- ثقلین - http://thaqalain.ir -

نقد دیدگاه وهابیت درباره عبادت، با نظر به آیه «وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا …»
مقاله ای از یزدان محمدی و قادر حیدری فسائی

مقدمه

توحید اصل اساسی عقاید مسلمانان است، که البته در عرض اصول دیگر دین نیست بلکه برتر از همه اصول است. روح توحید بر سراسر تعالیم اسلامی سایه افکن است و بازگشت تمامی دستورهای اسلام در واپسین تحلیل به مسئله توحید است.[۱] از اقسام توحید، توحید عبادی است. به این معنا که جز خداوند متعال کسی سزاوار پرستش و عبادت نیست. خداوند در قرآن کریم هدف آفرینش را تحقق توحید عبادی معرفی کرده، می فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ»؛[۲] هدف خلقت آن است که مرا عبادت کنند. لذا از عبادت غیرخداوند متعال بر حذر می دارد.

به وزان اهمیت توحید، فهم نادرستِ توحید نیز بسیار زیان بار خواهد بود. وهابیت متهم کردن مسلمانان به شرک در عبادت را دستاویزی برای تکفیر آنها و مباح شمردن خونشان قرار داده است. از مبانی اصلی وهابیت در تکفیر مسلمانان در سراسر جهان اسلام، به دست دادن تعریف و معیاری نادرست درباره عبادت و عمل بر وزان آن است. لذا به دست دادن معیار صحیح و تام برای عبادت و نیز اثبات نادرستی ملاک و معیاری که وهابیت برای عبادت بیان کرده، اهمیت ویژه ای دارد. بدین منظور ابتدا ملاک وهابیت در عبادت را تبیین می کنیم. سپس با توجه به آیه شریفه «وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا …» بطلان ملاکی را که وهابیت برای عبادت مطرح کرده، اثبات می کنیم. البته گرچه پیش از این درباره ملاک و مقدمات مفهوم عبادت مقالاتی به نگارش درآمده، اما ابطال ملاک وهابیت با توجه به این آیه شریفه طرحی نو در بیان خطای ملاکی است که وهابیت برای عبادت بیان کرده اند. از این رو در این مقاله پس از بیان معنا و مدلول این آیه شریفه، و با توجه به برخی مبانی فکری وهابیت، مانند ظاهرگرایی و سلفی گری، نقض ملاکی که وهابیت برای عبادت مطرح کرده روشن خواهد شد. نیز توجیهاتی که وهابیت یا مفسرانی که نزد ایشان پذیرفته شده هستند بیان، بررسی و نقد می شود.

معیار عبادت از دیدگاه وهابیت

توحید در عبادت به این معنا است که عبادت مختص خداوند است. همه مسلمانان بر این اصل اتفاق نظر دارند، گرچه در مصادیق آن اختلاف نظرهایی وجود دارد.[۳] با اینکه وهابیت درباره توحید و شرک و اقسام هر یک بسیار سخن گفته اند و قلم فرسایی ها کرده اند، معیار واحد و صحیحی برای عبادت به دست نداده اند و همین باعث شده است در مصادیق عبادت اشتباه کرده، مسلمانان را به شرک متهم کنند.

در کتب لغت برای عبادت تعریفی مطرح شده که به لحاظ کلامی جامع و مانع نیست و ارکان عبادتی را که مد نظر شریعت و در برابر شرک است در بر ندارد. عبادت در لغت به معنای خشوع و خضوع، اظهار خضوع یا نهایت خشوع است.[۴] ابن منظور در لسان  العرب اصل عبودیت را خضوع و تذلل می داند.[۵] ابن تیمیه در تعریف عبادت به همین تعاریف لغوی اکتفا کرده است. وی معتقد است هر گونه تعظیم، خشوع، اجلال و نهایت خضوع، عبادت است. وی می نویسد: «الْعِبَادَهُ أَصْلُ مَعْنَاهَا الذُّلُّ»[۶] اصل معنای عبادت، ذل است. اما در تعریف عبادتی که مأموربها است، حب و دوست داشتن معبود را هم اضافه کرده و آن را متضمن معنای ذل و حب می داند. بر این اساس، برای عبادت مأموربها دو شرط را لازم می داند؛ یکی محبت و دیگری ذل و خضوع؛ که اگر یکی از این دو در کار نباشد عبادت محقق نشده است.[۷] گاهی اصل عبادت را حب دانسته است.[۸] گاهی هم قید «کمال» را اضافه کرده است.[۹] ابن تیمیه در بسیاری از کتب خود عبادت را اسم جامعی می داند برای هر آنچه خداوند دوست می دارد.[۱۰]

اما پیروان ابن تیمیه مانند ابن قیم جوزی، محمد بن عبدالوهاب، بن باز، البانی و ابن عثیمین و دیگران همان سخنان ابن تیمیه را تکرار کرده اند و با آنکه در شرح و بسط اندیشه و آرای ابن تیمیه کوشیده اند، راجع به معیار و ملاک عبادت، به خود اجازه نداده اند که حتی اندکی بیش از آنچه او گفته، سخنی بگویند، به طوری که در کتب خود به نقل عین عبارات ابن تیمیه اکتفا کرده اند و بیش از آن سخنی نگفته اند.

ابن قیم جوزی می نویسد: «العباده هی کمال الحبّ مع کمال الخضوع والذلّ».[۱۱] بن باز برای بیان معنای عبادت در نظر شرع، به عبارت ابن تیمیه اشاره می کند که «العباده اسم جامع لکل ما یحبه الله ویرضاه من الأقوال والأعمال الظاهره والباطنه». عبادت اسم جامعی است برای هر عملی که خداوند دوست می دارد. گفتار باشد یا فعل ظاهری و باطنی.

تا کنون روشن شد که وهابیت در مجموع سه تعریف برای عبادت بیان کرده اند: ۱٫تذلل و خشوع؛ ۲٫ نهایت خضوع و خشوع؛ ۳٫ حب توأم با نهایت خضوع و خشوع. همان طور که روشن است بر این اساس سجده نیز مصداق عبادت خواهد بود. البته خود وهابیت به این مطلب اذعان دارند.[۱۲]

بررسی آیه شریفه «وَ رَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً…»

برای تبیین نقض ملاک عبادت از دیدگاه وهابیت به  واسطه آیه شریفه مذکور، لازم است ابتدا آیه را به لحاظ دلالت به دقت بررسی کنیم تا مدلول آیه روشن شود. سپس تبیین می کنیم که چگونه مدلول این آیه شریفه موجب نقض ملاک وهابیت در عبادت می شود.

