- ثقلین - http://thaqalain.ir -

نفس زکیه ۳
بررسی روایات نفس زکیه به عنوان یکی از علائم ظهور

چهار روایت در این زمینه وجود دارد که به حتمیت این قتل اشاره دارد:

روایت اول از ابو حمزه ثمالی است که کتابهای الارشاد، کمال الدین و الغیبه همگی از او نقل می‌کنند.

روایت دوم که دو طریق دارد، روایتی است که نعمانی از عبدالله بن سنان و عن غیر واحد من اصحابنا نقل می‌کند، ولی راوی آن زیاد قندی است که باید طبق مبنای رجالی از آن بحث کرد.

روایت سوم از مرحوم نعمانی به نقل از حمران بن اعین.

روایت چهارم از مرحوم شیخ طوسی به نقل از عمر بن حنظله.

در مجموع چهار روایت داریم که اشاره به حتمیت قتل نفس زکیه دارد. حال اگر از این چهار روایت استفاضه استفاده شود مشکل سندی حل می‌شود و علاوه بر این حتمیت آن نیز ثابت می‌شود، ولی اگر استفاضه ثابت نشود، در حتمیت این قتل جای تامل وجود خواهد داشت، البته همانگونه که نفس زکیه از علامات است، حتمیت قتل او هم از علامات است.

البته در مسائلی همانند محل قتل، زمان قتل و تعداد نفس زکیه و بحث‌هایی وجود دارد که بعد از جمع بندی مباحث باید به آنها پرداخته شود.

***

بررسی روایت ششم

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید[۱] بإسناده[۲] عن هارون بن مسلم عن أبی خالد القماط عن حمران بن أعین [۳]عن أبی عبد الله علیه السلام  أنه قال من المحتوم الذی لا بد أن یکون من قبل قیام القائم خروج السفیانی و خسف بالبیداء و قتل النفس الزکیه و المنادی من السماء. [۴]

ترجمه: از حتمیاتی که پیش از قیام قائم خواهند بود: شورش سفیانی، فرو رفتن در بیداء، قتل نفس زکیه، و ندای آسمانی است.

از زمان نعمانی تا زمان مرحوم مجلسی [۵]و تا امروز کسی غیر از آیت الله صافی این روایت را نقل نکرده است. این روایت حتمیت قتل نفس زکیه را بیان می‌کند که باید به سایر روایات حتمی در این بحث ضمیمه شود.

***

 

بررسی روایت هفتم

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید قال حدثنا القاسم بن محمد قال حدثنا عبیس بن هشام قال حدثنا عبد الله بن جبله عن أبیه عن محمد بن الصامت عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له ما من علامه بین یدی هذا الأمر [۶] فقال بلى قلت و ما هی قال هلاک العباسی [۷]و خروج السفیانی و قتل النفس الزکیه و الخسف بالبیداء و الصوت من السماء، فقلت جعلت فداک أخاف أن یطول هذا الأمر فقال لا إنما هو کنظام الخرَز[۸] یتبع بعضه بعضا. [۹]

ترجمه: محمدبن صامت از امام صادق علیه السلام روایت کرده گوید: به آن حضرت عرض کردم: پیش از وقوع این امر نشانه ای نیست؟ فرمود: چرا، عرض کردم: آن چیست؟ فرمود: نابودی عباسی، و خروج سفیانی، و کشته شدن نفس زکیه، و فرو رفتن زمین در صحرا، و صدایی از آسمان، پس عرض کردم: فدایت گردم می ترسم این امر به درازا کشد. فرمود: نه، آن همچون رشته منظمی به دنبال هم خواهد بود.

***

از این روایت حتمیت قتل نفس زکیه استفاده نشد زیرا تنها اشاره به علامت بودن آن دارد.

سند این روایت را بررسی نمی‌کنیم ولی فقط به ناقلین این روایت اشاره می‌کنیم.

***

ناقلین این روایت:

 این روایت را مرحوم مجلسی در بحارالانوار[۱۰] از کتاب الغیبه مرحوم نعمانی نقل کرده است و غیر از کتاب ملحقات احقاق الحق[۱۱] کسی آنرا نقل نکرده است، که نقل ملحقات هم از کتاب عقدالدرر است. مبنا و روش احقاق الحق اینست که روایات را از کتب اهل سنت می‌آورد.

