بررسی روایت بیستم

مرحوم حسن بن سلیمان حلی از علمای قرن هشتم است. او می گوید:

خص، [منتخب البصائر] وَقَفْتُ عَلَى کِتَابِ خُطَبٍ لِمَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ عَلَیْهِ خَطُّ السَّیِّدِ رَضِیِّ الدِّینِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ طَاوُسٍ مَا صُورَتُهُ هَذَا الْکِتَابُ ذَکَرَ کَاتِبُهُ رَجُلَیْنِ بَعْدَ الصَّادِقِ علیه السلام فَیُمْکِنُ أَنْ یَکُونَ تَارِیخُ کِتَابَتِهِ بَعْدَ الْمِائَتَیْنِ مِنَ الْهِجْرَهِ لِأَنَّهُ علیه السلام انْتَقَلَ بَعْدَ سَنَهِ مِائَهٍ وَ أَرْبَعِینَ مِنَ الْهِجْرَهِ وَ قَدْ رَوَى بَعْضَ مَا فِیهِ عَنْ أَبِی رَوْحٍ فَرَجِ بْنِ فَرْوَهَ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ بَعْضَ مَا فِیهِ عَنْ غَیْرِهِمَا ذَکَرَفِی الْکِتَابِ الْمُشَارِ إِلَیْهِ خُطْبَهً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام تُسَمَّى الْمَخْزُونَ وَ هِیَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَحَدِ الْمَحْمُودِ الَّذِی تَوَحَّدَ بِمُلْکِهِ وَ عَلَا بِقُدْرَتِه‏ وَ لِذَلِکَ آیَاتٌ وَ عَلَامَاتٌ أَوَّلُهُنَّ إِحْصَارُ الْکُوفَهِ بِالرَّصَدِ وَ الْخَنْدَقِ وَ تَخْرِیقُ الزَّوَایَا فِی سِکَکِ الْکُوفَهِ وَ تَعْطِیلُ الْمَسَاجِدِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَ تَخْفِقُ رَایَاتٌ ثَلَاثٌ حَوْلَ الْمَسْجِدِ الْأَکْبَرِ یُشْبِهْنَ بِالْهُدَى الْقَاتِلُ وَ الْمَقْتُولُ فِی النَّارِ وَ قَتْلٌ کَثِیرٌ وَ مَوْتٌ ذَرِیعٌ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ بِظَهْرِ الْکُوفَهِ [۱]فِی سَبْعِینَ وَ الْمَذْبُوحُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ وَ قَتْلُ الْأَسْبَغِ الْمُظَفَّرِ صَبْراً فِی بَیْعَهِ الْأَصْنَامِ مَعَ کَثِیرٍ مِنْ شَیَاطِینِ الْإِنْسِ وَ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ بِرَایَهٍ خَضْرَاءَ[۲] وَ صَلِیبٍ مِنْ ذَهَبٍ[۳]

روایت بیستم از کتاب مختصر بصائر درجات که تحت عنوان خطبه محزون امیرالمومنین علیه السلام است. این خطبه بیش از ده صفحه راجع به علامات و حوادثی است که اتفاق می‌افتد تا جایی که حضرت به بیان علاماتی که در کوفه اتفاق می‌افتد می‌رسند و می فرمایند:

وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ بِظَهْرِ الْکُوفَهِ[۴] فِی سَبْعِینَ[۵] وَ الْمَذْبُوحُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ.

با توجه به روایات فراوانی که وجود دارد، اگر بخواهیم به این روایت استناد کنیم باید به فراز دوم که می‌فرماید: والمذبوح بین الرکن و المقام استناد کنیم نه جمله وقتل النفس الزکیه بظهر الکوفه، زیرا این فراز (المذبوح) مطابقت بیشتری با روایات مذکور در این باب دارد.

این قدیمی ترین مدرکی است که خطبه محزون در آن آمده و انصافاً محقق آن تتبع کرده است.  

