مقدمه

امام حسن مجتبى علیه السلام، سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله، مقام و منزلت عظیمى در نزد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله داشت؛ به طورى که آن حضرت نوه عزیزش را بر دوش مى گرفت و مى فرمود: «خدایا، من او را دوست دارم، تو نیز او را دوست داشته باش».[۱] همچنین از زید بن ارقم نقل شده است که پیامبر خطاب به فاطمه، حسن و حسین  علیه السلام فرمودند:

«من با کسى دشمنی مى‏کنم که با شما دشمنی کند و با کسى سازش مى‏کنم که با شما سازش کند».[۲]

طبق روایات فوق، جایگاه رفیع امام مجتبی   علیه السلام و نیز حکم دشمنى با آن حضرت بر همگان روشن است، اما سفارش های پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و عظمت آن امام باعث نشد که معاویه از خلافت چشم پوشی کند و به معاهدات خود در توافق نامه صلح عمل کند، بلکه برای هموار کردن خلافت فرزندش، دست خود را به خون فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله آلوده کرد.

شبهات سلفیان درباره مسمومیت امام به دست معاویه

طبق برخی گزارش ها، معاویه نه یک بار، که چندین بار سعی کرد با سمّ امام حسن علیه السلام را به شهادت برساند.[۳] زمخشری (م۵۳۸ق) با ذکر جزئیات این جریان نوشته است:

معاویه صد هزار (درهم) به زن حسن رحمه الله علیه، جعده دختر اشعث وعده داد تا ایشان را مسموم کرد. او دو ماه بعد از آن زنده ماند. سم آن قدر اثر کرد که چندین طشت پر از خون از مقابلش برمى داشتند. حسن رحمه الله علیه مى فرمود: چند بار پیش از این به من سم داده اند، اما هیچ یک مثل این سم اثر نکرده است. لخته هاى خونى را که از من خارج شده است، با چوبى که در دست داشتم، زیرو رو کردم و دیدم این دفعه سم اثر کرده است.[۴]

اما امروزه برخی از سلفیان با انکار حقایق و مسلّمات تاریخی، با استناد به سخنان بعضی از افراد، در تبرئه معاویه سعی کرده و با کتمان حقایق درصدد دفاع از وی برآمده اند که پس از طرح هر یک از این شبهات، به نقد و بررسی آن می پردازیم.

۱ – نبود خبر معتبر در این زمینه

برخی معتقدند در حال فتنه و جنگ نمی توان به اخبار مربوط به نقش معاویه در مسمومیت امام حسن علیه السلام اعتماد کرد؛ زیرا هیچ کس آن را به نقل معتبر روایت نکرده است. ابن عربی مالکی[۵] (م۵۴۳ ق) در این باره می نویسد:

(نقش معاویه در شهادت امام حسن رحمه الله علیه) امری است که جز خداوند متعال کسی برآن مطلع نیست. چگونه آن را به غیر بینه و حجت به کسی منتسب می کنید، درحالی که چنین نسبتی بعید است و نمی توان به نقل کنندگان این اخبار اطمینان یافت؛ چراکه دست گروهی در میان است که صاحب هوا هستند. در حال فتنه و عصبیت هر یک از گروه ها به دیگری مسائلی را نسبت می دهد که سزاوار نیست. پس این سخنان پذیرفته نمی شوند، مگر در صورتی که خالص شده باشد، و این گونه اخبار پذیرفته نمی شوند، مگر از عادلی که مورد اطمینان باشد.[۶]

چنان که ملاحظه شد، ابن عربی در حقیقت معتقد است که چون ممکن است کسانی به جهت تمایلات مذهبی این گونه اخبار را جعل کرده باشند، پس نمی توان به این اخبار اعتماد کرد، مگر آنکه از طریق راویان عادلی نقل شده باشد.

ابن تیمیه (م۷۲۸ق) نیز سعی زیادی در انکار این مسئله دارد. وی درباره شهادت امام مجتبی علیه السلام به دست معاویه می نویسد:

اما این سخن که معاویه به حسن زهر داد (و او را به قتل رسانید)، از چیزهایی است که برخی از مردم آن را نقل کرده اند، ولی با دلیل شرعی یا اقرار معتبر ثابت نشده و کسی هم آن را با قاطعیت نقل نکرده است و این چیزی است که نمی توان به آن علم پیدا کرد و اعتقاد به آن اعتقاد بدون علم است و شکی نیست که حسن در مدینه بود و معاویه در شام.[۷]

ذهبی (م۷۴۸ق) نیز مانند استاد خویش، هرگز نتوانسته رضایت دهد چنین جرم سنگینی، پرونده معاویه را سنگین تر کند. وی بعد از نقل جریان مسموم ساختن امام حسن علیه السلام به دست معاویه نوشته است: «قلت: هذا شیء لا یصح، فمن الذی اطلع علیه».[۸]

ابن کثیر نیز بدون ارائه دلیل، فقط به انکار این جریان پرداخته و نوشته است:

برخی روایت کرده اند یزید بن معاویه به جعده، همسر امام مجتبی، سفارش کرد که اگر آن حضرت را مسموم کند، با او ازدواج خواهد کرد. جعده این کار را انجام داد و پس از قتل امام حسن از یزید خواست که به وعده اش عمل کند، ولی او در جواب گفت: به خدا قسم، تو به امام حسن رحم نکردی و او را مسموم ساختی؛ پس به من هم رحم نمی کنی. مسموم کردن امام حسن به دسیسه یزید در نزد من صحیح نیست و به طریق اولی، این امر در مورد پدرش، معاویه، نیز صحیح نمی باشد.[۹]

ابن خلدون (م۸۰۸ق) با رد اخبار نقل شده درباره دسیسه معاویه در شهادت امام مجتبیعلیه السلام، این اخبار را از روایات شیعیان دانسته و نوشته است:

آنچه درباره دسیسه کردن معاویه با همسر امام حسن، جعده، دختر اشعث در مسموم کردن امام حسن نقل شده است، از احادیث شیعیان است! حاشا از معاویه که چنین کند و حسن رحمه الله علیه را مسموم سازد.[۱۰]

چنان که ملاحظه گردید، این عده با استبعاد شرکت معاویه در جریان مسموم کردن امام حسن علیه السلام سعی زیادی کرده اند تا بتوانند وی را از این عمل تبرئه کنند.

شایان ذکر است هر چند ابن عربی و ابن خلدون را نمی توان سلفیِ به معنای مصطلح دانست، ولی به جهت استناد فراوان سلفیان معاصر به گفته های ایشان درباره شهادت امام مجتبیعلیه السلام، سخنان آنان نیز ذکر گردید.