مدلول آیه شریفه

با تبیین معنای برخی واژگان کلیدی در آیه شریفه، یعنی «العرش»، «خرّوا» و «سُجداً»، و اشاره به مرجع ضمیرها در آیه، معنای آیه روشن خواهد شد. العرش: استعمال عرش در چیزی که پادشاهان بر آن می نشینند، رایج است.[۱۳] فراهیدی می نویسد: «العَرْش: السریر للملک».[۱۴] نیز عرش در اصل، چیزی است  که دارای سقف باشد و به جایگاه پادشاهان هم به اعتبار اینکه بر بلندی قرار دارد عرش گفته می شود.[۱۵] خرّوا: صیغه سوم فعل ماضی و از خرور به معنای سقوط است.[۱۶] سُجّداً: حال از فاعل «خرّوا» است.[۱۷] ابن فارس می نویسد: «السین والجیم والدال أصلٌ واحدٌ مطّرد یدلّ علی تطامُن و ذلّ»؛[۱۸] کلمه ای که از سه حرف سین، جیم و دال تشکیل شده، اصل و مصدری است که زیاد استعمال می شود و دلالت می کند بر فرودآمدن و خشوع کردن؛ «سَجَــدَ الرَّجُلُ» یعنی پیشانی اش را بر زمین گذاشت.[۱۹] ابن سیده نیز گفته است: «سَجَدَ یسْجُدُ سجوداً، وضع جبهته بالأَرض».[۲۰]

مرجع ضمیر «رفع» و ضمیر «له» حضرت یوسف (علیه السلام) است و اینکه گفته شده ضمیر «له» به خداوند برمی گردد[۲۱] درست نیست به قرینه اول سوره «رَأَیتُهُمْ لِی ساجِدِینَ» که حضرت یوسف (علیه السلام) به حضرت یعقوب (علیه السلام) گفت دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه بر «من» سجده می کنند. از آنجا که رؤیای حضرت یوسف (علیه السلام) صادق بود چنانچه قرآن کریم اشاره می کند،[۲۲] پس ضمیر در «له» نیز به همان «من» یعنی حضرت یوسف (علیه السلام) مرجوع است. به این معنا که حضرت یعقوب (علیه السلام) و برادران یوسف (علیه السلام) بر حضرت یوسف (علیه السلام) سجده کردند. مرجع ضمیر «خروا» برادران و «أبوین» حضرت یوسف (علیه السلام) است و ظاهر آیه شریفه آن است که حضرت یعقوب (علیه السلام) نیز به همراه پسرانش بر حضرت یوسف (علیه السلام) سجده کرد. طبری می گوید: «و خر یعقوب و ولده و أمه لیوسف سجدا»[۲۳]ابن کثیر نیز می نویسد: «أی سجد له أبواه و إخوته الباقون»؛[۲۴] علاوه بر اینکه در خود آیه قرینه بر این مطلب وجود دارد. زیرا حضرت یوسف (علیه السلام) در رؤیا دیده بود که یازده ستاره و خورشید و ماه بر او سجده کردند[۲۵] و پس از اینکه بر یوسف (علیه السلام) سجده شد «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً»، به حضرت یعقوب (علیه السلام) گفت «یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیای مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا»؛ پدر این رخداد تأویل همان رؤیایی بود که پیش تر دیده بودم. خداوند آن را حقیقت قرار داد و در خارج به وقوع پیوست. این در حالی است که برادران حضرت یوسف (علیه السلام) یازده نفر بودند. لذا یازده ستاره اشاره به ایشان است و شمس و قمر اشاره است بـه «أبوین»، همان طور که مفسران اشاره کرده اند که «و خر یعقوب و ولده و أمه لیوسف سجدا»[۲۶] بنابراین حضرت یعقوب (علیه السلام) هم جزء سجده کنندگان بود. لذا آنچه امثال فخر رازی در توجیه آیه گفته اند که ضمیر «خروا» حضرت یعقوب (علیه السلام) را شامل نمی شود[۲۷] سخن درستی نیست. از این رو بدیهی است برای اینکه این واقعه با رؤیایی که حضرت یوسف (علیه السلام) دیده بودند تطبیق کند و سخن حضرت یوسف (علیه السلام) صادق باشد که گفت «قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا» باید گفت حضرت یعقوب (علیه السلام) نیز جزء سجده کنندگان بر یوسف (علیه السلام) بوده است. البته منظور از «أبوین» حضرت یعقوب (علیه السلام) و خاله حضرت یوسف (علیه السلام) است نه حضرت یعقوب (علیه السلام) و مادر حضرت یوسف (علیه السلام).[۲۸] چون مادر حضرت یوسف (علیه السلام) پیش از این از دنیا رفته بود.[۲۹]

برخی گفته اند «لام» در آیه به معنای «الی» است و «لیوسف» مانند «الی القبله» به معنای «الی یوسف» است[۳۰]اما این سخن نیز مردود است. زیرا همان طور که ابن تیمیه ذیل آیه «اسجدوا لآدم»[۳۱] اشاره کرده است، هر حرفی معنای خاص خود را دارد.[۳۲] لذا معنای «لیوسف» غیر از معنای «الی یوسف» است. بسیاری از مفسران اهل سنت مانند بغوی،[۳۳] طبری،[۳۴] قرطبی،[۳۵] و آلوسی،[۳۶] نیز این قول را تضعیف کرده اند.

با توجه به آنچه درباره مدلول آیه شریفه بیان کردیم، معنای ظاهر آیه چنین است: «یوسف پدر و خاله اش را بر جایگاه مخصوص خود برافراشت و برادران یوسف به همراه پدر و خاله اش در برابر یوسف بر زمین افتاده و بر او سجده کردند».

نقض ملاک عبادت از دیدگاه وهابیت با توجه به آیه «و رفع ابویه علی العرش…»

با توجه به چند مقدمه، بطلان ملاک عبادت از دیدگاه وهابیت، با این آیه شریفه روشن خواهد شد.

