ثقلین
TasvirShakhes-SayyadShirazi05

سجده‌ی شکر

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

در کردستان در یک محاصره بودیم، یک شب وقتی از گشت برمی‌گشتیم، در چند متری سنگرم یک اعلامیه پیدا کردم. فکر کردم تا این‌جا هم ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi04

برنامه‌ی هر شب

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

اوّلین بار سال پنجاه و نُه توی کردستان دیدمش. تپه‌ای دست ضدّ انقلاب بود و روی آن تپه یک دکل. قرار بود گروه ما برود ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi03

معرفت به خدا در عمق سختی ها

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

یک روز توی پیاده‌روی‌ها از دور دیدمش. نزدیک‌تر که رسید، دیدم از سر و رویش بخار بلند شده. احساس کردم دارد ذوب می‌شود. گفتم: «دانشجو ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi02

هر کس برای خدا باشد…

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

می‌نشستم در تنهایی خودم یادداشت‌هایش را که بهم سپرده بود، نگاه می‌کردم و اشک‌هایم همین‌طور می‌آمد. گرچه هیچ وقت حسّ نبودنش را نداشتم. همیشه برایم ...

TasvirShakhes-SayyadShirazi01

رنگ الهی

صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی

فرمانده‌ی نیرو که شدم، یک نامه برایم نوشت جهت تبریک. برایم نوشته بود: «در حدیث برای ما نقل کرده‌اند که اگر می‌خواهی حال و روح ...

صفحه 3 از 3123