با توجه به اینکه در این سؤال مطالب و ادعاهایی مطرح شده است که هریک نیاز به پاسخ جداگانه ای دارد لذا در سه بخش ذیل بطور جداگانه مورد بررسی قرار گرفت :

 ۱ – عدم انحصار فضائل علی (ع) در شمشیر زدن و جهاد در راه خدا

 ۲ – علت عدم ذکر نام حضرت علی(ع) در قرآن

 ۳ – عدم منافات خاتمیت با امامت

خواهشمند است برای دریافت جواب، به پاسخ تفصیلی مراجعه شود.

 

۱ – عدم انحصار فضائل علی (ع) در شمشیر زدن و جهاد در راه خدا

شمشیر به خودی خود نشانه هیچ ارزش یا ضد ارزشی نیست، اما آن گاه که هنگامه نبردی نابرابر فراهم شود و دست ظلم و کفر و تعدی به سوی انسانیت و حقیقت دراز گردد و نَفَس ها در سینه حبس شود و پاسخی برای تجاوزگرانی که “َل مِن مُبارِز” سر می دهند وجود نداشته باشد، در این هنگام است که جانباز طریق حق و حقیقت، شمشیر را در آغوش می کشد و در این جا است که بنا به قول پیامبر (ص): ضربت شمشیر علی در روز خندق ارزشی بالاتر از عبادت انس و جن می یابد. [۱]

 

بنابراین، شمشیر زدن اگر نشانه اخلاص در راه خداوند باشد، البته بهترین محک برای شناختن انسان است و به قول قرآن: “فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ مُحْکَمَهٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى‏ لَهُمْ”؛ [۲] هنگامی که سوره واضح و روشنی نازل می شود که در آن سخنی از جنگ است منافقان بیمار دل را می بینی که همچون کسی که در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه می کنند پس مرگ و نابودی برای آنان سزاوارتر است.

 

تقدس شمشیر علی (ع) علاوه بر حمایتی که از اسلام داشت به این دلیل عمده است که خالی از هوای نفس و تابع اراده خداوند بوده و ذره ای منیت در آن راه نداشت ولی آیا فضیلت علی (ع) تنها محدود به شمشیر و شجاعت و جانبازی در راه حق بوده است؟

 

چنین قضاوتی بسیار ظالمانه خواهد بود اگر سلطان معرفت و عشق و عرفان را، تنها مرد شمشیر و جهاد بدانیم.

چهره تابناک علی (ع) بی نیاز از توصیف است و دوست و دشمن و موافق و مخالف را به تحسین واداشته است و گاهی افراد غیر شیعه در مورد آن حضرت سخنانی گفته اند که کمتر شیعه ای چنین اظهار نظری داشته است. از جمله محمد بن ادریس رئیس مذهب شافعی از مذاهب اربعه اهل تسنن، درباره علی (ع) سروده ای دارد که مضمون آن چنین است:

 

” هر گاه علی جایگاه و حقیقت خویش را برای مردم آشکار کند، هر آینه مردم در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعی از دنیا رفت و عاقبت ندانست که علی (ع) پروردگار اوست، یا الله:

فمات الشافعی ولیس یدری

علی ربه ام ربه الله [۳]

 

که به مضمون این حدیث نبوی اشاره دارد:

” لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذَلِکَ الْبَرَکَه”؛ [۴] یا علی اگر نمی ترسیدم که گروه هایی از امت من در باره تو مطالبی بگویند که نصارا در مورد عیسی بن مریم می گفتند در شأن تو سخنانی می گفتم که هرگاه بر مردم بگذری خاک پای تو را توتیای چشم خود سازند.

 

علی (ع) شهید عظمت خود بود و قدر او در طول حیاتش شناخته نشد و فضائل بی مانند او باعث شده بود که کسی را یارای رسیدن به قله های دست نیافتنی عظمت او نباشد و همین امر باعث بسیاری از دشمنی ها بر علیه او شد. و به راستی که علی (ع) حقیقتی بر گونه اساطیر است.

 

کسی که اطلاع از مقام بی نظیر علی(ع) در عشق و عبودیت پروردگار ندارد تنها کافیست به مناجاتهای عاشقانه آن حضرت نگاهی داشته باشد و اگر از مقامات عرفانی او بی اطلاع است، این کلام او را آویزه گوش نماید که فرمود: “اگر قیامت برپاشود بر یقین من افزوده نمی شود” و اگر نسبت به مقام علم علی(ع) اظهار جهل می کند و او را فقط مرد شمشیر می داند چگونه این کلام باعظمت را نادیده می گیرد که بارها فرمودند: “از من بپرسید پیش از آنکه از میان شما بروم که من به راه های آسمان از راه های زمین آشنا ترم [۵] و می دانیم که هیچ عالمی در جهان اسلام جرأت چنین اظهاری نداشته است.

