مرحوم آقای حائری در فرمایش مفصلی، می‌فرمایند:

روایات در این زمینه سه دسته هستند:

 

 دسته اول: روایاتی که فقط خبر از انکسار و شکست می‌دهند [ نهی از قیام ندارد].

 دسته دوم: روایاتی که متضمن، نهی از خروج هستند.

دسته سوم: روایاتی که منع از خروج و قیام بر علیه ظلم و ستم در زمان عدم وجود معصوم می کنند.

 

بررسی دسته اول

در مورد قسم اول، چند روایت را ذکر می کنند:

در حدیث مرفوعى از امام على بن الحسین علیه السّلام روایت شده که فرمود: بخدا سوگند هیچ یک از ما، پیش از ظهور حضرت قائم علیه السّلام، خروج نکند جز آنکه حکایتش، حکایت جوجه‏اى خواهد بود که پیش از درآمدن بالهایش، از میان آشیانه خود پرواز کند و کودکان آن را بگیرند و با آن بازى کنند. [۱]

روایت دیگر، روایت امام باقر علیه السّلام است که فرمود: خروج قائم ما اهل بیت مانند خروج رسول اللَّه است و کسى که از ما اهل بیت پیش از قیام قائم خروج کند مانند جوجه‏اى است که به پرواز در آید و از آشیانه خود بیرون افتد و دست خوش بازیچه کودکان شود [۲]

روایت بعدی، روایت فضل کاتب است:

فضل کاتب گوید: خدمت امام صادق علیه السّلام بودم که نامه ابو مسلم خراسانى براى او آمد، حضرت فرمود: نامه تو جواب ندارد از نزد ما بیرون شو، ما شروع کردیم با یک دیگر آهسته سخن گفتن، فرمود: اى فضل چه سخنى آهسته با هم می گوئید؟ همانا خداى عزوّجل براى شتاب بندگان شتاب نمیکند، و براستى که از جاکندن کوهى از جاى خویش آسانتر است از واژگون کردن حکومتى که عمرش به آخر نرسیده، سپس فرمود: همانا فلان پسر فلان تا به هفتمین فرزند فلان (یعنى عباس) رسید (یعنى اینها بخلافت رسند) من عرض کردم: پس چه نشانه‏اى میان ما و شما است، قربانت گردم؟ فرمود: اى فضل از جاى خود حرکت نکن تا سفیانى خروج کند، و چون سفیانى خروج کرد به سوى ما روآورید و سه بار این کلام را تکرار کرد- و این جریان از نشانه‏هاى حتمى (ظهور حضرت قائم) است. [۳]

ایشان بعد نقل این سه روایت، می‌فرمایند:

همانا لحن این روایات، به گونه ای است که در خارج خبر از شکست می دهد و اینکه قیام کنندگان، موفق به تشکیل حکومت اسلامی نمی شوند. و جواب ما این است که این دسته روایات، دلالت بر حرمت قیام نمی کنند. بلکه چه بسا قیام هائی که به شکست می انجامد، ولی به جهت ترتب آثار و نتایج مهمی که بر آن شکست مترتب می شود، آن قیام ها جایز است. علاوه بر اینکه در این دسته از روایات، قید «منّا» آمده است و این قید اشاره به اهل بیت دارد [ یعنی قیام فقط برای معصومین جایز نیست] نه اینکه قیام، برای هر سید و شخصی که از خاندان پیامبر باشد، جایز نباشد.

آن چیزی که از این قید «منّا» بنا به تعبیر اصولی از آن فهمیده می شود این است که امام در مقام بیان قضیه خارجیه است نه حقیقیه و امام نمی خواهد خبر از هر قضیه ای هر چند مدت زمانی بعد از خودش که اتفاق می افتد، بدهد، بلکه إخبار امام، خبر از غیب است که هر کدام از نزدیکان آن حضرت، قیام کند، شکست می خورد و همین گونه هم شد [مثل قضیه زید و یحیی و شهید فخ و محمد ابن عبدالله و ]

ایشان می فرماید:

اولاً: این روایات، عدم جواز خروج درهمه زمانهای قبل از ظهور را ثابت نمی کند.

ثانیاً: این روایات، شکست تمام قیامهای قبل از ظهور را هم ثابت نمی‌کند. چون این روایات، خارجیه- نه حقیقیه و نسبت به افراد خاص و در دوران خاص است و شما نمی توانید از این ها، استفاده ی شکست در تمام زمانهای قبل از ظهور نمایید.

 

بررسی دسته دوم

اکنون روایات دسته دوم [روایاتی که متضمن، نهی از خروج هستند] را بیان می کنیم:

و اما روایات قسم دوم: روایاتی که نهی از خروج می کند و تعلیلش هم این است که نتیجه چنین قیام هایی، شکست است.

