرمانداری ایران، فرمانداری شام مسلّط کرد. آن‌قدر تبعیض، آن‌قدر کشت و کشتار راه انداختند تا مردم علیه خلیفه‌ی سوم قیام کردند.

من فقط یک نکته خدمت شما بگویم این نکته بسیار مهم است باید این را بشنویم. این‌که می‌گویم بنی امیه مسلمان نشدند، تسلیم شدند این کلمات از مروج الذهب مسعودی، اهل سنّت است. مروج الذهب می‌فرماید: وقتی که عثمان به قدرت رسید، ابوسفیان در مسجد پیامبر بنی امیه را جمع کرد، نمی‌دانست عمار هم گوش می‌کند، -ناقل آن عمار است- ابوسفیان گفت: «یَا بَنِی‏ أُمَیَّهَ! تَلَقَّفُوهَا تَلَقُّفَ الْکُرَهِ» این قدرت را، این حکومت را، این پادشاهی را مثل یک گویی بین خودتان رد و بدل کنید، به همدیگر پاس بدهید، نگذارید از بنی امیه خارج شود. «وَ الَّذِی یَحْلِفُ بِهِ أَبُو سُفْیَانَ» قسم به آن کسی که ابو سفیان به او قسم می‌خورد. نمی‌گوید چه کسی است. «مَا مِن عَذابٍ» عذابی در کار نیست، «وَ لا حِسابٍ» حسابی در کار نیست «وَ لا جَنَّهٍ» بهشتی در کار نیست «وَ لا نَارٍ» جهنّمی در کار نیست «وَ لا بَعثٍ» رستاخیزی در کار نیست «وَ لا قیامَهٍ» قیامتی در کار نیست. عین کلمات ابوسفیان است.

عثمان هم شنید او را تنبیه نکرد. اتّفاقاً عثمان به حرف ابو سفیان گوش داد، قدرت را بین بنی امیه مثل یک توپ شروع به پاس دادن کرد و پایه‌های بنی امیه مستحکم شد. چرا بنی امیه به قدرت رسید؟ چون مردم امیر المؤمنین را تنها گذاشتند. چرا بنی امیه بر سرنوشت جهان اسلام است؟ می‌دانید بنی امیه تا آخر عمر مسلمان نشدند، ابوسفیان جنگ‌های مختلفی با پسرش معاویه علیه رسول خدا داشتند، چه زمانی مسلمان شدند؟ وقتی که سال هشتم مکّه فتح شد، سال هشتم مسلمان شدند. ۳۲ سال بعد هیچ کس باور نمی‌کرد این‌ کسانی که تا آخرین لحظه علیه اسلام می‌جنگیدند، توطئه می‌کردند، حالا قرار است مدیریت اسلام را آن‌ها داشته باشند بلکه خلافت اسلامی را هم آن‌ها داشته باشند.

حالا قدرت به معاویه رسید، خلیفه‌ی دوم شورا را به گونه‌ای ترتیب داد، عثمان بن عفان شوهر خواهر او عبدالرّحمن بن عوف فامیل دیگر او سعد بن ابی وقاص این سه نفر، آن طرف هم امیر المؤمنین، طلحه و زبیر بود. خلیفه‌ی دوم گفت اگر این‌ها سه به سه به کسی رأی دادند، هر کسی عبد الرّحمن بن عوف در آن گروه بود، انتخاب آن گروه مورد تأیید است. جالب است یعنی همان عثمان. بالاخره مبنای سیاسی آن‌ها هم مشخّص نشد، آن‌ها ادّعا می‌کنند ابوبکر همین‌طور انتخاب شد، خلیفه‌ی دوم به وصیّت، خلیفه‌ی سوم به شورا بالاخره مبنای حکومت شما چیست؟ مبنای مشروعیّت چیست؟ معلوم نیست. وقتی که معاویه به قدرت رسید حکومت دینی او را به پادشاهی تبدیل کرد و این‌جا بود که کربلا اتّفاق افتاد. ریشه‌ی همه‌ی این‌ها همان کودتا و عدول از مدیریت الهی از امامت، عدول از ارزش‌های دینی به ارزش‌های عرفی، به ارزش‌های تحریفی بلکه ضد ارزش‌ها بود.

اساساً حکومت در بحث هدایت یا شقاوت جامعه تأثیرگذار است. پس پیام بزرگ عاشورا به ما این است در انتخاب دقّت کنیم، نگوییم مدیر شهری است، نگوییم مدیر استانی است، نگوییم مدیر مجلس است، این‌ها خیلی مهم است چه کسانی را بر خودمان مسلّط می‌کنیم، این‌ها دست ما است.

