- ثقلین - http://thaqalain.ir -
زمانی که در پایگاه امیدیه خدمت میکردم، برخی شبها به اتفاق شهیدان اردستانی و شهید عباس بابایی در مهمانسرای پایگاه استراحت میکردیم. روزی صبح زود، برای رفتن به عملیّات، از ساختمان خارج میشدم که شهید اردستانی را مشغول شست و شوی پوتین گِلی دیدم. کمی جلوتر رفتم و گفتم: «حاج مصطفی! کجا رفتی که اینقدر پوتینهایت گِلی شده؟!»
ابتدا سکوت کرد و هیچ نگفت. اندکی بعد صدای هق هق گریهاش به گوشم رسید، پرسیدم: «ببخشید! مشکلی پیش آمده؟!»
گفت: «نه! این پوتینهای عباس است! از منطقهی عملیّاتی تازه برگشته و میبینی گل و لای منطقه پوتینهایش را به چه روزی انداخته! هر چه به او اصرار کردم که برای بازدید منطقه، از هلیکوپترهای پایگاه استفاده کند، نمیپذیرد. او میگوید: «اینها برای کارهای ضروری است. حال که دیدم نزدیکیهای صبح از منطقه بازگشت و ساعتی نیست که از فرط خستگی به خواب رفته، بر خود وظیفه دانستم که خدمتی هر چه اندک، انجام داده باشم.»
منبع: کتاب «رسم خوبان ۱۵- رفاقت و مردمداری»؛ شهید مصطفی اردستانی، ص ۵۶ و ۵۷٫ / اعجوبهی قرن، ص ۱۲۲٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d9%be%d9%88%d8%aa%db%8c%d9%86-%da%af%d9%90%d9%84%db%8c-2/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.