- ثقلین - http://thaqalain.ir -
شب قبل از تشکیل سپاه همراه علی به باشگاه افسران رفته بودیم و گشت میدادیم. اسلحه دست علی بود. گفتم: «اسلحه را به من بده!» قاطعانه گفت: «نمیدهم!» از رفتارش تعجّب کردم و گفتم: «من برادر تو هستم، غریبه که نیستم.» اسلحه را محکمتر در دستش فشرد:
- »برای من هیچ فرقی نمیکند، این اسلحه را به من تحول دادهاند. نمیتوانم از فرمان مافوق سر باز زنم و آن را به کس دیگری بسپارم.»
رسم خوبان ۲۸ – رعایت مقرّرات و ضوابط، ص ۹۴٫/ معجزهی باران، ص ۱۵۴٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d9%86%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%85-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%a7%d9%81%d9%88%d9%82-%d8%b3%d8%b1%d9%be%db%8c%da%86%db%8c-%da%a9%d9%86%d9%85/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.