- ثقلین - http://thaqalain.ir -
کتاب کم حجم «التوحید» و کتاب «کشف الشبهات»، مشهورترین کتابهای شیخ محمد بن عبد الوهاب، بلکه شاید از مشهورترین کتابهای وهابیت به شمار می روند. علاوه بر شهرت، ارتباط شدید و عمیق این دو کتاب با فکر و مسلک شیخ محمد بسیار حائز اهمیت است؛ به گونه ای که در بالا رفتن میزان افراط در سالهای اخیر نقش بسیار موثری داشته است و حتی براساس قانون کشور عربستان، کتاب «التوحید» به عنوان یک ماده درسی باید در تمام مراحل آموزشی این کشور تدریس شود.
تلاش ها و رنجهای بسیاری برای اصلاح این قانون توسط روشن اندیشان جامعه کشور عربستان کشیده شده است، که حسن فرحان مالکی نیز این جماعت منتقد به حساب می آید، اما وزارت آموزش و پرورش کشور عربستان اظهار میدارد: «توانایی تغییر این قانون یا تشکیل کمیته مستقل تألیف کتابهای معتدل شرعی را ندارد، زیرا کافی است یکی از علما به دولت شکایت کند و آن کمیته و اعتدال را منحل کند.» از اینرو هر از چند گاهی، وزارت آموزش و پرورش برای قانع کردن برخی از علما و ارائه برخی مقررات تلاش میکند، تا شاید موافقت آنان را برای اصلاحات ضروری جلب کند، ولی تصور کنید عکسالعمل علمایی که این کتاب را حق مطلق میدانند و بر این باورند که نه در گذشته باطلی به آن راه یافته است و نه در آینده راه خواهد یافت چه خواهد بود؟ این درخواست مثل این است که آموزش و پرورش از علمای بزرگوار تقاضا کند در قرآن کریم اصلاحاتی انجام دهند، متاسفانه در میان سلفیت، افراط به جایی رسیده است که میتوانیم بگوییم شبیه چنین حالتی است. هر کس برای نقد قوانین مربوط به کتاب التوحید پیشنهاد یا تلاش کند ـ هر چند نقد ناچیزی باشد، یا مثلاً درباره قانون تناسب محتوای آموزشی با سن دانشآموزان باشد ـ در معرض کیفرهای شدید پنهانی قرار میگیرد.
شیخ کتاب را با یادآوری آیات مربوط به وجوب پرستش خداوند یکتای بیهمتا آغاز میکند[۱]؛ و متأسفانه مقصود شیخ از آن مطالب، تکفیر مسلمانان مخالف وهابیت هستند که برخی اعمال را انجام میدهند که وهابیت آن اعمال را شرک میداند.
توضیح و نقد:
پس نهایت چیزی که میتوان گفت این است: جامعه اسلامی از افکار نادر برخی افراد خالی نیست، که این مسئله در تمام امتها و ملتها امری طبیعی است، اما اینکه اینگونه خطاها مجوّز ضرر رساندن به دیگران قرار گیرد و در دشمنیها زیادهروی شود، به گونهای که از دولت، قانون، خطابه، بیانیه، منبر، گمرک و تبلیغات برای این زیادهروی کمک گرفته شود، طرفداری از اموری است که اکثر آنها اختلافی است و عین بدعت و ظلم است.
محمد بن عبد الوهاب، حدیث معاذ بن جبل را که در آن سخن پیامبر صلی الله و علیه و آله خطاب به او وارد شده است را چنین ذکر کرده است: «ای معاذ، آیا میدانی حق خداوند بر بندگان و حق بندگان بر خداوند چیست؟ حق خداوند بر بندگان این است که او را بپرستند و چیزی را شریک او قرار ندهند و حق بندگان بر خداوند این است که خداوند کسی را که به او شرک نمیورزد، عذاب نکند.»