مقامات علی (ع) در ایثار و عشق و معرفت به حدی است که حتی دشمنانش را به تمجید وا می داشت اما با این حال دنیا در کامشان شیرین بود و او را مانع بزرگی بر سر راه خود می دیدند.

 

در اینجا به روایتی مشهور که در کتب روایی بسیاری نقل شده و از جمله ابن ابی الحدید – از علمای اهل سنت – نیز آن را در شرح نهج البلاغه آورده است اشاره می کنیم:

ابو نعیم از ابی صالح روایت کرده است که “ضرار بن ضمره کنانی” بر معاویه وارد شد. معاویه به او گفت : علی را برای من توصیف کن . ضرار گفت من را از این مطلب معذور بدار. گفت ممکن نیست . ضرار گفت اگر مجبورم پس توصیفش می کنم: به خداوند سوگند که او به منتها درجه از عزت‏ و کرامت رسید، و بسیار قوی و نیرومند بود ، عادلانه سخن می‏گفت و حکم می کرد و حکمش قاطع بود. علم از وجود او می جوشید و حکمت از اطراف او پرتو افشان بود. از دنیا و زینت های آن گریزان و با دل شب مأنوس بود ، به خدا سوگند که چشمه های اشک او همواره جوشان بود و بسیار در خود فرو می رفت و خود را مخاطب می ساخت. لباسی ساده و طعامی ناچیز باعث اعجاب او بود. در میان ما درست مثل یکی از ما بود و با ما همراهی می کرد و اگر چیزی می پرسیدیم پاسخ می داد ولی با همه نزدیکی که نسبت به ما داشت از مهابت و عظمتی که داشت سخنی نمی گفتیم و آنگاه که لبخند می زد دندانهایش همچون لؤلؤ شاهوار بود. اهل دین را بزرگ می شمرد و دوست دار فقرا بود .انسان قدرتمند در کار باطل خود به او امیدی نداشت و فرد ضعیف هم از عدل او مایوس نبود. به خدا سوگند که من گاهی اوقات او را می دیدم که وقتی تاریکی شب همه جا را می گرفت در محرابش همچون مار گزیده به خود می پیچید و با آه و حزن گریه می کرد؛ گویا که همین حالا صدای او را را می شنوم که به درگاه پروردگارش تضرع می کند و خطاب به دنیا می گوید: آیا قصد فریب مرا داری یا می خواهی مرا به شوق آوری هیهات هیهات دیگری را فریب ده که من تو را سه طلاقه کرده ام ،روزگار تو بسیار کوتاه است و همنشینی با تو حقارت بار و ارزشت ناچیز است ؛ آه آه ! از کمی توشه و دوری راه .در این هنگام اشکهای معاویه بر ریشهای او جاری شد و با آستینش اشکها را پاک کرد و هرکس در آن مجلس بود گریه می کرد و معاویه گفت: ابالحسن رحمه الله همینگونه بود ؛ ای ضرار تو در فراق او در چه حالی؟ گفت حال من مثل کسی است که فرزندش را در دامنش سر بریده باشند که نه گریه اش قطع می شود و نه اندوهش پایانی دارد. [۶]

 

۲ – چرا نام حضرت علی (ع) در قرآن نیامده است؟

در ابتدا باید این امر به روشنی برای ما آشکار شده باشد که بناى قرآن بر این است که مسائل را به صورت کلى و به شکل اصل و قاعده بیان کند نه این که جزئیات و ریز آنها را تشریح نماید، چنان که در مورد بسیارى از اصول و فروع، این گونه بوده است.

 

همچنانکه در مورد نماز که ستون دین اسلام محسوب می شود ، قرآن مسأله را به شکل کلى مطرح ساخته و نفرموده است که کیفیت و کمیت هر نمازى چگونه انجام شود ولى پیامبر (ص) طریقه ی اقامه نماز و تعداد رکعت های هر نماز را براى مسلمانان بیان فرمودند. مسأله ی زکات نیز در قرآن فقط به صورت یک اصل مطرح شده ولى پیامبر (ص) تعیین فرمود که به چه اقلامى زکات تعلق مى‏گیرد و نصاب هر یک چقدر باید باشد. همچنین در مورد حج در قرآن فقط وجوب حج آمده است، اما پیامبر (ص) شخصاً راه و روش انجام آن را براى مسلمانان تشریح فرمودند. [۷]

