بررسی روایت دهم

أخبرنا علی بن الحسین قال حدثنا محمد بن یحیى العطار قال حدثنا محمد بن حسان الرازی قال حدثنا محمد بن علی الکوفی قال حدثنا عبد الله بن جبله عن علی بن أبی حمزه عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له جعلت فداک متى خروج القائم عج الله تعالی فرجه الشریف فقال یا أبا محمد إنّا أهل بیت لا نوقّت و قد قال محمد ص کذب الوقاتون یا أبا محمد إن قدام هذا الأمر خمس علامات أولاهن النداء فی شهر رمضان و خروج السفیانی و خروج الخراسانی و قتل النفس الزکیه و خسف بالبیداء ثم قال یا أبا محمد إنه لا بد أن یکون قدام ذلک الطاعونان الطاعون الأبیض و الطاعون الأحمر قلت جعلت فداک و‌ای شی‏ء هما فقال أما الطاعون الأبیض فالموت الجارف[۱]  و أما الطاعون الأحمر فالسیف [۲] و لا یخرج القائم حتى ینادى باسمه من جوف السماء فی لیله ثلاث و عشرین فی شهر رمضان لیله جمعه قلت بم ینادى قال باسمه و اسم أبیه ألا إن فلان بن فلان قائم آل محمد فاسمعوا له و أطیعوه فلا یبقى شی‏ء خلق الله فیه الروح إلا یسمع الصیحه فتوقظ النائم و یخرج إلى صحن داره و تخرج العذراء من خدرها و یخرج القائم مما یسمع و هی صیحه جبرئیل ع. [۳]

ترجمه: علی بن ابی حمزه [بطائنی] از ابوبصیر نقل کرده است که به امام صادق علیه السلام گفتم: فدایت شوم! چه زمانی ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود؟

امام صادق علیه السلام فرمود: ای ابا محمد! ما خاندان اهل بیت برای ظهور بقیه الله زمانی را مشخص و معین نکرده ایم. همانا محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: دروغ می گویند آنانی که زمان خاصی را برای ظهور تعیین می کنند.

سپس فرمود: ابا محمد! همانا قبل از ظهور [حضرت مهدی علیه السلام] پنج نشانه محقق خواهد شد:

الف. ندای آسمانی در ماه رمضان

ب. خروج سفیانی

ج. خروج مرد خراسانی

د. شهادت نفس زکیّه

هـ. فرو رفتگی در فلات.

آن گاه فرمود: ای ابا محمد! همانا قبل از این نشانه ها، دو طاعون مردم را گرفتار خواهد کرد: طاعون سفید و طاعون سرخ.

ابوبصیر گفت: فدایت گردم! دو طاعون چیست؟

امام علیه السلام فرمود: طاعون سفید، مرگ های عمومی و دسته جمعی است که نابودی زیادی به همراه دارد و اما طاعون سرخ، مرگ هایی است که در اثر کشتار با اسلحه [کشتار جمعی همانند شیمیایی، میکروبی، هسته ای و …] به وجود می آید.

بعد فرمود: قائم ما عج الله تعالی فرجه الشریف ظهور نخواهد کرد تا آن که منادی در وسط آسمان او را به نام صدا زند که این امر در شب بیست و سوم ماه رمضان، شب جمعه اتّفاق می افتد.

ابوبصیر گفته است: عرض کردم: با چه نامی اسم [مبارک و زیبای] او در فضا پخش خواهد شد؟

فرمود: به نام او و اسم پدر [بزرگوارش] چنین خواهد بود: آگاه باشید! همانا فلان بن فلان، قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. او ظهور کرده است. پس کلام او را بشنوید و اوامر او را اطاعت کنید. پس نیست موجودی که خداوند او را خلق کرده باشد و جان در او دمیده باشد مگر آن که آن فریاد آسمانی را بشنود. پس خوابیده را بیدار می کند و به حیاط خانه اش می آید و دختر باکره از پرده بیرون آید و حضرت مهدی از آن چه می شنود خروج می کند و آن صدای جبرئیل است.