شیخ محمد بن عبد الوهاب از حدیث معاذ بن جبل چنین استفاده می کند:
** توضیح مسائل فوق:
توضیح و نقد:
این دیدگاه به معنای منحصر کردن پرستش در بخشی از معنای آن است، زیرا مخالفان شیخ همواره از او میپرسیدند: چرا ما را که جز خدا را نمیپرستیم تکفیر میکنید؟ اما نکته اساسی این است که شیخ پرستش را منحصر در توحید میداند، سپس توحید را در یک فهرست طولانی از شروط «لااله الاالله» و نواقض آن محدود میکند، به گونهای که محال است مخالف او مسلمان باقی بماند، مگر اینکه از دیدگاه و اجتهاد او در تعریف سختگیرانه و دور از رأفتش درباره توحید و شرک پیروی کند.
از اینرو، برخی از عالمان دین مانند: امیر صنعانی، شوکانی و دیگران، تائید میکنند که گفتههای شیخ محمد کاملاً صحیح است، زیرا شیخ و پس از او پیروانش، هنگام گسیل کردن علما برای تبلیغ دین، به آنها میگویند: ما فقط به پرستش خداوند و ترک شرک دعوت میکنیم. بنابراین سایر علما راهی جز این ندارند که بگویند: این دین خداست و ما با شما هستیم، و گاهی با شیخ یا افراد پس از او مکاتبه کرده و گاهی با شعر و نثر آنان را ستودهاند. اما اگر همین علما میدانستند که کلمه توحید نزد وهابیان شروط عریض و طویل، دقیق و متضاد فراوان و نادرستی دارد، بیتردید شیخ را تأیید نمیکردند. بدین جهت امیر صنعانی، که به صورت اجمالی با کتابهای شیخ آشنا شده بود، هنگامی که به وسیله مربد التمیمی ـ که در سال ۱۱۷۱ ق. در رغبه به دست وهابیان کشته شد ـ با محتوای کتابهای شیخ آشنا گشت، از آن پس تبدیل به انتقاد کننده تند او شد، در حالی که قبلاً ستایشگر شیخ بود.
اختلاف علما با شیخ در دعوت به توحید و نهی از شرک نیست، چرا که این موضوعی است که هیچ مسلمان عامیای با آن مخالف نیست، چه رسد به علمای نجد، حجاز، عراق، یمن و سایر شهرها، بلکه اختلاف بنیادی آنان با شیخ درباره این فهرستهای طولانی حاوی شروط و نواقض توحید است که شیخ درباره توحید و سلامتِ از شرک بیان کرده بود.
هرگاه این نکته را به خوبی دریابیم، آنگاه انگیزه مخالفت علما با او و اطاعت عوام از او را میفهمیم. شیخ گله میکرد که چرا مخالفان او عمدتاً از میان علمای دین و خواص هستند، نه از عوام و مردم ساده لوح، که بحث آن در آینده به طور مستند و دقیق خواهد آمد. عموم عوام هر گاه حدیثی را بشنوند، حتی اگر سند حدیث ضعیف باشد، یا گفته عالمی را بشنوند، هر چند ناقص و بیپایه باشد، به محتوای آن از جهت ترغیب و یا تهدید اعتقاد پیدا میکنند و تلاش میکنند تا آن را به اطلاع عموم مسلمانان برسانند. چرا که از علمای خود شنیدهاند که شرک مسلمانان از شرک ابوجهل شدیدتر است؛ همان سخنی که شیخ محمد بن عبد الوهاب در توصیف علمای مخالف خود میگفت.
وانگهی مقصود شیخ که میگوید دشمنی میان انبیا و مردم، فقط درباره توحید بوده است، صحیح نیست، چرا که این ادعا موجب منحصر کردن رسالت در بخشی از دعوت پیامبران است و گناهان زیادی وجود دارد که مردم آن را انجام میدهند و پیامبران مردم را از انجام دادن آن برحذر داشتهاند، مانند: ظلم، کمفروشی، قتلِ نفسِ محترم. شیخ کتاب مسائل الجاهلیه را که افزون بر هفتاد خصلت جاهلی است نوشت تا نشان دهد، مردم دوران جاهلیت در چه مسائلی با پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم مخالفت کردهاند.