 

در مورد امر ولایت و امامت نیز همین گونه است و آیات متعددی در این مورد نازل شده و این امر مورد تأکید قرار گرفته است. به عنوان نمونه؛ عموم مفسران، چه شیعه و چه سنى، اذعان دارند که آیه ذیل در شان حضرت علی (ع) نازل شده است و جز او مصداقی ندارد [۸] :

 

“انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون” [۹] ؛ جز این نیست که ولى شما خدا و رسولش و مؤمنین که نماز را بپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند، مى‏ باشند؛

«سیوطی» از دانشمندان اهل سنت در تفسیر «الدر المنثور» در ذیل این آیه از «ابن عباس» نقل می کند که: «علی (ع) در حال رکوع ِ نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد، پیامبر (ص) از سائل پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد؟ سائل به حضرت علی (ع) اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است»، در این هنگام این آیه نازل شد. [۱۰]

همچنین از دانشمندان اهل سنت «واحدی [۱۱] » و «زمخشری [۱۲] » این روایت را نقل کرده و تصریح کرده اند که آیه «انما و لیکم الله …» درباره حضرت علی (ع) نازل شده است.

 

فخر رازی در تفسیر خود از عبدالله بن سلام نقل می کند، هنگامی که این آیه نازل شد، من به رسول خدا (ص) عرض کردم که با چشم خود دیدم که علی(ع) انگشترش را در حال رکوع به نیازمندی صدقه داد به همین دلیل ما ولایت او را می پذیریم! وی همچنین روایت دیگری نظیر همین روایت را از ابوذر در شأن نزول این آیه نقل می کند.[۱۳]

 

آیات متعدد دیگری نیز در شان حضرت علی(ع) نازل شده است بدون اینکه به نام صریح ایشان اشاره ای شده باشد و احادیثِ معتبر و متواتر این آیات را برای همگان روشن می سازد که اگر همه آیات و روایات را از منابع اهل سنت ذکر کنیم باعث طولانی شدن مطلب خواهد بود . به طور کلی سبک قرآن به گونه ای است که تأکید بر اصل و اساس امور داشته و ریز مسائل در روایات و شأن نزول و …. است که آشکار می شود.

 

گذشته از تمامی این مباحث این سؤال اساسی برای ما مطرح می شود که آیا گفته های خود پیامبر اسلام از اعتبار ساقط است و نباید به آنها اعتنایی داشت؟ تا چاره ای نباشد جز اینکه خداوند در قرآن نام صریح را ذکر کند؟ اگر اینگونه است باید بدانیم که حتی برای خود قرآن هم نباید حجیت و اعتباری قائل باشیم چرا که این خود قرآن است که در آیات متعددی مسلمین را امر به اطاعت از رسول الله(ص) کرده است آیا می توان از کسی که سخن خود او طبق ادعا هیچ اعتباری – حتی در بیان مفاهیم مجمل قرآن- ندارد اطاعت نمود؛ این چگونه اطاعتی خواهد بود؟ همه این فروض باطل است و هیچ مسلمانی نمی تواند قائل به چنین اموری باشد.

 

و اساساًبه نظر می رسد؛ اینکه کسی متوسل به این استدلال شود که اگر امامت علی(ع) امر واجبی است پس چرا در قرآن نام صریح حضرت ذکر نشده است خود بطور غیر مستقیم دلالت بر این مطلب دارد که در روایات پیامبر این امر بسیار مورد تاکید قرار گرفته است و قابل انکار نیست و چون در روایات قابل انکار نیست فرد مدعی تنها چاره را این دانسته است که از اساس روایات را انکار نموده و متمسک به این ادعا شود که: در صورت حقانیت چنین امری باید این مطلب بطور صریح و با ذکر نام در قرآن آمده باشد و ما به سخنان پیامبر در این مسأله – اگر استدلال کنید- اعتنایی نخواهیم داشت. بنابراین خود همین ادعا نشان می دهد که چقدر این مطلب در روایات مسلم و آشکار است چرا که اگر مسلم و آشکار نبود منکر این مطلب بحث را متوجه روایات می نمود و ادعای خود را از سخنان پیامبر هم به اثبات می رسانید و اینقدر تاکید و اصرار بر ذکر اسامی و جزئیات در قرآن نمی نمود.