***

آیا مراد از «اولاهن» در روایت، اولای زمانی است؟ از اینکه حضرت فرمود، پنج علامت است که اولاهن النداء، ظاهر این است که حضرت در مقام بیان ترتب به حسب زمان است که اولین آنها صیحه آسمانی است. اگر این مطلب درست باشد با روایات دیگر تعارض پیدا می‌کند؛ زیرا در روایات دیگر خروج سفیانی در ماه رجب گفته شده و خروج سفیانی و خراسانی و یمانی را در سایر روایات کنظام الخَرَز(پشت سر هم) توصیف شده است. و اگر روایتی که خروج سفیانی را ماه رجب می‌داند، مشکل نداشته باشد، باید خروج خراسانی و یمانی هم در ماه رجب باشد، در حالی که طبق روایت دهم بعد از صیحه آسمانی بیان شده که البته ممکن است در ماه رجب یا ماه های دیگر قبل از محرم باشد. بنابراین بین صیحه و ظهور حضرت کمتر از چهار ماه فاصله خواهد بود. و روایاتی وجود دارد که فاصله بین سفیانی و ظهور را به اندازه حمل امرئه دانسته اند. [۴]

شاهد کلام در عبارت و قتل النفس الزکیه است. در مقدار فاصله این علامت که بعد از صیحه آسمانی قرار دارد تا ظهور بحثی نیست، چون برخی از روایات فاصله آنرا تا ظهور تنها ۱۵روز گفته‌اند.

این روایت قوت متن دارد و شواهد زیادی بر صحت این روایت وجود دارد ولی بحث سندی مختصری در این باره می‌کنیم:

***

بررسی سندی روایت

این روایت را اولین بار مرحوم نعمانی نقل می‌کند، بعد از ایشان مرحوم مجلسی در بحارالانوار[۵] نقل می‌کند. در فاصله زمانی بین مرحوم نعمانی و مجلسی کسی این روایت را نقل نکرده است. بعد از آندو مرحوم کاظمی درکتاب بشاره الاسلام[۶] به نقل از الغیبه مرحوم نعمانی و بعد مرحوم قمی در کتاب الانوارالبهیه[۷] و بعد از آن آیت الله صافی گلپایگانی در کتاب منتخب‌الاثر[۸] و[۹]  از کتاب غیبت نعمانی نقل می‌کند. از نظر فنی این روایت مبتلا به اشکال سندی است.

در مورد ابوبصیر و عبد الله بن جبل بحثی نیست که ثقه هستند. در مورد علی بن ابی حمزه به نظر ما روایاتش مقبول است؛ زیرا درحدود ۷۰۰ روایت در کتب اربعه دارد. و این کثرت روایت دلیل بر اعتماد صاحبان این کتب به علی بن ابی حمزه می‌باشد.

اما اشکال در سند مربوط به دو نفر است:

  • محمد بن علی کوفی:

نجاشی درمورد او می‌گویدمحمد بن علی بن إبراهیم بن موسى أبو جعفر القرشی مولاهم صیرفی: ابن أخت خلاد المقری و هو خلاد بن عیسى و کان یلقب محمد بن علی أبا سمینه، ضعیف جدا، فاسد الاعتقاد، لا یعتمد فی شی‏ء و کان ورد قم و قد اشتهر بالکذب بالکوفه و نزل على أحمد بن محمد بن عیسى مده، ثم تشهر بالغلو فخفی و أخرجه أحمد بن محمد بن عیسى عن قم و له قصه.[۱۰]

 

مرحوم شیخ طوسی که در باره او می‌گوید: یکنى أبا سمینه له کتب و قیل: إنها مثل کتب الحسین بن سعید. أخبرنا جماعه عن محمد بن علی بن الحسین عن أبیه و محمد بن الحسن و محمد بن علی ماجیلویه عن محمد بن أبی القاسم عن محمد بن علی الصیرفی إلا ما کان فیها من تخلیط أو غلو أو تدلیس أو ینفرد به و لا یعرف من غیر طریقه[۱۱]، و شاید به همین دلیل باشد که این روایت را مرحوم شیخ در کتاب الغیبه نیاورده است، البته ممکن است بگوییم این روایت از متفردات نیست و نظائر دارد.