بنابراین حداقل در برخی از کفار تمام خصلتهایی که قرآن کریم نهی کرده است، وجود داشته است؛ اما اگر مقصود شیخ آن است که نزاع میان او و علمای عصرش فقط درباره توحید بوده است، این نیز نادرست میباشد، زیرا نزاع آنان بر سرِ دو مسئله مهم بود: تکفیر و جنگ با مردم. در نتیجه، این مطلب که شیخ پرستش را در توحید منحصر دانسته، خطاست، و ادعای وی مبنی بر اینکه خصومت مخالفان با او فقط درباره توحید است، خطای دیگر اوست، اما این دو خطا را بادیهنشینها و روستاییان در نیافته بودند. بنابراین برای جنگیدن با مسلمانان شور و شوق عظیمی داشتند، زیرا آنان را، آنگونه که شیخ میگفت، مشرکانی میدانستند که شرک آنان از شرک کفار قریش هم شدیدتر بود.
توضیح: این سخن از جهت نظری کاملاً صحیح است، اما اختلاف شیخ با علمای عصرش در نجد، حجاز و دیگر شهرها، بر سر این موضوع نبوده است، بلکه اختلاف آنان با او در معنای توحیدی است که شیخ برای آن شروط عریض و طویل و کاملاً ظنی یا حتی اشتباه را لازم دانسته است، که غالباً علمای دیگر، آن شروط را لازم ندانستهاند. از این رو هر کس آن شروط را نداشته باشد، از دیدگاه شیخ مشرک، و از دیدگاه آن علما مسلمان است. بنابراین منتقل کردن اختلاف از جای خودش، و پرداختن به موضوعی که محل اختلاف نیست، اغفال دیگران است؛ آن هم با چشمپوشی از اظهار نظر درباره انگیزه این عمل، که خواه ناشی از شور و شوق باشد، یا اجتهاد عالمانه، نیت خالص، و یا حتی برخاسته از خصومتی باشد که به ستمگری بینجامد.
توضیح و نقد: این سخن از جهت نظری درست است و محل اختلاف نیست، زیرا مخالفان شیخ نمیگویند: ما هم به خدا، و هم به طاغوت ایمان داریم، اما شیخ در توصیف اشیاء به طاغوت و اینکه طاغوت شامل چه چیزهایی میشود، اجتهاد میکند. مخالفان او میگویند: در میان این مواردی که تو نامش را طاغوت می نامی، اعمال مباح، مکروه و حرام وجود دارد و صحیح نیست درباره آنها گفته شود که طاغوت هستند، و سپس نتیجه بگیریم که هر کس آن چیز را شرک نداند، بیتردید به طاغوت ایمان آورده و از اسلام و اسلامیان خارج شده و باید با او جنگید!
ملاحظه میکنید که کسی با آن گفته عام مخالف نیست، بلکه اختلاف بر سر این است که این سخن را به کسی که سزاوار آن نیست نسبت دهیم. اختلاف شیخ و علمای نجد در عصر وی و سپس میان او و علمای حجاز، عراق و سایر بلاد اسلامی، و امروز میان ما و تمام جهان، از همین جا شروع شده است.
توضیح و نقد: این گفته صحیح است، اما باید به چند مسئله توجه داشت:
بنابراین نباید به ظاهر برخی جملههای مطلق به تنهایی و بدون در نظر گرفتن مقید آنها استناد کرد، بلکه باید با دیگر نصوصی که به پرهیز از تکفیر مسلمانان و رعایت موانع تکفیر، همچون جهل، تأویل، اجبار و اضطرار دعوت میکند، جمع کرد.
اگر برای هر صاحب نظری جایز باشد کسانی را که از او پیروی نمیکنند به پرستش علما متهم کند، در آن صورت مسلمانی بر روی زمین باقی نمیماند، که او را متهم به کفر و پرستش غیر خدا نکرده باشیم.
پس اگر آنان بپذیرند که شرک اکبر وجود دارد، آن را تنها در چند مصداق خاص میبینند، نه به طور عام؛ آنان میپذیرند که بعید نیست شرک اکبر در بلاد اسلامی وجود داشته باشد، اما اگر یافت شود نمونههای آن اندک است و عمومیت ندارد، و نمیتوانیم از کسی که میگوید عموم مسلمانان مشرکاند، پیروی کنیم.
شیخ در ادامه میگوید: «این مسئله را اکثر صحابه نمیدانستند!».
