در پاسخ به این سؤال، یکی از راه‌ها این است که به سیره‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) مراجعه کنیم. همه‌ی ما می‌دانیم که بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌بایست امیر المؤمنین (علیه السّلام) متصدّی امر حکومت شوند. عقیده‌ی ما این است که آن حضرت حق داشتند، امّا به حقشان نرسیدند؛ به دلیل این‌که مردم نخواستند. باز می‌دانیم که حضرت پس از حدود ۲۳ سال حکومت را پذیرفت.

امّا چندی پس از تأسیس حکومت اسلامی، برخی از اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پسر (علیهم السّلام) خود علی (علیه السّلام) و همان کسانی که قبل از همه با علی (علیه السّلام) بیعت کرده بودند، جنگ جمل را راه انداختند. طلحه و زبیر خدمت آن حضرت آمدند و خواستار حکومت بصره و کوفه شدند. آن حضرت صلاح ندانست که حکومت را به آن‌ها واگذار کند. به دنبال این مسئله، آن‌ها به سراغ همسر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عایشه رفتند و ایشان را به بصره بردند و جنگ جمل، اوّلین جنگ در حکومت علی (علیه السّلام) را به راه انداختند. معاویه هم در شام، حکومت علی (علیه السّلام) را نپذیرفت و آماده‌ی جنگ با علی (علیه السّلام) شد.

امّا امیر المؤمنین (علیه السّلام) با آن‌ها چگونه رفتار کرد؟ آیا فرمود حال که این‌گونه می‌خواهید. بیایید حکومت را تقسیم کنیم و عراق متعلّق به شما، حجاز هم از آنِ من و شام هم دستِ معاویه باشد؟ آیا در این شرایط علی (علیه السّلام) تسلیم آن مردم شد؟ نه، چنین نبود. چرا؟ برای این‌که حکومت اسلامی تشکیل شده بود، حکومت حق، وجود داشت؛ حکومتی با پشتوانه‌ی مردمی که از آن حمایت می‌کردند. این عدّه که بر دولت اسلامی خروج کرده بودند آشوب‌گر و یاغی بودند و حضرت علی (علیه السّلام) هم به روی آن‌ها شمشیر کشید.

آن حضرت در طول حکومتش، در سه جنگ با ناکثان، قاسطان و مارقان جنگید. هیچ‌گاه نگفت که بیایید با هم بنشینیم، حکومت را تقسیم کنیم یا به روی هم لبخند بزنیم! آن حضرت شمشیر کشید تا آن‌جا که فرمود: «فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَهِ»[۱]؛ «من چشم فتنه را درآوردم» و کاری کردم که کسی جز من نمی‌توانست آن را انجام دهد (اشاره به جنگ با خوارج). امام علی (علیه السّلام) نمی‌بایستی با خوارج از در صلح درآید و پیمان صلح امضا کند؛ چرا؟ چون حکومت عدل وجود داشت و کسانی هم بودند که از حکومت عدل پیروی و پشتیبانی کنند و در چنین شرایطی نمی‌توان در مقابل دشمنان تسلیم شد.

اگر روزی تاریخ تکرار شود و اشخاص و گروه‌هایی بخواهند علیه حکومت اسلامی قایم کنند و دولت اسلامی را تجزیه کنند؛ در این صورت از اسلام خارج شده و عنوان شورشی بر آن‌ها صدق پیدا می‌کند و حاکم اسلامی باید از حاکمیّت اسلامی در تمام سرزمین اسلام دفاع کند. آری، اگر مردم در صحنه نبودند و دست از حمایت حکومت اسلامی کشیدند، دیگر اصراری بر تصدّی حکومت اسلامی نیست؛ چون دیگر «قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ» نیست و حکومت یار و یاوری ندارد. اگر چنین شرایطی پیش بیاید ما نیز مثل آن دوران ۲۳ سال خانه‌نشینی علی باید خانه‌نشین شده و خون دل بخوریم. البتّه مقصود از خانه‌نشین شدن، چشم‌پوشی از حکومت است، نه آن‌که در گوشه‌ی انزوا بنشینیم و در را به روی خود ببندیم.

پس مردم نقش اساسی را در تشکیل حکومت دارند و مادامی که حکومت و امام حق را یاری کنند او باید از کیان اسلام دفاع کند و تن به تجزیه‌ی و آشوب‌ها ندهد و تسلیم مخالفان نگردد.

اکنون نیز به برکت پشتیبانی مردم، حکومت اسلامی تشکیل شد به طوری که بدون کمک و خواست مردم حکومت اسلامی تشکیل نمی‌شود. اینک بعد از تشکیل حکومت اسلامی، کسی حقّ آشوب‌گری و فتنه‌جویی و تجزیه‌طلبی ندارد و باید با او جنگید و جنگ با آن‌ها یکی از اقسام جهاد است. امّا اگر عموم مردم برگشتند و جز عدّه‌ی اندکی، حکومت اسلامی را نخواستند، دیگر حجّت بر امام تمام نیست و باید از آن کناره‌گیری کند.

 

منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی


[۱]نهج البلاغه، فیض الاسلام، خ ۹۲٫