- ثقلین - http://thaqalain.ir -
اسلام هرگز میان زندگی صوری و حیات معنوی، جدائی قائل نیست؛ و هر طرحی که برای اصلاح زندگی معنوی ریخته، طرحی است که به زندگی صوری مادّی و اجتماعی نیز سر و صورت میدهد.
دین و روش زندگی که انسان برای سعادت حیات خود اتّخاذ میکند، وقتی میتواند سعادت انسانی را تضمین کرده و به نحوی که شاید و باید جامعهی بشری را اداره کند، که در آن، اعتدال در همهی امور مراعات شده و جنبهی افراط و تفریط نداشته باشد.
اسلام در دعوت خود، واقعبینی انسان یعنی شعور و ادراک انسان طبیعی بیآلایش و به عبارت دیگر: عقل سلیم را طرف توجّه قرار داده است… اوّل واجب برای انسان، اینست که به واقعبینی خود قیمت داده و اثری را که واقعبینی در اعمال انسانی دارد، خنثی نکرده و به وظائفی که از واقعبینی، متوجّه او میگردد، قیام نماید.
مسألهی اتّباع حقّ و فروتنی و گردن گرازی نسبت به حقّ است که در قرآن شریف در آیات زیادی به سوی آن دعوت شده و وعدهی صریح داده شده که: کسی که نسبت به حقّ، حالت انقیاد داشته و گردنکشی و استکبار نکند، بالاخره به هر وسیله است در شاهراه هدایت حقیقی افتاده، و روزی به سرمنزل سعادت و کمال خواهد رسید.
یکی از لطیفترین و در عین حال عمیقترین و ریشهدارترین نکاتی که در دعوت اسلامی به چشم میخورد، همین مسألهی دعوت به حقّ است.
اسلام، اعتقاد به حقّ و عمل حقّ است؛ نه اسم یک سلسله اعتقادات و اعمال، که کورکورانه بایست ایمان به حقّانیّت آنها آورد!
اسلام میگوید: حقّ اینست که دنیا برای انسان خلق شده است، نه انسان برای دنیا! در این صورت، انسان اوّل باید ذات خود را شناخته و با نیروی تعقّل و واقعبینی، صلاح خود و جامعهی خود را تشخیص داده، سپس دست بکار بزند؛ نه اینکه به هر جلوهی فریبندهای دل باخته و خود را فراموش کرده، تسلیم سیل عواطف بشود، و اختیار مقصد حقیقی را از دست بدهد.
آنچه را که بعضی از نویسندگان ما ذکر میکنند و در آن از غربیها پیروی نموده و میگویند: یکی از فضیلتهای نفسانی، اعتماد به نفس میباشد، مطلبی است مخالف دین و با مذاق قرآن نمیسازد. نظر قرآن کریم در این مورد، فقط اعتماد به خداوند و افتخار و تعزّز به اوست و بس.
منظور اسلام از دعوت به تقوا این است که نفس بشر را از گم کردن راه فطرت و در نتیجه، از دست دادن درک فطری باز داشته، او را به استقامت فطری برگرداند.
اسلام از عالم بشریّت، نیرومند ساختن و پرورش دادن خلق و تبعیّت حقّ را میخواهد.
مذهب تشیّع، جز طریقهی واقعبینی اسلام، چیز دیگری نیست.
اسلام به ولیّ امر مسلمین اختیار داده که به حسب تحوّل اوضاع دنیا، در امور مربوط به جامعهی اسلامی – با حفظ حدود شرع و احکام الهیّه که قابل تغییر و نسخ نیستند – تصمیمات مناسبی گرفته و فرامینی صادر کرده و اجرا نماید… ولی نمیتواند حکم مؤبَّدی [همیشگی] را از حلال و حرام دین، تغییر دهد و یا حکم مؤبَّدی صادر کند، که جزء احکام الهی قرار گیرد.
نبوّت، یک واقعیّتی است که احکام دینی و نوامیس خدائی مربوط به زندگی را بدست آورده و به مردم میرساند. و ولایت، واقعیّتی است که در نتیجهی عمل به فراوردههای نبوّت و نوامیس خدائی، در انسان بوجود میآید.
بعبارت دیگر: نسبت میان نبوّت و ولایت، نسبت ظاهر و باطن است. و دین که متاع نبوّت است، ظاهر ولایت و ولایت، باطن نبوّت میباشد.
آیا نباید در یک چنین جهانی که هرگونه قدرت و استقلال مادّی و معنوی به دست حریفان سرسخت ما افتاده است، به یاری حقایق این دین پاک شتافته و در احیاء کلمهاش بکوشیم؟!…
حفاظت خدا و حمایت امام نسبت به دین، چه دخلی به وظیفهی عبودی ما دارد؟!
منبع: کتاب حکمت زلال، صفحات ۱۶۶ الی ۱۶۹
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%da%a9%db%8c%d8%b4-%d9%85%d9%87%d8%b1-11/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.