اگر یک زمانی به محضرِ یک بزرگی، یا اهلِ سِرّی، یا ره‌یافته‌ای رسیدیم سکوت کنیم، وقتِ او را نگیریم، خودِ بودنِ با اولیاء الهی ذکر است، «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»، شما با صادقین همراهی کنید، مزاحمِ کارهای او نباشید، خیلی مهم است که انسان با کسی باشد اما مزاحم نباشد، مانع نباشد بلکه برای او یار باشدبنابراین بودن با امام صادق علیه السلام بگونه‌ای که وقتِ شریفِ ایشان را، وقتِ عرشیِ ایشان را یک انسانِ تازه به دوران رسیده بخواهد بگیرد، این شخص نه تنها بهره‌ای نمی‌برد، بلکه خلاف رضای خدای متعال است، من چقدر می‌خواهم بار داشته باشم، در حالی که می‌خواهم مانعِ حرکتِ یک ولیّ خدا و ایفاء رسالت او باشم؟ مرحوم آیت الله بهجت روحی فداه می‌فرمودند: من از استادِ خود هیچ سوالی نکردم، منظورِ ایشان مرحوم آیت الحق آقا میرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه الشّریف بود، اما هر چیزی بر قلبِ من عارض می‌شد ایشان پاسخ می‌دادندگاهی هم آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف بدونِ اینکه در سرِ جلسه‌ی درس چیزی بگویند ایشان می‌فرمودند: اما شبهه‌ی فاضلِ گیلانی! منظورِ ایشان آقای بهجت رحمه الله تعالی علیه بودبنابراین مراجعه‌ی به اولیاء الله، رصد کردنِ فرصت برای استفاده یک مطلب است، اما اینکه انسان بخواهد ذهنیّاتِ خود را با ذهنِ ناقص، با ذهنِ غبارآلود منشأ قرار بدهد و وقتِ یک بزرگی را بگیرد، این کار روا نیست، این کار انسان را راه نمی‌اندازد، بلکه گاهی انسان پرت می‌شود.

 

مرحوم حاج شیخ حسن پهلوانی سلام الله علیه فرمودند: مرحوم آقای انصاری بعضی‌ها را نام بردند، گفتند خوشحال نبودند که این‌ها هستند، در نهایت هم به یکی از خواصِ خود گفتند که همه را تعطیل کنید، بعد دیدیم نوعاً همان‌هایی هستند که مدام می‌خواهند خودی نشان بدهند، می‌آیند سوالاتی می‌پرسند و مسائلی را مطرح می‌کنند و وقت را می‌گیرند، در حالی که کارِ این‌ها انس است و اگر بنا باشد ذهن شلوغ باشد و انسان بخواهد ذهنیّاتِ خود را برای جهت دادن به استاد اعمال کند، هم وقتِ استاد به هدر می‌رود و هم وقتِ خودِ او، او نمی‌خواهد فرابگیرد، این شخص می‌خواهد خودی بشود، الآن هم در حالِ نشان دادنِ خود است، گاهی سوال از استاد نافع نیست بلکه خود نشان دادن است، گاهی واقعاً این سوال پرسیدن برای این نیست که چیزی نمی‌دانند و می‌خواهند از استاد چیزی یاد بگیرند، بلکه می‌خواهد بگوید من می‌دانم و می‌توانم مُچ بگیرم و می‌توانم خودم را نشان بدهمرعایتِ این مسائل در طلبگی خیلی مهم است«کُن عالِماً ناطِقاً أو مُستَمِعاً واعِیاً»، یا عالِمِ ناطق باشید و یا مستمعی باشید که ظرفِ شما خالی است، یعنی آمده‌ای تا ظرفِ خودت را پُر کنی و نیامده‌ای که خودت را نشان بدهی، این خود نشان دادن خیلی حجاب است، این خود بزرگ دیدن است که من بهتر از استاد می‌دانم، یا اینکه در بینِ شاگردها نشان می‌دهم که من می‌توانم استاد را گیر بیندازم و به استاد گیر بدهم، این نیّت و انگیزه خیلی مهم است.