نقد و بررسی

با نگاه اجمالی به برخی از کتب سیره و تواریخ، به آسانی می توان به نقش مستقیم معاویه در این پی برد؛ چنان که گروهی از بزرگان و اندیشمندان اهل سنّت تصریح کرده اند معاویه سمی آماده کرد و آن را برای جعده، همسر امام، فرستاد و به وی وعده داد که اگر امام را به شهادت برساند، علاوه بر پولی که به وی خواهد داد، او را به همسری یزید در خواهد آورد. معاویه پس از انجام دادن این عمل، پول زیادی برای جعده فرستاد، اما در مورد همسری با فرزندش، یزید، به وی گفت: من یزید را خیلی دوست دارم و نمی خواهم به سرنوشت حسن دچار شود. بلاذری (م۲۷۹ق) در این باره می نویسد:

حصین بن منذر رقاشی می گفت: معاویه به هیچ یک از تعهداتی که به حسن رحمه الله علیه داده بود، وفا نکرد. حجر بن عدی و اصحابش را به قتل رسانید و برای خلافت پسرش بیعت گرفت و خلافت را شورایی قرار نداد و حسن رحمه الله علیه را مسموم کرد. گفته اند که معاویه مخفیانه به جعده، دختر اشعث، همسر حسن رحمه الله علیه، پیام فرستاد و او را تشویق کرد که وی را مسموم کند جعده از حسن رحمه الله علیه خوشش نمى آمد. هیثم بن عدى گفته است: معاویه دسیسه کرد و به دختر سهیل بن عمرو همسر حسن رحمه الله علیه، صد هزار دینار وعده داد که اگر حسن رحمه الله علیه را مسموم کند، براى او بفرستد. او نیز این کار را انجام داد.[۱۱]

۲ – نقل اخبار از طریق موافق و مخالف

شایان ذکر است محققان این کتاب، سهیل زکار و ریاض الزرکلی، روایات وارد در این باره را، به دلیل اینکه از طریق مخالفان اهل بیت: نقل شده است، قطعی دانسته اند. ایشان در تعلیق بر این گزارش می نویسند:

برای این سخن (نقش معاویه برای مسموم کردن امام حسن رحمه الله علیه) شواهدی قطعی از طریق راویان آل ابوسفیان و دشمنان اهل بیت رحمه الله علیه وجود دارد و اینها به عنوان دلیل و حجت کفایت می کنند.[۱۲]

یادکرد این نکته به جاست که با توجه به سخنان فوق، این ادعا که این اخبار را کسانی نقل کرده اند که گرایش های مذهبی داشته اند، کاملاً منتفی می شود و به همین جهت محققان کتاب فوق، به دلیل نقل این اخبار از طریق آل ابوسفیان، این اخبار را حجت و نقش معاویه برای شهادت امام را قطعی دانسته اند.

مسعودی (م۳۴۶ق) نیز با تصریح به دسیسه معاویه می نویسد:

جعده، دختر اشعث بن قیس که همسر حسن رحمه الله علیه بود، ایشان را مسموم کرد. معاویه او را فریب داد و گفت اگر بتوانى حسن رحمه الله علیه را مسموم کنى، هزار درهم مى دهم و تو را به همسرى یزید در می آورم. همین وعده ها بود که او را بر اجراى توطئه، معاویه تحریک کرد و وقتى این کار را انجام داد، معاویه مال را به جعده داد، اما به او پیام داد که من یزید را دوست دارم و اگر این نبود، به وعده ام وفا مى کردم و تو را به ازدواج او درمى آوردم.[۱۳]

ابن طاهر مقدسی (م۳۵۵ق) نیز دراین باره تحت عنوان وفات حسن بن علی۸می نویسد:

حسن رحمه الله علیه در سال ۴۹ هجری درحالی که ۴۷ سال داشت، از دنیا رفت. در مورد علت وفات او اختلاف است و گروهی برآن اند که پشت پای او را با نوک مسموم نیزه مجروح کردند و دیگران نیز می گویند که معاویه مخفیانه به جعده، دختر اشعث، پیام داد که اگر حسن رحمه الله علیهرا مسموم کند، او را به ازدواج یزید درمی آورد. پس او حسن رحمه الله علیه را مسموم کرد و به قتل رساند. معاویه به او گفت: یزید در نزد ما جایگاهى دارد. چطور چیزى که براى فرزند رسول خدا صلاحیت نداشت، براى او صلاحیت خواهد داشت؟ در عوضِ کارى که کرده بود، به او صد هزار درهم داد.[۱۴]

البته طبرانی (م۳۶۰ق) به نقل از ابوبکر بن حفص می نویسد: «سعد و حسن بن علیy در زمان معاویه از دنیا رفتند و به نظر مردم می آید که معاویه او را مسموم کرده است».[۱۵]

ابن عبدالبر (م۴۶۳ق) نیز تقریباً مشابه گزارش ابن طاهر مقدسی را آورده است.[۱۶] ابوالحسن قرطبی حنفی (م۵۵۰ق) نیز با تصریح به دخالت معاویه در این باره می نویسد: «حسن رحمه الله علیه مسموم از دنیا رفت. همسرش، دختر اشعث، با دسیسه معاویه او را مسموم کرد».[۱۷]

ابن عساکر (م۵۷۱ق) بعد از ذکر چند گزارش در چگونگی شهادت امام مجتبی  علیه السلام که در برخی تصریح به نام معاویه شده است، می نویسد: «کان معاویه قد تلطف لبعض خدمه أن یسقیه سماً».[۱۸] گفتنی است جمال الدین مزّی نیز همین گزارش و گزارش های دیگری درباره سم دادن معاویه به آن حضرت را نقل کرده است.[۱۹] محمد بن ابی بکر البری (م۶۴۴ ق) نیز تصریح می کند که شهادت امام به دسیسه معاویه انجام گرفته است.[۲۰] اما در بین این گزارش ها، سبط ابن جوزی حنفی (م۶۵۴ق) به گونه ای دیگر از شعبی و جدش این جریان را نقل کرده است. وی به نقل از شَعْبی می نویسد:

شعبی گفته: معاویه مخفیانه به جعده پیام داد و گفت: حسن را مسموم کن تا تو را به ازدواج یزید درآورم و صد هزار درهم به تو بدهم. وقتی حسن از دنیا رفت، کسی را پیش معاویه فرستاد تا از او درخواست کند که به وعده اش وفا کند. معاویه مال را برای او فرستاد و گفت: من یزید را دوست دارم و امید به زنده بودن او دارم. اگر این مسئله نبود، من تو را به ازدواج او درمی آوردم. شعبی گفته: دلیل این سخن این است که امام حسن در هنگام مرگ خودش، درحالی که از کار معاویه با خبر شده بود، می گفت: تو شربت او را ساختی و او به آرزویش رسید. سوگند به خدا که او به وعده اش وفا نخواهد کرد و به گفته اش عمل نخواهد کرد. جدم در کتاب الصفوه گفته: یعقوب بن سفیان در تاریخش گفته: جعده همان کسی است که امام حسن را مسموم کرد و شاعر در این باره گفته: (ای دنیا) فریب می دهی! چقدر شیرینی (که می توانی همه مردم را فریب بدهی)! با وجود فشار اندوه، اما باز مردم را به خود شاد می کنی؛ اندوهی که به سبب وفات رسول خدا و وصی او و شهادت حسین و مسمومیت حسن بود. [۲۱]

ابن ابی الحدید (م۶۵۵ ق)،[۲۲] عمادالدین اسماعیل بن علی (م۷۳۲ق)[۲۳] شهاب الدین نویری (م۷۳۳ق)،[۲۴] ابن الوردی (م۷۴۹ق)،[۲۵] زرندی حنفی (م۷۵۰ق)،[۲۶] مقریزی (م۸۴۵ق)[۲۷] و ابن صباغ مالکی (م۸۵۵ق)[۲۸] هر یک به گونه ای به نقل این ماجرا و نقش مستقیم معاویه در آن پرداخته اند.

