متفکران معاصر بسیاری امروزه «خشونت» را مقتضای ذات فلسفه سیاسی مدرن و فرآیند «مدرنیته» می‌دانند و پژوهش ها و تأملات تازه‌ای دراین‌باره جریان دارد. «نیل لارسن»، استاد دانشگاه کالیفرنیای آمریکا معتقد است که «تاریخ بدون خشونت، تاریخ نیست و خشونت نیز از شاهکارهای مدرنیته است.»[۱] «عبدالمجید هانوم» در کتاب «مدرنیته خشن: فرانسه در الجزایر» می‌نویسد: «بررسی پیشرفت مدرنیته سیاسی در الجزایر نشان می‌دهد که مدرنیته مستعمراتی پروژه‌ای بود که توسط خشونت پیش برده شد و ویرانی‌های گسترده‌ای در کشورهای تحت استعمار به وجود آورد. فرهنگِ مدرنیته مستعماتی بالذّات خشونت تولید می‌کرد که یکی از مظاهر آن قتل عام‌های دهه ۱۹۹۰ در الجزایر بود.»[۲] برخی پژوهشگران از زاویه دیگری نیز به داد و ستد خشونت و مدرنیته پرداخته‌اند. برای نمونه، «برند هاپاف» در در کتاب «مقدمه‌ای بر مدرنیته و خشونت» می‌نویسد: «تصاویر و سخنانی که به خشونت ارتباط دارند حال چه خشونت در میان خانواده ها و ممحیط کار باشد، و چه میان دو کشور یا ملّت و با دلایل فرهنگی، دینی و قومی- نماینده یک نوع مقاومت هستند که در مقابل ماهیت خشن مدرنیته شکل گرفته‌اند.»[۳]

7059-77376654-LIA

مدرنیته سیاسی و خشونت کلاسیک

در کنار شکل‌گیری ریشه‌های آغازین مدرنیته سیاسی از قرن ۱۵ و ۱۶ .م، جنبش «لیبرالیسم» آغاز شد و نظریه «دولت لیبرال» نیز شکل گرفت و آکادمیسین‌های اروپایی و آمریکایی برای تحکیم پایه‌های قدرت دولت مدرن به نظریه‌پردازی‌های جدید روی آوردند. در نظام فلسفی مدرنیته، اعمال خشونت نهی نمی شد و از دکارت تا کانت حکم به استفاده از «خشونت دولتی» می‌دادند، امّا در دوره مدرن ابزار و شیوه‌های استفاده از خشونت با پدیده‌های ماقبل مدرنیته تفاوت هایی داشت؛ هر چند با ظهور «برده‌داری انگلیسی» از قرن هفدهم و سپس تأسیس دولت سرمایه‌داری در آمریکا، این تفاوت به تدریج رنگ باخت. کارگزاران نظام‌های سیاسی مدرن، دوباره اغلب وجوه «خشونت کلاسیک» را به رسمیت شناختند و بر خلاف مشهورات تاریخی، «خشونت» مدرن نشد و همان ماهیت ارتجاعی خود را حفظ کرد؛ ماهیتی که اینبار در خدمت تحکیم قدرت سیاسی مدرن‌ها درآمد.

در این میان دولت‌های سرمایه‌داری لیبرال در انگلیس و آمریکا کوشیدند تا عرصه روابط جهانی و معادلات بین المللی را بر پایه اصول و ذائقه مدرنیته مهندسی کنند؛ ذائقه‌ای جنگ طلب که به گفته هاپاف «به خاطر ماهیت خود، تولید انبوه خشونت را رد پی داشت.»[۴] دولت لیبرال پس از ورود به قرن بیستم و آشنایی با ادوات و ابزارهای جدید تولید خشونت مانند جنگ‌افزارهای جدید، فجایعی عمیق را رقم زد. دو جنگ جهانی با نزدیک به ۱۰۰ میلیون کشته و ۳۵ میلیون زخمی، تنها یکی از فجایع بود که ریشه‌های ایدئولوژیک کشورهای در حال جنگ، همگی به اندیشه‌های سیاسی مدرن می‌رسید.