 

 

مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف فرموده بودند: من در عمرِ خود سه چیز را هرگز انجام ندادم، یکی اینکه در اتاقی که کتاب هست نخوابیده‌ام. احترامِ به کتب مقدّس، احترام به علم، احترام به اسماء جلاله و اسماء ائمه اطهار علیهم السلام باعث شده است که در عمرِ خود در اتاقی که کتاب بوده است پای خود را دراز نکرده‌ام. دوم اینکه در عمرِ خود چیزی از کسی نخواسته‌ام. سوم اینکه در عمرِ خود از کسی سوالی امتحانی نکرده‌ام، یعنی از کسی سوال نکرده‌ام تا او را ارزیابی کنم که ببینم چقدر می‌داند و چقدر نمی‌دانداین‌ها کارِ انسان‌های مراقب است، اهلِ مراقبه وقتِ خود را صرف فضولات نمی‌کنند، و سوال برای خودنمایی واقعاً فضولات استحال وجود مقدّس حضرت صادق علیه السلام ابتدا به «عنوان بصری» خط می‌دهند و او را آماده می‌کنند که اگر می‌خواهی بیایی وقتِ من عزیزتر از آن است که تو بخواهی افکار و ذهنیاتِ خودت را با من درمیان بگذاری، «فَلا تَشْغَلْنِی».

 

این خیلی مهم است، هم در مباحثات، هم در تعلیم، هم در تعلّم برای خدای متعال حرف بزنیم، یا مفید باشیم و یا مستفید، یا عالِمِ ناطق باشیم و یا مستمع واع که بخواهیم ظرفِ خود را که خالی است با نور علم پُر کنیماما اینکه بخواهیم حرف بزنیم و علم نمایی کنیم در شأنِ یک طلبه‌ای که عمرِ او برای خدای متعال است، خود را مملوکِ خدای متعال می‌داند نیست و ملکِ خدای متعال را ضایع نمی‌کند.

 

بنابراین هم ادبِ همراهیِ با اولیاء الهی، مثلِ اعلای آن در قرآن کریم جریانِ حضرت خضر علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام استحضرت خضر علیه السلام از ابتدا شرط کردند که اگر می‌خواهی با من باشی اهلِ سوال نباش. علی‌رغمِ اینکه بنا بود حضرت موسی علیه السلام سوالی نکنند وقتی سه قدم پیش برد حضرت موسی علیه السلام در هر سه قدم احساسِ تکلیف کردند، چون ظواهر را می‌دیدند و وظیفه شرعیِ ایشان هم همان بود که حضرت موسی علیه السلام انجام دادند، و این سه سوال باعث شد که حضرت خضر علیه السلام دیگر حضرت موسی علیه السلام را محروم کردند و فرمودند: «هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ»روایت دارد که جناب خضر علیه السلام فرموده بودند هزار راز برای حضرت موسی علیه السلام آماده کرده بودم، اما سوالاتِ ایشان باعث شد که نتوانست بیش از سه قدم با ما راه بیاید.

 

بنابراین اهلِ سمت بودن، اهلِ سکوت بودن، اهلِ فکر بودن، اهلِ دل بودن، خود را بروز ندادن، تظاهر به علم نکردن شرط است، قابلیّت قبول کنید مدام خودتان را می‌گویند ظرفِ خالی مدام صدا می‌دهد، اما اگر ظرف پُر باشد صدایی ندارد. انسان خیلی خود را به رُخ نکشد، گاهی سوالات و حرف زدن‌ها خود را به رُخ کشیدن است، اگر انسان بخواهد خضری پیدا کند باید از ابتدا باور داشته باشد که این شخص ره‌یافته است و من سرسپرده‌ی این شخص هستم و او در حالِ بردنِ من است، اگر جایی سوالی کرد پاسخ می‌دهم وگرنه من در اختیارِ او هستم. این موضوع در سیر و سلوک خیلی مهم است.