اولین روایت، روایت ابوالجارود از امام باقر علیه السلام است[۴] که می فرماید: سندش هم جداً ضعیف است. [ترجمه روایت، قبلا بیان شده است]

از این روایت به قرینه « أَنْ تَلْزَمَ‏ بَیْتَکَ‏ »، نهی از خروج و قیام، استفاده می‌شود. [۵]

روایت دیگری که ایشان، مطرح می کند، روایت صحیفه است که در این روایت آمده است که: امام صادق علیه السلام فرمود: احدی از خاندان ما قبل از قیام امام زمان برای دفع ظلم و احیای حق خروج نمی‌کند جز اینکه مورد ابتلای بلیات قرار گرفته و قیامش برای ما و شیعیان ما مشکل ساز است. [۶]

جناب حائری بعد از نقل روایت، می فرماید:

عبارت «وَ کَانَ قِیَامُهُ زِیَادَهً فِی مَکْرُوهِنَا» قرینه ی نهی از قیام در این روایت است. ایشان، در مقام جواب می فرماید: به لحاظ ورود کلمه ی «منّا»، روایت در مقام بیان تکلیف خود ائمه طاهرین مثل روایات قسم اول است.

روایت سومی که آقای سید کاظم حائری از قسم دوم بیان می کند، روایت امام رضا می باشد. در این روایت، باید تأمل بیشتری نمود زیرا روایات صادقین را اگرتوجیه به قیام های بعد از آن بزرگواران نماییم، در زمان امام رضا و بعد از آن قیامی نبوده است که مورد تایید باشد.

حسین بن خالد گوید: امام رضا علیه السّلام فرمود: کسى که ورع نداشته باشد، دین ندارد و کسى که تقیّه نداشته باشد، ایمان ندارد، گرامى‏ترین شما نزد پروردگار کسى است که بیشتر به تقیّه عمل کند، گفتند: اى فرزند رسول خدا! تا به کى؟ فرمود: تا روز وقت معلوم که روز خروج قائم ما اهل البیت است، و کسى که تقیّه را پیش از خروج قائم ما ترک کند از ما نیست، گفتند: اى فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بیت کیست؟ فرمود: چهارمین از فرزندان من، فرزند سرور کنیزان، خداوند به واسطه وى زمین را از هر ستمى پاک گرداند و از هر ظلمى منزّه سازد و او کسى است که مردم در ولادتش شکّ کنند و او کسى است که پیش از خروجش غیبت کند و آنگاه که خروج کند زمین به نورش روشن گردد و در میان مردم میزان عدالت وضع کند و هیچ کس به دیگرى ستم نکند و او کسى است که زمین براى او در پیچیده شود و سایه‏اى براى او نباشد و او کسى است که از آسمان نداکننده‏اى او را به نام ندا کند و به وى دعوت نماید به گونه‏اى که همه اهل زمین آن ندا را بشنوند، مى‏گوید: هان؛ حجت خدا به حقیقت، نزد خانه خدا آشکار شد؛ او را پیروى کنید که حق با او و در او است و این است تفسیر گفته خداى عز و جل «اگر بخواهیم آیه‏اى از آسمان بر آنها فرود آوریم که براى آن گردن نهند»( سوره شعراء، آیه ۴)[۷]

آقای سید کاظم حائری می فرماید: این سه روایت امام باقر و امام صادق و امام رضا علیهم السلام از خروج و درگیری با ظالمین منع می‌کند، زیرا نتیجه چنین قیام هایی را شکست می دانند و نباید گفته شود که علت منع از قیام، به جهت عدم حضور امام معصوم است. اگر این دسته از روایات را منحصر در زمان خاص بدانیم، چنین برداشتی، قابل قبول است. ولی اگر زمان روایات را تا زمان ظهور امام زمان ارواحنا فداه، گسترش بدهیم ممکن نیست که چنین حرفی را ارائه داد. زیرا إخبار از شکست دو احتمال دارد:

اول: إخبار غیبی از واقعه است. ائمه معصومین: روی علمی که خداوند به آنها افاضه کرده، واقع را دانسته و از آن خبر می‌دهند که این قیام ها شکست می‌خورد.

دوم: این که ائمه معصومین علیهم السلام از روی علم غیب، إخبار نمی‌دهند، بلکه ظاهر موقعیت ها و جریاناتی که پیش می‌آید، نشان می‌دهد که این جریان منتهی به پیروزی نیست.