۱ – وهابیت معتقد است هر گونه خضوع و خشوع یا نهایت خضوع توأم با نهایت حب عبادت است.[۳۷]

۲ – مسلماً برترین مصداق خضوع و خشوع، سجده و پیشانی به خاک ساییدن است. پس یکی از ارکان عبادت در نظر وهابیت در عملی که حضرت یعقوب (علیه السلام) و پسرانش در برابر حضرت یوسف (علیه السلام) انجام دادند محقق است.[۳۸]

۳ – برادران یوسف پس از آنکه بزرگواری و کرامت بی نظیر وی را دیدند[۳۹]ناخواسته دوستدار جمال سیرت یوسف شدند. لذا سجده شان در برابر او همراهِ حب به او بود؛ و بر فرض اگر کسی حب و محبت قلبی برادران یوسف به او را نپذیرد، در نهایتِ حب حضرت یعقوب (علیه السلام) به حضرت یوسف (علیه السلام) شکی نیست؛ چراکه قرآن کریم درباره او فرمود از محبتی که به یوسف داشت در فراقش افسوس خورد و به قدری گریست که چشمانش سفید شد[۴۰] و نزدیک بود که هلاک شود.[۴۱] از این رو قطعاً سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) در برابر حضرت یوسف (علیه السلام)، توأم با حبِ او بوده است. بنابراین، در سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) و پسرانش بر حضرت یوسف (علیه السلام)، رکن دوم عبادت از نظر وهابیت، یعنی «حب»، نیز وجود دارد.

حاصل اینکه حضرت یعقوب (علیه السلام) و برادران یوسف (علیه السلام)، یا دست کم حضرت یعقوب (علیه السلام)، عملی را در برابر یوسف (علیه السلام) انجام دادند که با توجه به ملاک وهابیت در عبادت، آن عمل عبادت است. به علاوه، چنانچه اشاره شد، وهابیت تصریح می کند که سجده عبادت است. پس حضرت یعقوب (علیه السلام) که بر حضرت یوسف (علیه السلام) سجده کرد، وی را عبادت کرد؛ و عبادت غیرخداوند متعال به اجماع همه مسلمانان شرک است، در حالی  که به ادله عقلی و نقلی[۴۲] ساحت حضرت یعقوب  (علیه السلام) از شرک به دور است. نیز حضرت یعقوب (علیه السلام) مخاطب وحی[۴۳] و رسول خداوند بوده است و خداوند وحی و دین خود را به کسی نمی سپارد که حافظ آن و عامل به آن نباشد؛ «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَه».[۴۴] همچنین، از حضرت یوسف (علیه السلام)، که او نیز پیامبر خداوند است، دور است که کسی او را عبادت کند و او نهی نکند. زیرا هدف اصلی نصب رسول از جانب خداوند، محقق کردن توحید عبادی و بر حذر داشتن از شرک به خداوند است.[۴۵]

بنابراین، با آنچه درباره ملاک وهابیت درباره عبادت گفتیم و با همین مقدار توضیح کوتاه درباره مدلول آیه، نقض ملاک وهابیت به  وسیله این آیه روشن و واضح است. اما توضیح بیشتر در ضمن بررسی و نقد توجیهاتی که از این آیه شریفه شده، بیان خواهد شد تا بطلان ملاک وهابیت در عبادت به شکل بهتری نمایان شود.

پاسخ وهابیت به این آیه

از آنجا که وهابیت متوجه شدند که با معیار و ملاک ایشان در عبادت، باید قائل به مشرک بودن انبیای الهی شوند، در صدد برآمدند تا این آیه شریفه را به گونه ای توجیه کنند که هم ملاکشان در عبادت را به حال خود باقی بگذارند و بر اشتباه خود اصرار ورزند و هم دچار محذورات باطلی که تعریف ایشان از عبادت دارد، مانند مشرک بودن انبیای الهی نشوند. اینک به برخی توجیهات وهابیت اشاره می کنیم و با استدلال به این نتیجه می رسیم که هیچ  یک از این توجیهات، اشتباه ملاک وهابیت در عبادت را برطرف نمی کند. لذا وهابیت چاره ای ندارند جز اینکه یا حقیقت را بپذیرند و تغییری اساسی در ملاک عبادت صورت دهند یا اینکه ملتزم به لوازم باطل آن شوند. حال آنکه هیچ عقل سلیمی چنین لوازمی را نمی پذیرد.

پاسخ اول: انحناء نه سجده معهوده

برخی از مفسران اهل سنت که وهابیت آنها را قبول دارند، گفته اند اصلاً عملی که حضرت یعقوب (علیه السلام) و برادران حضرت یوسف (علیه السلام) انجام دادند سجده متعارف در اذهان ما، یعنی پیشانی بر خاک گذاشتن، نبوده است، بلکه صرفاً تعظیم در برابر حضرت یوسف (علیه السلام) بوده است. بغوی درباره سجده برادران یوسف (علیه السلام) می نویسد: «و لم یرد بالسجود وضع الجباه علی الأرض، و إنما هو الانحناء والتواضع»؛[۴۶] همان طور که سجده ملائکه بر آدم را به صورت انحناء می داند.[۴۷] سعید بن  جبیر از قتاده نقل کرده که سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) و برادران یوسف (علیه السلام) اشاره با سر بوده است. برخی دیگر نیز گفته اند خم شدنی مانند رکوع بوده است، نه افتادن بر زمین.[۴۸]

نقد اول: مخالفت مفسران

بسیاری از مفسران اهل سنت که وهابیت به آنها توجه دارند این احتمال را نادرست تلقی کرده[۴۹] و آن را تضعیف می کنند.[۵۰] آلوسی به سه احتمال درباره مقصود از سجده برادران یوسف (علیه السلام) اشاره کرده (اشاره با سر بوده، مانند رکوع بوده و به حد گذاشتن پیشانی بر زمین نرسیده است، مقصود از سجده در اینجا تواضع است) و هر سه احتمال را تضعیف می کند.[۵۱] ثوری و ضحاک تصریح کرده اند: «کانَ سُجُودًا کالسُّجُودِ الْمَعْهُودِ عِنْدَنَا»؛[۵۲] عملی که حضرت یعقوب  (علیه السلام) و برادران یوسف (علیه السلام) در برابر او انجام دادند، به صورت سجده معهوده نزد ما بوده است.

