«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ‏ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَى خَاتَمِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

Sadighi(14)-13960718-MasjedKani-Thaqalain-Ir

نظام‌مندی در زندگی رسالت انبیاء

مسئله‌ی نظم، برنامه، نظام‌مندی زندگی جز رسالت‌های تربیتی انبیاء است. دین را برای بشر آوردند تا آن‌ها را از هرج و مرج فکری نجات دادند. یک سلسله مسائل منطقی را که منظّم است، منسجم است هماهنگ است؛ از توحید تا مسئله‌ی ولایت و امامت و مدیریّت جامعه‌ی بشری همه براساس یک چینش دقیقی است که همه‌ی آن‌ها هم به ربوبیّت پروردگار متعال برمی‌گردد؛ هم بحث نبوّت و رسالت از شئون ربوبیّت خدا است. کسی که پیغمبر را قبول ندارد مثل مشرکین هستند، خدا را قبول دارند ولی پیغمبر را قبول ندارند؛ این‌ها هم با حکمت خدا معارضه دارند، هم به ربوبیّت خدا. اگر خدا ربّ العالمین است، بشر را رها نمی‌کند، گرفتار تضادّ و هرج و مرج و هر کسی هر طور دوست دارد، زندگی بکند، برنامه می‌دهد. انبیاء علیهم السّلام تجلّی ربوبیّت خدا هستند، تجلّی حکمت الهی هستند، تجلّی علم و قدرت الهی هستند و نشانه‌ی هدف مندی خلقت بشر است. «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ‏»[۲] مسئله‌ی معاد که به عنوان هدف زندگی بیان شده است، آن هم از جلوه‌های ربوبیّت و حکیم بودن پروردگار متعال است، عدل الهی اقتضا می‌کند، حکمت الهی اقتضا می‌کند، قدرت الهی اقتضا می‌کند، رأفت و رحمت الهی اقتضا می‌کند که یک زندگی ابدی برای بشر منظور شده باشد و انسان به سعادت لایتناهی دست پیدا بکند، این ظرفیت در بشر وجود دارد. لذا آرزوهای بشر، آرزوهای محدود نیست. یک قانون عرضه و تقاضا پیش همه‌ی عقلا مقبول است. در وجود ما به طور طبیعی همه‌ی بشر آرزوی امنیت مطلق، سعادت مطلق، علم مطلق، لذّت مطلق وجود دارد. این وقتی به صورت یک عطش به صورت یک تقاضا است آن که این تقاضا را به ما داده است، قطعاً عرضه‌ی آن را هم پیش‌بینی کرده است. لذا نمی‌شود خدای متعال ما را تشنه آفریده باشد ولی آب نیافریده باشد. ما قبل از آن‌که آب را بشناسیم، خود تشنگی ما دلیل بر وجود یک آبی است، بر خارج از وجود ما که باید برویم به آن برسیم. این مسئله‌ی امن مطلق، عدل مطلق، مهربانی مطلق، صلح مطلق هم در مسئله‌ی آمدن امام زمان علیه السّلام جزء اموری است که از درون می‌جوشد که ما دنبال آن هستیم؛ هم در مسئله‌ی بهشت و رسیدن به لذّت مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق که خدای متعال از او یاد کرده است به این‌که «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ»[۳] در بهشت انسان قدرت مطلق دارد، هر چه می‌خواهد می‌شود. «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ» چیزی را بهشتی اراده بکند و نشود این محال است. یعنی بشر آن‌جا مظهریّت تامّ خدا است. بشر در کرسی کن فیکون نشسته است، کار خدایی می‌کند. دقیقاً دارد کار خدایی می‌کند.

Sadighi(13)-13960718-MasjedKani-Thaqalain-Ir

خداوند منّان انبیاء را فرستاده است که ابتدائاً ما را از حواس پرتی فکری نجات بدهند، یک فکر ریاضی منظّم و مرتّبی را به ما القاء کردند. بعد نظم در تمایلات به ما… تمایلات ما در درون خود ما هم تضاد دارد. گاهی آدم گرسنه است امّا یک کاری مهمتر از گرسنگی او را به آن طرف می‌کشاند. گاهی یک جوانی گرسنگی را تحمّل می‌کند امّا جدایی از همسر را تحمّل نمی‌کند. ممکن است یک کسی نداشتن همه‌ی این نیازها و کشش‌های درونی را تحمّل بکند، امّا شهرت‌طلبی، ریاست طلبی به قدری برای او مهم است که از همه چیز می‌گذرد که به آن ریاست برسد. انسان هم در درون خود کشش‌هایی دارد که این‌ها با همدیگر ناسازگاری دارند و هم این‌که بین کشش‌های معنوی مادی تضادها گاهی وجود پیدا می‌کند.