با گذار از جنگ‌های جهانی، «خشونت لیبرالی» وارد عرصه جدیدی شد که در آن دولت ها فقط با استفاده از نیروی نظامی خود اعمال خشونت و سلطه نمی کرد، بلکه با حمایت از شبه نظامیان، گروه‌های پارتیزانی و شبه چریک‌های دیگر کشورها، در اندیشه تحکیم قدرت جهانی خود بودند؛ کاری که آمریکا از سال ۱۹۵۵ در ویتنام کلید زد و به حمایت لجستیکی و پشتیبانی از شبه نظامیان ضد کمونیست «ویتنام جنوبی» پرداخت.[۵]

در سراسر قرن بیستم، خشونت لیبرالی ساختاری در حال تحول و ماهیتی در حال تکوین داشت تا سرانجام «تروریسمِ حق العملکار» و «تروریست‌های پیمانکار» پدید آمد و اهرم نظامی دولت‌های سرمایه‌داری شد؛ شبه نظامیانی که توسط سرویس‌های نظامی- جاسوسی کشورهای مدرن و نظام‌های لیبرال تربیت شدند تا به عنوان یک ارتش پارتیزانی ناشناخته، برای تحقق استراتژی جهانی قدرت‌های بزرگ بجنگند. بنابراین، بلوک غرب در کنار پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) که یک سازمان بین المللی نظامی و برآمده از عرف‌های روابط و حقوق بین الملل بود، یک مافیایی تروریستیِ پنهان را ساخت و این‌چنین، ساختارهای «مهندسی جنگ» و عرصه نبردهای جهانی را دگرگون کرد. «سازمان مجاهدین خلق» (منافقین) یکی از نمونه‌های «تروریسم حق العملکار» و «تروریست‌های اجاره‌ای» است که پس از پایان دفاع مقدس و از دهه ۱۹۹۰ مأموریت‌های بسیاری از جانب آمریکا، اسرائیل و انگلیس در سرزمین‌های مختلف برای مسلمان‌کشی بر عهده گرفته است.

معمای بنیادگرایی اسلامی

از ابتدای قرن بیست و یکم، «خشونت لیبرالی» کوشید تا در یک مهندسی تبلیغاتی پیچیده و جنگ روانی هدفمند، شکل خود را تغییر دهد و با یک تیر دو نشان بزند. ماجرای مشکوک ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ذهن ناظران رسانه‌ای و تحلیل‌گران سیاسی- نظامی را به لایه‌های پنهان یک نقشه پیچیده جدید برد که دولت‌های لیبرال آن را طراحی کردند. این بار تروریست‌های اجاره‌ای در نقش «مسلمانان افراطی»ای ظاهر شدند که از «ایدئولوژی القاعده» پیروی می‌کردند. از این پس، ادبیات سیاسی جهان به سرعت شاهد گسترش ترکیب هایی مانند «اسلام خشونت» و «اسلام رادیکال» بود و در کنار آن، دولت‌های لیبرال به روشنفکران و متفکران توصیه می‌کردند که با آلترنیتیو «اسلام لیبرال» به مبارزه با «بنیادگرایی اسلامی» بروند؛ حال آن‌که دولت‌های مدرن خود ۲ سوی این ۲ قطبی ایدئولوژیک سورئالیستی را مهندسی کردند و هرچه می‌گذشت، رمز و رازهای این جنگ زرگری بیشتر آشکار می‌شد.