مرحوم کشی، که درباره او می‌گوید: قال حمدویه عن بعض مشیخته: محمد بن علی رمی بالغلوو ذکر علی بن محمد بن قتیبه النیسابوری عن الفضل بن شاذان أنه قال کدت أن أقنت على أبی سمینه محمد بن علی الصیرفی قال فقلت له و لِمَ استوجب القنوت من بین أمثاله؟ قال إنی لأعرف منه ما لا تعرفه. و ذکر الفضل فی بعض کتبه: الکذابون المشهورون أبو الخطاب و یونس بن ظبیان و یزید الصائغ و محمد بن سنان و أبو سمینه أشهرهم.[۱۲]

البته بنده (آیت الله طبسی) برخلاف نظر بسیاری، محمد بن سنان را قبول دارم.

ابن الغضائری: ابن أخت خلاد المقری أبو جعفر الملقب بأبی سمینه کوفی. کذاب غال. دخل قم و اشتهر أمره بها و نفاه أحمد بن محمد بن عیسى الأشعری رحمه الله عنها. و کان شهیرا فی الارتفاع لا یلتفت إلیه و لا یکتب حدیثه.[۱۳]

در برابر این همه تضعیفات فقط یک توثیق می‌توانیم برای این شخص ذکر کنیم وآن وجود نام او در اسناد کتاب کامل الزیارات است، البته معلوم نیست آن شخص که در اسناد کامل الزیارات ذکر شده خود ایشان باشد، چون درآنجا نام محمد بن علی قرشی آمده که دائر بین دو نفر است و محرز نیست که این شخص مورد نظر ما باشد. خلاصه اینکه در مقابل این همه تضعیفات تنها توثیق کامل الزیارات است که آن هم معلوم نیست درمورد ایشان باشد، لذا مرحوم خویی می‌فرماید: لا ینبغی الشک فی ضعفه.[۱۴]

 

برای ضعف سندی این روایت تضعیف همین شخص کفایت می‌کند مگر اینکه از راه دیگری که بیان شد وارد شویم.

  • ابن حسان رازی:

نجاشی درباره او می‌گوید: محمد بن حسان الرازی أبو عبد الله الزینبی (الزبیبی) یعرف و ینکر، بین، بین، یروی عن الضعفاء کثیرا.[۱۵]

ابن الغضائری: ضعیفٌ.

مرحوم خوئی به بیان مرحوم وحید بهبهانی که از متاخر متاخرین است پرداخته می‌گوید: و قال الوحید (قدس سره): محمد بن حسان الرازی وصفه الصدوق بخادم الرضا علیه السلام و هو فی طریقه إلى محمد بن مسلم، و یروی عنه محمد بن أحمد بن یحیى و لم یستثن روایته و هو دلیل على عدالته و یؤیده روایه الأجله عنه، مثل محمد بن یحیى العطار و أحمد بن إدریس و الصفار و غیره (انتهى). أقول: أما توصیف الصدوق إیاه بخادم الرضا علیه السلام فلا أصل له و إنما ذکر روایه عن محمد بن زید الرزامی خادم الرضا علیه السلام فی طریقه إلى محمد بن أسلم الجبلی.[۱۶]

نتیجه اینکه مرحوم خوئی می‌گوید: روایت اجلاء حُسن و وثاقت او را ثابت نمی‌کند، هر چند ضعف او نیز بر ما ثابت نشده است. او در ادامه می‌گوید: کلام نجاشی دلالت بر ضعف خود شخص نمی کند و تنها دلالت بر ضعف روایت او دارد. البته اگر روایت حسان رازی از اجلاء ثابت شود به نظر ما دلیل بر وثاقت می‌تواند باشد.

در مورد جمله «یعرف و ینکر» که نجاشی در مورد حسان گفته بود، مرحوم مامقانی در کتاب مقباس‌الهدایه ج۷ ص۵۱۹ در بخش نتائج این اصطلاح را آورده و اقوال مختلف را در مورد این جمله بیان می‌کند، او می‌گوید:

برخی گفته‌اند: اینها از الفاظ ذم است نسبت به احادیث و فی افادتها للقدح فلا، نتیجه اینکه به روایت او نمی توان عمل کرد.

برخی گفته‌اند: یعنی یوخذ به تاره و لا یوخذ به تاره که اگر این باشد مراد از آن قدح نیست.

برخی گفته‌اند: مراد از آن اینست که برخی از علما به روایاتش اخذ می‌کنند و برخی اخذ نمی کنند. به خاطر ضعف در روایات یا به خاطر ضعف در خود او.

برخی گفته‌اند: مراد از منکر ذکر اعاجیب است.