ایشان می‌فرماید: احتمال اول [ یعنی هروقت قیام کردی شکست می‌خوری] و احتمال دوم [ یعنی، امام به همان قرائن ظاهری نظر می‌کند و به عنوان کارشناس متوجه می‌شود که هیچ وقت، عوامل پیروزی برای مومنین پیش نمی‌آید پس قیام حرام است]، هر دو، مقطوع الفساد است:

اما احتمال اول: چون، إخبار امام از واقع، خلاف طبیعت شرع اسلام است، چون معمولاً تکالیف و وظایف به جز موارد معدود در مدار ظاهر نه واقع است. پیامبر می‌فرمایند: «إِنَّمَا أَقْضِی‏ بَیْنَکُمْ‏ بِالْبَیِّنَاتِ‏ وَ الْأَیْمَان‏»، انبیا قطعاً معجزاتی هم داشته اند ولی در طول زندگی شان دستور به حرکت بر وفق ظواهر می‌دادند. حضرت موسی، کشتن طفل معصوم را تجویز نکرد، اما حضرت خضر جائز دانست. همچنین پیامبر اکرم، هنگامی که می‌خواست با دشمن بجنگد طبق ظواهر حرکت می‌کرد و گاهی نتایج با واقع مطابق نبود و در بعضی از جنگها هم شکست خوردند. در جنگ احد و اوایل حنین مثلاً. همچنین مولای متقیان می‌دانستند که ابن ملجم قاتل اوست. اما برخورد با او طبق ظاهر بود. شما می‌گویید که ائمه، قیام را به واسطه علم غیب و دانستن اینکه تمام قیامها شکست می‌خورند، حرام کردند. امام حسن علیه السلام با اینکه همه ی شرایط بعدی را می‌دانستند طبق ظاهر با معاویه جنگیدند، اما به ظاهر عمل کردند. همه ائمه طاهرین، تا زمانی که شاخصه‌ها و علامات پیروزی بود حرکت می‌کردند. بنابراین، شرع بر مقیاسهای ظاهری حاکم است. پس، اگر بگوییم، قیام برای به دست گرفتن زمام امور جایز نیست، مگر اینکه پیروزی را تضمین کنیم مخالف شریعت اسلام است. چرا؟ چون ظواهر کفایت می‌کند. [فرض کنید مردم مطلع بشوند که فقیهی می خواهد در فیضیه، سخنرانی کند، لذا از در منزل ایشان تا فیضیه جمعیت، موج زند. پیدا است که اقبال و توجه وجود دارد و ظواهر حاکی است که اگر این فقیه برای رفع ظلم، علم در دست گرفت به حسب ظاهر پیروزی با اوست و همین برای قیام او، کفایت می‌کند.]

و اما احتمال دوم: امام بر طبق ظواهر و قرائن و شاخصه ها، حکم می کند و می‌فرمایند که قیام های تا زمان ظهور به شکست، منجر می شود. آقای سید کاظم حائری می فرماید: هیچ وقت امام، بر خلاف سنت های الهی و اصول شریعت و طبیعت حرف نمی‌زند.[ آیه‌ی شریفه را نگاه کنید که می فرماید: «وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ‏» و یا اینکه «وَ الدَّهْرَ یَوْمان‏ لَکَ‏ وَ یَوْمٌ عَلَیْک‏»] ، اینطور نیست که همیشه کفه‌ی کفار سنگین باشد. اصلاً سنت الهی این نیست که همیشه قدرت در اختیار ظالم باشد. لازم نیست حکومتی جهانی تشکیل شود تا قدرت در اختیار مومنین قرار گیرد.[ در اوج حکومت عباسیین، قیامهایی بوده که به نتیجه رسیده است. قضیه ی آل بویه را نگاه کنید، در بغداد در دورانی شیعیان، آقایی می‌کردند و عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام به شکل یکپارچه و رسمی همراه با تعطیلی مغازه ها برگزار می‌شد. اینها حرف ۱۱۰۰ سال قبل است. اینطوری نیست که مومنان همیشه توسری‌خور باشند. خرقی از بغداد خارج می‌شود، چون می‌گوید که رافضه قدرت گرفته اند، [مغنی ابن قدامه شرح حال او را دارد] . خود امویین را ببینید که چنان تحت تعقیب قرار گرفتند که دنبال سوراخ موش می‌گشتند. کسی را که می‌خواستند به نهایت ذلت تشبیه کنند می‌گفتند: «اضل من اموی یوم عاشورا بالکوفه».] پس اگر بنا بود که هر وقت مومنین قیام کنند، شکست بخورند و هر وقت کافران قیام کنند، پیروز شوند، با آیه « وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ‏ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ‏» سازگاری نداشت.

 

خلاصه اینکه: روایاتی که مفادشان، نهی از خروج است، اولاً: ضعف سند دارند و ثانیاً: قابل توجیه به هیچ یک از دو احتمالی که گفتیم، نمی باشند. پس باید یکی از این فروض را در مورد آن ها پذیرفت:

۱- روایات نهی از خروج، مربوط به زمان خاصی بوده و شامل نهی از قیام، تا زمان ظهور نمی شود.