اما ناقلین این روایت از اهل سنت:

  • سفارینی در لوائح به نقل ازعقدالدرر[۱۲]
  • عقدالدرر [۱۳]به نقل از محمد بن صامت

همان متن روایات مذکور در این کتاب نیز هست اما شاهد مطلب که عبارت قتل نفس الزکیه بود، در این نقل نیست، لذا این روایت شاهدی برای بحث ما نخواهد بود.

  • متقی هندی درکتاب برهان ص۱۱۴، با متن عقدالدرر
  • فرائدالسمطین با نقل عبارت عقد الدرر

بنابراین متن روایت غیبت نعمانی از امام صادق علیه السلام در کتب عامه نیامده است و اگر آمده بدون نفس زکیه که شاهد بحث است آمده و از کتب ما فقط مرحوم مجلسی آنرا نقل می‌کند.[۱۴]

***

بررسی روایت هشتم

أخبرنا علی بن أحمد البندنیجی قال حدثنا عبید الله بن موسى العلوی عن یعقوب بن یزید عن زیاد بن مروان عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: النداء من المحتوم و السفیانی من المحتوم و الیمانی من المحتوم و قتل النفس الزکیه من المحتوم و کف یطلع من السماء من المحتوم قال و فزعه[۱۵] فی شهر رمضان توقظ النائم و تفزع الیقظان و تُخرج‏ الفتاه من خدرها. [۱۶] و [۱۷]

ترجمه: از ابوعبدالله امام صادق علیه السلام است که فرمود: ندا حتمی است، و سفیانی حتمی است و یمانی، حتمی است و کشته شدن نفس زکیه، حتمی است، و دستی که در آسمان ظاهر می شود، حتمی است، [سپس فرمود] و ندای رعب آوری که در ماه رمضان است و خفته را بیدار می کند و بیدار را به هراس می افکند و دختران را از پشت حجاب ها [در جستجوی منشاء صدا] بیرون می کشاند.

***

ناقلین این روایت:

ناقلین این روایت از منابع شیعی عبارتند از:

  • اثبات الهداهج۳ص۷۳۵ به نقل از غیبت نعمانی بدون ذکر جمله «والیمانی من المحتوم»
  • مرحوم مجلسی ج۵۲ ص۲۳۳ به نقل از غیبت بدون ذکرعبارت «والیمانی»
  • مرحوم کاظمی دربشاره الاسلام ص۴۱۵

محتوای این روایت، حتمیت قتل نفس زکیه است لکن چون روایاتی می‌خواهیم که اوصاف و ویژگی ها را بیان کند باید این ویژگی ها به حد تواتر یا استفاضه برسد والا اگر در حد اخبار آحاد باشد، مستغنی از بررسی سندی نیستیم. وچون این روایت حتمیت را که از ویژگی های مورد نظر است بیان می‌کند لذا سند آن را بررسی می‌کنیم.

***

بررسی سندی:

  • علی بن احمد بندنیجی:

ابن الغضائری: ضعیفٌ متهافتٌ، لا یلتفت الیه.[۱۸] اگر ما به کتاب ابن الغضائری اعتماد کنیم نتیجه تضعیف این شخص است والا شخص مجهول است. البته مرحوم خوئی نیزدرج۱۱ص۲۵۶ کتاب معجم رجال متعرض ایشان شده است.

  • عبیدالله بن موسی علوی: مجهول است.
  • یعقوب بن یزید: ثقه
  • زیاد بن مروان: مشکل دارد

پس سه نفر در این سند وجود دارند که مبتلا به اشکال‌اند.

***

 

بررسی روایت نهم

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید قال حدثنی علی بن الحسن عن علی بن مهزیار عن حماد بن عیسى عن الحسین بن المختار قال: حدثنی ابن أبی‏ یعفور قال قال لی أبو عبد الله علیه السلام : أمسک بیدک[۱۹]  هلاک الفلانی اسم رجل من بنی العباس و خروج السفیانی و قتل النفس[۲۰] و جیش الخسف و الصوت قلت و ما الصوت أهو المنادی فقال نعم و به یعرف صاحب هذا الأمر ثم قال الفرج کله هلاک الفلانی من بنی العباس. [۲۱]

ترجمه: ابن أبى یعفور گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: «هلاک فلانى [- نام مردى از بنی عبّاس-] را با دستت داشته بشمار و خروج سفیانى را، و کشته شدن نفس زکیّه را، و سپاهى را که در زمین فرو مى‏روند، و آن آواز را، عرض کردم: آواز چیست آیا همان نداکننده است؟ پس فرمود: آرى و صاحب این امر بدان وسیله شناخته مى‏شود، سپس فرمود: فرج کامل در نابودى فلانى [از بنی عبّاس‏] است».  