برخی دیگر: مراد از آن را مضطرب دانسته‌اند.

برخی گفته‌اند: به این معناست که گاهی عقل و ظاهر کتاب احادیثش را می‌پذیرد و گاهی نمی پذیرد.

مرحوم مامقانی بعد از ذکر این اقوال اینگونه نتیجه می‌گیرد:

ما روایات او را به عنوان شاهد و نه دلیل می‌توانیم قبول کنیم.

***

بررسی روایت یازدهم

حدثنا صفوان بن یحیى رضی الله عنه قال : حدثنا محمد بن حمران قال : قال الصادق جعفر بن محمد علیه السلام: إن القائم منا منصور بالرعب، مؤید بالنصر، تطوى له الأرض، وتظهر له الکنوز کلها، ویظهر الله تعالى به دینه على الدین کله ولو کره المشرکون، ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب، ولا یبقى فی الأرض خراب إلا عمر،وینزل روح الله عیسى بن مریم علیه السلام فیصلی خلفه. قال ابن حمران : قیل له یا ابن رسول الله متى یخرج قائمکم ؟ قال : إذا تشبه الرجال بالنساء، والنساء بالرجال، واکتفى الرجال بالرجال، والنساء بالنساء، ورکبت ذوات الفروج السروج، وقبلت شهاده الزور وردت شهاده العدل، واستخف الناس بالدماء وارتکاب الزنا وأکل الربا والرشا، واستیلاء الأشرار على الأبرار، وخروج السفیانی من الشام، والیمانی من الیمن، وخسف بالبیداء، وقتل غلام من آل محمد صلى الله علیه وآله بین الرکن والمقام اسمه محمد بن الحسن ولقبه النفس الزکیه، وجاءت صیحه من السماء بأن الحق مع علی وشیعته، فعند ذلک خروج قائمنا علیه السلام فإذا خرج أسند ظهره إلى الکعبه واجتمع عنده ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا، وأول ما ینطق به هذه الآیه : بقیه الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین،ثم یقول : أنا بقیه الله وحجته وخلیفته علیکم، فلا یسلم علیه مسلم إلا قال : السلام علیک یا بقیه الله فی أرضه، فإذا اجتمع له العقد وهو أربعه آلاف رجل خرج من مکه، فلا یبقى فی الأرض معبود دون الله عز وجل من صنم وغیره إلا وقعت فیه نار فاحترق، وذلک بعد غیبه طویله.[۱۷]

ترجمه: قائم ما علیه السلام به وسیله رعب وترس در دل دشمنان نصرت و یاری از طرف خدا شده و به وسیله پیروزی تأیید گردیده زمین برای او درنوردیده شود وگنج ها برای او آشکار گردد. حکومتش به شرق وغرب عالم رسد وخدای عزَّ وجلَّ به وسیله او دین خود را بر همه ی ادیان برتری دهد واگر چه مشرکان نپسندند پس در زمین ویرانه ای باقی نماند جز آنکه آباد شود وروح الله حضرت عیسى بن مریم علیه السلام فرود آید ودر پشت سر او نماز گذارد.

راوی گفت: عرض کردم: یابن رسول الله صلَّى الله علیه وآله وسلَّم قائم شما علیه السلام در چه وقتی خروج کند؟ فرمود: هنگامی مرد به زن و زن به مرد شبیه شود و مردان به مردان و زنان به زنان بسنده کنند و زنان بر زین ها سوار شوند و شهادت دروغ پذیرفته و شهادت عادلان رد گردد و مردم خونریزی و ارتکاب زنا را سبک شمرند و ربا خواری را حلال دانند و از ترس زبان اشرار از بدکاران بترسند وسفیانی از شام ویمانی از یمن بیرون آید وخسف (فرو رفتن در زمین) در بیابان واقع شود وپسری از آل محمد صلَّى الله علیه وآله وسلَّم بنام محمد بن الحسن نفس زکیه در میان رکن و مقام کشته شود وصیحه آسمانی برخیزد که حق در قائم علیه السلام وشیعیان او است. در این هنگام قائم ما علیه السلام خروج فرماید.