نقد دوم: مخالفت با ظهور آیه شریفه

ظاهر «سجده» در آیه شریفه، سجده معهوده یعنی صورت بر زمین گذاشتن است؛ و روش سلف عمل به ظواهر قرآن و روایات حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) است. از طرفی ظاهرگرایی و سلفی گری از مبانی فکری وهابیت است؛ و به دلیل همین دو مبنا، صفات خبریه را تأویل نبرده اند و تصریح می کنند که چون ظاهر آیات این است که خداوند دست دارد یا گوش و چشم دارد و ظاهر قرآن حجت است، و از طرفی سلف این آیات را به ظاهرشان معنا کرده اند، ما نیز معتقدیم که خداوند دست،[۵۳] گوش و چشم دارد[۵۴] و دست خدا از صفات ذات خداوند است و نیز دست خدا غیر از گوش خدا و چشم خدا است.[۵۵] نیز به همین دلیل معتقدند خداوند در بالای عرش و آسمان است.[۵۶] مجئ دارد و رونده است.[۵۷] ابن تیمیه می گوید بر همه لازم است همه صفاتی را که خداوند خودش را با آنها توصیف کرده بپذیرند و یقین قلبی داشته باشند و نباید خلاف آنچه ظاهر لفظ بر آن دلالت دارد معنا کرد. زیرا لغاتی که بر صفات خبریه دلالت دارند، مانند سمع، بصر، غضب، ید، أصابع و کلام به لحاظ لغت عربی معنایشان برای ما معلوم است. بنابراین ایمان به همین مفاد ظاهری و لغوی این الفاظ واجب است.[۵۸] بن باز نیز ناظر به مقاله دکتر محیی الدین  الصافی[۵۹] می گوید: «وقد أخطأ فی نسبته للسلف جزمَهم بأن ظاهر هذه الآیات غیر مراد». وی می گوید بلکه سلف هر صفتی را که خداوند برای خود بیان کرده می پذیرند، بدون هیچ گونه تحریف و تمثیل و حتی بدون اینکه ظاهر این آیات را تأویل ببرند و روش سلف صحیح و واجب الاتباع است. لذا آیندگان نیز باید مانند سلف عمل کنند.[۶۰]

بنابراین، شکی نیست که از مبانی فکری وهابیت، ظاهرگرایی و سلفی گری است. از این رو نمی توانند در ظاهر لفظ «سجده» که در آیه شریفه آمده است تصرف کنند بلکه باید بپذیرند آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه برادران یوسف و حضرت یعقوب (علیه السلام) پیشانی بر زمین گذاشتند و سجده معهوده انجام دادند. زیرا سجده، ظهور در سجده معهوده دارد. همان طور که قرطبی درباره امر خداوند به سجده ملائکه به آدم می گوید جمهور معتقدند خداوند ملائکه را امر کرد که پیشانی بر زمین بگذارند، مانند سجده ای که در نماز متعارف است. وی در مقام تعلیل می نویسد: «لِأَنَّهُ الظَّاهِرُ مِنَ السُّجُودِ فِی الْعُرْفِ وَالشَّرْعِ»[۶۱] و آلوسی نیز تصریح می کند «أی علی الجباه کما هو الظاهر».[۶۲] بنابراین، سخن صحیح همان گفته صدرالمتألهین است  که: أن السجود لا شک أنّ لفظه فی عرف الشرع عباره عن وضع الجبهه علی الأرض، فوجب أن یکون فی أصل اللغه لذلک، لأنّ الأصل عدم التغییر.[۶۳]

نقد سوم: وجود قرینه بر سجده معهوده

حتی اگر در ظهور لفظ سجده در گذاشتن پیشانی بر خاک تشکیک کنیم، ولی در آیه قرینه ای وجود دارد که این معنا را در «سجده» محل بحث، متعین می کند. توضیح اینکه «سُجداً» همراه «خرّوا» آمده است و این نشان دهنده آن است  که سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) افتادن بر زمین است نه سر خم کردن، انحناء یا رکوع و مانند آن. زیرا «خَرَّ الشَّی ءُ، یخِرُّ» از باب «فَعَلَ» است مانند ضرب[۶۴] و معنای «خَرَّ» افتادنی است که صدای خریر از آن شنیده شود و به صدای آب و باد و نیز صدای چیزی که از بلندی می افتد، خریر می گویند.[۶۵] با صورت افتادن را خرور گویند.[۶۶] راغب اصفهانی می گوید استعمال «الخرّ» در قول خداوند «خَرُّوا سُجَّداً»[۶۷] دلالت می کند بر افتادن توأم با بلندشدن صدا به تسبیح[۶۸] و طریحی «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» را به «سقطوا له علی وجوههم» معنا می کند[۶۹] و «سجداً» حال از فاعل «خروا» است. بنابراین، سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) و برادران یوسف، سجده ای به نحو خرور و سقوط علی الارض و سجده معهوده بوده است.

پاسخ دوم: عبادی نبودن سجده

برخی از کسانی  که سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) را انحناء و امثال آن معرفی کرده اند. همچنین، کسانی  که سجده معهوده بودن را پذیرفته اند، معتقدند سجده برادران و حضرت یعقوب (علیه السلام)، سجده تحیّت و تعظیم بوده است نه سجده عبادت؛ و سجده برای تحیت و تکریم از آداب امت های پیشین بوده است. ابن تیمیه معتقد است سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) بر یوسف (علیه السلام) مانند سجده ملائکه بر آدم (علیه السلام) سجده تکریم و تحیت بوده است نه سجده عبادت.[۷۰] بغوی نیز که سجده در آیه را انحناء دانسته همین سخن را گفته است.[۷۱] طبری ذیل آیه شریفه، روایات بسیاری را با این مضمون بیان می کند که: «ذلک السجود تشرفه، کما سجدت الملائکه لآدم تشرفه لیس بسجود عباده».[۷۲] قرطبی،[۷۳] بیضاوی[۷۴] و آلوسی[۷۵] نیز همین مضمون را بیان کرده اند.

