قرآن کریم و عدم تصریح نام ائمه اطهار

نیاوردن نام امامان علیهم‌السلام در قرآن کریم، به دلایل و مصالحی است که عبارت است از:

۱- طرح مسائل کلی

در قرآن، تنها کلّیات مسائل آمده و تبیین جزئیات آن به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله واگذار شده است. چنانچه ابی بصیر از امام صادق چنین سؤالی را می پرسد و حضرت نیز عدم تصریح آن را به عدم تصریح تعداد رکعات نماز تشبیه می کنند. یعنی همان گونه که تفسیر جزئیات نماز، زکات و حج به عهده پیامبر گرامی گذاشته شده، معرفی اولی الامر نیز به ایشان واگذار شده تا آنها را به مردم معرفی کنند سپس امام صادق علیه‌السلام سایر آیات و روایاتی را که دراین باره آمده فرموده است[۱].

۲- وقوع تصریح قرآن به ائمه

 در این کتاب الهی، آیاتی درباره اهل بیت علیهم‌السلام نازل شده که بسان تصریح به نام آنان یا بهتر از تصریح است؛ مانند آیه ۵۵ مائده که می فرماید: «ولیّ و سرپرست شما تنها خداوند و پیامبرش و افراد مؤمن هستند؛ آنان که نماز را به پای داشته، در حال رکوع زکات می دهند». دانشمندان شیعه و اهل سنت نقل کرده اند که فقط حضرت علی علیه‌السلام بود در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر داد[۲].

بنابراین، تفاوتی نداشت که خداوند متعال بفرماید: «سرپرست شما خداوند و رسولش و حضرت علی هستند»، یا صفاتی را از آن حضرت نقل کند که منحصر به فرد، و تنها بر ایشان منطبق است. کسی که به دنبال حقیقت باشد، از هر دو گفتار یک مطلب را می فهمد؛ با این تفاوت که اگر نام حضرت به صراحت در قرآن می آمد، به احتمال قریب به یقین، نا اهلان قرآن را تحریف کرده و به خاطر خصومت با آن حضرت و محو و حذف نام ایشان از قرآن در قرآن دست می بردند.

علاوه بر آن، می بینیم که جهت مصون ماندن قرآن از تحریف، آیات مربوط به امامت و ولایت در قرآن طوری استتار شده است که در نظر اول کمتر جلب توجه می کند، چنانکه با بررسی آیه تطهیر[۳] و اکمال الدین[۴] و. . . به این نکته واقف خواهید شد. چنانکه تا مدتی تدوین احادیث پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به همین منظور ممنوع کردند. ولی در صورتی که امامت با ذکر اوصاف آورده شود، دیگر نا اهلان دست به تحریف آیات قرآن نزده، ولایت امیرمؤمنان علی علیه‌السلام نیز برای حقیقت جویان روشن می شود.

شیعه و اهل سنت متّفقند که پیامبراکرم فرمود: من از میان شما می روم؛ ولی دو چیز گرانبها بین شما به یادگار می گذارم که اگر به آن دو متمسک شوید، هیچ گاه گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و اهل بیتم. خداوند دانا به من خبر داده است که این دو، هیچ گاه از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.

در کتاب غایه المرام، ۲۱۱ ـ ۲۳۵، هشتاد و دو منبع از اهل سنت و ۳۹ منبع از شیعه آمده است که این حدیث را نقل کرده اند؛ ولی عده ای چون عمر بن خطاب، پیش از وفات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فریاد برآوردند که کتاب خدا ما را کافی است و اجازه ندادند وصیّت ایشان نوشته شود؛ چون می دانستند که می خواهد درباره اهل بیتش وصیت کند[۵].

یقین بدانید که اگر در صد آیه قرآن هم به صراحت نام حضرت علی می آمد، این عدّه آن آیات را از قرآن حذف کرده، می گفتند: بقیه قرآن ما را کافی است و مردم نادان هم دم برنمی آوردند؛ چنانکه به حضرت علی و زهرا سلام الله علیهما، آن همه آزار رساندند و مردم چیزی نگفتند.

علاوه بر این بعید نبود خلیفه اوّل و دوم که صدها روایت از پیامبر را جمع آوری کردند و همه را سوزاندند[۶]. بنابرین هیچ بعید نبود که جهت مطامع دنیایی خود، بسیاری از آیات قرآن را نیز بسوزانند. علاوه بر آنچه گذشت، حکمت های دیگری نیز در نیامدن نام اهل بیت علیهم‌السلام در قرآن وجود دارد که بیان همه آنها در این مختصر نمی گنجد.

قرآن کریم و تصریح آن به همراهی ابوبکر در غار

امّا در مورد در غار بودن ابی بکر با پیامبر که در آیه ۴۰ سوره توبه به آن اشاره شده است باید گفت که هرچند برخی از علمای اهل سنت، مانند فخر رازی کوشش کرده اند تا از این آیه، فضایلی را برای ابی بکر استنباط کنند، ولی با دقت در آیه روشن می شود که این آیه نه تنها هیچ دلالتی بر فضیلت او ندارد، بلکه بر مطاعن او نیز دلالت می کند؛ زیرا:

۱-    اطلاق لفظ صاحب به همنشین خوب و بد

 کلمه “صاحب” در لغت به معنی “همنشین” و “همسفر” به طور مطلق است، اعم از اینکه همنشین و همسفر شخص خوبی باشد یا شخص بدی، چنانچه در آیه ۳۷ سوره کهف در داستان آن دو نفر که یکی با ایمان و خداپرست و دیگری بی ایمان و مشرک بود، بیان شده است که فرد با ایمان به همراه خود گفت: «آیا به کسی که تو را از خاک آفریده کافر شده ای»[۷]؟