۲- این روایات ناظر به خود اهل بیت و در مقام بیان تکلیف خود ائمه طاهرین می باشد.

۳- روایات نهی از خروج، به خاطر تقیه صادر شده‌اند.[۸]

پس کسانی که این روایات را مثل پتک در دست گرفته و بر سر انقلاب و نظام و فقهای پیشتاز، وارد می کنند، برداشت صحیحی از این دسته روایات ندارند.

 

بررسی دسته سوم

جناب سید کاظم حائری در ادامه، روایات طائفه سوم را بیان می کنند:

روایات دسته سوم، روایاتی هستند که منع از خروج و قیام بر علیه ظلم و ستم در زمان عدم وجود معصوم می کنند و در این دسته روایات هم، دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: روایات منع از خروج و قیام، ناظر به شرط عصمت است. یعنی تا زمانی که معصوم نیست و اشرافی ندارد، باید سکوت را اختیار کرده و قیامی صورت نگیرد.

احتمال دوم: روایات منع از خروج و قیام، ناظر به عجز و ناتوانی است. از آن جا که زمینه برای قیام، فراهم نیست، لذا باید تا زمان ظهور امام زمان، تقیه کرد.

 

بررسی روایات دسته سوم

«کُلُ‏ رَایَهٍ تُرْفَعُ‏ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»

از روایت مذکور، استفاده می‌شود که صاحب این پرچم، طاغوت است و چنین برداشتی به جهت یکی از دو امر است:

۱- وجود معصوم در قیام شرط است در حالیکه صاحب این پرچم، غیر معصوم است، پس برای وی خروج جایز نمی باشد و در صورت قیام، مخالفت با نهی از خروج کرده و صاحب پرچم، طاغوت است.

۲- دوران، دوران تقیه است و صاحب این پرچم، تقیه را مراعات نکرده و یاران خود را در هلاکت انداخته است، پس مرتکب حرام شده و طاغوت است.

 

روایت دیگر

روایت دیگری که جناب حائری از روایات طائفه سوم بیان می کند، روایت سدیر است.

سدیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: اى سدیر ملازم خانه‏ات باش و چون پلاسى از پلاسهاى خانه (که روى زمین انداخته‏اند) باش (یعنى از خانه بیرون مرو) و تا شب و روز آرامش دارند تو هم آرام و ساکت باش، و چون بتو خبر رسید که سفیانى خروج کرده (بى‏درنگ) بسوى ما کوچ کن اگر چه پاى پیاده باشى. [۹]

 

مفاد روایت این است که تا سفیانی خروج نکرده زمان سکوت است. چون امام معصوم نیست و زمان تقیه هم هست، پس خروج جایز نمی باشد.

 

روایت دیگر

جابر بن یزید جعفىّ گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: «اى جابر، بر زمین بنشین‏ (خانه‏نشین باش) و فعّالیتى نکن تا نشانه‏هائى را که برایت یاد مى‏کنم ببینى چنانچه بدان برسى: نخستین آنها اختلاف بنی عبّاس است و من در تو نمى‏بینم که آن را دریابى ولى پس از من آن را از من روایت کن، و آواز دهنده‏اى از آسمان ندا کند و شما را آوازى از جانب دمشق به فتح برسد. [۱۰]

 

روایت دیگر

عمر بن حنظله گوید: شنیدم از امام صادق علیه السّلام که میفرمود: پنج نشانه پیش از قیام حضرت قائم صورت خواهد گرفت: صیحه آسمانى، خروج سفیانى، فرو رفتن (لشکر سفیانى در بیداء)، کشته شدن نفس زکیه، خروج یمانى.من عرضکردم: قربانت اگر یکى از خاندان شما پیش از وقوع این نشانه‏ها خروج کند، با اوخروج کنیم؟ فرمود: نه. و چون فردا شد این آیه را براى آن حضرت خواندم: «اگر بخواهیم بر ایشان آیه و نشانه‏اى از آسمان نازل کنیم که گردنهایشان در مقابل آن خاضع گردد» (سوره شعراء آیه ۴) و بدو عرضکردم: آیا این نشانه همان صیحه آسمانى است؟ فرمود: آگاه باش که اگر آن باشد گردن دشمنان خدا در برابرش خاضع گردد.[۱۱]

 

جناب حائری در مقام جواب از این دسته روایات، می فرماید که جواب بر دو گونه است:

اول: جواب عام که شامل همه این روایات می‌شود.

دوم: جواب خاص برای پاسخ به یک یک این روایات وجود دارد.

اما در جواب عام، سه جواب را می توان ارائه کرد.

جواب اول: با توجه به بحث های قبل گفته شد که روایات منع از خروج در زمان غیبت، ناظر به دو احتمال است و آن دو یکی شرط وجود معصوم در قیام و دیگری، تقیه به جهت فراهم نبودن بستر قیام می باشد. باید گفت که این دسته از روایات هم، یا ملحق به طائفه اول (شرط وجود معصوم) و یا ملحق به طائفه دوم (تقیه) و یا به هر دو، می باشند.