نقد: سجده تحیت مستلزم باطل بودن ملاک

بدیهی است سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) چون هر دو رکن عبادت از نظر وهابیت را دارد (به بیانی که گذشت) باید عبادت باشد، در حالی  که، چنان که در پاسخ دوم اشاره کردیم، بغوی، طبری، قرطبی، بیضاوی، و آلوسی و حتی خود ابن تیمیه گفته اند سجده برادران یوسف (علیه السلام) و حضرت یعقوب (علیه السلام) در برابر یوسف (علیه السلام) برای تحیت بوده است نه عبادت. یعنی سجده را دو قسم کرده اند: سجده عبادت و سجده تحیّت؛ و این یعنی هر سجده ای، سجده عبادت نیست، بلکه سجده دارای اقسامی (دست کم دو قسم) است و فقط برخی اقسام سجده عبادت اند و الّا تقسیم آن به عبادی و غیرعبادی صحیح نخواهد بود. بنابراین، سلف مطلق تعظیم و سجده را عبادت نمی دانند. از این رو نگرش وهابیت کنونی مخالف با نگرش سلف و پیشینیان است. زیرا با ملاک ایشان از عبادت، تقسیم سجده به عبادی و غیرعبادی صحیح نیست، بلکه هر سجده ای عبادت است. به بیانی که گذشت، در حالی  که وهابیت کنونی ادعای پیروی از پیشینیان خود را داشته و سخن ایشان را در فهم معارف معیار و میزان و واجب الاتباع می دانند،[۷۶] اگر گفته شود خود سلف نیز مطلق تعظیمِ توأم با حب را عبادت می دانند، چنان که در ملاک عبادت اشاره شد، باید گفت وهابیت کنونی و سلف ایشان در عمل، ملاکی را که برای عبادت مطرح کرده اند نمی پذیرند و خلاف آن رفتار می کنند؛ بدین معنا که در تعریف عبادت خضوع و حب را شرط لازم و کافی می دانند. نیز تصریح می کنند که سجده عبادت است. ولی در عمل، کاری را که تعریف عبادت بر آن صادق است و دارای هر دو رکن عبادت است (مثل سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) و برادران یوسف (علیه السلام)) عبادت نمی دانند.

حاصل سخن در این بخش اینکه یا ملاکی که وهابیت درباره عبادت داده اند اشتباه است، زیرا جامع افراد و مانع اغیار نیست و شرط صحت تعریف آن است  که جامع افراد و مانع اغیار باشد؛[۷۷] یا اینکه خود وهابیت عملاً با سخن خود مخالفت می کنند.

پاسخ سوم: جواز سجده بر غیرخداوند در شرایع پیشین

برخی گفته اند سجده بر مخلوق در شرایع گذشته جایز بوده است. از این رو اینکه حضرت یعقوب (علیه السلام) و پسرانش بر یوسف (علیه السلام) سجده کردند هیچ محذوری ندارد. این جواب با در نظر گرفتن چند مؤلفه تبیین می شود: ۱٫ عملی که حضرت یعقوب (علیه السلام) و برادران یوسف (علیه السلام) انجام دادند سجده معهوده بوده است؛ ۲٫ حضرت یعقوب (علیه السلام) هم جزء سجده کنندگان بوده است؛ ۳٫ حضرت یعقوب (علیه السلام) و پسرانش بر یوسف (علیه السلام)، که بنده خدا است، سجده کردند؛ ۴٫ با این همه چون سجده بر غیرخداوند در شریعت حضرت یعقوب (علیه السلام) و حضرت یوسف (علیه السلام) جایز بوده، حضرت یعقوب (علیه السلام) که بر غیرخدا سجده کرد و حضرت یوسف (علیه السلام) که مخالفتی با این کار نکرد، مرتکب خطا و اشتباهی نشده اند.

قرطبی[۷۸] و ابن کثیر[۷۹] نوشته اند هم سجده برادران یوسف بر یوسف (علیه السلام) و هم سجده ملائکه بر آدم (علیه السلام) مباح و جایز بوده است. زیرا در شرایع گذشته، از حضرت آدم (علیه السلام) تا حضرت عیسی (علیه السلام)، سجده برای غیرخدا جایز بوده است و این جواز تا زمان رسول الله  (صلّی الله علیه و آله) باقی بوده است. ابوهریره نیز گفته است جواز سجده بر غیرخداوند مخصوص به زمان خود (یعنی شرایع پیشین) بوده است.[۸۰]

نقد اول: استثنا ناپذیری شرک عبادی

نقد اول بر این پاسخ را با توجه به چند مقدمه تبیین می کنیم:

۱ – سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) و سجده ملائکه بر حضرت آدم (علیه السلام) دارای دو رکن عبادت از نظر وهابیت هست. پس بر اساس دیدگاه وهابیت، حضرت یوسف (علیه السلام) معبود حضرت یعقوب (علیه السلام) قرار گرفت و ملائکه حضرت آدم (علیه السلام) را عبادت کردند.

۲ – هدف از فرستادن پیامبران و کتاب های آسمانی در همه شرایع توحیدی، بلکه هدف از خلقت در نظر همه مسلمانان و خود وهابیت،[۸۱]تحقق بخشیدن توحید عبادی است. آیات قرآن هم شاهد بر این ادعا است.[۸۲] اسلام در هر شریعتی توحید به علاوه آن شریعت است. بن باز می نویسد: «والاختلاف فی هذا المقام هو فی الشرائع وأما توحید الله والإخلاص له وترک الإشراک به وتصدیق رسله فهو أمر لا اختلاف فیه بین الأنبیاء».[۸۳] بنابراین، توحید و شرک و ملاک در آن جزء احکام فرعی و جزئی نیست تا در شریعتی جایز باشد و در شریعتی حرام، مانند حرمت صید ماهی در روز شنبه[۸۴] یا مثل خوردن پیه گوسفند و گاو که بر بنی اسرائیل حرام بود[۸۵] ولی بر امت پیامبر اسلام حلال است.

۳ –  حرمت شرک در عبادت، قانونی کلی است[۸۶]و استثنا نمی پذیرد. زیرا امر به عبادت غیر یا تجویز آن از جانب خداوند، امر به شرک خواهد بود و این چنین امری از خداوند محال است. زیرا موجب نقض غرض است (چون همان طور که در مقدمه دوم گفتیم تحقق توحید عبادی از اهداف کلان و اصلی خداوند از ارسال رسل و بلکه اصل خلقت است) و نقض غرض و تناقض در اراده از خداوند حکیم محال است.