 ۲-   بازگشت ضمیر «علیه» به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله

برخی ضمیر «علیه» در جمله «فانزل الله سکینته علیه»[۸] را به ابی بکر برگردانده و گفته اند که پیامبر ص نیاز به سکینت و آرامش نداشت؛ بنابراین نزول سکینت و آرامش برای همسفرش ابی بکر بوده و بدین وسیله خواسته اند فضیلتی را برای ابی بکر ثابت کنند که سکینت الهی بر او نازل شده؛ در حالی که ضمیر علیه به ابی بکر برنمی گردد؛ بلکه به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله برمی گردد. اکنون دلایل این مسأله را مطرح می کنیم:

  1. همه ضمیرهای در «إلاّتنصره»، «نصره»، «اخرجه»، «لصاحبه» و «ایده» به پیامبر برمی گردد؛ بنابراین معنا ندارد که از میان همه این ضمایر، فقط ضمیر “علیه” را به ابی بکر برگردانیم؛ با اینکه قرینه قطعیه ای در کار نیست و همه ضمیرهای قبل و بعد آن به پیامبر برمی گردد.
  2. تمام بحث این آیه و دو آیه قبل آن، بر محور یاری خداوند نسبت به پیامبر دور می زند و می خواهد بفهماند که اگر شما پیامبر را یاری نکنید، خدای متعال یاری اش خواهد کرد؛ همان گونه که در غار با جنود الهی او را یاری فرمود. . . .

 بنابراین چگونه ممکن است کسی را که تمام بحث آیه بر محور او دور می زند (پیامبر) را رها کرده و به سراغ کسی برویم که به عنوان تبعی از او بحث شده (ابی بکر) و ضمیر «علیه» را به او برگردانیم؛ در حالی که برگرداندن ضمیر به ابی بکر اصلا با سیاق آیات سازگاری ندارد.

  1. در آیاتی از قرآن کریم (توبه، ۲۶ و فتح، ۲۶) می خوانیم: هنگامی که پیامبر در شرایط سخت و مشکل قرار می گرفت، سکینت الهی بر او نازل می شد و بدون شک، پیامبر در «غار ثور» که دشمنان در تعقیب او بودند، لحظات سختی را می گذراند و نیاز به سکینت داشت. بنابراین، معنا ندارد که بگوییم پیامبر نیاز به سکینت نداشت و ضمیر «علیه» را به ابی بکر برگردانیم؛ بلکه به قرینه این آیات و قراین دیگر که گفته شد، معلوم می شود ضمیر «علیه» به پیامبر برمی گردد و نزول سکینت فقط بر پیامبر بوده است.

در واقع اگر دقت شود، این خود یکی از مطاعن ابی بکر به حساب می آید؛ زیرا در آیات دیگر می خوانیم:

«فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین»[۹] پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد؛ ولی در اینجا نزول سکینت فقط بر پیامبر بوده (علیه)، و معلوم می شود که ابی بکر، لیاقت نزول سکینت الهی را نداشته وگرنه بر او هم نازل می شد؛ همان گونه که در آیات دیگر فرموده: خداوند سکینت را هم بر پیامبر و هم بر مؤمنان نازل کرد (فتح، ۲۶ و توبه، ۲۶).

۳-  سستی همراه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

افزون بر آن، از این آیه شریف فهمیده می شود که هرچند ابی بکر همراه پیامبر بود، «اذهما فی الغار»؛ ولی خدای تعالی هیچ عنایتی به او نداشته، زیرا کلمات: «نصره»، «سکینته علیه»، «ایده» که حکایت از عنایت الهی دارد، در همه ضمیر مفرد آورده شده که فقط به پیامبر برمی گردد و هیچ نظری به ابی بکر ندارد. اتفاقا خداوند متعال با آوردن کلمه «لاتحزن» خبر از سستی و ضعف درونی ابی بکر داده که پیامبر او را دلداری داده است؛ بنابراین، به نظر می رسد خدای تعالی با اشاره به این واقعه در این آیه خواسته به ما بفهماند که همراه بودن ابی بکر با پیامبر در غار ثور که در تاریخ نقل شده، فضیلتی برای ابی بکر نیست و با ظرافت خاصی مطاعن او را برای اهل دقت و حقیقت در این آیه بیان کرده است[۱۰].


[۱] . ر. ک: غایه المرام، محدّث بحرینی، ص ۲۵۶، چاپ سنگی، حدیث سوم، باب ۵۹، فصل دوّم از مقصد دوّم

[۲] ر. ک: پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج ۹، ص ۲۰۱ ـ ۲۱۳، انتشارات مدرسه امیرالمؤمنین

[۳] ۳۳، احزاب

[۴] ۳، مائده

[۵] . اجتهاد در مقابل نص، سیدعبدالحسین شرف الدین، ترجمه علی دوانی، ص ۱۶۷ – ۱۸۱، نشر کتابخانه بزرگ اسلامی

[۶] اجتهاد در مقابل نص، همان، ص ۱۵۶ ـ ۱۶۲

[۷] . «قال له لصاحبه و هو یحاوره اکفرت بالذی خلقک من تراب».

[۸]. «إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَهَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَکَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » توبه، ۴۰

[۹] فتح، ۲۶

[۱۰] اقتباس از: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی و تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ذیل آیه ۴۰ سوره توبه، با اندکی اضافات