توضیح و نقد: اگر مقصود شیخ از بیان این مسئله آن است که خود حدیث را اکثر صحابه نمیدانستند، زیرا پیامبر صلی الله و علیه و آله به معاذ دستور داده بود آن را کتمان کند، این گفته صحیح است؛ و اگر مقصود او آن است که مسائل موجود در آن حدیث را اکثر صحابه نمیدانستند، در آن صورت این دیدگاه صحیح نیست، بلکه این کاستی و نقیصه، از شمار کاستیهای «محتوایی حدیث است»، زیرا جایز نیست پیامبر صلی الله و علیه و آله یکی از مهمترین مسائل را از اصحاب خود کتمان کند. وانگهی اگر اکثر صحابه این مسئله را نمیدانستند، چگونه شیخ انتظار دارد که تمام مسلمانان عصر او، آن را بدانند؟ و نیز هر کس آن را نداند زیر پتک تکفیر قرار گیرد که بارها تکرار کردیم که صحابه از ما عالمترند، اما حالا ادعا کنیم که اکثر آنان مسئله مهمی را که اهل درعیه میدانند، نمیدانستهاند؟
مقصود او از بیان این نکته دستور پیامبر صلی الله و علیه و آله به معاذ درباره کتمان این حدیث است، ولی اگر این دیدگاه درست است، در آن صورت چگونه شیخ محمد بن عبد الوهاب آن را اولین آموزه دعوت خود قرار داده بود؟ آیا شیخ مخالفان خود را مسلمان میداند، اما برای حفظ مصلحت کتمان میکند، زیرا اگر آنان را مسلمان معرفی کند، مردم برای جنگ با آنان از خود شور و شوقی نشان نمی دهند!؟
وانگهی اگر پیامبر صلی الله و علیه و آله به دلیل نگرانی و ترسی که بر صحابه داشت آن را کتمان کردهاست، پس شیخ محمد بن عبد الوهاب از این حدیث چنان برداشت کرده که اکثر مردم هیچ جایگاهی ندارند و غیرقابل اعتمادند! نیز اگر مقصود پیامبر صلی الله و علیه و آله از معنای حدیث همان چیزی بود که شیخ میفهمید، قطعاً دستور میداد که آن را کتمان کنند تا مردم، بیارزش و غیرقابل اعتماد نشوند.
این دیدگاه مقدار انحراف و کژفهمی شیخ از معنای حدیث را میرساند، زیرا او پرستشِ ذکر شده در حدیث را در دایره ی توحید منحصر کرده است، آنگاه برای توحید شروط و نواقض زیادی را مقرر نموده که حدیث را از دعوت کننده به اعتماد متقابل، به دعوت کننده به پوچی تبدیل کردهاست!!
نکته دیگر این است که این حدیث یا مخالف قرآن است یا موافق. اگر با قرآن موافق است، باید آن را به گونهای تفسیر کنیم که با قرآن سازگار باشد؛ بنابراین ما رسالت را در توحید منحصر نمیکنیم و برای توحید نیز شروطی در نظر نمیگیریم تا نظریه تکفیر مسلمانان در آن راه نیابد؛ و اگر مخالف قرآن کریم است، باید پیامبر صلی الله و علیه و آله را از گفتن آن حدیث منزّه بدانیم و آن را بر اوهام مردم و گزارشهای شفاهی برخی از آنان، قبل از تدوین حدیث حمل کنیم. عقلاً، عرفاً و واقعاً، ممکن است براثر این گزارش شفاهی مشکلهایی پیش آید و عامل آن این باشد که راویان، از وهم، خطا و فراموشی معصوم نیستند، زیرا گاهی یکی از آنان یک کلمه را فراموش میکند، که آن کلمه موجب تغییر تمام معنای حدیث میشود، یا در معنای آن به گونهای اثر میگذارد که آن را به گزارهای موافق با نصوص قرآن کریم تبدیل میکند. مثلاً میان معاذ بن جبل، که راوی بیواسطه ی حدیث از پیامبر صلی الله و علیه و آله بوده است؛ و بخاری و مسلم که حدیث را در کتب خود ثبت نموده اند، دو قرن گذشته است و اطمینان نداریم در اثنای گزارشِ حدیث توسط راویان برای یکدیگر، توهم، خطا و فراموشی از هیچ یک از آنان سرنزده باشد؛ علیرغم اینکه آنان فیالجمله توثیق شدهاند.