جوادی آملی در این  باره می نویسد:

 غیرخداوند می توانند مظهر اوصاف و افعالی مانند علم، حیات، قدرت، خالقیت و … شوند ولی در مورد عبادت حتی در این مقدار هم برای دیگران سهمی نیست. یعنی هیچ موجودی ذره ای صلاحیت و شایستگی ندارد تا بتوان آن را معبود، هرچند با قید مظهریت تلقی کرد.[۸۷]

با توجه به مقدمات مذکور، لازمه پذیرش ملاک وهابی درباره عبادت، نقضِ غرض از طرف خداوند حکیم است و نقض غرض از خداوند حکیم محال است. بنابراین، چون تعریف وهابیت از عبادت و ملاکی که آنها در عبادت مطرح کرده اند، موجب این محذور می شود، ملاک و معیاری که وهابیت در عبادت بیان می کند به برهان خُلف باطل است.

نقد دوم: کلیت نداشتن ملاک عبادت

با توجه به مقدمه اولِ نقد اول، اگر خداوند سجده بر غیر خود را در شرایع گذشته اجازه داده باشد، دو صورت برای آن متصور است:

الف: خداوند اجازه داده تا بر غیر او سجده شود، به گونه ای که آن مسجود، معبود حقیقی قرار گرفته و پرستش شود. در این صورت دو اشکال متوجه آن است:

۱ – همان محذور اول در این صورت نیز مطرح خواهد شد.

۲ – در این صورت سجده کننده، غیرخداوند را عبادت کرده است و عبادت غیرخداوند مساوی است با شرک به خداوند. پس باید گفت ملائکه و حضرت یعقوب (علیه السلام) دچار شرک در عبادت شده اند، در حالی که ملائکه خطا نمی کنند[۸۸]و حضرت یعقوب (علیه السلام) نیز موحد،[۸۹] پیامبر خدا[۹۰] و حامل وحی بود.[۹۱]

ب. فرض دوم آن است که خداوند اجازه داده تا غیر او سجده شود، نه به گونه ای که آن مسجود، معبود حقیقی قرار گیرد بلکه تا به وسیله سجده بر غیر، خداوند را اطاعت و عبادت کرده باشد (از آن جهت که امرِ خداوند به سجده را اطاعت کرده است). بنابراین، مسجود، غیرخداوند است، اما معبود خداوند است. در این  صورت باید بپذیریم که برخی سجده ها عبادت نیستند. زیرا دست کم در سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) و ملائکه مسجود، معبود نبوده است. پس سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) و ملائکه با وجود داشتن دو رکن عبادت در نظر وهابیت، سجده عبادت نیستند، در حالی  که با ملاکی که وهابیت از عبادت مطرح کرده اند، باید عبادت باشند. از این رو تعریف عبادت از طرف وهابیت جامع همه افراد معرَّف نیست و شرط تعریف صحیح را ندارد. بنابراین باطل است.

اما لازمه این سخن ابن تیمیه، که حرمت سجده بر غیرخداوند حکمی کلی و عام است و با وجود دلیل خاص مانند امر خداوند، تخصیص پذیر است،[۹۲] لذا اگر خداوند امر به سجده بر غیر خود کند ما اطاعت می کنیم،[۹۳] این است  که مطلق سجده عبادت نباشد، حتی اگر ملاک عبادت را از نظر وهابیت داشته باشد. بنابراین، چنین سخنی اعتراف به جامع و مانع نبودن ملاکی است  که خود ابن تیمیه و وهابیت برای عبادت مطرح کرده اند.

نتیجه

ظاهر آیه شریفه «وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا …»،[۹۴] چنان که سلف وهابیت نیز گفته اند آن است  که حضرت یعقوب (علیه السلام) و پسرانش بر حضرت یوسف (علیه السلام) سجده کرده، پیشانی بر زمین گذاشتند. بنا بر ظهور آیه و معیاری که وهابیت برای عبادت بیان می کند، حضرت یعقوب (علیه السلام) دچار شرک عبادی شده است، در حالی  که خود وهابیت این لازم باطل را نمی پذیرد. بنابراین، معیاری که وهابیت برای عبادت بیان کرده، باطل و مخدوش است. 

 

منابع

۱ –  قرآن کریم.

۲ –  ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم،العبودیه، تحقیق: محمد زهیر الشاویش، بیروت: المکتب الاسلامی، ۱۴۲۶ق.

۳ –  ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم،الفتاوی الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا – مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.

۴ – ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم،الفتوی الحمویه الکبری، تحقیق: د. حمد بن عبد المحسن تویجری، ریاض: دار الصمیعی، ۱۴۲۵ق.

۵ –  ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم،قاعده فی المحبه، تحقیق: محمد رشاد سالم، قاهره: مکتبه التراث الاسلامی.

۶ –  ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم،مجموع الفتاوی، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، مدینه نبویه: مجمع الملک فهد لطباعه المصحف الشریف، ۱۴۱۶ق.

۷ –  ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم،مجموع الفتاوی، جامع الرسائل، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ریاض: دار العطاء، ۱۴۲۲ق.

۸ –  ابن فارس، أبو الحسین أحمد،معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، بی جا: دار الفکر، ۱۳۹۹ق.

۹ –  ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر،الداء والدواء، تحقیق: مُحَمَّد أجمل الاصْلاَحی، عربستان: مجمع الفقه الاسلامی، ۱۴۲۹ق.

۱۰ – ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر،مختصر الصواعق المرسله علی الجهمیه والمعطله، تحقیق: سید إبراهیم، قاهره: دار الحدیث، ۱۴۲۲ق.

۱۱ – ابن کثیر، اسماعیل بن عمر،تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمد حسین شمس الدین، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹.r

12 – ابن منظور، محمد ابن مکرم،لسان العرب، بی جا: نشر أدب الحوزه، ۱۴۰۵ق.

۱۳ – ألبانی، ناصر الدین،موسوعه العلامه الامام مجدد العصر محمد ناصر الدین الألبانی، تحقیق: شادی بن محمد بن سالم آل نعمان، یمن: مرکز النعمان للبحوث والدراسات الاسلامیه وتحقیق التراث والترجمه، ۱۴۳۱ق.