***

بررسی زیاد بن قندی:

زیاد بن مروان قندی که در سند برخی از روایات نفس زکیه و غیرآن بود از حیث وثاقت مورد بحث است و تا مشکل این شخص حل نشود روایاتی را که از او نقل می‌شود قابل اعتماد نیست، مگر اینکه یا مضمون آن روایت قوی باشد و به عبارتی قوت متن داشته باشد، و یا اینکه آن روایت به حد تواتر یا استفاضه برسد و یا اینکه آن روایت را به عنوان موید قرار دهیم، در غیر این سه صورت نمی توان به روایات او اعتماد کرد، مخصوصاً با توجه به فرمایش علامه حلی در «خلاصه الاقوال» که او را مردود الروایه می‌داند.

برای تکمیل بحث رجالی در مورد زیاد بن مروان قندی و اینکه آیا او ثقه هست یا خیر؟ اقوال موجود در این زمینه و دلائل هریک را بیان می‌کنیم.

***

اقوال موجود در بحث:

قول اول: احادیث زیاد بن مروان قندی از اساس مردود است. علت عدم قبول روایات او این است که این شخص به خاطر رسیدن به اموال ومطامع دنیا، امامت امام رضا علیه السلام را انکار کرد. شخصیتی مثل علامه حلی در مورد او می‌فرماید:

روى عن أبی عبد الله علیه السلام و أبی الحسن‏ علیه السلام و وقف فی الرضا علیه السلام قال: الکشی عن حمدویه قال: حدثنا الحسن ابن موسى قال: زیاد هو أحد أرکان الوقف و بالجمله فهو عندی مردود الروایه.[۲۲] و به این صورت تمام روایات او را زیر سوال می‌برد. و یا شخصیتی مثل سید بن طاووس که کتاب ملاحم و فتن دارد، توجهی به این شخص نکرده واو را تضعیف می‌کند. افراد دیگری مثل صاحب کتاب تحریر طاووسی، و مرحوم جزائری در کتاب حاوی همین مبنا را اختیار کرده‌اند.

قول دوم: تمام احادیث این شخص مقبول است، به این دلیل که زیاد بن مروان هر چند از خط امامت منحرف شد، اما در حدیث ثقه است و صدق مخبِری دارد. مرحوم مجلسی در کتاب الوجیزه همین نظر را دارند.

مرحوم بحرانی در کتاب بُلغه المحدثین نظیر این گفته را دارد، اما در ادامه می‌گوید: موثق علی المشهور وفیه نظر.

قول سوم: شیخ عبدالنبی کاظمی در تکمله الرجال تفصیل داده بین روایاتی که زیاد قبل از وقف و انحراف نقل کرده و بین روایاتی که بعد از وقف و انحراف نقل کرده است. [۲۳]

در ادامه ایشان بیانی دارند و می‌فرمایند: اعلم انه لم یوثقه احد من الرجالیین الا المفید من ثقاه الکاظم فیکون ثقه فی حیاه الامام فغایه ما تثبت به الوثاقه فی ذلک الزمان فیکون حادثا ومتاخرا عن الوثاقه فالحدیث الذی ینقله ینبغی ان ینظر فیه ویجعل حجه اذا کان نقله فی زمن وثاقته ولیس بحجه فی غیره، ومع الجهل ففی التعلق به اشکال. [۲۴]

***

بیان ادله هر یک از اقوال:

ادله و مستند قائلین به قبول زیاد بن مروان قندی: 

چون مستند کسانی همچون مرحوم طباطبائی در باب مردود بودن روایات زیاد، متین و قوی است، لذا ابتدا مستند کسانی که روایت مروان قندی را مقبول می‌دانند نقل و بررسی می‌کنیم:

تنها مستندی که این گروه دارند، کلام شیخ مفید در کتاب ارشاد است، او می‌گوید:

فممن روى النص على الرضا علی بن موسى علیه السلام بالإمامه من أبیه و الإشاره إلیه منه بذلک من خاصته و ثقاته و أهل الورع و العلم و الفقه من شیعته داود بن کثیر الرقی و محمد بن إسحاق بن عمار و علی بن یقطین و نعیم القابوسی و الحسین بن المختار و زیاد بن مروان و المخزومی و داود بن سلیمان و نصر بن قابوس و داود بن زربی و یزید بن سلیط و محمد بن سنان. [۲۵]

بدین وسیله شیخ مفید زیاد را توثیق می‌کند، و چون این مطلب از جانب شیخ شهادتی بر وثاقت این شخص محسوب می‌شود، لذا به عنوان مستند مورد قبول قرارگرفته است.

بعد از شیخ هرکس که استنادی کرده به این کلام شیخ بوده است. البته مرحوم مامقانی مستند دیگری نیز پیدا کرده‌اند و آن این روایت است:

أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ الْمَدَائِنِیُّ عَنْ زِیَادٍ الْقَنْدِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام یَا زِیَادُ أُحِبُّ لَکَ مَا أُحِبُّهُ لِنَفْسِی وَ أَکْرَهُ لَکَ مَا أَکْرَهُ لِنَفْسِی أَتِمَّ الصَّلَاهَ فِی الْحَرَمَیْنِ وَ بِالْکُوفَهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع. [۲۶]

خود مرحوم مامقانی بر این مطلب اشکال می‌کند و می فرماید: الا ان یجاب کون الراوی هوفلایکون حجه فی مدحه فتامل.

شاید نکته‌ای که ایشان در فتامل در نظر داشته، اشاره به اشعاریت این روایت بر مطلوب باشد که با توجه به اشکال دوری [۲۷] که این روایت دارد نمی‌تواند به عنوان دلیل پذیرفته شود.

مرحوم مامقانی نه تنها در وثاقت زیاد اشکالی ندارد، بلکه حرف عجیبی می‌زند که ما در واقفی بودن ایشان بحث داریم و ایشان اصلاً واقفی نیست: ان وقف الرجل حقیقه ممنوع.

پس عمده مستند قائلین به قبول، کلام شیخ مفید در ارشاد است که روایت استبصار را نیز موید قرار داده‌اند.

***

 

ادله و مستند قائلین به رد زیاد بن مروان قندی:

اما مستند و دلیل کسانی که می‌گویند زیاد بن مروان مردود الروایه است، قوی تر است، زیرا روایاتی در مذمت زیاد آمده که نمی‌توان به سادگی از آنها گذشت. [۲۸]

روایت اول:

عن یونس بن عبد الرحمن قال مات أبو إبراهیم علیه السلام و لیس من قوامه أحد إلا و عنده المال الکثیر و کان ذلک سبب وقفهم و جحدهم موته طمعا فی الأموال کان عند زیاد بن مروان القندی سبعون ألف دینار[۲۹] و عند علی بن أبی حمزه ثلاثون ألف دینار. فلما رأیت ذلک و تبینت الحق و عرفت من أمر أبی الحسن الرضا علیه السلام ما علمت تکلمت و دعوت الناس إلیه فبعثا إلی و قالا ما یدعوک إلى هذا إن کنت ترید المال فنحن نغنیک و ضمنا لی عشره آلاف دینار و قالا لی کف. فأبیت و قلت لهما إنا روینا عن الصادقین علیهما السلام أنهم قالوا إذا ظهرت البدع فعلى العالم أن یظهر علمه فإن لم یفعل سلب نور الإیمان و ما کنت لأدع الجهاد و أمر الله على کل حال فناصبانی و أضمرا لی العداوه. [۳۰]

ترجمه: یونس بن عبدالرحمن یکی از یاران و صحابه امام هفتم و هشتم که شأن ویژه‌ای نزد اهل بیت داشت می‌گوید هنگامی که امام کاظم علیه السلام به شهادت رسید اموال زیادی نزد کارگزاران ایشان بود که همان سبب شد مرگ امام را منکر شوند و تا امام کاظم علیه السلام وقف نمایند. به عنوان نمونه نزد «زیاد قندی» هفتاد هزار دینار و نزد «علی بن ابی حمزه» سی هزار دینار به امانت بود. آنها حتی به من نیز که مردم را به سوی امام رضا علیه السلام تبلیغ می‌کردم، پیشنهاد رشوه دادند تا با آنها همنوا شوم و امامت امام رضا علیه السلام را رد کنم. وقتی من نپذیرفتم با من به دشمنی برخاستند.