Sadighi(15)-13960718-MasjedKani-Thaqalain-Ir

یک جدولی لازم است که این کشش‌ها را هدایت بکند، این کشش‌ها براساس حکمت است، نمی‌شود پا روی این کشش‌ها گذاشت، این‌ها باید همدیگر را کمک بکنند. این برنامه‌ریزی می‌خواهد که انسان خواسته‌های خود را تقاضاهای خود را، تمایلات خود را در یک مسیر صحیحی قرار بدهد؛ از هر چیزی در جای خود، به اندازه‌ی خود استفاده بشود. بعد هم در رفتار، در عمل جوارحی انسان وظایفی باید برای چشم خود، گوش خود، دست خود، پای خود و همه‌ی اعضا و جوارح خود تعریف بکند که چشم چه مسئولیت‌هایی دارد، گوش چه مسئولیت‌هایی دارد، چه خطوط قرمزی دارند. همه‌ی این‌ها نظم است، همه‌ی این‌ها برنامه است.

Sadighi(12)-13960718-MasjedKani-Thaqalain-Ir

اثرات بی‌نظمی در زندگی

 این رساله‌ی حقوق حضرت امام زین العابدین علیه الصّلاه و السّلام بیش از ۵۰ حق را حضرت سجّاد علیه السّلام آن‌جا مطرح کردند که برخی از آن‌ها حقوق اعضا و جوارح خود ما است. زبان چه حقّی دارد. چشم چه حقّی دارد. یک مقدار آن مربوط به خانواده است، همسر چه حقّی دارد، پدر چه حقّی دارد، مادر چه حقّی دارد. همه‌ی این‌ها را در برنامه قرار دادند و این‌ها را کامپیوتری کردند. این‌ها همه یک برنامه‌ای در این کامپیوتر می‌دهند، آدم این را کوک می‌کند و منظّم زندگی می‌کند. کسی که منظّم زندگی می‌کند، بعد پشیمانی ندارد. تضییع عمر برای بی‌نظمی است. اتلاف مال برای بی‌نظمی است اسراف برای بی‌نظمی است. اگر انسان نظم در اقتصاد داشته باشد، درآمد او، هزینه‌ی او، روی حساب باشد، هم انسان هزینه‌ی بی‌جا نمی‌کند و هم تولید حرام نخواهد داشت و هم در استفاده‌ی از اعضاء و جوارح خود گرفتار اسراف نمی‌شود. این در آیه‌ی کریمه که از مجاهدین و رزمندگان قبل از اسلام نقل شده است «قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی‏ أَمْرِنا»[۴] ما در عمر خود خیلی زیاده‌روی کردیم، جاهایی باید عمر خود را خرج نمی‌کردیم، خرج کردیم. امّا اگر برنامه داشتیم، عمر ما بی‌جا خرج نمی‌شد. مهمترین نتیجه‌ای که می‌شود از این نظم و برنامه گرفت، این است که انسان عمر خود را که تنها سرمایه‌ی او است و سرمایه‌ای است که هر مقداری از آن را که از دست می‌دهیم، جای آن پر نمی‌شود. می‌گویند: وقت طلا است، تعبیر مسامحی است، حرف دقیقی نیست، کجا وقت طلا است؟ طلای گم شده را می‌شود دوباره پیدا کرد ولی شما دیگر جوانی گمشده را پیدا نمی‌کنید؛ اگر همه‌ی عالم را طلا بکنید، بدهید که جوانی شما برگردد، دیگر برنمی‌گردد. لذا جوان‌ها قدر خود را بدانند، جوانی را ارزان از دست ندهند، مفت از دست ندهند. «إِضَاعَهُ الْفُرْصَهِ غُصَّهٌ»[۵] ضایع کردن فرصت موجب حزن و اندوه می‌شود، ای کاش آدم برگردد و ببیند که چه کار کرده است. عمر خود را کجا آب کرده است، کجا سوزانده است. این‌قدر فرصت سوزی‌ها ما داریم. همه‌ی این‌ها هم برای این است که این حساب و کتابی در عمر خود رایج نبود.