*** 

 

بررسی روایت بیست و یکم

این روایت از کتاب کافی شریف نقل شده است. این روایت از نظر سند مشکل ندارد. امام صادق علیه السلام در جمعی بودند صحبت از حکومت عباسیان به میان آمد، سپس حضرت فرمودند:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  وَ ذُکِرَ هَؤُلَاءِ عِنْدَهُ وَ سُوءُ حَالِ الشِّیعَهِ عِنْدَهُمْ فَقَالَ إِنِّی سِرْتُ مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ الْمَنْصُورِ وَ هُوَ فِی مَوْکِبِهِ.[۶] وَ هُوَ عَلَى فَرَسٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ خَیْلٌ وَ مِنْ خَلْفِهِ خَیْلٌ وَ أَنَا عَلَى حِمَارٍ إِلَى جَانِبِهِ فَقَالَ لِی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَدْ کَانَ فَیَنْبَغِی لَکَ أَنْ تَفْرَحَ بِمَا أَعْطَانَا اللَّهُ مِنَ الْقُوَّهِ وَ فَتَحَ لَنَا مِنَ الْعِزِّوَ لَا تُخْبِرَ النَّاسَ أَنَّکَ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنَّا وَ أَهْلَ بَیْتِکَ فَتُغْرِیَنَا بِکَ وَ بِهِمْ قَالَ فَقُلْتُ وَ مَنْ رَفَعَ هَذَا إِلَیْکَ عَنِّی فَقَدْ کَذَبَ فَقَالَ لِی أَ تَحْلِفُ عَلَى مَا تَقُولُ قَالَ فَقُلْتُ إِنَّ النَّاسَ سَحَرَهٌ یَعْنِی یُحِبُّونَ أَنْ یُفْسِدُوا قَلْبَکَ عَلَیَّ فَلَا تُمَکِّنْهُمْ مِنْ سَمْعِکَ فَإِنَّا إِلَیْکَ أَحْوَجُ مِنْکَ إِلَیْنَا فَقَالَ لِی تَذْکُرُ یَوْمَ سَأَلْتُکَ هَلْ لَنَا مُلْکٌ فَقُلْتَ نَعَمْ طَوِیلٌ عَرِیضٌ شَدِیدٌ فَلَا تَزَالُونَ فِی مُهْلَهٍ مِنْ أَمْرِکُمْ وَ فُسْحَهٍ مِنْ دُنْیَاکُمْ حَتَّى تُصِیبُوا مِنَّا دَماً حَرَاماً فِی شَهْرٍ حَرَامٍ فِی بَلَدٍ حَرَامٍ [۷]فَعَرَفْتُ أَنَّهُ قَدْ حَفِظَ الْحَدِیثَ فَقُلْت‏ دراین روایت حضرت به بیان علامات ظهورپرداخته و علامات زیادی را درحدود ۵۰ تا ۶۰ مورد بیان کرده ومی فرمایند: فَکُنْ عَلَى حَذَرٍ وَ اطْلُبْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّجَاهَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّاسَ فِی سَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا یُمْهِلُهُمْ لِأَمْرٍ یُرَادُ بِهِمْ فَکُنْ مُتَرَقِّباً وَ اجْتَهِدْ لِیَرَاکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی خِلَافِ مَا هُمْ عَلَیْهِ فَإِنْ نَزَلَ بِهِمُ الْعَذَابُ وَ کُنْتَ فِیهِمْ عَجَّلْتَ إِلَى رَحْمَهِ اللَّهِ وَ إِنْ أُخِّرْتَ ابْتُلُوا وَ کُنْتَ قَدْ خَرَجْتَ مِمَّا هُمْ فِیهِ مِنَ الْجُرْأَهِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ وَ أَنَّ رَحْمَهَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ.[۸]

ترجمه: در محضر امام صادق علیه السلام از بنی عباس و و وضع پریشان شیعیان در نزد آنها سخن به میان آمد: حضرت فرمود: من با ابوجعفر(منصور خلیفه عباسی) سفر می کردم، او در میان همراهانش سوار بر اسب بود… سپس     (منصور) به من (امام) گفت: بخاطر داری که روزی از شما پرسیدم آیا ما بسلطنت می رسیم؟ فرمودی: آری سلطنت شما طویل و عریض و سخت است. پیوسته با فرصت کافی و رفاه دنیوی بسر می برید، تا در ماهی محترم و در شهری محترم، خون محترمی از ما را بریزند. دیدم حدیثی را که سابقاً به او گفته بودم حفظ کرده است…

پس خودت را نگهدار و نجات از این مهالک را از خداوند بخواه و بدانکه مردم با این نافرمانی ها سزاوار عذابند، اگر عذاب بر آن ها فرود آمد و تو در میان آن ها بودی باید بشتابی بسوی رحمت حق تا از کیفری که آن ها به واسطه سرپیچی از فرمان خدا می بینند بیرون بیایی، و بدانکه خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیگرداند. وان رحمه الله قریب من المحسنین.