روایت دوم:

روى ابن عقده عن علی بن الحسن بن فضال عن محمد بن عمر بن یزید و علی بن أسباط جمیعا قالا قال لنا عثمان بن عیسى الرواسی حدثنی زیاد القندی و ابن مسکان قالا کنا عند أبی إبراهیم علیه السلام إذ قال یدخل علیکم الساعه خیر أهل الأرض فدخل أبو الحسن الرضا علیه السلام و هو صبی فقلنا خیر أهل الأرض ثم دنا فضمه إلیه فقبله و قال یا بنی تدری ما قال ذان قال نعم یا سیدی هذان یشکان فی قال علی بن أسباط فحدثت بهذا الحدیث الحسن بن محبوب فقال بتر الحدیث لا و لکن حدثنی علی بن رئاب أن أبا إبراهیم علیه السلام قال لهما إن جحدتماه حقه أو خنتماه فعلیکما لعنه الله و الملائکه و الناس أجمعین یا زیاد لا تنجب أنت و أصحابک أبدا قال علی بن رئاب فلقیت زیاد القندی فقلت له بلغنی أن أبا إبراهیم علیه السلام قال لک کذا و کذا فقال أحسبک قد خولطت فمر و ترکنی فلم أکلمه و لا مررت به قال الحسن بن محبوب فلم نزل نتوقع لزیاد دعوه أبی إبراهیم علیه السلام حتى ظهر منه أیام الرضا علیه السلام ما ظهر و مات زندیقا. [۳۱]

روایت سوم:

غط، [الغیبه للشیخ الطوسی‏] ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ وَ سَعْدٍ مَعاً عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ مَضَى أَبُو إِبْرَاهِیمَ وَ عِنْدَ زِیَادٍ الْقَنْدِیِّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِینَارٍ وَ عِنْدَ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى الرَّوَاسِیِّ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِینَارٍ وَ خَمْسُ جَوَارٍ وَ مَسْکَنُهُ بِمِصْرَ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ‏ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام أَنِ احْمِلُوا مَا قِبَلَکُمْ مِنَ الْمَالِ وَ مَا کَانَ اجْتَمَعَ لِأَبِی عِنْدَکُمْ مِنْ أَثَاثٍ وَ جَوَارٍ فَإِنِّی وَارِثُهُ وَ قَائِمٌ مَقَامَهُ وَ قَدِ اقْتَسَمْنَا مِیرَاثَهُ وَ لَا عُذْرَ لَکُمْ فِی حَبْسِ مَا قَدِ اجْتَمَعَ لِی وَ لِوُرَّاثِهِ قِبَلَکُمْ أَوْ کَلَامٌ یُشْبِهُ هَذَا فَأَمَّا ابْنُ أَبِی حَمْزَهَ فَإِنَّهُ أَنْکَرَهُ وَ لَمْ یَعْتَرِفْ بِمَا عِنْدَهُ وَ کَذَلِکَ زِیَادٌ الْقَنْدِیُّ وَ أَمَّا عُثْمَانُ بْنُ عِیسَى فَإِنَّهُ کَتَبَ إِلَیْهِ أَنَّ أَبَاکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَمْ یَمُتْ وَ هُوَ حَیٌّ قَائِمٌ وَ مَنْ ذَکَرَ أَنَّهُ مَاتَ فَهُوَ مُبْطِلٌ وَ اعْمَلْ عَلَى أَنَّهُ قَدْ مَضَى کَمَا تَقُولُ فَلَمْ یَأْمُرْنِی بِدَفْعِ شَیْ‏ءٍ إِلَیْکَ وَ أَمَّا الْجَوَارِی فَقَدْ أَعْتَقْتُهُنَّ وَ تَزَوَّجْتُ بِهِن.[۳۲]