در روزگار کنونی نیز بسیاری از مردم را مشاهده میکنیم که شکی در موثق و صالح بودن آنان نداریم، اما گاه در نقل گزاره یا گزارش از یک نفر دچار خطا میشوند، چه رسد به اینکه بخواهد از کسی نقل کنند که او از شخص دوم، و او هم از فرد سومی و… نقل کرده است. من حدیث را رد نمی کنم، مگر اینکه محتوایش با صراحتِ قرآن مخالف باشد، و اهل حدیث از جهت نظری در تمام کتابهای معروف خود اعتراف میکنند که گاهی سند حدیث صحیح است، اما محتوای آن به دلیل مخالفتِ با قرآن کریم و عدم امکان جمع میان آنها، باطل میباشد.
معتزله که یک مذهب اسلامیِ خردگراست، براین باورند که هر گاه حدیثی مخالف قرآن باشد، نیازی نیست که برای جمع کردن میان آنها خود را به زحمت بیندازیم، بلکه مردود بودن حدیث و مقدم بودن قرآن قطعی است، و در آن صورت یقین میکنیم که راویان در نقل حدیث دچار لغزش شدهاند و آن حدیث، بیتردید سخن پیامبر صلی الله و علیه و آله نمیباشد؛ زیرا پیامبر صلی الله و علیه و آله هرگز در مخالفتِ با قرآن سخنی نمیگوید. از این رو، خواه سند حدیث و متن آن را صحیح بدانیم، خواه هر دو را رد کنیم، نمیتوان آن را جداگانه و با نادیده گرفتن نصوصِ قویتر و به خصوص نصوص قرآنی فهم کرد.
توضیح و نقد: این دیدگاه نزد اهل حدیث جای درنگ دارد، زیرا جایز نیست علمی را که امت اسلام به آن نیازمندند کتمان کرد، بلکه کتمان علم تنها در جایی جایز است که به آن نیاز ندارند و این از اشکالهایی است که منتقدانِ اهل حدیث بر آنان وارد کردهاند.
توضیح و نقد: این دیدگاه یکی از نقایص متن آن حدیث به شمار میرود، زیرا پیامبر صلی الله و علیه و آله هرگز امر مهمّی را خود از امت کتمان نکرده تا امر به کتمان آن کند. پیامبر صلی الله و علیه و آله پیام رسان همه احکام خدا برای مردم است؛ و اسلام چیز رازآمیز ندارد، بلکه به عکس، دینی است علنی. باطنیه با استفاده از همین ابزار (رازآمیز بودن دین) هر چه خواستند له یا علیه دین ادعا کردند. همچنین برخی از سلفیه، با این مسئله مخالفاند و ادعا میکنند که هر کس بر این باور باشد که پیامبر صلی الله و علیه و آله موضوعی را از امت خود پنهان کرده، کافر است![۷]
شیخ محمد بن عبد الوهاب باب اول کتاب التوحید[۹] را با عنوان «باب فضل توحید و گناهانی که توحید میپوشاند» آغاز کرده و چند حدیث را ذکر کرده است، از جمله این احادیث، حدیث عباده بن صامت می باشد که آنرا بدین شرح نقل کرده است: «هر کس شهادت دهد که جز خدای یگانه خدایی نیست؛ و محمد بنده و فرستاده او، عیسی بنده خدا و فرستاده؛ و کلمه ی اوست که بر مریم القا کرد، و روح اوست و نیز بهشت و دوزخ حق است، خداوند او را وارد بهشت خواهد کرد». و آنرا مبنایی برای تکفیر سایرین قرار داده است.
لکن باید توجه داشت که این حدیث معنعن است، چرا که ولید در سند آن قرار دارد، و او در مظان تدلیس و تسویه است و نباید روایات ولید را قبول کرد، مگر اینکه در آن تصریح کند خود روایت را شنیده است. و ولید تصریح نکرده است آن را شنیده است، بنابراین روایت ضعیف است.