Sadighi(10)-13960718-MasjedKani-Thaqalain-Ir

برنامه‌ی قرآن کریم برای نظم در زندگی

 قرآن کریم برنامه‌های مختلفی را به ما ارائه کرده است. یک بخش آن از در سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون است، مؤمن این برنامه‌ها را دارد فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»[۶] این خشوع در نماز با پرهیز از لغو، این‌ها با همدیگر ارتباط دارند؛ کسانی که گرفتار لغو هستند، نماز با حضور قلب پیدا نمی‌کنند امّا کسانی که از بیهوده‌گرایی، از صرف وقت در امور بیهوده پرهیز دارند، صرفه‌جویی در عمر دارند، صرفه‌جویی در امور دارند، نماز این‌ها هم نماز باکیفیتی خواهد بود. «وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» همین است که این‌ها بی‌برنامه کار نمی‌کنند، بی‌حساب کار نمی‌کنند. برای همه‌ی امور خود منظّم پیش‌بینی کرده است؛ هر ساعت آن صرف چه کاری بشود. لذا هیچ وقت گرفتار لغو گرفتار تضییع عمر نمی‌شود. یک بخشی از برنامه‌ها در این سوره خدای متعال برای ما منظّم در اختیار ما قرار داده است. یک بخشی از آن امور اثباتی است، یک بخشی از آن هم امور سلبی است. یک قسمت در سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان آمده است: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[۷] «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[۸] خدا این‌قدر زیبا سخن می‌گوید و ما را در مسیر تربیت قرار می‌دهد که خودسازی بکنیم، درون خود را درست بکنیم و این حصار خودبینی را برداریم و با مردم بجوشیم؛ این نمی‌شود مگر این‌که تکبّر را کنار بگذاریم و مردمی باشیم.

Sadighi(9)-13960718-MasjedKani-Thaqalain-Ir

 یک بخش از این دستورات و نظم زندگی در سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء امده است، یک بخشی از آن در سوره‌ی مبارکه‌ی لقمان آمده است؛ یک بخشی از آن در سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات آمده است، یک به قول امروزی یک پکیجی است. یک مجموعه‌ای از رفتارهای درونی، بیرونی، کوشش‌ها و کشش‌ها برنامه ریزی شده است و به ما ارائه شده است امّا این یکی دو شب آخرین آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران را خدمت شما مطرح کردیم که خدا چهار برنامه برای ما منظور فرموده است و نتیجه‌ی رعایت این برنامه‌ها ما را به فلاح نائل می‌کند. فلاح هم رشد است، فلاح رویش است و هم رهایی است «فَلُحَ» هم آزاد شد و هم رشد کرد. بالا آمد. اوج گرفت. هر دو معنا در کلمه‌ی فلاح وجود دارد «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[۹] آن کسی که با خود دسیسه می‌کند، خودفریب است، عمر خود را ضایع می‌کند؛ این دست این در خاک فرو می‌رود امّا آن کسی که خود را تزکیّه می‌کند، سر از خاک بیرون می‌آورد، این رشد می‌کند، در فضای آزاد رشد به سوی «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»[۱۰] در این آیه‌ی کریمه هم این چهار دستور را که می‌دهد در پایان می‌فرماید: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏»[۱۱] دستور اوّل خودسازی بود. «اصْبِرُوا» خودسازی بود؛ در جبهه‌های مختلف اگر مقاومت نداشته باشید، در هم شکسته می‌شوید. باید شما آمادگی برای تحمّل جبهه‌های مختلف را داشته باشید، باید با دشمن فقر بجنگید، باید با دشمن جهل بجنگید، باید با دشمن فساد بجنگید، باید با دشمن ظلم و استکبار بجنگید، باید با نفاق بجنگید، باید با زیاده‌روی نفس خود بجنگید، باید با هواها و هوس‌ها دست و پنجه نرم بکنید، باید حواس شما باشد علی الدّوام دشمن درون و بیرون شما را احاطه کرده است. هم در درون باید پایگاه ایمان را قوی بکنید، هم در بیرون باید پایگاه مجاهده‌ی شما قوی باشد.