ترجمه: وقتى حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از دنیا رفت پیش زیاد قندى هفتاد هزار دینار بود و نزد عثمان ابن عیسى رواسى سى هزار دینار … و خانه‏اى که در مصر مى‏نشست. امام رضا علیه السلام پس از شهادت امام کاظم علیه السلام به سه نفر از کارگزاران ایشان از جمله «علی بن ابی حمزه» نامه می‌نویسد و از ایشان می‌خواهد اموالی که از امام کاظم علیه السلام نزدشان به امانت بوده بازگردانند اما آنها منکر مرگ امام هفتم می‌شوند و به آنچه نزدشان است، اعتراف نمی‌کنند. حتی یکی از آن سه نفر (عثمان بن عیسی) در پاسخ به امام می‌گوید اولاً پدرت رحلت نکرده؛ بلکه او زنده و قائم است و هرکس که بگوید او مرده باطل است؛ ثانیاً حتی اگر رحلت هم کرده بود چیزی به تو نمی‌دادیم؛ چراکه پدرت در این رابطه چیزی نگفته بود …

***

این روایات را ببینید بعد خودتان جمع بندی کنید که آیا می‌توان به روایات یک چنین افرادی اعتنا کرد یا خیر؟ بنابراین استناد به کلام این گونه اشخاص جای تامل دارد، و کسانی که راجع به مهدویت می‌خواهند بحث کنند باید از میزان اعتبار این گونه روات آگاه باشند.

مرحوم خوئی بین ورع و وثاقت شخص فرق گذاشته و می‌فرماید:

أن المعلوم بزواله من الرجل هو ورعه و أما وثاقته فقد کانت ثابته و لم یعلم زوالها، هذا و فی شهاده جعفر بن قولویه بوثاقته غنى و کفایه. [۳۳]

البته همانگونه که قبلاً گفته شد، ایشان از مبنایشان در مورد کتاب کامل الزیارات برگشتند و در این صورت زیاد بن مروان قندی حتی بر مبنای مرحوم خویی هنوز بر مشکلی که داشت باقی می‌ماند.

***

نظر مرحوم مامقانی

مرحوم مامقانی در این باره تحقیقی دارد، ایشان درصدد جمع بین قول به قبول روایات او قبل از انحراف و وقف و بین قول به مردود بودن روایات او می باشد و لذا تفصیل می‌دهد بین روایات زیاد قبل از انحراف و بعد از انحراف.

این کلام، کلام خوبی است لکن در صورتی که احراز شود این روایات قبل از انحراف نقل شده است، ولی بحث در این احراز است. ایشان اصرار دارد که بعد از انحراف، نقل روایتی از جانب زیاد وجود نداشته است، ایشان در این باره می‌گوید:

تحقیق الحال ان وقف الرجل حقیقه ممنوع. لکشف قوله ویحک [۳۴] فتبطل هذه الاحادیث التی رویناها عن اعتقاده بامامه الرضا علیه السلام بسبب سماعه التنصیص علیه من الکاظم علیه السلام، نعم لا شبهه فی فسقه بغصبه اموال الکاظم علیه السلام و عدم تسلیمه إیاها الی الرضا علیه السلام. کما لا ینبغی الشبهه فی عدالته فی زمان الکاظم علیه السلام ومما ذکرنا یظهر النظر فی وصف الفاضل المجلسی ایاه بالموثقیه لانه فی زمان الکاظم ثقه بشهاده الشیخ المفید.

و قبل از آن فرمود: فروایاته التی رواها فی زمن الکاظم علیه السلام محکومه بالصحه. لصدورها منه فی حال الاعتدال وعروض الزندقه لایسقطها عن الحجیه والظاهر انه لا روایه له بعد وفاه الکاظم علیه السلام بل باع دینه بدنیاه جزافاً واِن اتفقّت له روایه عن الکاظم علیه السلام بعد وفاته لم یندرج فی الصحیح و لا الموثق لفقد الوثاقه المعتبرهنعم یکون خبره من القوی. [۳۵]

***

نتیجه:

نتیجه اینکه زیاد در دوران امام رضا علیه السلام قطعاً فاسق بوده و در دوران امام کاظم علیه السلام قطعاً عادل بوده است و اینکه ایشان تظاهر به واقفی بودن می‌کرده و در واقع امامت امام رضا علیه السلام را قبول داشته و تحرز از کذب داشته است. شاهد این مطلب اینست که از او می‌پرسند آیا این روایت راجع به امام رضا علیه السلام است؟ و او در جواب این مطلب را تایید می‌کند.