جواب دوم: اشاره به دو قضیه تاریخی می کنیم تا حقیقت این دو قصه را بدانیم که در واقع، این دو قصه دو جواب از شبهات این دسته از روایات می باشد. این دو جریان، قصه زید بن علی و قصه حسین بن علی صاحب فخ می باشد.

جناب حائری، مفصل راجع به قصه زید و شهید فخ، توضیح می دهد و می فرماید:

در قصه زید، روایت مانع و مادح وجود دارد، اما روایات ذامه از قیام زید خیلی محدود است و ضعف سندی به جز یک مورد دارد. ایشان، روایات را نقل کرده و می‌فرماید: این روایات مشکل دارد ولی روایاتی که زید و قیامش را مدح می‌کند زیاد است و در آخر به عنوان برداشت و بیان نقض عام می‌فرماید:

و در نتیجه می توان گفت، هنگامی که روایات مادحه و ذامه برای قیام زید را می خوانیم، قطع پیدا می کنیم که روایات صحیحه، همان روایات مادحه هستند. واقعه زید در زمانی واقع شد که از سخت ترین زمان ها، بر شیعه بود و امام هم در شدت تقیه و جان آن حضرت در خطر بود. به همین جهت شرکت امام در قیام صحیح نبود.

ایشان در مورد قیام صاحب فخ می فرماید:

و اما در مورد قیام صاحب فخ، روایات مادحه زیادی وجود دارد و حتی یک روایت ذامه در مورد او وجود ندارد. ایشان، سپس روایات مادحه در مورد صاحب فخ را بیان می کند و در آخر می فرماید:

قیام زید و صاحب فخ، هر دو به رضایت امام علیه السلام بوده است و ما چنین مطلبی را ثابت کردیم.

تا اینجا جناب حائری، جواب عام از روایات منع از خروج را بیان می کند و سپس وارد جواب خاص می شود و می فرماید:

به روایات طائفه سوم منع از خروج تا زمان ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، بر می گردیم تا زمان صدور آن ها را دریابیم.

پس دسته ای از این روایات از نظر تاریخی، به زمان امام باقرعلیه السلام بر می گردد که این زمان، مقدم بر دو قضیه زید و حسین بن علی می باشد.

پس یقین می کنیم که منع امام باقرعلیه السلام از قیام یا به جهت:

إمّا تقیه.(منع به جهت، تقیه بوده است زیرا شرایط فراهم نبوده است)

أو مختص بفتره معیّنه.( منع مربوط به زمان خاصی بوده است)

أو أنّ الروایه مجعوله و کاذبه.(روایاتی که شامل چنین منعی هستند، جعلی هستند)

أو تردّ الى أهلها فهم أعلم بمرادهم.( چنین روایاتی را به اهل آن واگذار کنیم، چون آن ها آگاه به مرادش می باشند)

و ما قبول نداریم که منع امام باقر علیه السلام در این روایات، حمل بر ظاهر شود و بگوییم که تا زمان ظهور امام زمان، قیام حرام است. زیرا خروج زید و صاحب فخ، بعد از تاریخ چنین منعی بوده است و خروج این دو بزرگوار، مورد رضایت ائمه اطهار بوده است.

و اما روایات منع از خروج که به زمان امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام بر می گردد، گرچه این دسته از روایات، بعد از خروج زید بوده، ولی قبل از خروج قیام صاحب فخ بوده است [ و نسبت به قیام زید باید گفت که] شأن این دسته از روایات هم، مانند روایات زمان امام باقر علیه السلام می باشد. [ یعنی باید حمل بر تقیه، زمان خاص، جعلی بودن روایت و یا رد به اهلش شود] و در روایات ناهیه، تنها یک روایت است که بعد از قیام زید و صاحب فخ رخ داده است.