چگونه کربلا به وجود آمد؟

توطئه‌گران توانستند امیر المؤمنین را خانه‌نشین کنند و این سر آغاز سقوط جامعه بود. از حیث اجتماعی بسیار فاصله‌ی طبقاتی زیاد شد که إن‌شاء‌الله فردا شب خدمت شما می‌گویم، وحشتناک فاصله‌ی طبقاتی ایجاد شد و همین فاصله‌ی طبقاتی باعث شد کربلا به وجود بیاید. پس تعجّب نکنیم یک عدّه انسان‌های الهی وقتی که مدیریت جامعه تغییر می‌کند، چنان سقوط می‌کنند که فرزند رسول خدا را به طرز فجیعی در کربلا پاره پاره کنند، بدن او را چاک چاک کنند. این‌ها همان امّت اسلام بودند، همان کسانی که قرآن می‌فرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ‏»[۷] بهترین امّت‌ها این‌گونه شدند، چرا؟ چون مدیریت جامعه‌ی اسلامی خانه‌نشین شد. امامت و ولایت کنار گذاشته شد و خلافت عرفی و قدرت طلبی باعث شد که جامعه مذاق و آن سبک زندگی خود را تغییر بدهد.

إن‌شاء‌الله که خداوند به همه‌ی ما توفیق بدهد که همیشه در مسیر اهل بیت، در راستای تقویت امامت و ولایت که برنامه‌ی الهی است، برای هدایت جامعه‌ی بشری است، انصافاً امامت آن هدایت الهی است، غیر از امامت هر راهکار دیگر و هر مدیریت دیگر مدیریت طاغوت می‌شود و قطعاً ما را به مقصد نخواهد رساند. آن چیزی که بسیار مهم است باید به نصب الهی و جعل الهی و انتخاب الهی و ارزش‌های الهی باشد.

لحظه‌ی به میدان رفتن علی اکبر علیه السّلام یکی از دردناک‌ترین صحنه‌های روز عاشورا

یکی از صحنه‌های بسیار دردناک روز عاشورا لحظه‌ی به میدان رفتن حضرت علی اکبر بود. وقتی که تمام یاران ابا عبدالله الحسین به شهادت رسیدند، فقط بنی هاشم مانده بودند، حضرت علی اکبر به عنوان اوّل شهید از نسل رسول خدا صلوات الله علیه خدمت ابا عبدالله الحسین رسید. به ابا عبدالله الحسین عرضه کرد آقا جان اجازه‌ی میدان بده. ابا عبدالله الحسین هم بدون هیچ درنگی اجازه داد. چرا؟ «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۸] باید از عزیزان خودش هم مایه بگذارد. عزیزان فکر نکنیم خیلی ساده بود، اتّفاقاً این مناجات ابا عبدالله نشان می‌دهد که دلش کنده می‌شد وقتی علی اکبر به سمت میدان رفت، پاره‌ی جگر او داشت کنده می‌شد، به سادگی اجازه داد امّا خیلی سخت بود. راوی می‌گوید «نَظَرَ إِلَیْهِ‏ نَظَرَ آیِسٍ»[۹] نگاه کرد امّا امیدی به بازگشت نداشت.

لحظه‌ی دل کندن ابا عبدالله الحسین از علی اکبر سلام الله علیه

وقتی که علی اکبر داشت حرکت می‌کرد، ابا عبد الله الحسین علیه السّلام به قد و بالای علی اکبر با حسرت نگاه می‌کرد، دلش طاقت نیاورد. گفتم دل دارد کنده می‌شود، به خدا رو کرد «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ» خدایا شاهد باش چه جوانی را می‌فرستم، کسی که از حیث صورت و سیرت و صدا شبیه رسول خدا بود یا الله خدایا شاهد باش وقتی که ما مشتاق دیدار رسول خدا بودیم، به چهره‌ی علی اکبر نگاه می‌کردیم، وقتی مشتاق صدای رسول خدا بودیم به صدای علی اکبر گوش می‌دادیم. علی اکبر وارد میدان شد

«أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ      نَحْنُ وَ بَیْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِیِّ

أَطْعَنُکُمْ بِالرُّمْحِ حَتَّى یَنْثَنِی            أَضْرِبُکُمْ‏ بِالسَّیْفِ‏ أَحْمِی‏ عَنْ‏ أَبِی‏»[۱۰]

آمدم از بابای مظلومم دفاع کنم، حمایت کنم. نانجیب‌ها علی اکبر را محاصره کردند، دوره کردند، این‌جا بود که یک نانجیبی با شمشیر چنان به فرق مقدّس علی اکبر زد، فرق علی اکبر شکاف برداشت، خون مثل فواره بیرون زد، حضرت علی اکبر به روی اسب افتاد، اسب به جای این‌که به سمت خیمه‌گاه ابا عبدالله برود به دل دشمن رفت. این‌جا بود که «فَقَطَعُوهُ بِسُیوفِهِم‏ إِرباً إربا»[۱۱] به یاد پهلوی مادرش زهرا پهلوی او را شکافتند، بدن او را قطعه قطعه کردند.


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۶۰٫

[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۳۲، ص ۳۲۵٫

[۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۶۰٫

[۴]– سوره‌ی مائده، آیه ۱۳٫

[۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۳۴۳٫

[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۰، ص ۱۲۴٫

[۷]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۱۰٫

[۸]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۹۲٫

[۹]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص ۱۱۳٫

[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۶۵٫

[۱۱]– همان، ص ۴۴٫