در واقع، «بنیادگرایی اسلامی» و «اسلام خشونت» که محققان لیبرال و تحلیل‌گران سکولار علاقه دارند تا با استناد به منابع درون دین، رخدادهای تاریخ اسلام و آراء متفکران مسلمان به تحلیل ریشه‌های آن بپردازند و برای آن اصالت‌های آئینی- فرقه‌ای در درون دین اسلام جعل کنند، ریشه در ایده ها و پنداشته‌های «خشونت لیبرالی» دارد و از محصولات کارخانه‌های نظامی «دولت‌های مدرن» تلقی می‌شود، امّا شیوه مهندسی این شکل جدیدِ خشونت توسط آمریکا و اروپا به گونه‌ای فریبنده رقم خورد، چنان‌که می‌تواند بسیاری از مخاطبان را گمراه کند و شناخت ماهیت واقعی آن را به بن‌بست بکشاند و تبدیل به معما شود. از این رو، تبارشناسی «خشونتِ مدرن» اهمّیّت آکادمیک می‌یابد؛ هر چند گذر زمان نشان داد که گروه‌های تروریستی‌ای مانند «القاعده» تربیت‌شدگان مکتب لیبرالیسم هستند و از سوی آمریکا، اسرائیل، انگلیس و هم‌پیمانان آن ها تغذیه مالی و هدایت ایدئولوژیک می‌شوند.

مدرنیته داعشی، سازمان مافیایی

«اسلام خشونت» به مثابه جدیدترین چهره «خشونت لیبرالی»، یک دهه پس از ظهور طالبان اکنون با ظهور سازمان مافیایی «داعش» در رویای رسیدن به مسند «خلافت» است؛ خلافت که حتّی اهل سنت آن را «خلافت سنت» می‌دانند و با آن مرزبندی‌های معرفتی آشکاری دارند، چون این خلافت گرچه به ظاهر داعیه «غرب‌ستیزی» و «اسلام‌گرایی» دارد، امّا تحلیل سازه‌های نظری آ ننشان می‌دهد که شکل حکومت دارای آن تابعی از نظریه دولت لیبرال است. «داعش» از حیث استراتژی سیاسی از نظریه‌های نئواستعماری تقلید می‌کند و در پی ساخت یک «دولت سرمایه‌داری» است که از رهگذر تسلط بر چاه‌های نفت بتواند به قدرت خود بیفزاید.[۶] برای همین مناطقی را به عنوان اولویت‌های عملیات نظامی خود تعیین کرده که منابع انرژی در آن متمرکز گشته است. بدین ترتیب، هدفگذاری‌های «داعش» برای آنچه که تأسیس «دارالسلام» می‌نامد، برآمده از یک جغرافیای اعتقادی نیست و شباهت‌های ناگزیری با «طرح خاورمیانه بزرگ» آمریکا دارد.

از سوی دیگر، هم استراتژی تبلیغتی داعش ماهیتی سکولار دارد و هم تأسیس یک «حکومت مدرن» را به طرفدارانش نوید می‌دهد. این شکل استفاده از «تبلیغات» و «روابط عمومی» به عنوان ابزارهای کنترلی دولت لیبرال، تا امروز در جریانات تکفیری و تندروی منطقه سابقه نداشته است. علاوه بر این، نحوه استفاده از این ابزار در قالب «فضای مجازی» و «شبکه‌های اجتماعی» موضوعی جدید و قابل تأمل است. در کنار تصاویری که از خشونت‌های این گروه در اینترنت و رسانه ها منتشر می‌شوند، حجم گسترده‌ای از تبلیغات رسانه‌ای این گروه معطوف به نمایش و تبلیغ مظاهر حکومت مدرن و سبک زندگی لیبرال است. حتّی برای اوّلین بار در طول تاریخ «تکفیر»، «ابوبکر بغدادی» به عنوان رهبر یک جریان تکفیری در مقابل دوربین حاضر شد، در حالی که ساعت ۳۵۰۰ یورویی «جیمز باند» از جنس نقره به دست داشت و پس از پخش این فیلم، ساعت مارک‌دار او بیشتر از سخنانش مورد توجّه کاربران فیس بوک و اینستاگرام قرار گرفت. یا مثلاً زمانی که سران داعش را سوار بر ماشین‌های «هامر» آمریکایی نشان می‌دهند، به سرعت انگاره‌های زندگی سرمایه‌داری در ذهن مخاطبان نقش می‌بندد. همه این پیام‌های تبلیغاتی در کنار ادعاهای پرشما اعضاء «داعش» مبنی بر «زندگی آزاد» و حاکمیت حکومت مدرن در قلمرو این سازمان، نشام می‌دهد ما با یک «مدرنیته داعشی» روبرو هستیم که بر خلاف آن‌که دعوی «غرب ستیزی» دارد، نه تنها برآمده از غرب مدرن و در پناه حمایت دول لیبرال است، بلکه شیفته آن جنس از تمدن و زندگی است. همین التفاط تئوریک و پراتیک (نظری و عملی) تحلیل‌گرانی مانند پروفسور «رشید بن عیسی»، استاد برجسته دانشگاه «سوربن» پاریس را نگران کرده است و به «عصر اندیشه» می‌گوید که بد رفتاری کشورهای غربی با مسلمانان ساکن این کشورها در کنار تصویری که «داعش» از شیوه حکومت خود نشان می‌دهد، سبب باعث گرایش مسلمانان به این گروه شده است.