احمد نکری حنفی (م۱۱۷۳ق) گزارش مفصل تری از این جریان داده است. وی درکتاب دستور العلماء درباره نقش مروان بن حکم در جریان مسمومیت امام می نویسد:

در کتاب حبیب السیر نوشته شده است که مروان بن حکم از جانب معاویه حاکم مدینه بود. معاویه او را فرستاد و دستمالى را به سمّ آلوده کرد و به او گفت: به هر تدبیرى که مى توانى، جعده، دختر اشعث بن قیس و همسر حسن را فریب بده تا او وجود حسن را از این دنیا با این دستمال بردارد و به او بگو که اگر حسن را از این جهان به جهان دیگر ببرد و این کار مهم را انجام دهد، پنجاه هزار درهم به او مى دهم و به زودى همسر یزید خواهد شد. مروان با سرعت به طرف مدینه حرکت کرد تا دستور معاویه را انجام دهد و نیرنگ هاى بسیارى به کار برد که جعده را که لقب او اسماء بود، بفریبد و گفته معاویه را به او بقبولاند و سم را مخفیانه به امام حسن بخوراند تا در بدن او سرایت کند. پس از آن امام حسن به دیار باقى شتافت.[۲۹]

بنابراین چنان که ملاحظه شد، اولاً، اکثر سیره نویسان به نقش مستقیم معاویه در مسمومیت آن حضرت تصریح کرده اند. ثانیاً، برخی از این اخبار از طریق کسانی نقل شده اند که آنان انگیزه ای بر جعل این گونه اخبار نداشته اند، بلکه چنان که برخی از محققان اشاره کرده اند، از طریق آل ابوسفیان و مخالفان اهل بیت: نقل شده است.

۳ – بی خطری امام حسن علیه السلام برای معاویه

برخی معتقدند که از طرف امام مجتبی علیه السلام خطری معاویه را تهدید نمی کرد تا وی بخواهد آن حضرت را از سر راه خود بردارد. ابن عربی یکی از کسانی است که برای تبرئه معاویه تلاش فراوانی کرده است. وی معتقد است امام حسن      علیه السلام خطری برای معاویه نداشت تا وی بخواهد آن حضرت را مسموم کند و به تعبیر دیگر، شهادت آن حضرت برای معاویه سودی نداشت. او در این باره می نویسد:

اگر گفته شود در مسموم ساختن حسن معاویه دسیسه کرده است، می گوییم این مطلب از دو جهت محال است: اول اینکه از جانب امام حسن خطری متوجه معاویه نبود تا معاویه بخواهد وی را مسموم کند.[۳۰]

نقد و بررسی

هر چند ابن عربی بر اساس تعلقات خود، در صدد انکار کامل این جریان برآمده است، اما به نظر می رسد بزرگ ترین مانعی که امام حسن      علیه السلام برای معاویه ایجاد کرده بود، معاهده صلح آن حضرت با معاویه بود. طبق این قرارداد معاویه متعهد شده بود که حکومت را پس از خود به امام مجتبى علیه السلام برگرداند. ابن حجر عسقلانى در این باره می نویسد:

امام مجتبى به همراه لشکرى از کوفه به قصد جنگ با معاویه حرکت کرد. معاویه نیز با همراهى اهل شام به میدان جنگ رهسپار شد. پس از رویارویى دو لشکر و رخ دادن آن وقایع…، کار به صلح کشید و صلح نامه اى در آن میان به امضاى دو طرف رسید که یکى از مفادش این بود که بعد از معاویه کسى جز حسن خلیفه نباشد.[۳۱]

حافظ ابن عبدالبر قُرطبى نیز با نقل اتفاق علما در این باره مى نویسد:

علما اتفاق نظر دارند بر اینکه امام حسن مجتبى حکومت را فقط به معاویه واگذار کرد و اینکه پس از او حکومت دوباره به خودش برگردد و با این توافق، قرارداد در بینشان منعقد شد.[۳۲]

بنابراین طبق معاهده قرار بود معاویه کسى را براى پس از خودش منصوب نکند و حکومت به امام مجتبى علیه السلام برگردد. با توجه به پیمان نامه امضاشده، امام مجتبی علیه السلام بزرگ ترین مانع بر سر راه جانشینی یزید بود؛ زیرا گفته شده: «معاویه در همان زمان حیات امام حسن مجتبى، به فکر جانشینى یزید افتاده بود»[۳۳] و وجود امام حسن مجتبى علیه السلام از جهاتی براى عملى شدن طرح معاویه، مانعى بزرگ بود. مهم ترین آن جهات، قرارداد میان امام مجتبى علیه السلام و معاویه بود که با توجه به مفاد آن، معاویه نباید پس از خود کسى را به جانشینى بگمارد و بعد از او حکومت به امام مجتبى  علیه السلام و اگر آن حضرت در دار دنیا نبودند، به امام حسین علیه السلام برسد. حال با توجه به مطالب فوق، آیا باز هم می توان ادعا کرد که امام مجتبی علیه السلام هیچ خطری برای معاویه نداشت؟

معاویه برای جانشین شدن فرزندش چه چاره ای داشت، جز اینکه امام مجتبى  علیه السلام را از پیش رو بردارد و آن حضرت را شهید کند. علاوه بر این، یزید هیچ گاه به مرتبه، موقعیت و شخصیت والاى اجتماعى امام حسن علیه السلام نمى رسید. بنابراین نمی توان استدلال ابن عربی را پذیرفت؛ زیرا بزرگ ترین خطری که معاویه با آن مواجه بود، مخالفت امام حسن علیه السلام با طرح جانشینی یزید بود و با توجه به موقعیت و جایگاه ویژه آن حضرت در بین مسلمانان، معاویه هرگز نمی توانست نقشه های خود را عملی سازد.

یاد کرد این نکته بجاست که عهدشکنی و نقض پیمان چنان در نزد خداوند زشت و عظیم است که نه تنها به ایجاد نفاق در قلب پیمان شکن هشدار داده،[۳۴] بلکه حتی به رعایت پیمان با مشرکان دستورهای متعدد و مؤکد داده شده است.

