انقلاب در حال اوج‌گیری بود. او خدمت سربازی خود را در شهر تبریز می‌گذراند. به خاطر نفرتی که از جنایات رژیم داشت از پادگان فرار کرد و به اصفهان آمد. با یکی از علمای اصفهان راجع به فرار ایشان صحبت نمودیم. ایشان گفت: چون هنوز دستوری از حضرت امام در این رابطه نیامده، نباید فرار می‌کرد. او نظر آن عالم را بر نظر خود ترجیح داد و دوباره به پادگان تبریز برگشت. وقتی وارد پادگان شد، مورد تنبیه قرار گرفت و یک سیلی محکم از فرمانده پادگان خورد. پس از چندی، دستور حضرت امام مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها رسید. این بار او اتوبوسی تهیّه کرد و عدّه‌ای از سربازان اصفهانی را نیز به همراه خود از پادگان فراری داد.

پس از پیروزی انقلاب، به امر حضرت  امام مجدداً به پادگان مراجعت کرد. با همان فرمانده که به خاطر فرار از او سیلی خورده بود، روبوسی کرد و خدمت سربازی خود را در سایه‌ی انقلاب به پایان برد.


منبع: کتاب رسم خوبان ۱۴، التزام به ولایت فقیه، ص ۷۶ و ۷۷٫/ کجایند مردان مرد، ص ۵۴٫