 

۳ – اگر خداوند علی(ع) را به جانشینی تعیین کرده پس منظور از پیامبر آخر الزمان چیست؟

خداوند علی (ع) را، به عنوان ولی و امام مومنین معرفی کرده است نه به عنوان پیامبر، همچنان که پیامبر اسلام فرمودند یا علی مقام تو نسبت به من مثل مقام هارون است نسبت به موسی الا اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود [۱۴] این روایت مورد اجماع علمای شیعه و سنی [۱۵] بوده و یکی از روایات کلیدی در فهم معنای امام و نبی در دوره ختم نبوت می باشد. مطرح شدن چنین شبهاتی از طرف هرکسی که باشد ،یا ناشی از عدم اطلاع نسبت به معنای امام و امامت است یا بدلیل نپذیرفتن این حقیقت قرآنی و اسلامی.

 

امام در اصطلاح قرآنی عبارت است از مقام انسان کامل که البته مقامی فراتر از نبوت است که تنها برخی از انبیا به آن نائل شده اند و می دانیم که حضرت ابراهیم در عین دارا بودن مقام نبوت بعد از امتحانات الهی به مقام امامت رسید [۱۶] .پیامبر اسلام نیز دارای این مقام بود و بعد از او هم ضرورت تحقق و حضور انسان کامل محدود به زمانی خاص نمی باشد و از نظر شیعه علی (ع) دارای چنین مقامی می باشد. بنا براین، امر امامت فقط مسأله خلافت نیست بلکه یک مقام ذاتی محسوب می شود که خلافت هم یکی از شئون آن است.

 

در بیان دقیقتر تفاوت بین نبوت و امامت باید گفت: نبوت از ریشه نبأ به معنای خبر بوده و نبی کسی است که پیام خداوند را برای بشریت ارائه می کند ولی امامت تجسم و تحقق یافتن آن پیام در وجود انسان کامل است. همچنین ثمرات بی شماری بر وجود امام مترتب بوده و چه در مقام حفاظت از محتوای اصلی رسالت و شریعت و چه درمقام هدایت فردی واجتماعی و …. ضرورتِ اقتدا به چنین انسانی انکارناپذیر است.

 

بنابر این ختم نبوت تنها به این معنا است که دوره پیامبری به کمال خود رسیده است ، ولی آیا محتوای این پیام که در نهایت، تحقق انسان کامل است، ممکن است که منتفی شده و راهش مسدود شده باشد؟یا بر عکس، ضرورت دارد که چنین انسانی آشکار شود ؟

بنا براین با ختم نبوت رسالت و پیامبری به اتمام رسیده است و هیچ پیامبری نخواهدبود تا شریعت او را تغییر دهد یا نسخ کند ولی بعد از رحلت پیامبراسلام ، امام به عنوان حضوری زنده محل نظر طالبان راه است تا در کمال وجودی او انسانِ محقق شده قرآن را نظاره کنند و در مسیر تحقق هدف غائی خود که همان رسیدن به خداوند است قدم بردارند.

 

اقتدا به چنین انسانی برای هر فرد و جامعه ای در هر جایگاه تکاملی ، چراغ راه هدایت خواهد بود و این مطالب را عقل سلیم بدون هیچ تعارض و شبهه ای می پذیرد و امامت هم چیزی جز این معنا نیست.

از این روی پیامبر اسلام برای استمرار رسالت خود در بین مسلمین این همه بر مقامات علی (ع) تاکید داشت و امر مؤکد قرآن نیز همین بود و به گفته قرآن بدون ابلاغ این امر رسالت به کمال خود نخواهد رسید همچنانکه به اتفاق علمای شیعه و سنی آیه ذیل در همین مقام نازل شده است:

 

” یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ”؛ ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده است به طور کامل (به مردم) برسان، و اگر انجام ندهی، رسالت او را انجام نداده ای، و خداوند تو را از (خطرهای احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند» [۱۷] .

 

این آیه به اتفاق علماء شیعه و اهل سنت در واقعه غدیر خم نازل شده است که در سال آخر عمر پیامبر اکرم (ص) در حجه الوداع اتفاق افتاد و آن حضرت، با بیان «… من کنت مولاه فهذا علی مولاه…» یعنی … هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست، به امامت علی بن ابیطالب تصریح فرمود و رسالت خود را ابلاغ نمود و به اتمام رساند.   عده ی زیادی(۱۱۰ نفر) از صحابه [۱۸] پیامبر اکرم(ص) و همچنین ۸۴ نفر از تابعین این مطلب را نقل نموده اند که در منابع معروف اهل سنت و شیعه به ثبت رسیده است [۱۹] .

 

قطعا اگر در شخص دیگری غیر از علی (ع) این کمال نهایی محقق شده بود مورد تاکید قرار می گرفت بلکه بسیاری از اظهارات دیگران خبر از بی اطلاعی و جهل آنان داشته و احدی در علم و عصمت سزاوار این مقام نبوده است.

