- ثقلین - http://thaqalain.ir -
چو دید، تشنهی لبهای خشک او، دریاست
به آب، خیره شد و نالهاش ز دل برخاست
که آب! از چه نگردیدی از خجالت، آب؟
تو موج میزنی و تشنه، یوسف زهراست
ز یک طرف تو زنی نعره از جگر در بحر
ز یک طرف به حرم، بانگ «العطش» برپاست
قسم به فاطمه! هرگز تو را نمینوشم
که در تو، عکسِ لبِ خشکِ «سیّدالشهدا»ست
ز خونِ دیدهی من، روی موج خود بنْویس
که از تمامی اطفال، تشنهتر سقّاست
خدا گواست که با چشم خویشتن دیدم
سکینه را که لبش، خشک و دیدهاش دریاست
درون بحر، همه ماهیان به هم گویند
حسین، تشنه و سیراب، وحشی صحراست
نوشتهاند به لبهای خشک من ز ازل
که تشنهکام گذشتن ز بحر، شیوهی ماست
ز شیرخواره، برایت پیام آوردم
پیام داده که آب! غیرت تو کجاست؟
صدای نعره دریا به گوش جان بشنو
که موج آب هم، این طرفه بیت را گویاست:
سلام خالق منّان، سلام «خیرالنّاس»
سلام خیل شهیدان، به حضرت عبّاس!
شاعر: غلامرضا سازگار
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%da%86%d9%88-%d8%af%db%8c%d8%af%d8%8c-%d8%aa%d8%b4%d9%86%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d9%84%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d8%b4%da%a9-%d8%a7%d9%88%d8%8c-%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%b3%d8%aa/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.