۴ – برنامه معاویه برای جانشینی یزید

شایان ذکر است معاویه از زمانی که حکومت خود را تثبیت کرد، در اندیشه ولایتعهدی یزید بود، اما وجود برخی افراد مانع از انجام این کار می شد. ابن کثیر می نویسد: «معاویه مردم را در سال ۵۶ به بیعت با یزید به عنوان ولیعهد فراخواند، ولی این تصمیم را پیش از آن در زمان حیات مغیره بن شعبه گرفته بود».[۳۵]

ابن عبدالبر قرطبی نیز می نویسد: «معاویه در زمان حیات حسن به بیعت برای یزید اشاره ای کرده بود، ولی آن را تا زمان رحلت حسن علنی نکرد و تصمیم بر عملی کردن آن نگرفت».[۳۶]

در حقیقت بزرگ ترین مشکل در به خلافت رساندن یزید، وجود امام مجتبی  علیه السلام بر سر راه یزید بود؛ چنان که احنف بن قیس، از برجسته ترین شخصیت هاى زمان معاویه، در چنین وضعیتى به معاویه مى گوید: «تا زمانى که حسن بن على زنده است، مردم حجاز و عراق به جانشینى یزید رضایت نخواهند داد و تن به بیعت با او نمى دهند».[۳۷]

انتصاب یزید به خلافت چنان تأثیر شگرفی در انحطاط جامعه اسلامی ایجاد کرد که حسن بصری این عمل معاویه را نوعی خطای بزرگ تلقی می کند و می نویسد:

معاویه چهار خصلت داشت که اگر فقط یکی از آنها را می داشت، برای هلاکتش کافی بود:

اول: خود را به کمک سفیهان بر دوش امّت سوار کرد، تا آنکه بدون مشورت با امّت با آنکه در میان امّت اصحاب پیامبرr صاحبان فضیلت بودند، بر آنها استیلا یافت.

دوم: او پس از خود فرزند دائم الخمرش را که حریر می پوشید و موسیقی می نواخت، خلیفه قرار داد.

سوم: زیاد را فرزند ابوسفیان دانست، با آنکه پیامبرr فرمود است: «الولد للفراش و للعاهر الحجر».

چهارم: حجر بن عدی را به قتل رساند. وای بر او از کشتن حجر و اصحابش![۳۸]

۵ – مخالفین جانشینی یزید

جانشینی یزید مخالفین دیگری نیز داشت که معاویه برخی از ایشان را از سر راه خود برداشت تا راه را برای خلافت فرزندش هموار سازد، به طور خلاصه به نام و مواضع برخی از این مخالفین اشاره می کنیم.

۱ – سعد بن ابی وقاص: وی از کسانی بود که با جانشینی یزید مخالف بود. ابوالفرج اصفهانی (م۳۵۶ق) در این باره می نویسد:

هنگامى که معاویه قصد کرد که براى خلافت بعد از خودش به نفع یزید از مردم بیعت بگیرد، براى حسن و سعد بن ابى وقاص توطئه چید و مخفیانه سم فرستاد. هر دوى آنها به فاصله چند روز از دنیا رفتند.[۳۹]

البته چنین رفتاری با مخالفان می تواند مقصود معاویه را از جمله «لشکری از عسل» نشان دهد.[۴۰]

۲ –  عبدالرحمان بن ابی بکر: از دیگر مخالفان ولایتعهدی یزید، عبدالرحمان فرزند ابوبکر و برادر عایشه، بود. ابن اثیر در این باره می نویسد:

مروان، والی مدینه، در خطبه ای گفت: امیرمؤمنان (معاویه) فرزندش، یزید، را به جانشینی خود بر شما برگزیده است. عبدالرحمان برخاست و گفت: ای مروان، هم تو و هم معاویه دروغ می گویید. شما خیری برای امّت محمّد نخواسته اید و فقط قصد پادشاهی دارید؛ به گونه ای که هر یک از شما بمیرد، دیگری از خاندان شما جای او را بگیرد. بعد از این اعتراض، مأموران حکومت به دنبال دستگیری او بودند که وی به خانه خواهرش، عایشه، پناه برد و عایشه از او دفاع کرد و صریحاً مروان را لعن کرد.[۴۱]

معاویه برای جلب رضایت وی در ابتدا مبلغ صد هزار درهم برای او فرستاد تا وی را بخرد، اما عبدالرحمان در پاسخ گفت: «من دینم را به دنیایم نمی فروشم.» پس از آن، مدتی نگذشت که عبدالرحمان به صورت مشکوکی از دنیا رفت.[۴۲]

شایان ذکر است برخی از مورخین تصریح کرده اند که معاویه قبل از مرگش به عبدالرحمان گفت: «والله لقد هَمَمْتُ اَن اَقْتُلَکَ؛ به خدا قسم تصمیم دارم تو را به قتل برسانم». پس از این تهدید مدتی نگذشت که جنازه اش را یافتند.[۴۳]

۳ – عبدالرحمان بن خالد: عبدالرحمان از بزرگ ترین پرچم داران لشکر معاویه بود و مردم شام به او علاقه خاصی داشتند. همین علاقه باعث خشم معاویه شده بود. ابن عبدالبر در این باره می نویسد:

معاویه می خواست برای یزید از مردم بیعت بگیرد. وی برای مردم شام خطبه خواند و گفت: ای مردم، من دیگر پیر شده ام و مرگم نزدیک شده است و به این فکر افتاده ام که سرپرستی شما را بعد از خودم به کسی بسپارم که وحدت شما را حفظ و حکومت را اداره کند. من نیز فردی مثل شما هستم. پس رأی و نظر خودتان را در این باره بگویید. همه گفتند: ما عبدالرحمان بن خالد را به جانشینی شما انتخاب می کنیم.

رأی و نظر مردم برای معاویه، بسیار ناگوار بود و ناراحتی خود را مخفی کرد، ولی تصمیم جدی برای رفع این خطر گرفت. وقتی عبدالرحمان بیمار شد، معاویه طبیبی یهودی را که جایگاه خاص نزد خود داشت، برای معالجه او فرستاد و به طبیب دستور داد که در میان داروهای تجویزشده برای عبدالرحمان سمّی کشنده قرار دهد، ولی به مردم گفته شود که عبدالرحمان بر اثر بیماری درگذشته است. طبیب یهودی نیز طبق دستور عمل کرد.[۴۴] ابن عساکر با تصریح به نام طبیب می نویسد:

معاویه به ابن آثال (طبیب یهودی) دستور داد که برای قتل عبدالرحمان نقشه ای بکشد و پاداش این کار را معاف شدن غیر مسلمانان از پرداخت مالیات و عوارض قرار داد. ابن آثال طبق دستور، عبدالرحمان بن خالد را مسموم کرد و او نیز در حمص درگذشت و معاویه به قرارداد خود عمل کرد.[۴۵]

۴ – زیاد ابن ابیه: زیاد شخصی بود که معاویه او را به پدرش ابوسفیان منسوب کرد، ولی زیاد از مخالفان خلافت یزید بود. از این رو در نامه ای به معاویه نوشت که برای معرفی یزید شتاب مکن. وقتی نامه به معاویه رسید، گفت:

وای بر فرزند عبید![۴۶] به من خبر رسیده است که این شخص انگیزه ریاست دارد و خیال کرده است که می تواند جانشین من باشد. به خدا سوگند، انتساب او را به پدرم ابوسفیان نفی می کنم و در جامعه آبرویش را می برم و او را به مادرش سمیه و پدرش عبید برمی گردانم.[۴۷]

