برخى بر این باورند که بسیارى از علایم ظهور اتفاق افتاده و تنها علایم حتمى ظهور باقى مانده است؛ پاسخ این است که واقعا نمىتوان سخنى قطعى و کامل در این مورد گفت ؛ زیرا منابع اصلى و قدیمى شیعه، معمولاً از نشانههاى خاص و محدود نام بردهاند و بعضى از این نشانههایى که به عنوان علایم اتفاق افتاده مطرح مىشود، در این منابع وجود ندارد و یا بسیار کم رنگ مطرح شده است پس ارائه نظر قطعى در مورد این نشانهها، نیاز به پژوهشهاى علمى و گسترده در همه این منابع دارد.

از طرفى، سخن از واقع شدن بعضى از نشانهها و تطبیق آنها با حوادث خارجى، دشوار است. به عنوان نمونه، در مواردى که سخن از یک علامت و ظهور فرج بعد از آن مطرح شده، منظور گشایش و راحتى براى مؤمنان است (نه ظهور حضرت مهدى(عج)).

از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است: «منتظر صدایى باشید که از طرف دمشق، ناگهان به شما مىرسد که آن، گشایشى بزرگ براى شما خواهد بود».[۱]

 

در بعضى از روایات، سخن امام به گونهاى است که خبر از یک اتفاق و واقعه مىدهد، نه اینکه بخواهد آن واقعه را یکى از علایم ظهور معرفى کند ؛ مانند وقوع گرماى شدید در زمین.[۲]

بعضى از نشانهها نیز طورى است که مىتواند معناى دیگرى – غیر از معناى ظاهرى – داشته باشد ؛ مانند طلوع خورشید از مغرب که شاید کنایه به ظهور از مکه باشد. چنان که امام على (علیهالسلام) فرمود: «و هو الشمس الطالعه من مغربها».[۳]

با این حال بعضى از علایم و نشانههاى ظهور محقق شده است.[۴] و این مىتواند نویدى از نزدیک شدن ظهور باشد. البته باید دانست قیام امام وابسته به تحقق علایم نیست، بلکه وقوع آنها خبر از نزدیک ظهور مىدهد. پس به استثناى برخى از علایم (نشانههاى حتمى)، هیچ یک دلالت ندارند که میزان نزدیکى آن حوادث با ظهور چه قدر است؟ براى مثال ممکن است پدیدهاى قرنها قبل از قیام رخ دهد و پدیدهاى در بیست یا سى سال قبل از ظهور رخ نماید.

بنابراین انتظار ظهور با دیدن این حوادث نباید به نحو عجولانه باشد، یعنى فکر کنیم با پیدایش فلان حادثه حتما تا چند روز یا هفته دیگر قیام شروع خواهد شد، بلکه این مسائل، بیدارى را در ما به وجود مىآورد که یک گام به آن وعده بزرگ الهى نزدیک شدهایم و باید خود را بیش از پیش در مسیر این نهضت جهانى، آماده کنیم. ظهور حضرت مهدى(عج)، منوط به اذن الهى است و اذن الهى زمانى است که شرایط و زمینههاى ظهور فراهم باشد.

 

 

در این رابطه توجه به چند نکته بایسته است:

یکم. عدهاى با توجه به اوضاع و شرایط فعلى حاکم بر جهان به این باور رسیدهاند که دورهاى که ما در آن زندگى مىکنیم همان دوره آخرالزمان است که در روایات به آن اشاره شده است ؛ زیرا براى آخرالزمان نشانههایى گفته شده (مانند گسترش فساد و تفسیر دین براساس هوا و هوس و…) که این نشانهها در دوره زمانى ما به وقوع پیوسته است پس زمان کنونى آخرالزمان است و ظهور نیز در این دوران محقق مىشود. به علاوه با وجود انقلاب اسلامى ایران و زنده شدن نام و یاد امام زمان(عج)، آمادگى و اقبال مردم براى پذیرش ایشان بیشتر شده و امید به ظهور زیادتر گشته است.

 

دوم. برخى از علما معتقدند: همان گونه که غیبت دو مرحلهاى بود و غیبت صغرى براى ایجاد آمادگى مردم براى ورود به غیبت کبرى لازم بود، ظهور نیز ممکن است دو مرحلهاى باشد و با ظهور صغرى که در انقلاب اسلامى ایران تجلى یافته است، مردم با حقیقت قیام امام زمان آشنایى بیشترى پیدا کردهاند و براى ظهور اصلى و قیام جهانى حضرت آماده مىشوند.

 

سوم. حرکت عمومى کشورها و جوامع به سمت وحدت و همگرایى و به عبارت دیگر توجه به تشکیلات بین المللى و اتحادیههاى منطقهاى و فاصله گرفتن از جزءگرایى، ملتها را به این نتیجه رسانده که براى آیندهاى بهتر، باید مرزها را به حداقل رساند و جهان را دهکدهاى کوچک دانست. این رویداد، آمادگى مردم براى براى پذیرش یک حاکمیت فراگیر، بیشتر کرده است. البته استکبار جهانى تئورى دهکده جهانى را در جهت حفظ منافع خود و تک قطبى شدن جهان پىگیرى مىکند اما چه بسا اراده الهى به دست دشمنان خدا نیز انجام گیرد.

 

چهارم. اجحاف و تجاوز بیش از حد و روز افزون دولتهاى استکبارى به کشورهاى فقیر به شکلهاى گوناگون از یک سو و لجام گسیختگى فرهنگى و فکرى و علمى ؛ مانند بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران مدنیت از سوى دیگر، باعث هرج و مرج در زندگى بشر شده است.

این گونه مسائل و مباحث این واقعیت را اثبات مىکند که آینده روشن فقط در سایه حاکمیت فردى آسمانى است که احتمالاً ظهورش نزدیک است.

 

پنجم. گاهىخبرهایى مبتنى بر نزدیکى ظهور به برخى از شخصیتهاى نسبت داده مىشود که نیاز به تامل و بررسى دارد. باید دانست که امر مشخص نمودن زمان ظهور را فقط در اختیار خداوند است و هیچ کس نمىتواند براى آن زمانى معیّن کند، ولىمتأسفانهگاهىشایعاتى مطرحمىشود که به هیچعنوان اساس درستى ندارد.

 

 

پی نوشت ها


[۱] – الغیبه نعمانى، ب ۱۴، ح ۶۶٫

[۲] – همان، ح ۴۴٫

[۳] – بحارالانوار، ح ۵۲، ح ۲۶٫

[۴] – ر.ک: محمد صدر، تاریخ غیبت کبرى.