***

استدلال کرده‌اند به این روایت بر قتل نفس زکیه ولی ما با مراجعه به فرمایشات بزرگان در می یابیم مطلب غیر از این بوده و این روایت ربطی به جریان نفس زکیه ندارد. همان‌گونه که در جلسات قبل گفتیم مرحوم مجلسی[۹] در مورد دم حرام احتمالاتی را مطرح می‌کند.[۱۰]

 از جمله اینکه احتمال داده‌اند که ممکن است مراد از دم حرام شهادت خود امام صادق علیه السلام باشد، که البته اگر این احتمال را مطرح کنیم در اینجا این سوال مطرح می‌شود که در متن روایت کشته شدن دم حرام در شهرحرام ذکر شده است در حالی که می‌دانیم شهادت امام صادق علیه السلام در۲۵ شوال است؟ این اشکال بر این احتمال وارد است مگر اینکه بگوئیم شهادت حضرت در غیر از شوال در یکی ازماه های حرام بوده است که نیاز به بررسی دارد.

احتمال دیگری که ایشان مطرح می‌کنند اینست که مراد از دم حرام کشته شدن سادات باشد. در مورد این دو احتمال باید گفت هر یک ازاین دو احتمال که باشد ربطی به نفس زکیه که از علامات ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است، نخواهد داشت.

روایاتی داریم که امام علیه السلام نفی می‌کند قتل نفس زکیه را به دست سفیانی و در همه جا تعبیر به بنی فلان یا بنی العباس می‌کند. بنابراین در مورد این روایات یا باید همان توجیهات مرحوم مجلسی را بگوئیم یعنی بگوئیم کشته شدن نفس زکیه قبل از انقراض حکومت عباسیان است و ربطی به علامات ظهور ندارد و یا بگوئیم حکومت بنی العباس دوباره بر می‌گردد، که اثبات آن نیاز به بررسی بیشتر دارد.

اما مرحوم ملا صالح مازندرانی ذیل روایت خمسٌ قبل قیام القائم عج الله تعالی فرجه الشریف می‌فرماید: علامات زیادی وجود دارد به این معنا که این پنج تا علی وجه الحصر نیست. سپس ایشان می‌فرماید: در این روایت کلمه نفس زکیه آمده که، لعل المراد بالنفس الزکیه الحسنی المذکور لذا طبق نظر ایشان نفس زکیه یک عنوان دیگری غیر از حسنی نیست. پس نتیجه بیان مرحوم صالح مازندرانی این شد که نفس زکیه یک عنوان مستقلی نیست بلکه همان سید حسنی است. که ما در مورد او در بحث های گذشته نتوانستیم به یک نتیجه نهائی برسیم.

***

 

بررسی روایت بیست و دوم

روایت دیگری که در غیبت نعمانی آمده است که به آن اشاره می‌شود:

أخبرنا علی بن أحمد قال حدثنا عبید الله بن موسى العلوی قال حدثنا عبد الله بن حماد الأنصاری قال حدثنا إبراهیم بن عبید الله بن العلاء قال حدثنی أبی عن أبی عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام أن أمیر المؤمنین علیه السلام حدث عن أشیاء تکون بعده إلى قیام القائم فقال الحسین یا أمیر المؤمنین متى یطهّر الله الأرض من الظالمین فقال أمیر المؤمنین علیه السلام لا یطهر الله الأرض من الظالمین حتى یسفک الدم الحرام ثم ذکر أمر بنی أمیه و بنی العباس فی حدیث طویل ثم قال إذا قام القائم بخراسان و غلب على أرض کوفان [۱۱]و مُلتان [۱۲]و جاز جزیره بنی کاوان[۱۳] و قام منا قائم بجیلان[۱۴] و أجابته الآبر [۱۵]و الدیلمان [۱۶]و ظهرت لولدی رایات الترک متفرقات فی الأقطار و الجنبات و کانوا بین هنات و هنات إذا خربت البصره و قام أمیر الإمره بمصر فحکى علیه السلام حکایه طویله ثم قال إذا جهزت الألوف و صفت الصفوف و قتل الکبش الخروف [۱۷]هناک یقوم الآخر و یثور الثائر و یهلک الکافر ثم یقوم القائم المأمول و الإمام المجهول له الشرف و الفضل و هو من ولدک یا حسین لا ابن مثله یظهر بین الرکنین فی دریسین[۱۸] بالیین یظهر على الثقلین و لا یترک فی الأرض دمین[۱۹] طوبى لمن أدرک‏ زمانه و لحق أوانه و شهد أیامه. [۲۰]