سرانجام بعد از ردّ و بدل شدن این حرف ها درباره جانشینی یزید، هفته ای نگذشت که زخمی در دست زیاد بن ابیه پدید آمد و به مرگ او انجامید و مردم گفتند که او به طاعون مبتلا شده است. بسیاری از مردم نیز احتمال قوی دادند که زیاد از جمله کسانی است که معاویه او را مسموم کرد و از سر راه ولایتعهدی یزید برداشت.[۴۸]

۶ – کشتن مخالف، اقتضای طبیعی جنگ

برخی دیگر برای سرپوش گذاشتن بر این قضیه، بر این اعتقادند که مسمومیت امام حسن  علیه السلام از جانب معاویه اقتضای طبیعی هر جنگی است؛ زیرا در هر جنگی هر یک از طرفین، خواهان از بین بردن طرف دیگر است. ابن تیمیه که یکی از منکرین این جریان است، در دفاع از بنی امیه، با تنزل از موضع انکار خود درباره نقش معاویه در شهادت امام مجتبی علیه السلام می نویسد:

همانا جرم بنی امیه سنگین تر و بزرگ تر از جرم بنی اسرائیل نبود. کار معاویه که به مسموم ساختن حسن دستور داد، از بابت جنگ برخی با بعضی دیگر (قتال دو طرفه) بود و یزید نیز جرمی سنگین تر از بنی اسرائیل نداشت؛ زیرا بنی اسرائیل پیامبران را می کشتند و کشتن حسین بزرگ تر از کشتن پیامبران نیست.[۴۹]

وی همچنین معتقد است دسیسه معاویه در مسمومیت سبط پیامبر صلی الله علیه و آله از روی تأویل و اجتهاد صورت گرفت. ابن تیمیه در این باره می نویسد:

فهو من باب قتال بعضهم بعضاً کما تقدم وقتال المسلمین بعضهم بعضاً بتأویل و سبّ بعضهم بعضاً بتأویل و تکفیر بعضهم بعضاً بتأویل باب عظیم ومن لم یعلم حقیقه الواجب فیه و إلا ضلّ.[۵۰]

شایان ذکر است این موضع از طرفی، پذیرش ضمنی دست داشتن معاویه در مسمومیت آن حضرت است و از طرفی دیگر، طبیعی جلوه دادن این جنایت می باشد؛ زیرا ابن تیمیه در حقیقت معتقد است اقتضای هر جنگی، کشتن و از بین بردن مخالفین است و معاویه هم ناچار به این امر بود و از این جهت گناهی بر گردن او نیست؛ زیرا این کار وی از روی اجتهاد و تأویل بود.

نقد و بررسی

اولاً، سخن ابن تیمیه در حقیقت تأیید دیدگاه کسانی است که قائل به دست داشتن معاویه در مسمومیت امام حسن مجتبی علیه السلام شده اند.

ثانیاً، گفتار ابن تیمیه برای طبیعی جلوه دادن نقش معاویه در شهادت امام، دارای اشکالات عمده ای است؛ زیرا اگر بخواهیم دو طرف جنگ را برای کشتن طرف مقابل موجه جلوه دهیم، دیگر هیچ گناهی بر عهده کفار و مشرکین نخواهد بود که بارها با پیامبر صلی الله علیه و آله جنگیده و خواهان قتل آن حضرت بودند؛ زیرا از باب قتال برخی با برخی بوده است. درحالی که این مطلب مخالف نص صریح قرآن است که خداوند جایگاه کفار و مشرکین را جهنم دانسته است.[۵۱] 

علاوه بر این، اگر قتلِ سبط پیامبر صلی الله علیه و آله از روی تأویل بود، آیا ابن تیمیه حاضر است همین حکم را برای «اهل رده» و کسانی که با خلیفه اول جنگیدند، صادر کند؟ 

۷ – عدم پیگیری امام حسین علیه السلام

برخی از متأخرین ادعا کرده اند از آنجا که امام حسین   علیه السلام مسمومیت و شهادت امام حسن  علیه السلام را پی گیری نکرد، پس اخبار مسمومیت جعلی است. از این رو دکتر جمیل مصرى معتقد است سکوت امام حسین  علیه السلام دلیل بر جعل این اخبار است. وی می نویسد:

جریان مسمومیت حسن از جانب معاویه یا یزید جعل گردید… . معلوم می شود این قضیه در آن زمان چندان شایع نبوده است؛ زیرا ما در جریان قیام حسین هیچ اثری از آن (ادعای امام حسین مبنی بر خون خواهی برادرشان)، یا از درشتی حسین با معاویه نمی بینیم.[۵۲]

نقد و بررسی

عدم پی گیری امام حسین علیه السلام به علت سفارش خود امام حسن  علیه السلام بود؛ چنان که مورخین در این باره نوشته اند:

زمانی که بیماری حسن شدت گرفت، به برادرش حسین فرمود: ای برادر، من سه بار مسموم شده ام، ولی مثل این بار مسموم نشده بودم. جگر من (بر اثر این سم) بیرون آمده است. حسین سؤال کرد: برادرم، چه کسی به تو سم داد؟ حسن فرمود: برای چه سؤال می کنی؟ آیا می خواهی با آنها بجنگی؟ آنها را به خدا واگذار.[۵۳]

بنابراین امام حسین  علیه السلام بنا بر وصیت امام حسنعلیه السلام، این قضیه را پی گیری نکرد.

۸ – خوشحالی معاویه از شهادت امام حسن علیه السلام

یکی دیگر از مسائلی که باعث شده همگان نقش معاویه را در شهادت امام مجتبی  علیه السلام قطعی بدانند، خوشحالی و سجده معاویه در شهادت آن حضرت است. بسیاری از مورخین نقل کرده اند وقتی خبر شهادت آن امام همام به معاویه رسید، وی چنان از خود بی خود شد که تکبیرگویان و با شادمانی سجده شکر به جای آورد! برخی از مورخین در این زمینه نقل کرده اند:

زمانى که معاویه از وفات امام حسن باخبر شد، صداى تکبیرش از کاخ سبز شنیده شد. مردم شام به پیروى از او تکبیر گفتند. فاخته، دختر قریظه و همسر معاویه، به او گفت: چشمت روشن! برای چه تکبیر گفتی؟ معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. فاخته گفت: آیا براى مردن فرزند فاطمه تکبیر مى گویى؟! معاویه گفت: به خدا قسم، به سبب شادمانى در مرگ او تکبیر نگفتم، ولى قلبم آسوده و راحت شد. ابن عباس بر معاویه وارد شد. معاویه به او گفت: آیا از اتفاقى که براى خانواده ات افتاده، خبر داری؟ ابن عباس گفت: نمى دانم چه اتفاقى افتاده، ولى تو را شادمان و خندان مى بینم و خبر تکبیر و سجده تو را شنیده ام. معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. ابن عباس گفت: خدا ابومحمد را رحمت کند (این جمله را سه بار گفت ). اى معاویه، سوگند به خدا قبر او قبر تو را نخواهد بست (او را در قبر تو نخواهند گذاشت) و کم شدن عمر او، بر عمر تو نخواهد افزود. اگر ما به امام حسن مصیبت زده شدیم، قبل از او به پیشواى پرهیزگاران و انگشتر پیامبران مصیبت زده شده بودیم و خداوند این دورى را جبران و این اندوه را تسکین خواهد داد و خداوند جانشین او بر ما خواهد بود.[۵۴]