 وچون خروج کند پشت به کعبه مشرفه دهد. و سیصد وسیزده مرد بخدمتش گرد آیند اولین سخنی که گوید این آیه کریمه باشد: (بقیه خدا برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید) سپس فرماید من بقیه الله وحجت وخلیفه خدا بر شما هستم پس هیچکس سلام بر او نکند مگر آنکه گوید: سلام بر تو ای بقیه الله. در زمین وچون لشکرش ده هزار مرد باشند جمع شوند خروج فرمایند ودر زمین هیچ معبودی بجز خدای عزَّ وجلَّ نباشد از قبیل بت ها وغیره جز آنکه به آتش سوخته شوند واین خروج پس از غیبت طولانی خواهد بود. تا خدا بداند چه کسی به امر غیب مطیع خدا وایمان وباور داشته باشد.

***

مصادر این روایت

  • الغیبهفضل بن شاذان على ما فی مستدرک الوسائل،
  • إثبات الرجعه، الفضل بن شاذانعلى ما فی إثبات الهداه.
  • مختصر إثبات الرجعه: ص ۲۱۶ ۲۱۷ ح ‍ ۱۸
  • إثبات الهداه: ج ۳ ص ۵۷۰ باب‍ ۳۲ ف‍ ۴۴ ح‍ ۶۸۶
  • أربعون الخاتون آبادی : ص ۱۸۲ ۱۸۳ ح ‍ ۳۰
  • مستدرک الوسائل : ج ۱۲ ص ۳۳۵ ب‍ ۳۹ ح ‍ ۶ ودر: ج ۱۴ ص ۳۵۴ ب‍ ۲۰ ح کشف النوری : ص۲۲۲

ما نمی توانیم این روایت را با روایت قبل معارض بدانیم زیرا این روایت در مقام بیان ترتیب زمانی نیست و تنها در مقام بیان علائم حتمی و غیر حتمی است.

این روایت را بررسی سندیی نمی کنیم زیرا قبلاً  کتاب مختصر اثبات الرجعه را بحث کرده ایم.

***

 

در ادامه به سه روایت  که استدراکاتی است از حضرت علی علیه السلام اشاره می کنیم:

 

بررسی روایت اول از استدراکات (دوازدهم)

اولین روایت که استدراکی است از روایات حضرت علی علیه السلام روایتی است که آنرا مرحوم نعمانی در کتاب غیبت به سند خودش از عبایه بن ربعی اسدی نقل می‌کند:

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید قال حدثنی علی بن الحسن عن علی بن مهزیار عن حماد بن عیسى عن الحسین بن المختار عن عبد الرحمن بن سیابه عن عمران بن میثم عن عبایه بن ربعی الأسدی قال: دخلت على أمیر المؤمنین علی علیه السلام و أنا خامس خمسه و أصغر القوم سنا[۱۸]  فسمعته یقول حدثنی أخی رسول الله ص أنه قال إنی خاتم ألف نبی و إنک خاتم ألف وصی و کُلفت ما لم یکلفوا[۱۹] فقلت ما أنصفک القوم یا أمیر المؤمنین فقال لیس حیث تذهب بک المذاهب یا ابن أخی و الله إنی لأعلم ألف [۲۰]کلمه لا یعلمها غیری و غیر محمد ص و إنهم لیقرءون منها آیه فی کتاب الله عز و جل و هی وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ[۲۱] و ما یتدبرونها حق تدبرها أ لا أخبرکم بآخر ملک بنی فلان[۲۲] قلنا بلى یا أمیر المؤمنین قال قتل نفس حرام فی یوم حرام فی بلد حرام عن قوم من قریش [۲۳]و الذی فلق الحبه و برأ النسمه ما لهم ملک بعده غیر خمس عشره لیله قلنا هل قبل هذا أو بعده من شی‏ء فقال صیحه فی شهر رمضان تفزع الیقظان و توقظ النائم‏ و تخرج الفتاه من خدرها.[۲۴]

این روایت، روایت قبلی (روایت دهم) را که می‌گفت، اولاهن الصیحه تایید می‌کند. برخی اشکال می‌کنند که در برخی دیگر از روایات خروج سفیانی ماه رجب گفته شده و این منافات دارد با این روایتی که این علامات را ماه رمضان بیان می‌کند؟

در جواب این اشکال: توجیهی گفته شده مبنی بر اینکه، منافاتی بین این دو دسته روایات وجود ندارد، به این ترتیب که بگوئیم اولین علامت صیحه آسمانی است و در ماه رمضان و در رجب سال بعد خروج سفیانی اتفاق می‌افتد که در اینصورت فاصله بین خروج سفیانی تا ظهور حضرت با روایاتی که فاصله را حمل امرئه دانسته‌اند منطبق می‌شود. مگر اینکه بگوئیم فاصله زمانی صیحه تا ظهور حضرت را روایات چهار ماه و اندی گفته‌اند که در این صورت این توجیه کارساز نخواهد بود.