حسین بن خالد گوید: امام رضا علیه السّلام فرمود: کسى که ورع نداشته باشد، دین ندارد و کسى که تقیّه نداشته باشد، ایمان ندارد، گرامى‏ترین شما نزد پروردگار کسى است که بیشتر به تقیّه عمل کند، گفتند: اى فرزند رسول خدا! تا به کى؟ فرمود: تا روز وقت معلوم که روز خروج قائم ما اهل البیت است، و کسى که تقیّه را پیش از خروج قائم ما ترک کند از ما نیست، گفتند: اى فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بیت کیست؟ فرمود: چهارمین از فرزندان من، فرزند سرور کنیزان، خداوند به واسطه وى زمین را از هر ستمى پاک گرداند و از هر ظلمى منزّه سازد و او کسى است که مردم در ولادتش شکّ کنند و او کسى است که پیش از خروجش غیبت کند و آنگاه که خروج کند زمین به نورش روشن گردد و در میان مردم میزان عدالت وضع کند و هیچ کس به دیگرى ستم نکند و او کسى است که زمین براى او در پیچیده شود و سایه‏اى براى او نباشد و او کسى است که از آسمان نداکننده‏اى او را به نام ندا کند و به وى دعوت نماید به گونه‏اى که همه اهل زمین آن ندا را بشنوند، مى‏گوید: هان؛ حجت خدا به حقیقت، نزد خانه خدا آشکار شد؛ او را پیروى کنید که حق با او و در او است و این است تفسیر گفته خداى عزوجل «اگر بخواهیم آیه‏اى از آسمان بر آنها فرود آوریم که براى آن گردن نهند»( سوره شعراء، آیه ۴)[۱۲]

ظاهر این روایت، منع از خروج تا زمان قیام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است، پس احتمال دارد که خروج تا زمان صاحب فخ مورد رضایت ائمه اطهار بوده است و بعد از قیام صاحب فخ و از زمان امام رضا، خروج مورد رضایت آن بزرگواران نبوده است.

مگر اینکه بگوییم، بعید نیست که این روایت گر چه بعد از دو قصه زید و حسین واقع شده استغیر از زمان قیام امام معصوم، باید حمل بر تقیه شود و خصوصیتی برای زمان امام صادق یا امام رضا و یا امام سجاد علیهم السلام، نمی باشد، پس می توان گفت که یک قاعده عمومی وجود دارد که در زمان عدم قیام و خروج امام، ناگزیر از تقیه هستیم.

و در جواب این قول تا زمان جلوس امام و عدم خروج او، حق قیام نداریم باید گفت که ما یقین داریم که خروج زید و حسین بن علی مورد رضایت ائمه علیهم السّلام هستند.

پس باید روایت امام رضا علیه السّلام را یا حمل بر تقیه، یا خلاف ظاهر و یا قائل به کاذب بودن آن و کرد. علاوه بر اینکه چنین روایتی از نظر سندی مشکل دارد.[۱۳]

جابر جعفیّ از امام باقر علیه السّلام روایت کند که فرمود: زمانى بر مردم آید که امامشان غیبت کند و خوشا بر کسانى که در آن زمان بر امر ما ثابت بمانند،کمترین ثوابى که براى آنها خواهد بود این است که بارى تعالى به آنها ندا کرده و فرماید: اى بندگان و اى کنیزان من! به نهان من ایمان آوردید و غیب مرا تصدیق کردید، پس به ثواب نیکوى خود شما را مژده مى‏دهم، و شما بندگان و کنیزان حقیقى من هستید، از شما مى‏پذیرم و از شما در مى‏گذرم و براى شما مى‏بخشم و به واسطه شما باران بر بندگانم مى‏بارم و بلا را از آنها بگردانم، و اگر شما نبودید بر آنها عذاب مى‏فرستادم جابر گوید گفتم: یا ابن رسول اللَّه! برترین عملى که در آن زمان مؤمن انجام مى‏دهد چیست؟ فرمود: حفظ زبان و خانه‏نشینى.[۱۴]

و گاهی گفته می شود که این روایت شامل جوابی که از روایات، داده شد، نمی شود زیرا زمان غیبت با زمانی که امام حضور دارد، تفاوت می کند.

در جواب چنین کلامی باید گفت که این سخن، از جهات متعدد قابل مناقشه است. اول اینکه چنین روایتی از ناحیه سند مشکل دارد و اگر ما بخواهیم استناد به این روایت نماییم در مقابل آن، دسته ای از روایات ضعیف السند دیگر، وجود دارد که این تعداد از روایات، دلالت بر وقوع قیام در زمان غیبت می نمایند که همه آن ها مورد رضایت ائمه بوده اند. دوم اینکه، روایات زیادی وجود دارد که به اطلاق شان تشویق بر جهاد و دفاع دارند.[۱۵]

 

نتیجه پایانی:

نتیجه این شد که قیامهای در زمان غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اگر زیر نظر فقها باشد، اگر نگوییم که واجب است، مشروع است. آقای خویی درباره جهاد ابتدایی هم این نظر را داشتند که واجب است و روایاتی که نهی از قیام می‌کند عمدتاً مشکل سندی داشته و قابل توجیه هستند و معارض هم دارند.[۱۶]

 


[۱]عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: وَ اللَّهِ لَا یَخْرُجُ‏ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا کَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَکْرِهِ قَبْلَ أَنْ یَسْتَویَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْیَانُ فَعَبِثُوا بِهِ.

[۲]عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: مَثَلُ خُرُوجِ الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ کَخُرُوجِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ ص وَ مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ فَوَقَعَ مِنْ وَکْرِهِ‏ فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْیَان‏.