چنان که ملاحظه شد، خوشحالی معاویه حتی مورد اعتراض همسر وی و ابن عباس قرار می گیرد. ابن قتیبه دینورى (م۲۷۶ق)،[۵۵] ابن عبد ربه اندلسی (م۳۲۸ق)[۵۶] و احمد زکى صفوت در جمهره خطب العرب نیز خوشحالی وی را به طور مفصل ذکر کرده اند.[۵۷]

زمخشری نیز در این باره می نویسد:

هنگامی که خبر شهادت امام حسن به معاویه رسید، او و کسانی که در اطراف او بودند، سجده شکر به جاى آوردند. آن گاه ابن عباس بر معاویه وارد شد. معاویه به وى گفت: آیا امام حسن مرد؟ گفت: آرى، من شنیده‏ام سجده شکر به جاى آورده‏اى. ای پسر زن جگرخوار، به خدا قسم، بدن او را در قبر تو نخواهند نهاد، فرارسیدن مرگ او موجب طول عمر تو نخواهد شد.[۵۸]

۹ – دستبرد به تاریخ ابن سعد و تاریخ طبری

چنان که مشاهده شد، دسیسه معاویه در به شهادت رساندن امام مجتبی علیه السلام چندان مشهور بود که تقریباً اکثر سیره نویسان به ذکر آن پرداخته اند؛ هر چند برخی از وابستگان به پایگاه فکری بنی امیه درصدد حذف این حقایق بر آمده اند. به اعتراف برخی از اندیشوران، ابن سعد در الطبقات الکبری و طبری در تاریخش مسموم شدن امام حسن مجتبی علیه السلام به دستور معاویه را نقل کرده اند، اما دست های امانت دار(!) این مطلب را از این دو کتاب حذف کرده اند.

سبط ابن جوزی (م۶۵۴ق) به نقل از ابن سعد می نویسد: «ابن سعد در کتاب طبقاتش گفته: معاویه چندین بار امام حسن رحمه الله علیه را مسموم کرد؛ زیرا او و برادرش حسینy به شام می آمدند».[۵۹]

با وجود چنین گزارشی از سبط ابن جوزی، باید این مطلب در طبقات ابن سعد موجود باشد، ولی امروزه با مراجعه به این کتاب اثری از این گزارش تاریخی نخواهیم یافت.

سعدى خزرجى (م۶۶۸ ق) نیز با تصریح به ذکر این مطلب در تاریخ طبری می نویسد:

در تاریخ طبرى آمده است که حسن بن على در زمان معاویه مسموم از دنیا رفت. معاویه که باهوش و زیرک بود، مخفیانه براى جعده، دختر اشعث که همسر امام حسن بود، شربتى فرستاد و به او گفت که اگر حسن را بکشى، تو را به ازدواج یزید درخواهم آورد. هنگامى که حسن از دنیا رفت، کسى را فرستاد که معاویه به وعده اش عمل کند. معاویه در جواب گفت: من در مورد یزید، بخل می ورزم (او را به دست هرکس نمی سپارم).[۶۰]

چنان که مشاهده می شود، متأسفانه این مطلب نیز در چاپ هاى کنونى تاریخ طبرى وجود ندارد و از این کتاب حذف شده است!

جمع بندی

شهادت امام حسن مجتبی  علیه السلام به دست معاویه از قضایای مسلمی است که کمتر مورخی توانسته از کنار آن با بی تفاوتی بگذرد. گزارش های متعدد اندیشمندان درباره انگیزه معاویه از به شهادت رساندن امام مجتبیعلیه السلام، مؤیّد این امر است که معاویه به خوبی می دانست برای اجرای طرح ولایتعهدی یزید، موانع بزرگی پیش رو دارد و نخستین مانع، وجود امام مجتبی علیه السلام بود که از دو جهت طرح معاویه را با مشکل مواجه می کرد:

جهت اول: شخصیت و موقعیت اجتماعى آن حضرت بود که در مدینه از جایگاه ویژه‏اى برخوردار بودند.

جهت دوم: قرارداد میان امام مجتبى علیه السلام و معاویه بود که با توجه به مفاد آن، معاویه نباید پس از خود کسى را به جانشینى بگمارد و بعد از او حکومت به امام مجتبى  علیه السلام برسد.

بنابراین بزرگ ترین خطری که معاویه با آن مواجه بود، مخالفت امام حسن  علیه السلام با طرح جانشینی یزید بود و با توجه به موقعیت و جایگاه ویژه آن حضرت در بین مسلمانان، معاویه هرگز نمی توانست نقشه های خود را عملی سازد. لذا با فریفتن همسر آن حضرت، سمی برای وی فرستاد و او نیز دستور معاویه را اجرا کرد و آن حضرت را با زهری که معاویه فرستاده بود، به شهادت رساند.

 

منابع

۱ – ابن ابی الحدید، عزالدین بن هبه الله: شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد عبدالکریم نمری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.

۲ – ابن اثیر جزری، علی بن محمد: الکامل فی التاریخ، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.

۳ – ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: معرفه الصحابه، تحقیق: عادل احمد رفاعی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

۴ – ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم: منهاج السنه النبویه، مؤسسه قرطبه، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.

۵ – ابن حجر عسقلانى، احمد بن على: الإصابه فی معرفه الصحابه، بیروت: دارالجیل، ۱۴۱۲ق.

۶ – ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : فتح الباری بشرح صحیح البخارى، بیروت: دارالفکر، ۱۴۲۸ق.

۷ – ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد: تاریخ ابن‏خلدون، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.

۸ – ابن خلکان، احمد بن محمد: وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، تحقیق: احسان عباس، لبنان: دار الثقافه، بی تا.

۹ – ابن سمعون بغدادی، محمد بن أحمد: أمالی ابن سمعون، تحقیق: عامر حسن صبری، بیروت: دارالبشائر، ۱۴۲۳ق.

۱۰ – ابن صبّاغ مالکی، علی بن محمّد: الفصول المهمّه فی معرفه الأئمّه، تحقیق: سامی غریری، قم: دارالحدیث للطباعه و النشر، چاپ اول، ۱۴۲۲٫

۱۱ – ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن محمد: الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت: دارالجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

۱۲ – ابن عربی مالکی، محمد بن عبدالله ابوبکر: العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاه النبی صلی الله علیه و آله، تحقیق: محب الدین الخطیب و محمود مهدی استانبولی، بیروت: دارالجیل، چاپ دوم، ۱۴۰۷ق.

۱۳ – ابن عساکر، علی بن حسن: تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دارالفکر، ۱۹۹۵م.

۱۴ – ابن علی، عمادالدین اسماعیل: المختصر فی أخبار البشر، مصر: مطبعه الحسینیه المصریه، ۱۳۲۵ق.

۱۵ – ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم: الإمامه و السیاسه، تحقیق: خلیل المنصور، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.

۱۶ – ابن کثیر، اسماعیل بن عمر: البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر، چاپ سوم ۱۴۱۹ق.