***

بررسی سندی روایت

این روایت را عبایه بن ربعی نقل می‌کند. در مورد عبایه ذهبی می‌گوید:

روی عنه موسی بن الطریف کلاهما من غلاه الشیعه

در نزد اهل سنت غالی شیعه به کسی می‌گویند که نه تنها نسبت به علی علیه السلام حبّ دارد بلکه به مقدم بودن حضرت علی علیه السلام بر دیگران نیز اعتقاد دارد. ذهبی علت اینکه او را از غلاه شیعه می‌داند اینست که او روایتی که حضرت علی علیه السلام را قسیم النّار معرفی می‌کند را نقل کرده است.[۲۵] پس هرکس حدیثی در فضائل نقل کند می‌شود غالی.

شیخ طوسی در رجالش او را جزو اصحاب امیرالمومنین علیه السلام نقل می‌کند. مبنای شیخ در رجال معاصرت است، به این معنا که هرکس معاصر با یکی از ائمه علیهم السلام بود جزو اصحاب آن امام شمرده می‌شود. لذا ایشان زیاد بن ابیه راجزو اصحاب امام علی علیه السلام و عمر بن سعد را از اصحاب امام حسین علیه السلام می‌داند. لذا نمی توان به گفته ایشان مبنی بر صحابی بودن عبایه اعتماد کرد.[۲۶] اما برخی دیگر عبایه را از خواص اصحاب علی علیه السلام دانسته اند، و این مطلب مهمی است. عبایه روایتی را از حبابه نقل می‌کند او می‌گوید:

و روى محمد بن الحسین عن موسى بن سعدان عن عبد الله بن القاسم عن صباح المزنی عن صالح بن میثم الأسدی قال دخلت أنا و عبایه بن الربعی على امرأه من بنی والبه قد احترق وجهها من السجود فقال لها عبایه یا حبابه هذا ابن أخیک قالت و‌ای اخ؟ قال صالح بن میثم فقالت ابن أخی و الله حقا یا ابن أخی أ لا أحدثک بحدیث سمعته من الحسین بن علی علیه السلام قلت بلى یا عمه قالت کنت زواره للحسین… فقال یا حبابه نحن و شیعتنا على الفطره و سائر الناس منها براء.[۲۷]

توثیق خاصی برای عبایه پیدا نکردیم ولی می‌خواهیم از طریق نقل روایات او به این نتیجه برسیم که او فرد مثبتی است، مضافاً به اینکه ذهبی او را از غلات شیعه دانسته و این مطلب خود جای تامل دارد، و بدانید که هرکس را که ذهبی و امثال او بالمره رد می‌کنند باید در او تامل کرد.

مطلب دیگری را که عبایه نقل می‌کند این است:

کَانَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَثِیراً مَا یَقُولُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَوَ اللَّهِ مَا مِنْ أَرْضٍ مُخْصِبَهٍ وَ لَا مُجْدِبَهٍ وَ لَا فِئَهٌ تُضِلُّ مِائَهً أَوْ تَهْدِی مِائَهً إِلَّا وَ أَنَا أَعْلَمُ قَائِدَهَا وَ سَائِقَهَا وَ نَاعِقَهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه.[۲۸]

این نمونه مطالبی ایست که عبایه با اعتقاد، آنها را نقل می‌کند.

ابن طاووس در کتاب فرحه الغری به نقل از حبه عرنی می‌گوید: خرجت مع علی الی الظهر فوقف بوادی السلام کانه مخاطب لاقوام.

مدتی که حضرت به عراق آمده بودند تنها یا با برخی از افراد خاص کراراً به وادی السلام نجف می‌رفتند و با ارواح صحبت می‌کردند. [۲۹]

نتیجه: به نظر ما عبایه مشکلی ندارد و مشکلش تنها کلام ذهبی در مورد او است که گفته: من غلاث الشیعه.