آنجا که ورد زبان دیگران “لولا علی…”؛ [۲۰] بود، علی (ع) این گونه از مقام خود خبر می داد که:”… ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر”؛ [۲۱] سیل دانش و معرفت از من سرازیر است و پرندگان بلند پرواز به قله عظمت من دست نمی یابند.

 

بنابراین نه تنها ختم نبوت تعارضی با امامت در معنای حقیقی آن ندارد بلکه در هماهنگی با آن و ثمره عملی آن است چرا که لازمه نبوت محمدی (ص) که نسخه تحقق انسان کامل را ارائه داده است ، آشکار شدن امر امامت است نه اینکه با آن تعارض داشته باشد. اما اینکه مردم بخواهند که به چنین انسانی اقتدا کنند یانه، مطلب دیگری است و این به اراده و اختیار و بلوغ معرفتی هر فردی بستگی خواهد داشت ولی در هر صورت امام، پیشوای همه مردم جهان است و از اساس هم اجبار در مقوله ولایت که همان عشق به انسان کامل است امکان پذیر نیست ولی بطور مسلم این مسأله ، در بیانات پیامبر اسلام و در قرآن، به عنوان کمال دین و اتمام نعمت مورد تاکید قرار گرفته است.

 

تصور منکرینی که مدعی هستند امامت با خاتمیت تعارض دارد، همین پیش فرض نادرست بوده است که گمان کرده اند امام همان نبی است و فقط اختلاف در نام گذاری است و گفته اند: در جایی که پیامبر اسلام خاتم پیامبران باشد دیگر نیازی به نبی یا امام که مترادف نبی تلقی شده است نخواهد بود حال آنکه این پیش فرض در شناخت معنای نبی و امام از اساس اشتباه بوده و همچنان که گذشت معنای نبوت ارائه طریق ِ وصول به کمال است ولی امامت همان کمال محقق شده نبوت و رسالت در عالم خارج است. بنابراین نبوت ارائه طریق و امامت ایصال به مطلوب است که ایندو نه تنها باهم منافات ندارند بلکه خود نبوت ضرورت آنرا به اثبات می رساند، همچنانکه در قرآن می فرماید:”انما انت منذر و لکل قوم هاد”؛ [۲۲] همانا تو بیم دهنده ای و برای هرقومی هدایت کننده ای است.

 

و در روایات بسیاری عبارت “لکل قوم هاد” به امام تفسیر شده است از جمله:

“ابوبصیر گوید: خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: تفسیر آیه “انَّمَا اَنتَ مُنذِرولکل قوم هاد” چیست؟ حضرت فرمود: مراد از منذر رسول خداست و مراد از هادى على است. حضرت فرمود: آیا امروز نیز راهنما و راهبرى هست؟ گفتم: فدایت شوم همیشه در میان شما خاندان، راهنما و راهبرى پس از راهنما بوده است تا این زمان که منصب رهبرى به شما محول شده است. حضرت فرمود: خدا تو را رحمت کند که راست گفتى، اگر آیه اى از قرآن در شأن فردی بخصوص فرود آید و سپس آن فرد بمیرد آیه قرآن مرده و کتاب خدا را مرگ فرا گرفته است و لیکن قرآن زنده است و در افراد آینده جارى و منطبق مى شود به همان قسمى که در افراد گذشته منطبق و جارى شده است”. [۲۳]

 

 منبع: اسلام کوئست


[۱] “ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین”، سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص۴۶۸، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷هـ ق.

[۲] محمد، ۲۰

[۳] نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار ج۷ ص۳۶ به نقل از : المحدث الشهیر المیر محمد صالح الکشفی الحنفی الترمذی (از علماء اهل سنت) فی کتابه المسمی بمناقب مرتضوی، ص۱۵ ط منبئی المطبعه المحمدیه

[۴] ثقه الاسلام کلینی، الکافی ، ج ۸، ص ۵۷، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵هـ ش

[۵] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج۷، ص ۵۸، کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۴ هـ ق