۱۷ – ابن وردی، عمر بن مظفر: تاریخ ابن الوردی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

۱۸ – ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: مقاتل الطالبیین، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: صدوق، ۱۳۵۰ش.

۱۹ – اندلسی، ابن عبدربه: العقد الفرید، بیروت: دارالمشرق، ۱۹۸۶م.

۲۰ – بخاری، محمد بن اسماعیل: صحیح بخاری، بیروت: دارالفکر، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.

۲۱ – بَلاذُری، احمد بن یحیى: جمل من أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

۲۲ – تِلمسانی، محمد بن ابی بکر: الجوهره فی نسب النبی و أصحابه العشره، تحقیق: محمد تونجی، ریاض: دارالرفاعی للنشر و الطباعه و التوزیع، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.

۲۳ – تمیمی بستی، محمد بن حبان: صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق: شعیب ارنؤوط، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.

۲۴ – حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله: المستدرک على الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

۲۵ – دینوری، احمد بن داوود: الاخبار الطوال، قاهره: وزاره الثقافه و الارشاد، ۱۹۶۰م.

۲۶ – ذهبی، محمد بن احمد بن عثمان: تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.

۲۷ – ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: سیر أعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، بیروت: مؤسسه الرساله،چاپ نهم، ۱۴۱۳ق.

۲۸ – زرندی حنفی، محمد بن یوسف: معارج الوصول إلى معرفه فضل آل الرسول:، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیه، ۱۴۲۲ق.

۲۹ – زمخشری، محمود بن عمرو جارالله: ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، بیروت: مؤسسه الأعلمی، چاپ اول،۱۴۱۲ق.

۳۰ – سبط بن جوزی، یوسف: تذکره الخواص، بیروت: مؤسسه أهل البیت:، ۱۴۰۱ق.

۳۱ – سعدی خزرجی، احمد بن قاسم: عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، تحقیق: نزار رضا، بیروت: دار مکتبه الحیاه، بی تا.

۳۲ – صفوت، احمد زکی: جمهره خطب العرب، بیروت: المکتبه العلمیه، بی تا.

۳۳ – طبرانی، سلیمان بن احمد: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل: مکتبه الزهراء، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.

۳۴ – طبری، محمد بن جریر: تاریخ طبرى، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ق.

۳۵ – طبری، احمد بن عبدالله: ذخائر العقبى فی مناقب ذوی القربى، مصر: دارالکتب المصریه، بی تا.

۳۶ – قرطبی حنفی، احمد بن محمد: التعریف بالأنساب و التنویه بذوی الأحساب، بی جا بی تا.

۳۷ – مزی، یوسف بن زکی: تهذیب الکمال، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.

۳۸ – مصری، جمیل عبدالله: أثر أهل الکتاب فی الفتن و الحروب الأهلیه، مدینه: مکتبه الدار، ۱۴۱۰ق.

۳۹ – مقدسی، ابن طاهر: البدء و التاریخ، بورسعیدـ مصر: مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا.

۴۰ – مقریزی، احمد بن علی: النزاع و التخاصم بین بنی أمیه و بنی هاشم، نجف: المطبعه العلمیه، بی تا.

۴۱ – ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: امتاع الأسماع بما للنبی صلی الله علیه و آله من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، تحقیق: محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.

۴۲ – نویری، احمد بن عبدالوهاب: نهایه الأرب فی فنون الأدب، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.

۴۳ – نیشابوری، مسلم بن حجّاج: صحیح مسلم، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۱ق.

۴۴ – یعقوبی، احمد بن اسحاق: تاریخ یعقوبی، بیروت: دارالصادر، ۱۳۷۹ق.

 

منبع: نشریه سراج منیر


 پاورقی ها

[۱]. «البراء قال: رأیت النبی (صلى الله علیه وسلم) وَالْحَسَنُ بن عَلِی على عَاتِقِهِ یقول: اللهم إنی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ» (بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج۳، ص۱۳۷۰، ح۳۵۳۹؛ نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳، ح۲۴۲۲).

[۲]. «عَنْ زَیدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنّ النَّبِی صلى الله علیه وسلم قَالَ لِفَاطِمَهَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ: أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکمْ وسلم لِمَنْ سَالَمَکمْ» (تمیمی، محمد، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج۱۵، ص۴۳۴).

[۳]. «کان الحسن بن علی سمّ مراراً کل ذلک یفلت حتى کانت المره الأخیره التی مات فیها، فإنّه کان یختلف کبده. فلما مات أقام نساء بنی هاشم النوح علیه شهراً» (حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک على الصحیحین، ج۳، ص۱۸۹).

[۴]. زمخشری، جارالله، ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، ج۵، ص ۱۵۶ـ ۱۵۷، رقم ۱۹۶ ( باب الحادی و الثمانون).

[۵]. محمد بن عبدالله ابوبکر بن عربی معافری اشبیلی، دانشمند مالکی مذهب اندلسی است که آثار زیادی در فقه، تفسیر، کلام و حدیث از وی برجای مانده است. از جمله آثار مهم او کتاب العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاه النبی می باشد. وی در بخشی از این کتاب به موضع مواقف صحابه در جنگ صفین پرداخته است.

[۶]. ابن عربی، محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم، ص۲۲۰-۲۲۱٫

[۷]. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنه النبویه، ج۴، ص۴۶۹٫

[۸]. ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج۴، ص۴۰ (عهد معاویه). شایان ذکر است، ذهبی هر چند در کتاب تاریخ الإسلام درصدد انکار این جنایت برآمده، ولی در کتاب سیر اعلام النبلاء به نقل از واقدى تصریح می کند که شهادت امام حسن۷ با دسیسه معاویه صورت گرفته است و می نویسد: «وقد سمعت بعض من یقول:کانَ مُعَاوِیهُ قَدْ تَلَطَّفَ لِبَعضِ خَدَمِهِ أَنْ یسْقِیهُ سُمّاً» (همو، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۲۷۴).

[۹]. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج۸، ص۴۳٫

[۱۰]. «ما نقل من أنّ معاویه دسّ إلیه السمّ مع زوجته جعده بنت الأشعث، فهو من أحادیث الشیعه، وحاشا لمعاویه من ذلک» (ابن خلدون، ابوزید، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۴۹).

[۱۱]. بَلاذُری، احمد، جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۷-۴۸، شماره ۵۶ و ص ۵۵-۵۹، شماره های ۶۷ و ۶۸٫

[۱۲]. «ولهذا القول شواهد قطعیه من طریق رواه آل أبی سفیان وأعداء أهل البیت، وکفى بها حجه ودلیلاً» (همان).