نکته دیگر این است که ما قرآن را مهجور کرده ایم؛ قرآن آخرین سندی است که به آن استدلال میکنیم، اما به روایات منتسب به پیامبر صلی الله و علیه و آله سریعاً اعتماد میکنیم، با وجود اینکه شاید در میان راویان احادیث، افرادی بودهاند که دچار توهم و فراموشی شده و بسیار اشتباه کرده باشند. در نتیجه با توجه به ضعف سند روایت و مخالفت آن با صریح قرآن، انتساب آن به پیامبر صلی الله و علیه و آله صحیح نیست، هر چند حدیث سابق را شیخ از صحیح بخاری نقل کرده است.
نتیجه: این حدیث که بخاری نقل کرد ـ و مسلم از نقل آن اجتناب کرده است ـ حدیث باطلی است که انتساب آن به پیامبر صلی الله و علیه و آله به دلیل مخالفتش با قرآن کریم از جهت ضعف متن و ضعف سند نادرست است.
وانگهی همه کسانی که شیخ تکفیرشان کرده است، اقرار به شهادتین میکنند و به ویژگیهای موجود در این حدیث ایمان دارند. از اینرو اگر شخص به شروط وهابیان در تحقق توحید متلزم باشد، اما با تأویل صفات خدا، تبرک و توسل به صالحان، برتری علی بر ابوبکر و مانند اینها موافق باشد، او را بدعتگذار معرفی میکنند و متهم به جهمیه، شرک یا رافضیه می نمایند. بنابراین آنان ملتزم به خصلتهایی که در این حدیث آمده نیستند و منحصر کردن دین به این اوصاف خطاست، زیرا براساس این دیدگاه، دین با ایمان قلبی و زبانی تحقق مییابد و نیازی به عمل ندارد که این ارجاء است و سلفیت شدیداً از آن بدگویی میکنند، بلکه برخی از سلفیه ی معاصر، تکفیر ابوحنیفه به وسیله ی حنابله را اینگونه توجیه کردهاند که در دیدگاه او، نوعی ارجاء وجود دارد.
ارجاء اهل سنت عراقی که به معنای رعایت ورعِ فیالجمله در مسئله تکفیر است، مانند ارجاء شامی نیست که تابع حکومت است و تکفیر را جایز میدانند؛ و ارجاء کوفیهایی که ابوحنیفه هم از جمله آنهاست، بسیار خفیفتر از ارجاء شامیان است (مرجیان اصلی) که دیدگاه ارجائی آنان جداً قبیح است.[۱۰]
منبع: مبلغ نه پیامبر / حسن بن فرحان مالکی / نشر ادیان
[۱] . التوحید، ص ۵
[۲] التوحید، ص ۶٫
[۳] التوحید، ص۶؛ منطبق با متن کتاب «مبلغ نه پیامبر» صفحه ۲۴۴٫
[۴] همان.
التوحید، ص۷؛ منطبق با متن کتاب «مبلغ نه پیامبر» صفحه ۲۴۵٫[۵]
[۶] منطبق با متن کتاب «مبلغ نه پیامبر» صفحه ۲۴۶
[۷] در منطق تشیع، فهم تمام مسائل، نیازمند طهارت باطن و ظرفیت وجودی است، که جمع این دو برای همگان میسور نمی باشد، لذا برخی از حقایق برای افراد، به فراخور مرتبت و مقامی که عند الله دارند، مکتوم باقی می ماند تا زمانی که این دو ویژگی را تحصیل کنند؛ و راه در کسب معارف بر روی همگان گشوده است.
علت این امر آن است که تا ظرفیت و سنخیت در وجود فرد حکم فرا نباشد، نه تنها دانستن و علم داشتن به آن حقایق برایش سودمند نیست، بلکه مضر هم خواهد بود. در این زمینه دو آیه زیر مویدات این بحثند:
[۸] برگرفته شده از متن کتاب «مبلغ نه پیامبر» صفحه ۲۵۰٫
[۹] التوحید؛ ص ۹٫
[۱۰] ر.ک: نشاه الفکر الفلسفی فی الاسلام، اثر دکتر نشار، ص ۲۴۳٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d9%86%d9%82%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d8%b1-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%d9%84%d8%aa%d9%88%d8%ad%db%8c%d8%af/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.