اصل «ضرورت حکومت دینى» مورد اتفاق قاطبه مسلمانان ـ اعم از شیعه و سنى ـ است. اهلتسنن نیز مانند شیعه، براین مسئله اتفاقدارند که:

الف. دین اسلام، صرفا مشتمل بر احکام فردى  و عبادى (به معناى اخص) نیست؛ بلکه داراى قوانینى مربوط به همه اَبعاد حیات فردى و اجتماعى ـ اعم از سیاسى، نظامى، قضایى و اقتصادى ـ است.

ب. همگى اتفاق دارند که احکام الهى، منحصر به زمان خاصى؛ مانند زمان رسولاللّه (صلیاللهعلیهوآله) و یا حضور ائمه اهلبیت (علیهمالسلام)نیست. بر این مسئله کتاب و سنت، در سطح وسیع دلالت دارد؛ چنان که در روایت مورد قبول شیعه و سنى آمده است: «حلال محمد حلالٌ ابدا الى یوم القیامه و حرامه حرامٌ ابدا الى یومالقیامه …»؛[۱] یعنى، همه این احکام تا ابد باقى و اجراى آنها لازم است.

ج. بر همگان روشن است، اجراى احکام سیاسى و اجتماعى دین، جز از راه حکومت دینى مقدور نیست.

بنابراین در اصل لزوم وجود حکومت دینى و عدم امکان جدایى دین از سیاست، میان غالب فقیهان و عالمان شیعه و سنى، اختلافى نیست و اگر اختلافى هست، در چگونگى آن است.

آنچه در میان اهل تسنن رخ نمود، جدایى عملى (نه اعتقادى) دین از سیاست بود. این مسئله، ناشى از دو نکته است:

یکم. انکار نصب امام از سوى خدا و پیامبر براى دوران پس از رحلت  پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله)؛ این مسئله از مهمترین موارد اختلاف بین مکتب اهلبیت (علیهمالسلام) و اندیشه خلافت است.

دوّم. قرار گرفتن کسانى در مسند حکومت که فاقد شرایط تعیین شده در اسلام براى زمامدارى بودند؛ یعنى، نه آشنایى کافى با معیارها و هنجارهاى اسلامى داشتند و نه التزام و پاىبندى و سلوک دینى.

«ویلیام گوئیس» مىنویسد: «در عمل اغلب قدرت سیاسى، غصب مىشد و نوعى جدایى غیر رسمى بین قدرت معنوى و قدرت مادى برقرار بود و حتى غالبا این دو با هم درگیر بودند. اما از نظر اعتقادى، حتى حاکمانى که قوانین شرع را زیر پا مىنهادند، عمومیت و حاکمیت دین فراگیر را در همه مسائل قبول داشتند».

 

پرسش و پاسخ های دانشجویی پیرامون حکومت دینی/ مؤلف:حمیدرضا شاکرین

دفتر نشر معارف


[۱] – کافى، ج ۱، ص ۵۸، ح ۹٫