این متن متن قوی است و لذا نیاز به بررسی سندی ندارد.

***

 

بررسی روایت دوم از استدراکات (سیزدهم)

إن بنی أمیه لا یزالون یطعنون فی مسجل ضلاله و لهم فی الأرض أجل حتى یهریقوا الدم الحرام فی الشهر الحرام و الله لکأنی أنظر إلى غرنوق من قریش یتشحّطُ فی دمه فإذا فعلوا ذلک لم یبق لهم فی الأرض عاذر و لم یبق لهم ملک على وجه الأرض بعد خمس عشره لیله. [۳۰]

و الغُرْنُوقُ و الغِرْنَوقُ و الغِرْنَیْقُ و الغِرْنِیقُ و الغِرْناق‏و الغُرَانِق و الغَرَوْنَق، کله: الأَبیض الشاب الناعم الجمیل.[۳۱]

***

مصادر این روایت:

  • ابن قتیبه در غریب الحدیث ج۱ص۳۷۰
  • ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج۱۹ص۱۳۱
  • مرحوم نمازی مستدرک سفینه، ج۴ص۳۶۳
  • این روایت مرسل است ولی موید روایت قبل است وروشن است که قاتل این شخص بنی امیه است. [۳۲]

***

 

بررسی روایت سوم از استدراکات (چهاردهم)

حدثنا أبو معاویه عن الأعمش عن عمرو بن مره عن أبی البختری عن علی رضی الله عنه قال وددت أن النفس التی یذل الله عند قتلها قریشا ویخزیها قد قتلت. [۳۳]

قریشی‌ها با علی علیه السلام سر جنگ داشته و دارند به تاریخ قریش در برخورد با حضرت مراجعه کنید که حضرت چگونه از دست آنها شکایت می‌کند ومی فرماید: مالی و قریش.

***

مصادر این روایت: 

  • فتن ابن حماد ص۳۰۱ ح۱۱۵۹
  • نهج الخلاص فتلاوی ص۵۳۷

 

این روایاتی بود که اکثراً در کتب خاصه وجود داشت. باقی می‌ماند روایاتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم صدر این زمینه نقل شده و جمع بندی آنها.

 


 

[۱]  – وقتی سیل می‌آید هرآنچه سر راهش باشد با خود می‌برد جارف نیزبه این معنا ست یعنی موتی است که هر کس در راهش قرار گیرد با خود می‌برد.

[۲]  – سیف نماد جنگ ودر گیری است.

[۳]الغیبهللنعمانی، ص ۲۹۰و۲۸۹٫

[۴]در مورد میزان حمل امرئه نظر شیعه با اهل سنت فرق دارد. تنها برخی از علمای شیعه همانند مرحوم مجلسی دوم حمل را تا دو سال هم گفته‌اند که البته نظر شاذی است و نظر مشهور نه ماه و یکسال است. اما عامه تا هفت سال نیز گفته‌اند. از مالک پرسیدند می‌شود انسان تا بیش از یکسال در رحم مادر باشد؟ او در جواب می‌گوید: من خودم تا سه سال در رحم مادرم بوده ام. البته قرافی در فروق این بحث را مطرح کرده و تعارض اصل و ظاهر را هم مطرح کرده و مراد از هفت سال را بیان کرده است. مساله حمل امرئه اگرطبق مبانی ما باشد، نه ماه تا یکسال بین سفیانی و ظهور بیشتر فاصله نخواهد بود، ولی اگرآنچه که در روایات آمده اقل حمل امرئه باشد، اقل حمل شش ماه می‌شود.

[۵] بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۱۹

[۶]  – بشاره الاسلام، ص۱۵۰

[۷]الانوار البهیه، ص ۳۶۷

[۸]منتخب الاثر، ص۴۵۲

[۹]  – معجم، ج۵، ص۱۹۷

[۱۰]معجم الرجال، رجال نجاشی، ۳۳۲، رقم ۸۹۴، ذیل ترجمه محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی، ج۱۶، ص۲۹۷، ۱۷/۳۱۹، رقم ۱۱۲۸۶، ذیل ترجمه محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی.

[۱۱]الفهرست، ص۴۱۲

[۱۲] – رجال‏الکشی، ص ۵۴۶

[۱۳]رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۹۵

[۱۴]معجم الرجال، ۱۷/۳۲۱، رقم ۱۱۲۸۶، فی ذیل ترجمه محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی

[۱۵]رجال نجاشی، ۳۳۲، رقم الترجمه، ۸۹۴، ذیل ترجمه محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی.