ترجمه: ابراهیم بن عبید الله بن علاء، از پدرش از امام صادق علیه السلام وآن حضرت از علی علیه السلام نقل کرده که فرمود: خداوند زمین را از ستمگران پاک نخواهد کرد تا آنکه خون حرامی ریخته شود، سپس حضرت برنامه بنی امیه و بنی عباس را در حدیثی طولانی ذکر کرده، سپس فرمود: زمانیکه شخصی از ما در خراسان قیام کرده و بر سرزمین، کوفان و ملتان غلبه نمود و از جزیرهء بنی کاوان گذشت و نیز شخصی دیگر از ما در جیلان قیام کرده و قبائل، آبر و دیلمان به او بپیوندند، و برای یاری فرزند من (مهدی) پرچم های ترک بطور پراکنده در گوشه و کنار جهان در میان کم و بیش مشکلات به اهتزاز در آمد و زمانی که بصره خراب شده و رئیس امارت و حکومت در مصر قیام کند، سپس حضرت حکایتی طولانی را ذکر کرد، و فرمود: زمانیکه هزاران نفر تجهیز شده و صف ها کشیده شد و شخص بزرگتر، شخص کوچکتر را بکشد آنگاه شخص دیگری قیام کند و انقلاب نماید و کافر هلاک شود، سپس قائم منتظر و امام نهان و ناشناخته که صاحب فضل و شرف بوده قیام مینماید و او از فرزندان توست ای حسین، در حالیکه هیچ فرزندی مانند او نخواهد بود، در بین رکنین (بین رکن و مقام در مکه) با دو لباس کهنه قیام کرده و بر جن و انس غلبه مینماید و [ انتقام از ] دو خون را در زمین ترک نخواهد کرد خوشا به حال کسی که زمان او را درک کرده و شاهد دوران آن حضرت باشد .

***

بررسی سندی

معلِق این کتاب سعی بر این دارد که بگوید صحیح در سند آن نام ابراهیم بن عبدالحمید بن العلا است و نه ابن عبیدالله.

  • ابن الغضائری در مورد إبراهیم بن عبید الله بن العلاء می‌گوید:

إبراهیم بن عبید الله بن العلا المدنی لا یعرف إلا بما ینسب إلیه عبد الله بن محمد البلوی، و ینسب إلى أبیه عبید الله بن العلا عماره بن زید، و ما یسند إلیه إلا الفاسد المتهافت و أظنه اسماً موضوعاً علی غیر واحد.[۲۱]

  • مرحوم علامه حلی می‌فرماید:

 و هذا لا أعتمد على روایته لوجود طعن هذا الشیخ فیه مع أنی لم أقف له على تعدیل من غیره.[۲۲]

  • حاوی جزائری:

 الرجل مجهول الحال.

  • سعد بن عبدالله: ادرک الرضا علیه السلامولم یسمع منه وترکتُ روایته
  • مرحوم مامقانی:

الرجل من المجاهیل.

  • فرزند ایشان می‌فرماید: اذا اعتمدنا علی تضعیف ابن الغضائری فالمترجم ضعیف والا فهو مجهول الحال.[۲۳]

نتیجه اینکه اگر این روایت قوت مضمون داشته باشد یا به عنوان تایید باشد، آن را می‌پذیریم و قبول است ولی اگر به عنوان دلیل باشد مورد تأمل است.

***

 

جمع بندی روایات نفس زکیه

در مقام جمع بندی و نتیجه گیری روایات نفس زکیه هستیم. این روایات را مطرح کرده و اکثر آنها را بررسی سندی و دلالی کردیم. روایاتی را که مهم به نظر می‌رسید و به درد بحث می‌خورد تقریباً در حدود ۲۱ روایت شد.