Sadighi(11)-13960718-MasjedKani-Thaqalain-Ir

صبر در برابر مشکلات

 اهل صبر باشید؛ صبر در مصیبت، در تحریم‌ها، در فشارهای بین اللملی، در فشارهای زندگی باید صابر باشید. بعضی‌ها نه ظرفیت شکست دارند، نه ظرفیت پیروزی. «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»[۱۲] این‌که آدم در شکست ظرفیت نداشته باشد خیلی بد است یا فتنه می‌کند وقتی رأی نیاورد آشوب به پا می‌کند، بی‌ظرفیتی است. این دستپاچگی این است، عقده‌های درونی است. کار خود را کردی، حالا نرسیدی؛ بچّه‌ای که درس می‌خواند، نمره نیاورد، قهر بکند، مدرسه را ترک بکند یا بدتر از آن خودکشی بکند، کسی در زندگی خانوادگی موفّق نبوده است، به یک ازدواجی نرسیده است، شکست خورده است، دست به خودکشی می‌زند، این زبون‌ترین ذلیل‌ترین، بدبخت‌ترین، خسر الدّنیا و الآخرت‌ترین همین است که در شکست‌ها طاقت ندارد. هر شکستی را می‌شود به یک فرصت تبدیل کرد. حضرت آدم از بهشت که رانده شد، از بهشت که اخراج شد، از بهشت که هبوط کرد، تنزّل رتبه پیدا کرد، هیچ ناامید نبود. او می‌گفت: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»[۱۳] هم شکست خود را شجاعانه پذیرفت و به محضر خدا عرضه داشت: من خودم کردم. «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» هم کمک خواست. گفت: خدایا من کردم، ضرر کردم تو که ضرر نکردی. دست تو باز است، من را کمک بکن، خود تو من را بالا بکش، از آن‌جایی که آمدم، دوباره به همان‌جا برگردم. «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا» آدم این ظرفیت تحمّل شکست و تبدیل تهدید به فرصت را به ما آموخت. بچّه‌ی آدم باشیم. بچّه‌ی آدم در شکست‌ها مقاومت می‌کند، شکست را همیشه پله‌ای برای پیروزی بعدی قرار می‌دهد، عبرت قرار می‌دهد، درس می‌گیرد. علل شکست را می‌فهمد، بار دیگر گرفتار شکست نمی‌شود.

Sadighi(8)-13960718-MasjedKani-Thaqalain-Ir

بدمستی پول برای انسان

در مسئله‌ی پیروزی هم همین‌طور است بعضی‌ها تا پیروز شدند… حالا بعضی‌ها پیروز نشده جشن گرفتند مثل قضیه‌ی برجام که هنوز هیچ چیزی نشده است، بزن و بکوب و چه شده است مگر؟ آدم با ظرفیت از این کارها نمی‌کند؟ آدمی که درون او پر است، از این کارها نمی‌کند. می‌گویند: کوزه وقتی پر است صدا نمی‌دهد امّا وقتی یک مقدار خالی باشد، به مقداری که خالی است، باد در آن می‌رود، هم سر و صدا می‌کند. این شکست در مسئله‌ی پیروزی زشت‌تر از شکست در مسئله‌ی شکست است. معمولاً انسان‌ها «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»[۱۴] بدمستی می‌کند، لذا وجود مبارک کشّاف حقایق امام جعفر صادق سلام الله علیه فرمودند: برای هر عاقلی سزاوار است «أَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمَالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَهِ وَ سُکْرِ الْعِلْمِ وَ سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبَابِ»[۱۵] پنچ چیز برای آدم بدمستی می‌آورد، آدم وقتی گرفتار این‌ها شد، از خود بیخود می‌شود، دستپاچه می‌شود، هیجانی می‌شود، حرکات ناموزن و کارهایی که در شأن نیست انجام می‌دهد. یکی پول است. آدم‌هایی که ظرفیت پول‌دار شدن را ندارند تا پول او زیاد شد، عیّاشی، سفره‌های آن‌چنانی، عروسی‌های آن‌چنانی، به رخ کشیدن ماشین، زیور آلات آن‌طور این‌ها بدمستی است؛ هیچ عقل، هیچ وجدان این را قبول نمی‌کند که آدم مردم آزاری بکند، دارایی خود را به رخ دیگران بکشد، قلب دیگران را مجروح بکند. چه شده است؟ اگر داری برو و به فقرا کمک بکن.