[۶] روى أبو نعیم فی (حلیته) عن أبی صالح قال: دخل ضرار بن ضمره الکنانی على معاویه، فقال: صف لی علیّا. فقال: أو تعفینی قال: لا أعفیک.قال: أما إذ لا بدّ فإنّه کان و اللَّه بعید المدى، شدید القوى، یقول فصلا و یحکم عدلا، ینفجر العلم من جوانبه، و تنطق الحکمه من نواحیه، یستوحش من الدّنیا و زهرتها، و یستأنس باللیل و ظلمته، کان و اللَّه غزیر العبره، طویل الفکره، یقلّب کفّه، و یخاطب نفسه، یعجبه من اللباس ما قصر، و من الطّعام ما جشب، کان و اللَّه کأحدنا، یدنینا إذا أتیناه، و یجیبنا إذا سألناه، و کان مع تقرّبه إلینا و قربه منّا و تقریبه لنا لا نکلّمه هیبه له، فإن تبسّم فعن مثل اللؤلؤ المنظوم، یعظّم أهل الدّین و یحبّ المساکین، لا یطمع القوی فی باطله، و لا ییأس الضعیف من عدله، فأشهد باللَّه لقد رأیته فی بعض مواقفه، و قد أرخى اللیل سدوله و غارت نجومه، یمیل فی محرابه قابضا على لحیته یتململ تململ السلیم، و یبکی بکاء الحزین، فکأنّی أسمعه الآن و هو یقول: ربّنا ربّنا- یتضرّع إلیه- ثمّ یقول للدّنیا: إلیّ تغرّرت أم إلیّ تشوّقت هیهات هیهات غرّی غیری، قد بتتک ثلاثا، فعمرک قصیر، و مجلسک حقیر، و خطرک یسیر، آه‏آه من قلّه الزّاد و بعد السّفر و وحشه الطریق. قال: فوکفت دموع معاویه على لحیته ما یملکها، و جعل ینشفها بکمّه، و قد اختنق القوم بالبکاء، فقال: کذا کان أبو الحسن رحمه اللَّه کیف وجدک علیه یا ضرار قال: وجد من ذبح و احدها فی حجرها، لا ترقأ دمعتها و لا یسکن حزنها، سید رضی، خصائص الائمه،ص۷۲چاپ مجمع البحوث آستان قدس رضوی ۱۴۰۶ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، همان.

[۷] عن ابى بصیر قال: سالت اباعبدالله (ع) ‏عن قوله الله عزوجل “اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم”، فقال (ع) نزلت فى على بن ابى طالب و الحسن و الحسین فقلت له: انّ الناس یقولون: فما له لم یسم علیا و اهل بیته فى کتاب الله عزوجل ؟ قال (ع) قولوا لهم: ان رسول الله نزلت علیه الصلاه و لم یسم الله لهم ثلاثاً و اربعا، حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک .و نزلت علیه الزکاه و لم یسم لهم من کل اربعین درهماً، حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک .و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا اسبوعاً حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک.؛ روایت شده است از ابی بصیر که از امام صادق(ع) در مورد آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم سؤال کردم فرمودند این آیه در مورد علی بن ابی طالب و حسن و حسین نازل شده است . گفتم: مردم می گویند چرا خداوند نام صریح علی و اهل بیتش را کتابش نیاورده است؟ فرموردند: به آنها بگویید نماز بر رسول الله(ص) نازل شد و خداوند نفرمود که سه رکعت یا چهار رکعت تا اینکه خود پیامبر این آیه را تفسیر نمود (همچنین در مورد زکات و حج)

[۸] ر.ک: به کتب تفسیر، ذیل آیه ی مورد بحث، مانند فخرالدین رازى، التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۲۵؛ تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۴۲۱ – ۴۳۰؛ جلال الدین سیوطى، درالمنثور، ج ۲، ص ۳۹۳؛ همچنین کتب روایى اهل سنت این جریان را نقل کرده‏اند مانند: ذخایر العقبى، محّب الدین طبرى، ص ۸۸؛ نیز جلال الدین سیوطى، لباب النقول، ص ۹۰؛ علاء الدین على المتقى، کنزالعمال، ج ۶، ص ۳۹۱ و بسیارى کتب دیگر که به برخى از آنها در تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۴۲۵ اشاره شده است.

[۹] مائده ، ۵۵

[۱۰]   . الدرالمنثور، ج ۲، ص ۲۹۳٫

[۱۱]   . اسباب النزول، ص ۱۴۸٫

[۱۲]   . تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۶۴۹٫

[۱۳]   . تفسیر فخر رازی، ج ۱۲، ص ۲۶برگرفته از سوال ۳۲۴ (سایت: ۱۸۱۷).

[۱۴] “قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی”

[۱۵] صحیح ترمذی، ۲/۳۰۱؛ مسند، ابن حنبل، ۱/۱۷۹ و ۳/۳۳۸؛ مناقب، ابن حنبل، حلیه الاولیاء، حافظ ابو نعیم اصفهانی، ۷/۱۹۵؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ۱/۳۲۴، ۴/۲۰۴، ۹/۲۹۲؛ کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، متقی هندی، ۱۲/۱۱۵۵.