۱۴ – آلوسی، محمود شکری،غایه الأمانی فی الرد علی النبهانی، تحقیق: أبو عبد الله الدانی بن منیر آل زهوی، ریاض: مکتبه الرشد، ۱۴۲۲ق.

۱۵ – آلوسی، محمود،روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: علی عبدالباری عطیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

۱۶ – بغوی، حسین بن مسعود،معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق: عبدالرزاق مهدی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.

۱۷ – بن باز، عبدالعزیز بن عبداللّه،مجموع فتاوی بن باز، تحقیق: محمد بن سعد الشویعر، ریاض: دارالقاسم للنشر، ۱۴۱۸ق.

۱۸ – بیضاوی، عبد الله بن عمر،أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: محمد عبد الرحمن مرعشلی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.

۱۹ – جوادی آملی، عبدالله،توحید در قرآن، قم: مرکز نشر اسراء، ۱۳۸۵ش.

۲۰ – راغب اصفهانی، حسین بن محمد،مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، بیروت: دار القلم، ۱۴۱۲ق.

۲۱ – سبحانی، جعفر،الأسماء الثلاثه الاله الرب العباده، قم: مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، بی تا.

۲۲ – صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم،تفسیر القرآن الکریم، تحقیق: محمد خواجوی، قم: انتشارات بیدار، ۱۳۶۶ش.

۲۳ – طباطبایی، سید محمد حسین،المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ ق.

۲۴ – طباطبایی، سید محمد حسین،مجموعه رسائل علامه طباطبایی، تحقیق: سید هادی خسروشاهی، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۷ش.

۲۵ – طبری، ابو جعفر محمد بن جریر،جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.

۲۶ – طریحی، فخر الدین بن محمد،مجمع البحرین، تحقیق: احمد حسینی، تهران: مکتبه الرضویه، ۱۳۹۵ق.

۲۷ – عبدالوهاب، محمد،الجواهر المضیه، ریاض: دار العاصمه، چاپ سوم، ۱۴۱۲ق.

۲۸ – فخر الدین رازی، محمّد بن عمر،مفاتیح الغیب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.

۲۹ – فراهیدی، خلیل بن أحمد،کتاب العین، تحقیق: د. مهدی مخزومی، د. إبراهیم سامرائی، بیروت: دار و مکتبه الهلال، بی تا.

۳۰ – فیومی، أحمد بن محمّد،المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، بیروت: المکتبه العلمیه، بی تا.

۳۱ – قرطبی، محمد بن احمد،الجامع لأحکام القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۶۴ ش.

۳۲ – کرباسی، محمد جعفر شیخ ابراهیم،اعراب القرآن، بیروت: دار و مکتبه الهلال، ۱۴۲۲ق.

۳۳ – مصطفوی، حسن،التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش.

۳۴ – مظفر، محمد رضا،المنطق، قم: دار الغدیر، ۱۳۷۸ق.

۳۵ – مکارم شیرازی، ناصر،آیات الولایه فی القرآن، قم: مدرسه الامام علی بن أبی طالب (علیه السلام)، ۱۳۸۳ش.

 

 


پی نوشت ها:

[۱]. طباطبایی، محمد حسین، مجموعه رسائل علامه طباطبایی، ص۴۲.

[۲]. سوره ذاریات (۵۱): آیه ۵۶.

[۳]. سبحانی، جعفر، الأسماء الثلاثه الإله، الرب، العباده، ص۳۲.

[۴]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۴۲.      

[۵]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ۲۷۰.

[۶]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۱۰، ص۵۳؛ همو، العبودیه، ج۱، ص۲.

[۷]. ابن تیمیه، احمد، رساله العبودیه، ج۱، ص۲.

[۸]. ابن تیمیه، احمد، جامع الرسائل، ج۲، ص۲۷۳؛ همو، قاعده فی المحبه، ج۱، ص۸۷.

[۹]. همو، جامع الرسائل، ج۲، ص۱۱۱.

[۱۰]. همو، العبودیه، ج۱، ص۱ و ص۴۴؛ همو، مجموعه فتاوی، ج۱۰، ص۱۴۹؛ همو، الفتاوی الکبری، ج۵، ص۱۵۵.

[۱۱]. ابن قیم جوزی، الداء والدواء «الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی»، ج۱، ص۵۳۱.

[۱۲]. همان؛ قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۱، ص۲۹۰.

[۱۳]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۴۷.

[۱۴]. فراهیدی، احمد، العین، ج۱، ص۲۴۹.

[۱۵]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۵۸.

[۱۶]. توضیح بیشتر در ادامه مقاله آمده است.

[۱۷]. کرباسی، محمد، اعراب القران، ج۴، ص۹۷.

[۱۸]. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۱۳۳.

[۱۹]. فیومی، احمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص۷۰۷.

[۲۰]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۲۰۴.

[۲۱]. بغوی، حسین، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۱۵.

[۲۲]. «وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیای مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا»؛ سوره یوسف (۱۲): آیه ۱۰۰.

[۲۳]. طبری، محمد، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۴۴.

[۲۴]. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن  العظیم، ج۴، ص۳۵۳.

[۲۵]. سوره یوسف (۱۲): آیه ۴.

[۲۶]. طبری، محمد، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۴۴.

[۲۷]. فخر رازی، محمد، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۵۱۱.

[۲۸]. «فقلت: أبلغک أنها خالته» همان؛ «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً، یعنی: یعقوب و خالته و إخوته»؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۱۵؛ قرطبی، محمد ابن احمد، الجامع لتفسیر القرآن، ص۲۲۴.

[۲۹]. اطلاق «أب» بر نامادری یا ناپدری ای که سرپرستی فرزندی را به عهده داشته باشند اشکال ندارد. زیرا «أب» یعنی سرپرست؛ «یدلّ علی التربیه والغذو، أَبَوْتُ الشَّی ءَ: إذا غذوته. و بذلک سمّی الأب أبا»؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۲۹؛ و به کسی که فرزند از نطفه او بوده یا از رحم او به دنیا آمده والد گفته می شود. لذا قرآن کریم درباره آزر، که سرپرستی حضرت ابراهیم را به عهده داشت، اطلاق «أب» کرده است نه والد «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ …»؛ سوره انعام (۶): آیه ۷۴.