اگر عاقلی خدای متعال این را به تو داده است که آخرت خود را آباد بکنی. «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی‏ کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ»[۱۶] چرا نمی‌آیی یک چنین کاری بکنی. شما در راه خدا انفاق بکنید، خدای متعال یک حبه را هفتصد حبه می‌کند؛ برای شما هم همین کار را می‌کند. شما را هفتصد برابر می‌کند، خود شما را هفتصد برابر می‌کند، به شما سعه‌ی وجودی می‌دهد، شما را عالمی می‌کند، شما را ابدی می‌کند؛ هم از نظر طول، هم از نظر عرض و عمق شما را ریشه‌دار می‌کند، پر میوه می‌کند، برای همیشه شما شجره‌ی طیّبه می‌شوید؛ بعد از مرگ خود هم باقیات الصّالحات شما دیگران را شاد می‌کند و برای شما دعای خیر می‌کند. چرا استفاده نمی‌کنی؟ حالا زدی و کوبیدی و پای کوبی کردی و به این و آن هم بد گفتی، چه چیزی به دست می‌آوری امّا ثروت آدم را مست می‌کند، بچّه‌های آن‌ها آن‌طور می‌شوند، خود آن‌ها چطور می‌شوند.

سکر قدرت

دیگر از مسائلی که آدم را مست می‌کند قدرت است. این سکر قدرت بدترین این‌ها است. آدمی که مست قدرت است، مثل منصور دوانقی می‌شود این‌که خدا به او قدرت داده است

تو را تیشه دادم که هیزم کنی                 ندادم که دیوار مسجد کنی

 این سادات بنی الحسن را در دیوار می‌گذاشت. عوض خشت‌ها بچّه سیّد‌ها را داخل دیوار می‌گذاشت. بدمستی قدرت. نمی‌دانید این گردن کلفت‌ها، چه جنایاتی در طول تاریخ مرتکب شدند که امروز هم نوک پیکان قدرت تشنگان قدرت که استکبار آمریکا در رأس آن‌ها است، این داعش چه جانورهای ساخته است؛ این جنایات داعش نیست، جنایات امریکا است، آن‌ها این‌ها را این‌طور تربیت می‌کنند؛ مستی قدرت. قدرت آدم را مست می‌کند. ای کاش مسئولین ما وقتی مسئولیت پیدا می‌کنند، تواضع آن‌ها بیشتر بشود؛ در مردم بیایند، در مسجد بیایند، خانه‌ی فقرای از فامیل خود بروند، این‌قدر خود را بالا نگیرند، این‌قدر خود را بدبخت نکنند. قدرت آدم را مست می‌کند.

مستی جوانی

یکی هم جوانی است. جوانی اگر هدایت نشود… نوع جوان‌ها می‌بینی در جوانی حرف‌های پدر و مادر خود را خیلی اعتنا نمی‌کنند؛ یک کسی می‌خواهد نصیحت بکند، دوست دارد می‌گوید: این را ببین این دیگر چه می‌گوید. زمان شما گذشته است. این حرف یعنی چه که زمان شما گذشته است، زمان تو هم می‌گذرد، گوش بکن. «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[۱۷] خوشا به حال کسی که همه‌ی حرف‌ها را می‌شنود. بعد انتخاب بکن در این حرف‌ها یک حرف‌های حسابی پیدا می‌شود، تجربه است. پدر تو تجربه دارد. بزرگترها، ریش سفیدها، تجربیّات به دست آوردند، فراز و نشیب دیدند، تلخی و شیرینی زندگی را چشیدند، تو نچشیدی، راه را نرفتی، باید از آن‌ها یاد بگیری ولی حاضر نیست یاد بگیرد. آن را که خود او می‌گوید، می‌گوید همین است؛ این مستی است.

