بنابراین نکته خیلی مهم است. «أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»[۱] هر چیزی که شما به دنبال آن رفتید و دیدید شما را ارضاء نمی‌کند و مثل لعاب دهان است، این دنیا است. هر چیزی شما را سرگرم کرد، وظیفه را فراموش کردید، ارزش‌های انسانی را از یاد بردید، خدا و قبر و آخرت را هیچ وقت در ذهن خود نمی‌آورید، این دنیا است. بنابراین دنیا به پول و به ساختمان و به پشت میز آن نیست، به آن غفلت آن است، به زود گذری آن است.

 

خوب اگر به این معیار کسی به موقعیت رسید ولی حضرت یوسف بود در قصر شاهانه بود، ملکه‌ی قصر به او عشق پیدا کرده بود، همه طور هم به او می‌رسید با آن همه محبّت مقدّمه بود که یک ساعتی با او خلوت بکند. امّا نتوانست او را سرگرم بکند. گفت: «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی»[۲] مگر من بی‌صاحب هستم، تو من را شکار بکنی؟! یک زن بوالهوس بتواند یوسف را شکار بکند، مگر یوسف صاحب ندارد؟ مگر من دلبری ندارم که گرفتار توی آدم فاسد بشوم. قصر او را سرگرم نکرد، جوانی او را سرگرمی نکرد، شهوت او را سرگرم نکرد. بعد هم به قدرت رسید «اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ‏»[۳] من می‌گویم: داوطلب هستم، می‌گویم این موقعیت مدیریّت اقتصاد کشور را حضرت یوسف گفت: به من بدهید. من سرگرم نمی‌شوم، من این را در راه خدا مقدّمه قرار می‌دهم که مردم گرفتار قحطی نشوند. عائله‌ی خدا را آبرومند، اداره می‌کنم. نه شهوت او را سرگرم نکرد، نه قدرت و ثروت او را سرگرم کرد، هیچ کدام از آن‌ها برای سرگرمی نبود. اگر آدم بتواند غافل نباشد هم ریاست او، هم ثروت او، هم شهوت او نعمت می‌شود. امّا اگر غافل بود نماز او هم برای او همان لعب است و همان لهو است.


[۱]– سوره‌ی حدید، آیه ۲۰٫

[۲]– سوره‌‌ی یوسف، آیه ۲۳٫

[۳]– همان، آیه ۵۵٫