[۳۰]. بغوی، حسین، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۱، ۱۰۴؛ قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۱، ص۲۹۳؛ آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۵۶؛ در هیچ  یک از این منابع به قائل قول مذکور اشاره نشده است.

[۳۱]. سوره بقره (۲): آیه ۳۴.

[۳۲]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۳۵۸.

[۳۳]. بغوی، حسین، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۰۴.

[۳۴]. طبری، محمد، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۴۴.

[۳۵]. قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۱، ص۲۹۳.

[۳۶]. آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۵۷.

[۳۷]. ابن قیم جوزی، الداء والدواء «الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی»، ج۱، ص۵۳۱.

[۳۸]. «والعباده أنواع کثیره لکنی أُمَثُّلُهَا بأنواع کثیره لا تُنْکر، من ذلک السجود»؛ محمد بن عبدالوهاب، الجواهر المضیه، ج۱، ص۲۸.

[۳۹]. با آن همه ظلمی که برادران یوسف بر وی روا داشتند، حضرت یوسف ایشان را سرزنش هم نکرد بلکه به رحمت خداوند امیدوار داشت؛ سوره یوسف (۱۲): آیه ۹۲.

[۴۰]. «وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یوسُفَ وَ ابْیضَّتْ عَیناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کظیم»؛ سوره یوسف (۱۲): آیه ۸۴.

[۴۱]. «قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکرُ یوسُفَ حَتَّی تَکونَ حَرَضاً أَوْ تَکونَ مِنَ الْهالِکین»؛ سوره یوسف (۱۲): آیه ۸۵.

[۴۲]. سوره بقره (۲): آیه ۱۴۰.

[۴۳]. سوره نساء (۴): آیه ۱۶۳.

[۴۴]. سوره انعام (۶): آیه ۱۲۴.

[۴۵]. «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»؛ سوره نحل (۱۶): آیه ۳۶.

[۴۶]. بغوی، حسین، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۱۵.

[۴۷]. همان، ج۱، ص۱۰۴.

[۴۸]. قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۹، ص۲۶۴.

[۴۹]. همان، ج۹، ص۲۶۴.

[۵۰]. فخر رازی، محمد، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۵۱۱؛ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۳۹.

[۵۱]. «قیل: کان کالرکوع البالغ دون وضع الجبهه علی الأرض…». آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۵۷.

[۵۲]. قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۹، ص۲۶۴.

[۵۳]. ابن قیم جوزی، مختصر الصواعق المرسله علی الجهمیه والمعطله، ج۱، ص۴۰۶.

[۵۴]. ابن تیمیه، احمد، الفتاوی الکبری، ج۶، ص۴۲۱.

[۵۵]. «ومن صفات ذاته یده تبارک تعالی … یده تبارک وتعالی غیر أذنه، غیر عینه، … وغیر أی صفه أُطلقت وذُکرت فی کتاب الله وفی حدیث رسول الله» (همان).

[۵۶]. ابن تیمیه، احمد، الفتوی الحمویه الکبری، ج۱، ص۲۰۱.

[۵۷]. البانی، محمد، موسوعه العلامه الإمام مجدد العصر محمد ناصرالدین الألبانی، ج۶، ص۳۵۵.

[۵۸]. بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله، مجموع فتاوی بن باز، ج۲، ص۹۶.

[۵۹]. محیی الدین الصافی در مقاله خود به تفاوت روش سلف و خلف درباره تفسیر صفات خبری پرداخته است.

[۶۰]. همان، ج۲، ص۹۸.

[۶۱]. قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۱، ص۲۹۱.

[۶۲]. آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۵۷.

[۶۳]. صدرالدین شیرازی، محمد، تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص۹.

[۶۴]. فیومی، احمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲ ص۱۶۶.

[۶۵]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۳، ص۳۷.

[۶۶]. صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج۴، ص۱۷۱؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۷۷.

[۶۷]. سوره سجده (۳۲): آیه ۱۵.

[۶۸]. همان، ص۲۷۸.

[۶۹]. طریحی، محمد، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۸۳.

[۷۰]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۳۶۰.

[۷۱]. بغوی، حسین، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۱۵؛ همان، ج۱، ص۱۰۴.

[۷۲]. طبری، محمد، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۴۵.

[۷۳]. قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۱، ص۲۹۳.

[۷۴]. بیضاوی، عبداللّه، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج۳، ص۱۷۷.

[۷۵]. آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۵۷.

[۷۶]. بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله، مجموع فتاوی، ج۲، ص۹۸.

[۷۷]. مظفر، محمدرضا، المنطق، ص۹۹.

[۷۸]. قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۹۳.

[۷۹]. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۵۳.

[۸۰]. آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۸۱.

[۸۱]. ابن تیمیه، احمد، العبودیه، ج۱، ص۲؛ آلوسی، محمود، غایه الأمانی فی الرد علی النبهانی، ج۱، ص۱۲۸.

[۸۲]. سوره نحل (۱۶): آیه ۳۶؛ سوره ذاریات (۵۱): آیه ۵۶؛ سوره مؤمنون (۲۳): آیه ۳۲؛ سوره نوح (۷۱): آیه ۱ و ۲؛ سوره بینه (۹۸): آیه ۵.

[۸۳]. بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله، مجموع فتاوی و مقالات ابن باز، ج۲، ص۱۷.

[۸۴]. سوره بقره (۲): آیه ۶۵.

[۸۵]. سوره انعام (۶): آیه ۱۴۶.

[۸۶]. مکارم شیرازی، ناصر، آیات الولایه فی القرآن، ص۲۰۶.

[۸۷]. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۵۱۶.

[۸۸]. سوره تحریم (۶۶): آیه ۶.

[۸۹]. سوره بقره (۲): آیه ۱۴۰.

[۹۰]. سوره بقره (۲): آیه ۱۳۶.

[۹۱]. سوره نساء (۴): آیه ۱۶۳.

[۹۲]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۳۵۹.

[۹۳]. همان، ص۳۶۰.

[۹۴]. سوره یوسف (۱۲)، آیه ۱۰۰.

 


Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir

URL to article: http://thaqalain.ir/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%af%db%8c%d8%af%da%af%d8%a7%d9%87-%d9%88%d9%87%d8%a7%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%b9%d8%a8%d8%a7%d8%af%d8%aa%d8%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%86%d8%b8%d8%b1/

تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.