تواضع و ادب شیخ عبّاس قمی در برابر پدر خود

 البتّه جوان‌هایی که در مکتب قرآن در مکتب اهل بیت تربیت شدند، مظهر ادب هستند، مظهر تواضع و معرفت هستند و فراوان هم هستند کم هم نیستند. پدر مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی رضوان الله تعالی علیه، مرحوم کربلایی محمّد رضا بوده است. این آقای کربلایی محمّد رضا یک شیخ عزیز الله بوده است، در قم مسئله‌گو بوده است. خیلی به او علاقه‌مند بوده است پای درس او می‌رفته است، پای منبر او می‌رفته است. حاج شیخ عبّاس قمی کتاب منازل الآخره را که می‌نویسد، چاپ می‌شود. آن مسئله‌گو که این کتاب را به دست آورده است، هر روز می‌آمده است آن‌جا از این کتاب منازل الاخره برای پای منبری‌های خود می‌خوانده است.

ما این را به جوان‌های خود هم توصیه می‌کنیم؛ کتاب منازل الآخره مرحوم آقا شیخ عبّاس قمی به فارسی نوشته شده است، اسم آن عربی است ولی به فارسی نوشته شده است. برای ما هم که مکرّر خواندیم خیلی کتاب مفیدی است؛ من هر وقت می‌خوانم گاهی مسائل معاد… در این کتاب منازل الآخره زندگی ما از مرگ شروع می‌شود، شش منزل در پیش داریم، این‌جا اصلاً زندگی نیست. این‌جا نسبت به ابدیّت حتّی یک لحظه هم حساب نمی‌شود، یک قطره هم حساب نمی‌شود. اصلاً این‌جا یک خواب بیشتر نیست. حالا این‌ها که سنی را پشت سر گذاشتند، مثل من برگردد به پشت سر خود می‌بیند گویا خواب بوده است، تمام شده است، خیلی زود گذشت.

(بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین) ببین چه گذشت، به سرعت تمام شد. روی این جهت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام فرمودند: «فَکَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ الْآخِرَهَ لَمْ تَزَلْ»[۱۸] دنیا به قدری کم است مثل این‌که نبوده است و آخرت به قدری بینهایت و لایتناها است، گویا همیشه آخرت بوده است. اصلاً دنیا به حساب نمی‌آید. امّا برای همین که به حساب نمی‌آید، ما ابدیّت خود را داریم خراب می‌کنیم. این کتاب منازل الآخره را بخوانید، یک مقداری تکان می‌خورید، تکان دهنده است داستان‌های خوب، روایات خوب، آقا شیخ عبّاس شش منزل بعد از مرگ را این‌جا آورده است.

پدر مرحوم آقا شیخ عبّاس قمی از این کتاب که می‌خوانده است، خیلی لذّت می‌برده است، می‌آمده است در خانه می‌گفته است: شیخ عبّاس چه می‌شد تو هم از این کتاب می‌توانستی برای ما بخوانی. حالا ین کتاب را حاج شیخ عبّاس نوشته است، او از این می‌خواند، او هم می‌آید این کتاب را به رخ آقا شیخ عبّاس می‌کشد که یک کتابی به این نام نوشته شده است، نمی‌دانی چه محتوایی دارد. چه می‌شد شما هم از این کارها می‌کردید، می‌توانستید از این کارها می‌کردید؟ آقا شیخ عبّاس تا آخر خجالت می‌کشد که بگوید این کتاب را من نوشتم. این را می‌گویند آدم تربیت شده، آدم خودساخته تا به آخر هم این را نمی‌گوید. می‌شنیده است، چشم می‌گفته است، دعا بفرمایید ما هم بتوانیم از این کارها بکنیم ولی تا آخر هم نمی‌گوید این کتاب، کتاب من است. بعضی از جوان‌های ما این‌طور هستند بحمدالله در برابر پدر و مادر بزرگترها ادب را رعایت می‌کنند؛ روش امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را دارند، یک بزرگتری را می‌خواهند چیز یاد بدهند، نمی‌گویند: تو بلد نیستی، بیا ما به تو یاد بدهیم، با هم قرار می‌گذارند پیش آن پیرمردی که وضوی او درست نبوده است، وضو بگیرند، از او داوری می‌خواهند. می‌گویند: عمو می‌ایستی ما دو تایی وضویی بگیریم ببینی وضوی کدام یک از ما درست است؟ او تماشا می‌کند متوجّه می‌شود. می‌گوید: پدر ومادر من به قربان هر دوی شما وضوی هر دوی شما درست است، وضوی من اشکال داشت. چقدر خوب است که یک جوان، برخورد با پدر برخورد، با مادر را بلد باشد. یک متدی دارد، یک روشی دارد. آدم که مقابل پدر همین‌طور مچ نمی‌گیرد، مقابل پدر ولو حرف بی‌ربط هم می‌زند، اخم نمی‌کند، خود را نمی‌گیرد؛ این‌ها اگر آدم تربیت نشده باشد، جوانی آدم را مست می‌کند. آدم مقابل پدر خود، مادر خود شاخ و شانه می‌کشد، با او مقابله می‌کند.