[۳]مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی هَاشِمٍ عَنِ الْفَضْلِ الْکَاتِبِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ‏ کِتَابُ‏ أَبِی‏ مُسْلِمٍ‏ فَقَالَ لَیْسَ لِکِتَابِکَ جَوَابٌ اخْرُجْ عَنَّا فَجَعَلْنَا یُسَارُّ بَعْضُنَا بَعْضاً فَقَالَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ تُسَارُّونَ یَا فَضْلُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَهِ الْعِبَادِ وَ لَإِزَالَهُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَیْسَرُ مِنْ زَوَالِ مُلْکٍ لَمْ یَنْقَضِ أَجَلُهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ حَتَّى بَلَغَ السَّابِعَ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ قُلْتُ فَمَا الْعَلَامَهُ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ لَا تَبْرَحِ الْأَرْضَ یَا فَضْلُ حَتَّى یَخْرُجَ السُّفْیَانِیُّ فَإِذَا خَرَجَ السُّفْیَانِیُّ فَأَجِیبُوا إِلَیْنَا یَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ.

[۴]فمنها: عن أبی الجارود بسند ضعیف جدا عن الباقر علیه السّلام: « قَالَ‏ قُلْتُ لَهُ ع أَوْصِنِی فَقَالَ أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ تَلْزَمَ‏ بَیْتَکَ‏ وَ تَقْعُدَ فِی‏ دَهْمِکَ [دَهْمَاءِ] هَؤُلَاءِ النَّاسِ وَ إِیَّاکَ وَ الْخَوَارِجَ مِنَّا فَإِنَّهُمْ لَیْسُوا عَلَى شَیْ‏ءٍ وَ لَا إِلَى شَیْ‏ءٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِبَنِی أُمَیَّهَ مُلْکاً لَا یَسْتَطِیعُ النَّاسُ أَنْ تَرْدَعَهُ وَ أَنَّ لِأَهْلِ الْحَقِّ دَوْلَهً إِذَا جَاءَتْ وَلَّاهَا اللَّهُ لِمَنْ یَشَاءَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ أَدْرَکَهَا مِنْکُمْ کَانَ عِنْدَنَا فِی السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ إِنْ قَبَضَهُ اللَّهُ قَبْلَ ذَلِکَ خَارَ لَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا تَقُومُ عِصَابَهٌ تَدْفَعُ ضَیْماً أَوْ تُعِزُّ دِیناً إِلَّا صَرَعَتْهُمُ الْبَلِیَّهُ حَتَّى تَقُومَ عِصَابَهٌ شَهِدُوا بَدْراً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ لَا یُوَارَى قَتِیلُهُمْ وَ لَا یُرْفَعُ صَرِیعُهُمْ وَ لَا یُدَاوَى جَرِیحُهُمْ قُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ الْمَلَائِکَه».

[۵]این سنخ روایات در واقع تخدیر کردن و مایوس کردن مخالفین است که ساکت باشند. این خواست حکومت اموی است که روایاتی در مردم منتشر شود که وضعیت آنان، جبری است و قابل عوض شدن نمی باشد.

[۶]«مَا خَرَجَ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ إِلَى قِیَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِیَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ یَنْعَشَ‏ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِیَّهُ، وَ کَانَ قِیَامُهُ زِیَادَهً فِی مَکْرُوهِنَا وَ شِیعَتِنَا».

[۷]«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع‏ لَا دِینَ‏ لِمَنْ‏ لَا وَرَعَ‏ لَهُ‏ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّهَ لَهُ وَ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏ فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ‏ إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‏ وَ هُوَ یَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَمَنْ تَرَکَ التَّقِیَّهَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَیْسَ مِنَّا فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَنِ الْقَائِمُ مِنْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِی ابْنُ سَیِّدَهِ الْإِمَاءِ یُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ وَ یُقَدِّسُهَا مِنْ کُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِی یَشُکُّ النَّاسُ فِی وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَیْبَهِ قَبْلَ خُرُوجِهِ وَ إِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِیزَانَ الْعَدْلِ بَیْنَ النَّاسِ فَلَا یَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ هُوَ الَّذِی تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا یَکُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ هُوَ الَّذِی یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ یَسْمَعُهُ جَمِیعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَیْهِ یَقُولُ أَلَا إِنَّ حُجَّهَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَیْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِیهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ‏»

[۸]کاظم حسینی حایری، المرجعیه و القیاده، ص ۱۰۵

[۹]فما دام السفیانی لم یخرج فالزمان زمان سکوت، إمّا لأنّ العمل لا بدّ له من معصوم علیه السّلام على رأسه، أو لأنّ الظروف غیر مواتیه للانتصار، و هذا ما یوجب التقیه و لیس الخروج و الثوره.