[۱۶]معجم الرجال، ج۱۵، ص۱۹۱، و ج۱۶/۲۰۳، رقم الترجمه، ۱۰۴۷.

[۱۷]معجم أحادیث الإمام المهدی۴، جمع من المحققین، ج ۳، ص ۴۹۴-۴۹۳.

[۱۸] این شخص به دلیل صغر سن از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نمی تواند باشد.

[۱۹]مخاطب این عبارت یا حضرت علی علیه السلام است و یا سایر پیامبران. البته احتمال دوم صحیح تر به نظر می‌رسد.

[۲۰]  – احتمال دارد این کلمه کنایه از کثرت باشد.

[۲۱]  – نمل، آیه۸۲، به این آیه درباب مهدویت زیاد اشاره شده ودر حدود دوازده یا سیزده مورد است که برخی از آنها را حضرت به خودشان نسبت می‌دهند.

[۲۲] به نظر من (آیت الله طبسی) این بنی فلان ناشی از تصرف برخی از روات در برخی شرایط همانند ترس است ویا ناشی از تعصب است همانند بخاری که در چندین مورد اسم افراد را نمی ورد. مثلا مغیره بن شعبه حرام فروشی می‌کرد وپیه مردار وشراب می‌فروخت خبر به خلیفه رسید خلیفه اورا لعنت کرد. بخاری اسم او را نمی آورد ولی شراح همه می‌گویند مراد مغیره است. عبایه شخصیتی بود از مریدان حضرت که دوران عباسیان را درک نکرد وبعید است که خودش تصرف کرده باشد. مطلب دیگر اینکه باید بدانیم مراد از ملک بنی فلان چیست؟آیا مرادملک بنی عباس است ویا بنی امیه؟

[۲۳]این قیودی که اضافه شده جریان را از کلی بودن خارج می‌کند واین مطلب را روشن می‌کند که مراد از قتل نفس زکیه استباحه دماء و کشتار بی‌گناهان نیست.

[۲۴] – الغیبهللنعمانی، ص ۲۵۸

[۲۵]میران الاعتدال، ۲/۳۸۷، رقم ۴۱۸۸ و لسان المیزان، ۳/۲۴۷، رقم۱۰۸۲.

[۲۶]رجال شیخ طوسی، ۷۲، رقم ۶۵۶، باب عین

[۲۷]دلائل‏الإمامه، ص ۷۷

[۲۸]بحارالأنوار، ج ۴۰، ص ۱۳۱

[۲۹]قصه صافی صفا اینگونه بوده که حضرت در وادی السلام قدم می‌زدند دیدند شخصی سوار بر شتر جنازه‌ای حمل می‌کند، حضرت از او پرسید که او کیست واز کجا آمده؟ عرض کرد: من از یمن آمده ام، پدرم وصیت کرده که او را در ظهر الکوفه دفن کنم. حضرت علت وصیت پدرش را پرسید. او در جواب گفت: چون پدرم گفته شخصی آنجا دفن می‌شود که یدخل بشفاعته مثل مضر و ربیع (این دو طائفه از طوایف پر جمعیت عرب بودند که وقتی می‌خواستند مثال به جمعیت زیاد بزنند به این دو طایفه مثال می‌زدند). فرمود: می‌دانی او کیست؟ به خدا قسم آن شخص من هستم. تا می‌توانید فضائل اهل بیت را نقل کنید و از متهم شدن به غلوتوسط آنها ابا نداشته باشید.

[۳۰]نهج الخلاص، ص۵۳۷، ح۱۱۶۴

[۳۱]لسان العرب، ج۱۰، ص۲۸۶و مجمع البحرین، ج۵، ص۲۲۲ و شرح نهج البلاغه، ۱۹/۱۳۱

[۳۲]تاریخ آل سعود نوشته ناصر سعید که بعد اورا توسط جناح عرفات ـ فلسطینیها ـ گرفته و کشتند. اشاره به آل سعود کرده که ریشه آنها همان مرحب یهودی است واین را ثابت کرده است.

[۳۳]الغارات، ص۳۹۳، چاپ دارالاضواء.