قلنا للزبیر یعنی فی قصه الجمل: یا أبا عبد الله! ما جاء بکم ضیعتم الخلیفه الذی قتل یعنی عثمان بالمدینه ثم جئتم تطلبون بدمه یعنی بالبصره؟ فقال الزبیر: أنا قرأنا على عهد رسول الله صلى الله علیه و سلم: «و اتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه» لم نکن نحسب أنا أهلها حتى وقعت منا حیث وقعت.

چه چیزی باعث شد که شما خلیفه مسلمین ـ عثمان ـ را این چنین ضایع کردید و او را کشتید و سپس به بصره آمده اید و خون خواه او هستید؟! زبیر گفت: ما این آیه را در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم می خواندیم که قرآن می فرماید: «بترسید از فتنه ای که همه گیر است و مخصوص ستمگران نیست» و باور نمی کردیم که ما اهل این آیه هستیم تا این که این قضیه عثمان پیش آمد و قتل عثمان اتفاق افتاد و متوجه شدیم که مشمول این آیه شریفه هستیم.

فتح الباری لإبن حجر، ج۱۳، ص۲ ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج۳، ص۵۰۴ ـ مسند احمد، ج۱، ص۱۶۵ ـ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۳۱۱ ـ شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج۱، ص۲۷۴ ـ الدر المنثور للسیوطی، ج۳، ص۱۷۷ – إمتاع الأسماع للمقریزی، ج۱۳، ص۲۲۲ ـ فتح القدیر للشوکانی، ج۲، ص۳۰۰

 

در کتاب الفتوح ابن أعثم آمده است:

و أقبل طلحه و الزبیر حتى دخلا على عثمان، ثم تقدم إلیه الزبیر … ، قال الزبیر: فلم استعملت الولید بن عقبه على الکوفه؟ قال عثمان: استعملته کما استعمل عمر بن الخطاب عمرو بن العاص والمغیره بن شعبه ، … ، قال: فلم تشتم أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم و لست بخیر منهم؟ قال عثمان: أما أنت فلست أشتمک و من شتمته فما کان به عجز عن شتمی، فقال: مالک و لعبد الله بن مسعود هجرت قراءته و أمرت بدوس بطنه، … ، فما لک و لعمار بن یاسر أمرت بدوس بطنه حتى أصابه الفتق؟ … ، فما لک و لأبی ذر حبیب رسول الله صلى الله علیه و سلم، سیرته حتى مات غریبا طریدا؟ … فقال الزبیر: یا عثمان! إن هذه الاحداث التی عددتها علیک هی أقل أحداثک و لو شئت أن أرد علیک جمیع ما تحتج به لفعلت و أراک تقرأ صحیفتک من حیث ترید و أخاف علیک یوما له ما بعده من الأیام.

طلحه و زبیر وارد خانه عثمان شدند و شروع کردند به اعتراض به عثمان … ، زبیر به عثمان گفت: چرا ولید بن عقبه ـ فاسد و شارب الخمر ـ را والی کوفه کردی؟ عثمان گفت: عمر بن خطاب هم عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه را والی کرده بود. زبیر گفت: چرا صحابه پیامبر صلی الله علیه و سلم را ناسزا می گویی و حال آنکه تو بهتر از آنان نیستی؟ عثمان گفت: من که تو را ناسزا نمی گویم و هر کس را که ناسزا می دهم، استحقاق بالاتر از ناسزای مرا هم دارد. زبیر گفت: به چه مجوّزی دستور دادی که عبد الله بن مسعود را در جامعه منزوی کردند و مردم از قرائت عبد الله بن مسعود ممانعت شدند و دستور دادی که با لگد بر شکم او بکوبند؟ چرا دستور دادی که لگد بر شکم عمار بن یاسر زدند و در شکمش، فتق ایجاد شد؟ … ، چرا دستور دادی که ابوذر، حبیب پیامبر صلی الله علیه و سلم را تبعید کردی و در غربت، غریبانه جان داد؟ زبیر گفت: ای عثمان ! این بدعت ها و خیانت هایی که شمردم، کمترین بدعت های توست. اگر بخواهم، موارد زیادی از کارهای خلاف تو را بیان می کنم. پرونده ات را بازخوانی کن. می ترسم فردایی برسد که دیگر در آن فردا، نتوانی هیچ عکس العملی از خودت نشان بدهی.

کتاب الفتوح لإبن أعثم الکوفی، ج۲، ص۳۹۳

 

 

 

منبع:پرسمان