[۱۰]«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ ع‏ یَا جَابِرُ الْزَمِ‏ الْأَرْضَ‏ وَ لَا تُحَرِّکْ‏ یَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْکُرُهَا لَکَ إِنْ أَدْرَکْتَهَا أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِی الْعَبَّاسِ وَ مَا أَرَاکَ تُدْرِکُ ذَلِکَ وَ لَکِنْ حَدِّثْ بِهِ مَنْ بَعْدِی عَنِّی وَ مُنَادٍ یُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ وَ یَجِیئُکُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِیَهِ دِمَشْقَ بِالْفَتْح‏…»

[۱۱]«عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ- الصَّیْحَهُ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ وَ الْیَمَانِیُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ‏ فِدَاکَ‏ إِنْ‏ خَرَجَ‏ أَحَدٌ مِنْ‏ أَهْلِ‏ بَیْتِکَ‏ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ لَا فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَوْتُ هَذِهِ الْآیَهَ- إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ‏ فَقُلْتُ لَهُ أَ هِیَ الصَّیْحَهُ فَقَالَ أَمَا لَوْ کَانَتْ خَضَعَتْ أَعْنَاقُ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»

[۱۲]«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع‏ لَا دِینَ‏ لِمَنْ‏ لَا وَرَعَ‏ لَهُ‏ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّهَ لَهُ وَ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏ فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ‏ إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‏ وَ هُوَ یَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَمَنْ تَرَکَ التَّقِیَّهَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَیْسَ مِنَّا فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَنِ الْقَائِمُ مِنْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِی ابْنُ سَیِّدَهِ الْإِمَاءِ یُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ وَ یُقَدِّسُهَا مِنْ کُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِی یَشُکُّ النَّاسُ فِی وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَیْبَهِ قَبْلَ خُرُوجِهِ وَ إِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِیزَانَ الْعَدْلِ بَیْنَ النَّاسِ فَلَا یَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ هُوَ الَّذِی تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا یَکُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ هُوَ الَّذِی یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ یَسْمَعُهُ جَمِیعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَیْهِ یَقُولُ أَلَا إِنَّ حُجَّهَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَیْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِیهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ‏»

[۱۳]شما وقتی می‌خواهید مسئله ای فقهی بیان کنید باید به چیز محکمی استناد کنید. مثلا تعمد بر بقای جنابت در ماه رمضان،که محل اختلاف است. علما و فقها بسیاری، بحث و بررسی دقیق می‌کنند و بعد فتوا می‌دهند. آقای خویی را ببینید! اما در مسئله ی بسیار مهمی مثل حکم خروج، چرا بدون بررسی فتوا می دهید و می‌گویید حرام و طاغوت است؟ به استناد چه چیزی، چنین حرفی را می زنید؟

[۱۴]«و هناک روایه اخرى وردت بشأن زمن غیبه الإمام (عج) ، فعن جابر عن الباقر علیه السّلام أنّه قال: «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ‏ یَغِیبُ‏ عَنْهُمْ‏ إِمَامُهُمْ‏ فَیَا طُوبَى لِلثَّابِتِینَ عَلَى أَمْرِنَا فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ إِنَّ أَدْنَى مَا یَکُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ أَنْ یُنَادِیَهُمُ الْبَارِئُ جَلَّ جَلَالُهُ فَیَقُولَ عِبَادِی وَ إِمَائِی آمَنْتُمْ بِسِرِّی وَ صَدَّقْتُمْ بِغَیْبِی فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّی فَأَنْتُمْ عِبَادِی وَ إِمَائِی حَقّاً مِنْکُمْ أَتَقَبَّلُ وَ عَنْکُمْ أَعْفُو وَ لَکُمْ أَغْفِرُ وَ بِکُمْ أَسْقِی عِبَادِیَ الْغَیْثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَ لَوْلَاکُمْ لَأَنْزَلْتُ عَلَیْهِمْ عَذَابِی قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا أَفْضَلُ مَا یَسْتَعْمِلُهُ الْمُؤْمِنُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَالَ حِفْظُ اللِّسَانِ وَ لُزُومُ الْبَیْت‏».

[۱۵]کاظم حسینی حایری، المرجعیه و القیاده، ص ۱۲۰

[۱۶]مرحوم علامه حلی مطلب مهمی را در جلد ۹ تذکرهالفقا صفحه‌ی ۴۴۴ آورده اند که ایشان می فرماید: که اگر کسی زیر پرچم ظلم و به حمایت ظالمین، توانست پرچمی برداشته و از حق شیعه  و مسلمین حمایت کند باید او را حمایت کرد.