- ثقلین - http://thaqalain.ir -
یک روز که من تازه از خدمت وظیفه آمده بودم، برای احوالپرسی نزد شهید در محل کارش رفتم. ایشان در آن هنگام، در یک مغازهی قنّادی کار میکردند. خُب علی القاعده وقتی برادر بزرگتر به دیدار برادر کوچکتر میرود، مورد پذیرایی قرار میگیرد. مخصوصاً که محلّ ملاقات، یک مغازهی قنّادی باشد. پس از احوالپرسی و روبوسی، دیدم ایشان ابتدا یک ظرف شیرینی برداشت و آن را به دقّت وزن کرد، سپس مقداری شیرینی در آن گذاشت و مجدداً توزین نمود و آنگاه شیرینیها را به من تعارف کرد. از این عمل بسیار متعجّب شدم. پرسیدم: ـچرا این کار را کردی؟»
گفت: «میدانی که مغازه متعلّق به فلانی است و من اختیار اموال ایشان را ندارم. ولی میتوانم از جیب و درآمد خودم خرج کنم.»[۱]
تقوای مالی ، شهید محمّد تقی قائنی، ص ۲۵٫
[۱] قربانگاه عشق، صص ۲۰۱ و ۲۰۲٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d8%a7%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%b1%d8%a7-%da%a9%d8%b1%d8%af%db%8c%d8%9f/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.