[۱۳]. مسعودی، على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۳۴۶٫

[۱۴]. مقدسی، ابن طاهر، البدء والتاریخ، ج۶، ص۵٫

[۱۵]. طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۱، شماره ۲۶۹۴٫

[۱۶]. ابن عبدالبر، یوسف، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۱، ص ۳۸۹؛ طبری، احمد، ذخائر العقبى فی مناقب ذوی القربى، ج۱، ص۱۴۱٫

[۱۷]. قرطبی، احمد، التعریف بالأنساب و التنویه بذوی الأحساب، ج۱، ص۳٫

[۱۸]. ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۲۸۴٫

[۱۹]. مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۶، ص۲۵۲٫

[۲۰]. تِلمسانی، محمد، الجوهره فی نسب النبی و أصحابه العشره، ج۲، ص۲۰۷-۲۰۸٫

[۲۱]. سبط بن جوزی، یوسف، تذکره الخواص، ص۱۹۱ـ ۱۹۲٫

[۲۲]. ابن ابی الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۷٫

[۲۳]. ابن علی، عمادالدین، المختصر فی أخبار البشر، ج۱، ص۱۲۷٫

[۲۴]. نویری، احمد، نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج۵، ص۱۹۳٫

[۲۵]. ابن وردی، عمر، تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۵۸٫

[۲۶]. زرندی، محمد، معارج الوصول إلى معرفه فضل آل الرسول:، ص۷۷-۷۸٫

[۲۷]. مقریزی، احمد، النزاع والتخاصم بین بنی أمیه و بنی هاشم، ص ۳۶؛ همو، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال والأموال والحفده والمتاع، ج۵، ص۳۶۱٫

[۲۸]. ابن صبّاغ، علی، الفصول المهمّه فی معرفه الأئمّه، ج۲، ص۷۳۶٫

[۲۹]. نکری، عبدالنبی، دستور العلماء أو جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون، ج۴، ص۵۰٫

[۳۰]. ابن عربی، محمد بن عبدالله، پیشین، ص۲۲۰-۲۲۱٫

[۳۱]. «على أن یجعل العهد للحسن من بعده». (ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح البارى، ج۱۳، ص۵۵؛ ذهبی، محمد، پیشین، ج۳، ص۲۶۴؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، الإصابه فى معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۲٫

[۳۲]. «لا خلاف بین العلماء أنّ الحسن إنّما سلَّم الخلافه لمعاویه حیاته لا غیر، ثمّ تکون له من بعده، وعلى ذلک انعقد بینهما ما انعقد فی ذلک» (ابن عبدالبر، یوسف، پیشین، ج۱، ص۳۸۷).

[۳۳]. ابن قتیبه، عبدالله، الإمامه والسیاسه، ج۱، ص۱۹۱- ۱۹۴٫

[۳۴]. سوره توبه(۹)، آیه۷۵٫

[۳۵]. ابن کثیر، اسماعیل، پیشین، ج۸، ص۸۶، حوادث سال ۵۶٫

[۳۶]. ابن عبدالبر، یوسف، پیشین، ج۱، ص۱۴۲٫

[۳۷]. «إنّ أهل الحجاز وأهل العراق لا یرضون بهذا ولا یبایعون لیزید ما کان الحسن حیاً» (ابن قتیبه دینوری، عبدالله، پیشین، ج۱، ص۱۹۱٫

[۳۸]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۹٫

[۳۹]. «و دسّ معاویه إلیه حین أراد أن یعهد إلى یزید بعده، وإلى سعد بن أبی وقاص سماً فماتا منه فی أیام متقاربه» (اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۶۰؛ ابن ابی الحدید، عزالدین، پیشین، ج۱۶، ص۴۹).

[۴۰]. «إن لله جنوداً من العسل» (بَلاذُری، احمد، پیشین، ج۲، ص۲۸۷؛ ابن عساکر، علی، پیشین، ج۵۶، ص۳۹۱٫

[۴۱]. ابن اثیر جزری، ابوالکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۵۰، وقایع سال ۵۶ق.

[۴۲]. ابن عبدالبر، یوسف، پیشین، ج۲، ص۲۸۵٫

[۴۳]. طبری، محمد بن جریر، پیشین، ج۴، ص۲۲۶٫

[۴۴]. دینوری، احمد بن داوود، الأخبار الطوال، ص۱۷۲؛ ابن عبدالبر، یوسف، پیشین، ج۲، ص۴۰۹٫

[۴۵]. ابن عساکر، علی، پیشین، ج۱۶، ص۱۶۳٫

[۴۶]. عبید، نام یکی از پدرانی است که زیاد را به او منسوب می‏کنند.

[۴۷]. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۰٫

[۴۸]. ذهبی، محمد، پیشین، ج۳، ص۴۹۶؛ ابن عساکر، علی، پیشین، ج۱۹، ص۲۰۳٫

[۴۹]. ابن تیمیه، احمد، پیشین، ج۲، ص۲۲۵٫

[۵۰]. همان، ج۴، ص۴۶۹٫

[۵۱]. (یا أَیهَا النَّبِی جَاهِدِ الْکفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ). سوره تحریم(۶۶)، آیه۹٫

[۵۲]. «ثم حدث افتعال قضیه سم الحسن من قبل معاویه أو یزید… ویبدو أن افتعال هذه القضیه لم یکن شائعاً آنذاک، لأننا لا نلمس لها أثراً فى قضیه قیام الحسین، أو حتى عتاباً من الحسین لمعاویه» (مصری، جمیل عبدالله، أثر أهل الکتاب فى الفتن و الحروب الأهلیه، ص۴۸۲).

[۵۳]. ابن اثیر جزری، علی، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۲۱٫

[۵۴]. ابن سمعون، محمد، أمالی ابن سمعون، ج۱، ص۱۶۵؛ تِلمسانی، محمد، پیشین، ج۱، ص۲۸۲؛ ابن خلکان، احمد، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج۲، ص۶۶٫

[۵۵]. ابن قتیبه، عبدالله، پیشین، ج۱، ص۱۴۲٫

[۵۶]. «ولمّا بلغ معاویهَ موتُ الحسن بن علی خر ساجداً لله، ثم أرسل إلى ابن عباس، وکان معه فی الشام، فعزاه وهو مُستبشر» (اندلسی، ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۱۲۵).

[۵۷]. «لمّا بلغ معاویه نعی الحسن بن علی رضی الله عنه أظهر الفرح والسرور حتى سجد وسجد من کان معه» (صفوت، احمد، جمهره خطب العرب، ج۲، ص۹۹).

[۵۸]. زمخشری، جارالله، پیشین، ج۱، ص۴۳۱، باب الموت و مایتصل به من ذکر القبر.

[۵۹]. «و قال ابن سعد فی الطبقات: سمّه معاویه مراراً؛ لأنّه کان یقدم علیه الشام هو و أخوه الحسین» (سبط بن جوزی، یوسف، پیشین، ص۱۹۱ـ ۱۹۲).

[۶۰]. «و فی تاریخ الطبری أنّ الحسن بن علی رضی الله عنهما مات مسموماً فی أیام معاویه وکان عند معاویه کما قیل دهاء فدس إلى جعده بنت الأشعث بن قیس وکانت زوجه الحسن رضی الله عنه شربه وقال لها إن قتلت الحسن زوجتک بیزید، فلما توفی الحسن بعثت إلى معاویه تطلب قوله فقال لها فی الجواب: أنا أضنّ بیزید» (سعدی خزرجی، احمد، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج۱، ص۱۷۴).