در برخی از منابع اهل سنّت آمده است:

یعقوبی گوید: چهل مرد از دژ ثقیف نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرود آمدند.[۱]

شاید این افراد کسانی باشند که چون شنیدند، منادی رسول خدا صلّی الله علیه و آله ندا داد:

هر برده‌ای که از حصار فرود آید و به ما پیوندد، آزاد است.

به این ندا پاسخ دادند.

واقدی گوید:

منادی رسول خدا صلّی الله علیه و آله بانگ برداشت و گفت:

هر برده‌ای از حصار فرود آید و به ما پیوندد، آزاد است.

در نتیجه ده و اندی مرد از حصار بیرون آمدند که ابوبکره و منبعث از آن جمله‌اند.

این‌ها عموماً بردگان طایف بودند. تمام این‌ها را رسول خدا صلّی الله علیه و آله آزاد فرمود و هر یک را به مردی از مسلمانان سپرد تا عهده‌دار هزینه و حمل او باشد. پیامبر صلّی الله علیه و آله دستور فرمود تا به آن‌ها قرآن و سنن اسلامی بیاموزند.[۲]

عبدالله بن عبّاس گوید:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله روز طایف فرمود:

هر کس از بندگان سوی ما بیرون آید، آزاد است.

 شماری از بردگان بیرون آمدند. ابوبکره از جمله آنان بود. رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را آزاد کرد.[۳]

 در روایت دیگری گویند: بیست و سه نفر از طایف نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرود آمدند.[۴]

 این موضوع بسی بر مردم سخت و طاقت فرسا آمد و از کار غلامان خود برافروخته شدند و به خشم آمدند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را آزاد کرد. همین که ثقیف اسلام آوردند، اشراف ایشان در مورد این بردگان آزاد شده، صحبت کردند. و گفتند که آن‌ها باید به بردگی برگردند.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود:

این‌ها آزاد شدگان خدایند و هیچ کس را بر آن‌ها قدرتی نیست![۵]

دو نکته:

۱ . رسول خدا صلّی الله علیه و آله ولای برخی از بردگان آزاد شده، طایف را به اربابان قبلی آنان که مسلمان شدند، برگرداند امّا آزادی آنان را تأیید کرد و اجازه نداد که دوباره برده شوند. منظور از ردّ ولاء، آن است که اگر فرد، وارثی نداشته باشد، ارباب وی ارث خواهد برد. این تفضل رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر این اربابان نو مسلمان بود که حقّ خود را به آنان داد تا وارث بردگان خود باشند که از اینان زودتر مسلمان شده بودند.

۲ . پیامبر صلّی الله علیه و آله دستور داد به بردگان ثقیف، قرآن و سنن اسلامی بیاموزند.

بدیهی است که اسلام نمی‌پذیرد علم و دانش در احتکار گروه خاصی از مردم باشد بلکه در آموزه‌های اسلامی، بر همگان فرض است که در جست‌وجوی دانش بر آیند و آن را از هر جا می‌توانند، بخواهند.

بنابراین طبیعی بود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله معلمانی را به کار گیرد تا به این نو مسلمانان فراری از بردگی قرآن و سنن اسلامی بیاموزند. اهمیّت این موضوع وقتی آشکار می‌شود که بدانیم این اقدام مدنی حضرت در بحبوحه جنگ و در میدان کارزار بوده است … گویا از دیدگاه پیامبر صلّی الله علیه و آله علم و دانش هم مانند خوراک و پوشاک از ضروریات اساسی است. هر کس دست از خوردن و آشامیدن بدارد، خود هلاک شود، امّا آن‌که دانش ‌اندوزی را فرو گذارد، هم خود هلاک شود و هم دیگران را هلاک سازد.

از این رو می‌بینیم که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله هر دو کار را در آنِ واحد انجام داد. از یک طرف مسئولانی برای تأمین نفقه و حمل آنان گماشت و از سوی دیگر معلمانی معین فرمود تا به آنان قرآن و سنن الهی بیاموزند.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۸ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


[۱]. تاریخ یعقوبی، ۲/۶۴٫

[۲]. المغازی، ۳/۹۳۲-۹۳۳٫

[۳]. سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۸۴؛ الطبقات الکبری، ۲/۱/۱۱۵٫

[۴]. تاریخ الخمیس، ۲/۱۱۱؛ سیره دحلان، ۲/۱۱۴٫

[۵]. تاریخ الخمیس، ۲/۱۱۱؛ سیره دحلان، ۲/۱۱۴؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۸۴-۳۸۵٫