پس روایات قبل از انحراف مقبول و روایات بعد از انحراف ممکن است قوی باشد اما موثق نیست لذا اگر احراز کردیم روایتی مربوط به قبل از انحراف است همان فرمایش مرحوم مامقانی خواهد بود والا قبول روایات او مشکل خواهد بود و باید از طریق یکی ازطرق ثلاثه فوق از روایاتش استفاده کنیم.

 


[۱]  – ابن عقده را مرحوم نعمانی و دیگران توثیق می‌کنند.

[۲]اگر بخواهیم خیلی دقیق بررسی کنیم، باید سند ابن عقده به هارون را نیز بررسی کنیم.

[۳]همه رجال این سند ثقه هستند.

[۴]الغیبهللنعمانی ص : ۲۶۴باب ۱۴ح۲۶.

[۵]  – بحارالانوار ج۵۲ ص۲۹۴، منتخب الاثر ص۴۵۵، معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، ج۵ ص۱۶۸

[۶]  – مراد از امر قیام قائم است.

[۷]  – آیا این شخص است یا جریان است؟ روایاتی وجود دارد که عباسیان قبل از ظهور روی کار آمده ولی حکومتشان منقرض می‌شود.

[۸]خرز به معنای دانه‌های تسبیح است.

[۹]الغیبه للنعمانی، ص۲۶۲ باب۱۴ح۲۱.

[۱۰]بحار الانوارج۵۲ص۲۳۵.

[۱۱]ملحقات احقاق الحق، ج۲۹ص۵۳۷.

[۱۲]لوائح ج۲ص۸

[۱۳]  –قلت لابی عبدالله(الحسین بن علی) آیت الله طبسی: به نظر من از جانب محقق کتاب اشتباهی شده و ابو عبدالله در اصطلاحِ روایات را بر امام حسین علیه السلام تطبیق داده است. البته عقدالدرر روایات زیادی از امام حسین علیه السلام نقل می‌کند ولی در اینجا مراد از ابا عبدالله امام صادق علیه السلام است.

[۱۴]معجم احادیث الامام مهدی ج۵ص۱۶۸٫

[۱۵]معلوم می‌شود فَزعه غیر از نداء است.

[۱۶]مرحوم طریحی در مجمع البحرین الخدر ستر اعد للجاریه البکر فی ناحیه البیت، والجمع الخدور، جاریه مخدره اذا الزمت الخدر.

[۱۷]الغیبهللنعمانی ص : ۲۵۲، ح۱۱٫

[۱۸]ابن‏الغضائری ج : ۱ ص : ۸۲.

[۱۹]  – یعنی بشمار

[۲۰]  – آیا مراد بی‌حرمتی به خون است یا اینکه مراد شخص خاصی است؟

[۲۱]الغیبهللنعمانی ص : ۲۵۸ح۱۶٫

[۲۲]رجال العلامه خلاصه الأقوال، ص: ۲۲۴و۲۲۳.

[۲۳]تکمله الرجال، ج۱ص۴۸۸٫

[۲۴]یعنی اگر ندانیم روایتی را در زمان صحت نقل کرده یا در زمان انحراف نمی توانیم آنرا بپذیریم.

[۲۵]الإرشاد ج : ۲ ص : ۲۴۸و۲۴۷

[۲۶]الاستبصار ج۲ص۳۳۵، ح۲، تنقیح المقال، ج۲۹، ص۴۶

[۲۷]بیان دور: اثبات وثاقت زیاد با روایتی که خود او در مورد خودش بیان کرده است.

[۲۸]تنقیح المقال، ج۲۹، ص۴۰٫

[۲۹]هر دینار تقریبا معادل پنج گرم طلا بوده است.

[۳۰]الغیبه للطوسی، ص ۶۴٫

[۳۱]الغیبهللطوسی، ص : ۶۸٫

[۳۲]بحارالأنوار ج : ۴۸ ص : ۲۵۳و۲۵۲، ح۴

[۳۳]معجم رجال‏الحدیث، ج ۷، ص ۳۱۹٫

[۳۴]  – روایتی است که زیاد راجع به امامت امام رضا علیه السلام از امام کاظم علیه السلام نقل می‌کند و خود این روایت کاشف از قبول این روایت است.

[۳۵]تنقیح المقال، ج۲۹، ص۴۴


Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir

URL to article: http://thaqalain.ir/%d9%86%d9%81%d8%b3-%d8%b2%da%a9%db%8c%d9%87-3/

تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.