[۱۶] وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین‏” بقره، ۱۲۴.

[۱۷]    مائده، ۶۷٫ برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: اهل سنت و آیه تبلیغ.

[۱۸] ابوسعید خدری، زیدین ارقم، جابر بن عبدالله انصاری، ابن عباس، براء بن عازب، حذیفه، ابوهریره، ابن مسعود و عامر بن لیلی، از آن جمله اند.

[۱۹] در اینجا تنها به بخشی از این اسناد اشاره می شود:

تفسیر ابن کثیر: در شأن نزول ایه )یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک…( می‌گوید: و قد روی ابن مردویه من طریق ابی هارون عن ابی سعید خدری انها نزلت علی رسول الله(ص) یوم غدیر خم حین قال لعلی: «من کنت مولاه فعلی مولاه» ثم رواه عن أبی هریره و فیه انه الیوم الثامن عشر من ذی الحجه یعنی مرجعه من حجه الوداع(تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، محقق سامی بن محمد، ج۳، ص۲۸، دارطیبه للنشر، ۱۴۲۰)

تفسیر آلوسی: در شأن نزول همین ایه می‌گوید: عن ابن عباس (رضی الله تعالی عنه) قال: نزلت هذه الایه فی علی (کرم الله وجهه) حیث امر سبحانه ان یخبر الناس بولایته فتخوف رسول الله أن یطعنوا فی ذلک علیه فاوحی الله تعالی الیه هذه الایه فقام بولایته یوم غدیر خم و أخذ بیده. فقال (علیه الصلاه و السلام): «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛[۹] این ایه زمانی نازل شد که خداوند ابلاغ ولایت علی به مردم را به پیامبر امر فرمود و آن حضرت از طعن مردم بر این خائف بود. پس این ایه نازل شد و پیامبر در روز غدیر امر حق تعالی را به اجرا رساند و فرمود: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست…».

فتح القدیر: قال رسول الله(ص) إلی بریده: یا بریده ألست بالمؤمنین من أنفسهم؟ قلت: بلی یا رسول الله. قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه».( فتح القدیر، آلوسی، ج۶، ص۲۰ )

تفسیر رازی: نزلت الایه فی فضل علی بن ابی‌طالب(ع) و لما نزلت هذه الایه أخذ بیده و قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». فلقیه عمر فقال: هنیئاً لک یا بن ابی‌طالب أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه. و هو قول ابن عباس و البراء بن عازب و محمد بن علی.( مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج۶، ص۱۱۳)

امالی، المحاملی: قال سعید بن جبیر عن ابن عباس: قال رسول الله(ص) : «من کنت مولاه فعلی مولاه» (امالی، المحاملی(۲۳۵ ـ ۳۳۰)، اسماعیل بن محمد، ج۱، ص۳۶، دار ابن القیم و المکتبه الاسلامیه، ۱۹۹۱م.

الکنی و الاسماء للدولابی: عن زید بن ارقم قال: کنا مع رسول الله(ص) بین مکه و المدینه إذا نزلنا منزلاً یقال له غدیر خم فنودی أن الصلاه جامعه فقام رسول الله(ص) فحمدالله و اثنی علیه ثم قال: «اَلستم تعلمون انی أولی بکلّ مؤمن من نفسه». قالوا: بلی نشهد انک أولی بکلّ مؤمن من نفسه. قال: «فانی من کنت مولاه فهذا مولاه» و اخذ بید علی. حاصل اینکه زید بن ارقم می‌گوید: با رسول خدا(ص) بین مکه و مدینه در غدیر خم بودیم که ندای نماز جماعت داده شد، پس از نماز رسول خدا برخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ایا نمی‌دانید که من به جان هر مؤمن از خودش اولی هستم؟ همه گفتند: بله، یا رسول الله! تو از نفس هر مؤمن به او سزاوارتری. آن گاه فرمود: «هر که من مولای او هستم، پس این مولای اوست»، درحالی که دست علی را بالا گرفته بود. (الکنی و الاسماء، الدولابی(۲۲۴ ـ ۳۱۰)، احمد بن حمادبن سعید، ج۵، ص۳۸، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰)

شرح مذاهب اهل السنه: عن زید بن ارقم و البراء قالا: کنّا مع رسول الله(ص) یوم غدیر خم و نحن نرفع غصن الشجره عن رأسه فقال:«ألا ان الله ولیی و أنا ولی کلّ مؤمن، من کنت مولاه فعلی مولاه» و فی غیر هذه الروایه: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»(شرح مذاهب اهل السنه، ابن شاهین (۳۸۵٫ق)، احمد بن عثمان، ج۱، ص۱۰۴، مصر، مؤسسه قرطبه، ۱۴۱۵)

