- ثقلین - http://thaqalain.ir -

همشهری ما
صفحاتی از زندگی شهید مهدی زین الدین

ابهتی داشت زین الدّین. درباره‌اش که می‌شنیدی، تصویر یک آدم چهل پنجاه ساله توی ذهنت می‌آمد، ولی وقتی از نزدیک می‌دیدیش، آن جوان لاغر بیست و دو ساله را، تازه می‌فهمیدی یک فرمانده چقدر می‌تواند خاکی و بی‌ادّعا باشد. قبل و بعد از این‌که فرمانده شود، اخلاقش فرقی نکرد. از دور که می‌دیدیش، اگر می‌خواستی توی سلام کردن جلو بیفتی، باید دست بلند می‌کردی و گرنه، اگر نزدیک می‌شد، حتماً او بود که پیش قدم می‌شد. فرقی نمی‌کرد که یک سپاهی قدیمی باشی یا یک بسیجی کم‌سن و سال. به خدا اگر توی فرماندهی هم برش داشت و حرفش را می‌خواندند، به خاطر همین خون‌گرمی و صمیمیتش با بچّه‌ها بود.

توی لشکر طوری با بچّه‌ها رفتار کرده بود که از هر کس می‌پرسیدی «مهدی با کی از همه صمیمی‌تره؟» می‌گفت: «با هم‌شهری‌های ما.»

قزوینی‌ها همین را می‌گفتند، سمنانی‌هم، اراکی‌ها هم.

منبع: کتاب «تو که آن بالا نشستی»؛ مهدی زین الدین – انتشارات روایت فتح

به نقل از: علیرضا درگاهی


Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir

URL to article: http://thaqalain.ir/%d9%87%d9%85%d8%b4%d9%87%d8%b1%db%8c-%d9%85%d8%a7/

تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.