مستی علم

یکی دیگر از اموری که آدم را مست می‌کند علم است. دیدید این تحصیل کرده‌ها گاهی همدیگر را… پزشک‌ها را خود ما دیدیم، گاهی بعضی از آخوندها را خود ما دیدیم، همدیگر را معمولاً تعریف نمی‌کنند، همدیگر را نفی می‌کنند.

علمای ما غالباً صالح هستند؛ این مراجع ثلاث در قم مرحوم آقای حجّت، مرحوم آقای خوانساری، مرحوم آقای صدر این‌ها یک کسی می‌آید، سه تا خانه در کنار هم برای این‌ها می‌خرد. هر وقت شهریه کم می‌آوردند، سه تایی در یک خانه جمع می‌شدند و آن خانه‌ها را در معرض فروش قرار می‌دادند، گاهی شهریه‌های همدیگر را می‌دادند. مرحوم آقای رفیعی قزوینی مرجع تقلید بود، فیلسوف بود، استاد امام بود ولی خیلی مرید نداشت، نمی‌توانست شهریه بدهد؛ آقای خوانساری به نام آقای رفیعی شهریه می‌داد. ما در علمای خود از این‌ها زیاد داریم ولی عالم فتنه‌ای که منشأ آن حسد است ما داریم. ما در زمان خود نگران هستیم برای آینده‌ی خود که دشمن در حوزه‌های ما نفوذ بکند و بعضی از آخوندها را به سوی خود ببرد. مرجع انگلیسی، عزاداری انگلیسی، آخوند انگلیسی آن وقت که این خطر می‌شود، واقعاً خطرناک می‌شود جامعه‌ی ما این خطرها، خطرهای جدّی است. اگر هوشیار نباشیم، اهل تمیز نباشیم، بصیرت لازم را نداشته باشیم، فریب لباس را می‌خوریم، فریب بعضی از عزاداری‌های ناموزون خلاف شرع که هیچ امامی یک چنین دستوری را نداده است. یعنی ما دلسوزتر از ائمّه هستیم؟! دل ما برای امام حسین علیه السّلام بیشتر از امام زین العابدین علیه السّلام می‌سوزد؟! کجا امام زین العابدین علیه السّلام این‌طور عزاداری کرد؟ یک امام پیدا بکنید از این کارهایی که بعضی از ما می‌کنیم، کرده باشند. یک مرجع تقلید ولایی دلسوخته‌ی شما پیدا بکنید از این کارها کرده باشد. حاج شیخ عبدالکریم حائری از آن‌ها حسینی‌های خیلی دبش است، نوشته‌های خطّی که از ایشان مانده است، بالای هر صفحه دارد السّلام علیک یا ابا عبدالله الحسین. معلوم می‌شود اصلاً قلم او به سوی حسین بوده است. وقتی می‌خواسته است درس خارج بگوید، باید حاج شیخ ابراهیم صاحب الزّمانی می‌آمد قبل از درس یک روضه می‌خواند، گریه می‌کردند، بعد درس خارج را شروع می‌کرد. ولی از این حرکات داشته است؟ میرزای شیرازی داشته است که ریشه‌ی همه‌ی این‌ها که عاشق امام حسین علیه السّلام هستند؛ در حوزه حاج شیخ عبدالکریم و شاگردان ایشان که اصلاً فصلی است، یک نقطه‌ی عطفی در تاریخ علما و مراجع است، ما یک دانه از این کارها نکردند. این کارها یک حجّتی می‌خواهد، یک کسی باید آدم را تأیید بکند؛ در بعضی از نوع عزاداری‌ها که آدم خلاف شرع نکند، به نام امام حسین علیه السّلام وهن نکند، سبک نکند، زشت نکند. بهانه به دشمن ندهد که بیایند هر حرفی را علیه ما بزنند ولی انگلیس، بیگانگان دارند در جنگ نرم در آخوندها دست می‌برند، در عزاداری‌ها دست می‌برند که اگر ما بیدار نباشیم از دست ما رفته است. لذا علم برای انسان اگر دقّت لازم را نداشته باشد با معنویّت توأم نباشد، مستی می‌آورد، در همه‌ی رشته‌ها است که آدم همکار خود را معمولاً تحمّل نمی‌کند، رقابت است، میدان رقابت است، مستی پیش می‌آید.