[۲۰] لولا علی لهلک عمر؛ اگر علی نبود عمر هلاک می شد:

قال أحمد ابن زهیر حدثنا عبید الله بن عمر القواریری حدثنا مؤمل بن إسماعیل حدثنا سفیان الثوری عن یحیى بن سعید عن سعید بن المسیب قال کان عمر یتعوذ بالله من معضله لیس لها أبو الحسن وقال فی المجنونه التی أمر برجمها وفى التی وضعت لسته أشهر فأراد عمر رجمها فقال له على إن الله تعالى یقول وحمله وفصاله ثلاثون شهرا الحدیث وقال له إن الله رفع القلم عن المجنون الحدیث فکان عمر یقول لولا على لهلک عمر؛

از سعید بن مسیب نقل شده است که عمر به خدا پناه مبی برد از معضلی که به او روی آورد و علی (ع) در آن حضور نداشته باشدو در مسئله زن مجنونی که امر به رجم او کرده بود و علی (ع) فرمود خداوند حکم را از دیوانه برداشته است عمر می گغت اگر علی نبود عمر هلاک می شد(استیعاب ابن عبدالبر ج ۳ ص ۱۱۰۳) همچنین “عبارت لولا علی لهلک عمر”، در منابع ذیل از اهل سنت نقل شده است:

تاویل مختلف الحدیث ، ابن قتیبه ، ص ۱۵۲، مواقف ، ایجی ، ج ۳ ، ص ۶۲۷ و ۶۳۶، شرح مقاصد ، تفتازانی ، ج ۲ ، ص ۲۹۴ ، التفسیر الکبیر ، فخررازی ، ج ۲۱ ، ص ۲۲،شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ‌، ج ۱ ، ص ۱۸و ج ۱۲ ، ص ۱۷۹، تمهید الاوائل ، باقلانی ، ص ۴۷۶ ، مناقب علی ابن ابیطالب ، ابن مردویه اصفهانی ، ص ۸۸، ینابیع الموده ، قندوزی حنفی ، ج ۱ ، ص ۲۱۶و ج ۲ ، ص ۱۷۲و  ج ۳ ، ص ۱۴۷ ، تاویل مختلف الحدیث ، ابن قتیبه، ج ۱ ، ص ۱۶۲، تمهید الاوائل فی تلخیص الدلائل ، باقلانی ، ج ۱ ، ص ۴۷۶ و ۵۴۷ ، الحاوی الکبیر ، ماوردی شافعی ، ج ۱۲ ، ص ۱۱۵ و ج ۱۳ ، ص ۲۱۳ ، تفسیر سمعانی ، ج ۵ ، ص ۱۵۴ ، المفصل فی صنعه الاعراب ، زمخشری ، ج ۱ ، ص ۴۳۲ ، العواصم من القواصم ، ابوبکر بن عربی ، ج ۱ ، ص ۲۰۳ ، حاشیه الرملی ، رملی ، ج ۴ ص ۳۹ ، الجد الحثیث ، سعودی غزی عامری ، ج ۱ ، ص ۱۸۶، بریقه محمودیه ، محمد بن محمد خادمی ، ج ۲ ص ۱۰۸، منع الجلیل ، محمد علیش ، ج ۹ ، ص ۶۴۸، دستور العلماء ، قاضی عبدالنبی نکری، ج ۱ ، ص ۸۰.

[۲۱] نهج البلاغه، ص۴۸، انتشارات دار الهجره.

[۲۲] الرعد،۷

[۲۳] محمد بن یعقوب کلینى در ‘کافى’ با سند از ابوبصیر روایت مى کند قال: قلت لأبیعبد الله علیه السلام: ‘انما انت منذر و لکل قوم هاد’ فقال: رسول الله المنذر و على الهادى. یا با محمد هل من هاد الیوم؟ قلت: بلى جعلت فداک مازال منکم هاد بعد هاد حتى دفعت الیک. فقال: رحمک الله یا با محمد لو کانت اذا نزلت آیه على رجل ثم مات ذلک الرجل ماتت الآیه مات الکتاب، و لکنه حى یجرى فیمن بقى کما جرى فیمن مضى. [ ‘اصول کافى’ ج ۱ ص ۱۹۲، تفسیر برهان’ ج ۱ ص ۵۱۸ ،’غایه المرام’ ص ۲۳۵ حدیث سوم،]