قبلاً اشاره شد که آیا نفس زکیه اشاره به قتل شخص خاصی است؟ یا کنایه از بی حرمتی نسبت به دماء محترمه است؟ عرض شد احتمال دوم بعید به نظر می‌رسد. روایات دیگری داریم که متکفل این معنا(احتمال دوم)هستند که قبل از ظهور یکی از علامات مساله ناامنی و ریخته شدن به ناحق خونها است.

اما روایات نفس زکیه اشاره به شخص خاص دارند، این شخص خاص چنانکه از خود روایات استفاده می‌شود چهره مثبت دارد نه منفی. اما درمورد تفاصیل که این نفس زکیه از اولاد امام حسن علیه السلام است یا امام حسین علیه السلام؟ در هر دو مورد روایت وجود دارد. درباره اینکه او در مکه کشته می‌شود یا مدینه یا عراق؟ در هرسه مورد روایت دارد. آیا از حتمیات است یا از علائم؟ در جمع بندی خواهید دید که از حتمیات است. در مورد زمان قتل در برخی روایات ۱۵ روز قبل از ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بیان شده است.

***

مروری اجمالی بر روایات نفس زکیه

روایت اول: از روضه کافی بود، که این روایت از نظر سند معتبر بوده و از آن استفاده حتمیت هم می‌شود، اما سائر تفصیلات از آن استفاده نمی شود.

روایت دوم: از کتاب سرور اهل ایمان، این روایت از نظر سند مشکل دارد و از نظر دلالت حاوی تفاصیلی می‌باشد.

روایت سوم: از کتاب کمال الدین، که این روایت از نظر سند مشکل دارد و از نظر دلالت حتمیت را بیان می‌کند.

روایت چهارم: از کتاب کمال الدین، با ضعف در سند ولی بیان حتمیت در دلالت.

روایت پنجم: از کتاب غیبت مرحوم نعمانی، که به دلیل ارسال درسند، ضعیف بوده ولی حتمیت را بیان می‌کند.

روایت ششم: از غیبت نعمانی، با مشکل در سند ولی بیان حتمیت.

روایت هفتم: از غیبت نعمانی، سند این روایت را بررسی نکردیم چون شواهد و نظائر زیادی داشت، این روایت اصل نفس زکیه و حتمیت آن را بیان می‌کند.

روایت هشتم: از غیبت نعمانی، به خاطر زیاد بن مروان قندی ضعف در سند دارد ولی حتمیت را بیان می‌کند.

روایت نهم: از غیبت نعمانی که به همان دلیل فوق بررسی سندی نکردیم این روایت تنها اصل علامیت را بیان می‌کند.

روایت دهم: از نعمانی که مشکل سندی دارد ولی حتمیت را بیان می‌کند.

روایت یازدهم: از مختصر اثبات الرجعه که ضعف در سند دارد ولی حتمیت و نام نفس زکیه در آن آمده است.

روایت دوازدهم: از نعمانی که به خاطر شخصی به نام عبایه مشکل در سند دارد و صراحت در حتمیت هم ندارد.

روایت سیزدهم: از ابن قتیبه است که در منابع ما نیامده و حتمیت را به همراه برخی تفصیلات بیان می‌کند لکن به دلیل ضعف در سند پذیرفته نمی شود.

روایت چهاردهم: از فتن ابن حماد که علاوه برضعف سندی دلالت بر حتمیت هم ندارد.

روایت پانزدهم: از کتاب کافی شریف، سند مشکل ندارد، غیر از علی بن ابی حمزه که طبق مبنای ما (آیت الله طبسی) روایات او قبول است.

روایت شانزدهم: از ابن حماد است که به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم منتهی نمی شد. در این روایت از برادر نفس زکیه اسمی به میان آمد.

روایت هفدهم: از کتاب فتن، اصل این روایت را قبول داریم.

روایت هجدهم: از کتاب فتن ابن حماد بود.

روایت نوزدهم: از عیاشی که سندش مشکل ارسال دارد و به همین دلیل تفاصیل ذکر شده در آن مورد قبول نیست.

روایت بیستم: از مختصر بصائرالدرجات تحت عنوان خطبه محزون که ممکن است قوت متن داشته باشد ولی با روایات مشهور منافات دارد. لکن ما تنها اصل نفس زکیه را ازآن قبول می‌کنیم.

روایت بیست ویکم: از کافی شریف، این روایت مخصوصاً با بیان مرحوم مجلسی و دو احتمال ایشان، ربطی به بحث ما ندارد.