سکر مدح

 یکی دیگر از مسائل خطرناک که ادم را بد مست می‌کند عبارت است از «سُکْرِ الْمَدْحِ»[۱۹] آدم را تعریف بکنند. گاهی به دروغ تعریف می‌کنند. اوّل می‌گویند، آدم می‌گوید: مسخره نکنید، تکرار می‌کند. بار سوم آرام آرام… سیّد علی محمّد باب باور می‌کند که اوّل باب امام زمان علیه السّلام است، بعد هم می‌گویند: تو خود امام زمان علیه السّلام هستی. بدبختِ خاک بر سر هم می‌بیند اطراف او را یک عدّه نادان یک عدّه چهار پا گرفتند، می‌گوید: خوب حالا که این‌ها زیاد هستند، ما باید از این‌ها سواری بکشیم. می‌بیند این‌ها بار می‌کشند، این هم از آن‌ها سواری می‌کشد. این خیلی مهم است که انسان بی‌جهت از اشخاص تعریف نکند. ما نباید تعریف را دوست داشته باشیم. نباید منتظر باشیم کسی بگوید: به به چه صحبت خوبی کردی، به به چه برخورد درستی.. این تعریف‌ کردن‌ها آدم را مست می‌کند.

اگر دقّت نداشته باشیم، اگر یاد مرگ نکنیم، یاد گذشته‌ی خود نکنیم، یاد خدا و قبر نکنیم، خیال می‌کنیم یک کسی شدیم. آن وقت این غرور، این مستی دنیا و آخرت ما را بر باد می‌دهد، آلت دست گروه‌ها قرار می‌گیریم؛ این می‌آید اطراف ما را می‌گیرد، یک تیتری یک تعریفی آن طرف می‌آید آواره‌ی بین این‌جا «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ»[۲۰] این‌طور می‌شود. امّا انسان اگر در زندگی خود -هم برای باطن و هم ظاهر خود- برنامه داشته باشد، گرفتار این مستی‌ها نمی‌شود.

(روضه ‌خوانی)


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۱۱۵٫

[۳]– سوره‌ی زمر، آیه ۳۴٫

[۴]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۴۷٫

[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸۹٫

[۶]– سوره‌ی مؤمنون، آیات ۱ تا ۳٫

[۷]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۳٫

[۸]– همان، آیه ۷۲٫

[۹]– سوره‌‌ی شمس، آیات ۹ و ۱۰٫

[۱۰]– سوره‌‌ی فاطر، آیه ۱۰٫

[۱۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۲۰۰٫

[۱۲]– سوره‌ی معارج، آیات ۱۹ تا ۲۱٫

[۱۳]– سوره‌ی اعراف، آیه ۲۳٫

[۱۴]– سوره‌ی علق، آیه ۶ و ۷٫

[۱۵]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۱، ص ۳۷۱٫

[۱۶]– سوره‌‌ی بقره، آیه ۲۱۶٫

[۱۷]– سوره‌ی زمر، آیات ۱۷ و ۱۸٫

[۱۸]– کامل الزیارات، ص ۷۵.

[۱۹]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۱، ص ۳۷۱٫

[۲۰]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۳٫