در پرونده «مدرنیته داعشی» کوشیده‌ایم تا از زاویه‌ای جدید به مسئله «داعش نگاه کنیم. بهره‌برداری‌های این جریان از ابزارهایی مانند «تبلیغات» و «روابط عمومی» بررسی شده است تا مشخص شود «وقتی توئیتر و تروریسم به هم می‌آمیزند» چه اتّفاقی رخ می‌دهد. هم‌چنین به دیدگاه‌های تحلیل‌گران اندیشه دینی و متخصصان مسائل منطقه‌ای پرداختیم تا تأثیر شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور عراق در پیدایش و پیشروی «داعش» تبیین گردد. «نذیر احمد سلامی»، نماینده اهل سنت در «مجلس خبرگان رهبری» از میزان تطابق ادعاهای «داعش» با سنت سخن می‌گوید. در گفت و گو با «هلال مقاومت» به عنوان مأموریتی از سوی دولت‌های غرب مورد بررسی قرار می‌گیرد.

«مهدی فرمانیان»، رئیس «دانشکده مذاهب اسلامی» آینده داعش و نسبت آن با «مهدویت» را مورد تحلیل قرار می‌دهد و «سیّد علی موجانی» اصلی‌ترین موضوع مورد ادعای داعش یعنی «خلافت» و «واقعیت‌های جدید» موجود در این گروه را واکاوی می‌کند تا ابعاد جدیدی از دلایل پدیدار شدن «داعش» در منطقه به تصویر کشیده شود.


 

 

[۱]– نیل، لارسن، «تأملی در باب خشونت و مدرنیته در آمریکای لاتین»، دانشگاه کالیفرنیا، مجله تاریخ اجتماعی و ادبیات آمریکای لاتین، ۲۰۰۳، ص ۱٫

[۲]– عبدالامجید، هانوم، «مدرنیته خشن: فرانسه در الجزایر»، انتشارات دانشگاه هاروارد، اکتبر ۲۰۱۰٫

[۳]– برند، هاپاف، «مقدمه‌ای بر مدرنیته و خشونت: مشاهداتی در باب یک رابطه متناقض»، دانشگاه نیویورک، «جنگ، خشونت و شرایط مدرن» (مجموعه مقالات)، ۱۹۹۷، ص ۳٫

[۴]– همان.

[۵]– مصاحبه با آرچیمدس پاتی (عضو سابق OSS)، ۱۹۸۱، بازبینی در ۱۸/۸/۱۳۹۳ از: http://openvault.wgbh.org/catalog/vietnam-bf3262-interview-with-archimeds-l-a-parri-1981

[6]– برت، لوگیراتو، «حمله آمریکا به پالایشگاه‌های داعش»، بیزینس اینسایدر، سپتامبر ۲۰۱۴٫