به خوابم هم که آمد، با برادرش، جلو نیامد بام حرف بزند.

به برادرش گفتم: «چرا ابراهیم نمی‌آید جلو؟»

گفت: «از شما خجالت می‌کشد. روی جلو آمدن ندارد.»

خودش می‌دانست، هنوز هم می‌داند، که طعم زندگی با او را اصلاً از جنس این دنیا نمی‌دانستم. بهشتی بود. شاید به خاطر همین بود که همیشه می‌گفت: «من از خدا خواسته‌ام که تو جفت دنیا و آخرت من باشی.»

می‌گفتم: «اگر بهتر از من، بسازتر از من گیر آوردی چی؟»

می‌گفت: «قول می‌دهم، مطمئن باش، که فقط منتظر تو می‌مانم.»

خدا وعده‌ی بهشتی داده که به شما جفت نیکو می‌دهم و من هم یقین دارم ابراهیم جفت نیکوی من‌ست.

منبع: کتاب به مجنون گفتم زنده بمان ۳؛ شهید ابراهیم همت – انتشارات روایت فتح

به نقل از: ژیلا بدیهیان