روایت بیست ودوم: این روایت خیلی صراحت در قتل نفس زکیه ندارد. نهایت به عنوان موید قرار گیرد.

***

نتیجه اینکه:

 اصل قتل نفس زکیه و علامیت آن برای ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف از مسلمات است. مستند ما در این مدعا تواتر روایات است. حال یا تواتر معنوی و یا تواتر اجمالی، یا یک مرحله پائین تر از تواتر، بگوئیم مستفیض است.

 اما آیا این علامت از حتمیات است؟ چندین روایت وجود دارد که اشاره به حتمیت دارد و روایات دیگر که اشاره به حتمیت ندارند نفی حتمیت نمی کنند. در مباحث اصول این دو دسته روایت را مثبتین گویند که تعارضی باهم ندارند، زیرا دسته‌ای از روایات اصل نفس زکیه را اشاره دارند و دسته ی دیگر اصل نفس زکیه و حتمیت آن را بیان می‌کنند و بیش از ده روایت می‌باشد، لذا با هم تعارض ندارند. اما در مورد سائر تفصیلات درباره اثباتشان نیاز به روایات صحیح ومعتبر داریم. در غیر اینصورت تنها همان اصل نفس زکیه و حتمیت آن مورد قبول است.

***

 


 

[۱]  – برخی آنرا بر مرحوم شهید حکیم تطبیق داده‌اند که تطبیق مشکل است.

[۲]  – گفته شده در برخی نسخ به جای رایت خضراء رایت حمراء وجود دارد. البته در اینجا هیچ پاورقی و نسخه بدلی را هم نقل نکرده است و بحار همین متن را به همین صورت بیان می‌کند.

[۳]بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۷۸، و مختصر بصائر الدرجات، ص۴۴۳، چاپ دارالمفید بیروت.

[۴]  – برخی آنرا بر مرحوم شهید حکیم تطبیق داده‌اند که تطبیق مشکل است.

[۵]  – کنایه از کثرت است.

[۶]موکب به معنای گروهی است که همراه شاه حرکت می‌کنند.

[۷]  – شاهد بحث در این قسمت است.

[۸]کافی، ج۸، ص۳۸، ح۷، حدیث ابی عبد الله مع منصور فی موکبه.

[۹]مرآه العقول، ج۲۵ ص۸۲

[۱۰]بعد از اینکه متوکل دستور به ویرانی قبر شریف دادند، بر دیوارهای بغداد علیه متوکل شعار نوشتند وشعراء اشعار زیادی را در این رابطه گفتند، همانند این شعر معروف:

تالله ما فعلت امیه مثلما            معشار ما فعلت بنو العباس

مقدمه کتاب موطا مالک را ببینید در مقدمه این کتاب، یکی از علمای اهل سنت می‌گوید، سیاست بنی عباس در تنقیص امیر المومنین وایجاد ناامنی برای شیعیان با بنی امیه هیچ فرقی نمی کند، بلکه بدتر نیز می‌باشد.

[۱۱]  – عراق.

[۱۲]  – شهری در هند است.

[۱۳]مراصدالاطلاع: جزیره بزرگی در بحر فارس بین عمان وبحرین، مراصد حدود هشتصد سال پیش بوده است.

[۱۴]در مورد خراسانی تعبیر به منّا در مورد قائم ندارد ولی در مورد گیلان این تعبیر را حضرت به کار می‌برد که جای دقت و تامل دارد.

[۱۵]  – روستائی نزدیک به استرآباد.

[۱۶]  – گرگان.

[۱۷]  –الذکر من اولاد الظان. شاهد مثال. البته این مورد خیلی دلالت ندارد ومهم همان مورد اول است.

[۱۸]لباس کهنه و

[۱۹]  – یا عبارت: الادنین، یا عبارت: شرا، یا عبارت: دینین، یا عبارت: مین یعنی دروغ یا عبارت: بلامین: یعنی بلاحرث و لازراعه

[۲۰] – الغیبه للنعمانی، ص ۲۷۵

[۲۱]  – معجم‏رجال‏الحدیث، ج۱، ص ۲۵۶، شماره ۲۰۷

[۲۲]خلاصه الاقوال، ص ۱۹۹

[۲۳]تنقیح المقال، ج۴، ص۱۷۰، شماره ۱۴۸.